رفتن به محتوای اصلی

فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است
29.06.2022 - 07:57

 

37

وقتی وارد اتاق نشیمن یا پذیرایی شدم ظاهرا مثل کسی بودم که در سفر است و از سفر بر گشته است .اما دچار یک بی قراری مزمن بودم ویک نگرانی دائمی مثل اینکه در سطح آبی هستم که براحتی شنا میکنم اما در عمق آب گرداب و جریان های آب برای ربودنم به عمق و تاریکی در حرکتند. مدت‌هاست که در جدال با این تاریکی شب را به روز می‌رسانم . روز ها اما روشنند ودر بین کسانی که راه می‌روند، در اتوبوس نشسته اند و در مغازه‌ها خرید می‌کنند به راحتی می‌گذرد . ا ما شب ها وقتی که چشمهایم را می بستم در گردابی که انتهایی ندارد و در چاهی تاریک می چرخم و در پیچاپیچ چاه چنگالهای خون آلود به سوی من دراز می‌شوند . این فکر ها را در طول روز همچون جسم سیالی در کیسه و ظرفی فرضی می‌بستم و سر آن را میزدم و هنگامی که دراز میکشیدم دهانه کیسه می چرخید و سر ظرف یواش باز می‌شد. اما با تلاش و اراده‌ای که برای نادیده گرفتن آنها داشتم مدت‌ها به فراموشی سپرده می‌شدند و اکنون که در ظاهر نه خطری مرا تهدید می کرد و نه مزاحمتی متوجه من بود با سماجت ظاهر می‌شدند. در اتاق نشیمن نزدیک به آشپزخانه یک میز با ۶ صندلی چوبی قرار داشت ،کف اتاق چوبی و رنگ زده و براق و در قسمت دیگر چند تکه مبل و یک دستگاه تلویزیون ودر قسمت انتهایی یک کمد که پایین اش در داشت ودر قسمت بالایی آن تعداد زیادی لیوان کوچک و بزرگ با شکل و اندازه های مختلف چیده شده بود. در طرف دیگر یک گوشه‌ای ازدیوار از کف تا سقف قسمتی از یک بخاری بود که قسمت های دیگر آن بخشی از دیوار دو اتاق خواب بود. طوری که این بخاری در سه اتاق جدا از هم بخشی از دیوار بود و درش در اتاق نشیمن باز می‌شد. قربان با قوری چای به اتاق نشیمن آمد ،آنرا روی میز گذاشت و به سمت کمد رفت. من چیز ی غیر از یک کیف کوچک کهنه که همه گوشه های آن ساییده بود با چند وسیله ضروری شخصی که شامل یک حوله کوچک ،یک پیراهن اضافی و یک صورت تراشی چیز دیگری نداشتم . شناسنامه را هم در همان سرخس شوروی از من گرفتند و همراه من نبود و الان در فکرش نبودم تا ببینیم چه پیش آید. قربان از درون قسمت پایین کمد دو ظرف کوچک چینی آورد و روی میز گذاشت و درون آنها چای ریخت . بعد از خوردن چای گفت با هم به فروشگاه می‌رویم و کمی خوراکی می‌خریم. هوا تاریک بود و نسیم ملایمی می وزید از در خانه که بیرون زدیم از اطرافمان در چندین جهت صدای موزیک شنيده می‌شد، یکی از آنها که با صدای بلندتری از بلندگو شنيده می‌شد آهنگ تند رقص و آواز بود . در خلال صدا های موزیک، صدای ضعیفتر دوتا ر ترکمنی را می‌شنیدم. آنموقع تنوع موسیقی را به اسم نمی‌شناختم و بعد ها هم تلاشی برای یاد گیری به این اسم ویا آن اسم برایم مهم نبود ،هرکدام که می‌شنیدم اگر برایم دلنشین و مرا به وجد می آورد ویا با شادی و غم مرا به فکر وامیداشت خوب بود. ولی موسیقی ملیت‌های ساکن ایران از همان کودکی به گوشم آشنا بودند واز همان کودکی از رادیو عربی ،کردی ،ترکی ،خراسانی ، شمالی و جنوبی شنيده بودم و با هر کدام به نوعی فکر و خیالهایم را پر و بال میدادم اما صدای این بلندگو و موسیقی که پخش می‌شد شبیه سرو صداهایی بود که گاهی در تهران می‌شنیدم. خواستم چیزی گفته باشم ،گلو م را صاف کردم و گفتم ،از هر طرف صدای موزیک بلند است . بله بله ،فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است.

 

سرخس، گذر از رودخانه خشک (1)

اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)

از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)

اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کرده‌اند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)

ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)

بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6

قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)

تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)

چند سال بود که خودم نبودم (12)

اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)

هیچ قاعده‌ای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)

اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)

شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)

رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)

لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)

تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)

من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)

از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)

حکو مت ایران با من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است(22)

مقام مسلمانی در ایران از جایگاه تمساح و افعی جنگل‌های سریلانکا پایین تر رفته بود(23)

کاروان‌ها در راه بودند تا مواد برای کارخانه جنگ ، تولید شهید و عذا و نوحه فراهم‌ کنند(24)

سالها قبل نا خواسته در هنگام بازی های کودکانه در دسته روس‌ها قرار داشتم(25)

مردم آن موقع بنا به خوی طبیعی خود بدون ترس تصمیم گرفته و عمل می‌کردند (26)

آهنگران ده از تکه های آهن و لوله های آبرسانی که از شهرها بدستشان می رسید تفنگ های سر پر(27)

من قربان هستم و ...!(29)

یوری گاگارین سمبل انسان شوروی(30)

آقا به شوروی خوش آمدید !(31)

کانال قراقوم از آمودریا سرچشمه می‌گیرد(32)

این کوه های بلند مانع شنیدن روزه خوانی و زوزه کشيدن آخوند هاست(33)

اینجا کمی شیر شتر میخوریم(34)

آیا شیر الاغ حلال است یا حرام؟(36)

سرزمین پر گهر کجا و کی به و برای کی بوده ؟(36)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.