رفتن به محتوای اصلی

از آن لحظه ایکه عمل حرکت اجتماعی ، در بطن حرکت سیاسی مشخص قرار می گیرد ، حرکت داری دو قطب اساسی می گردد،که در نهایت ، عامل تنظیم کننده و شکل دهند ه سیاست دولت می شود . واین چنین در یک جامعه ایکه ارزشهای مسولیت فردی و اراده و خواسته فرد ، مد نظر باشد ، در چنین جامعه ، دخالت دولت ، محدود می شود . در چنین جامعه ، فرد با داشتن مقام شهروندی ، هم دارای آزادی های فردی و و هم مسئولیت اجنماعی است .نقش دولت ، حفظ و حراست جان و اموال شهروندان در پناه قانون است .
حمایت از جداشدگان هم وظیفه انسانی است. اپوزیسیون متعهد نباید اجازه بدهد این افراد به دام رژیم سنگسار بیفتند. روزگاری آخوندهای مثل رفسنجانی از مجاهدین خلق حما یت میکردند تا ابروی کسب کنند.رفتن و بیرون آمدن فرد در یک گروه حق طبیعی هر انسان است. سال 54 عده ای مارکسیست شدند. مجید شریف واقفی از آنها خواست که سازمان مورد علاقه خودشان را بر پا کنند. آنها مجید را سوزاندند. در این 30 سال دهها هزار جوان به مجاهدین خلق پیوستند. هزاران نفر بدلایل مختلف از مبارزه و مجاهدین فاصله گرفتند.
هنوز بخش وسیعی از نیروهای سیاسی در جستجوی روحانی معتدل ومنطقی بطور شبانه روزی در تلاشند که همه اینها هیچ عایدی برای جنبش آزادیخواهی ودمکراسی خواهی مردم ایران ارمغانی نخواهد آورد.اگر جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران در پی پیروزی پایه ائی می باشد، باید بدون تعارف و مماشات وحشت وترس از شرکت روحانیت در پی ریزی حکومت آینده و بنیان گذاری ایران نوین ودمکراتیک جلوگیری نمایند.
دست آورد این جنگی که اسلامگرایان تهران در صف مقدم سیاسی آن هستند، و سوریه در ردیف دوم آن قرار میگیرد، و حزب اللّه در جبههء جنگ آن می باشد، جز ویرانی دو کشور اسرائیل و لبنان، بویژه سرزمین لبنان، از بین رفتن و در بدری و فلاکت شهروندان و کو دکان بیگناه، کشته شدن سربازان از هر دو طرف، تشنج آفرینی در خاور میانه و نزدیک، و در سطح گلوبال نتیجهء دیگری ندارد.
باری موضوع بلوغ ایرانی و راه عبور ایرانی از بحران خرد و خردگرایی خویش و از بحران قدرت و دیکتاتورمنشی خویش، دست‌یابی به این رابطه سمبولیک، تثلیثی و پارادوکس با «غیر»، با خویش و دیگری است. این رابطه سمبولیک به انسان ایرانی امکان می‌دهد در عین عشق و علاقه به وطن و میهن و جهانش هم‌زمان مرتب به نقد خویش و جهانش بپردازد و بر بستر روادارای متقابل با دیگر عاشقان و خردمندان این هستی به چالش و دیالوگ برای دست‌یابی به بهترین راه‌ها دست یابد و از طرف دیگر...
اینکه اوبامای رنگین پوست تا کجا قادر خواهد بود که به وعده های خود عمل نماید و در سیاست های داخلی و خارجی کشوری که حکومتگران آن بویژه طی 50 سال گذشته ، در جنگ و خون ریزی و پایمال کردن حقوق مردم و پشتیبانی از حکومت های دیکتاتوری و ضدمردمی در سرتاسر جهان شهره ی آفاق بوده اند ، بتواند اصلاحات اساسی و ریشه ای انجام دهد ، کار آسانی بنظر نمی رسد ولی اگر آقای اوباما حتی فقط به یکی از وعده های خود ، که گفته است...
نه خمینی و نه خامنه ای یا رفسنجانی یا خاتمی نمی خواستند یک سامانه جهنمی در ایران به وجود آورند. اما، این سیستم به وجود آمده است و دیگر تنها یک گونه از عاملیت را بر به وجود آورندگانش روا می دارد: ادامه از راه جنایت. این ناگزیری را باید در مجموعه سیستم دید و نه در این یا آن چهره آن. رانت خواری و رشوه بدل به قاعده تقسیم و بازتقسیم مادیات در بدنه این سیستم شده است؛ از صدر تا ذبلش و این شیوه تقسیم و بازتقسیم مادیات تنها با اعمل قهر بر کل جامعه قابل دوام است.
هنگامی که از حیرت و تعجب نه علف بلکه چمن بر سر آدم میروید!
گرچه این دُرُست است که خامنه ای سُخن ِواپَسین را میگوید، ولی این دُرُست نیست که او میانه رو باشد. خامنه ای همانند احمد نژاد بُنیادگرا است. بفرمان خامنه ای بود که احمدی نژاد به فَرنِشینی (رئیس) دولت بَرگُزیده شُد. و هَمِۀِ برنامه هایی را که تا کنون دولتِ احمدی نژاد دِنبال کرده است، به هایش (تأیید) خامنه ای رسیده اند. اَفزون برآن، در هَفتۀِ گُذَشته خامنه ای به آگاهی هَمگانی رساند، که او میخواهد که احمدی نژاد برایِ دورۀِ دوم در خاستگاهِ فَرنِشینی دولت بماند
كردان: استخاره كرده‌ام، حضورم به نفع كشور است!