رفتن به محتوای اصلی

در دوران پیش به سوی تمدن بزرگ، ،مرغهای مصنوعی وارد بازار شد
10.10.2022 - 22:58

54

 

 از وقتی که بعد از تولد چشم باز میکردیم دور و برمان پرنده بود. مرغ و خروس ها از بس تو دست و پا می چرخیدند به فکرمان هم نمی رسید که آنها را پرنده حساب کنیم. تازه قبل از سن تنبون ،زمانی که کن لخت تو کوچه ها پلاس بودیم ،مثل سگها دنبال ما راه می افتادند. بعضی وقت ها هم که کاسه ی برنجی جلو مان می‌گذاشتیم و یا یک لوله نان تیری تو دست‌مان بود ول کن نبودند و به خاطر بوی نان و برنج دور نمی شدند ، هر فرصتی که پیدا می‌کردند نوک میزدن ویا نان را از دست‌مان می قاپید. آنها واقعا مرغ بودند . سالها بعد ، در دوران پیش به سوی تمدن بزرگ، ،مرغهای مصنوعی وارد بازار شد و بعضی از اهالی روستا از این مرغها ی مصنوعی خریده و به ده آوردند،رنگ‌همه شان سفید بود و راه رفتن بلد نبودند . بعضی از زنها خواستند که به آنها راه رفتن یاد بدهند و در تربيت مرغها و به امید تخم گذاری آنها را در لانه مرغها گذاشتند ولی نتیجه فاجعه بود. مر غهای مصنوعی راه رفتن و تخم گذاری یاد نگرفتن ولی انواع و اقسام ویروس و باکتری‌ها یی با خود آورده بودند که مرغهای ده به آنها مبتلا می شدند. صدها و بلکه هزارها مرغ بعد از سه روز اسهال‌ اول گیج و ویج ،تلو تلو می خوردند و در آخر روی یک بال می افتادند و با دهان باز و چشم قلمبه رو به آسمان می مردند. در عرض چند سال نثل چند نوع مرغ در دهات از بین رفت و خروس‌ها یی که ماندند آواز خواندن را هم فراموش کردند. اما اولین باری که با دقت و کنجکاوی زیاد به پرنده ها و پرواز آنها نگاه‌ کردم موقعی بود که با پدرم به اشکفت گُنج (غار زنبور عسل) رفتم. رفتن به آن غار کار ساده‌ای نبود . تا آن زمان که پدرم می خواست مرا با خود به آن اشکفت ببرد به این فکر نکرده بودم و نشنیده بودم که فاصله کف رودخانه ،آنجایی که هر دو شاخه رودخانه از دو سوی پراشکفت به هم می‌رسیدند تا نوک کوه چالتاگ، کوهی که آسمان و زمین به هم می‌رسید، چقدر است . آن موقع بر اساس متر و کیلومتر اندازه نمی گرفتند . فاصله های کوتاه را گز میکردیم و بقیه را بر اساس زمان ، و چون زمان اهمیتی بیشتر از روشن یا تاریک بودن نداشت ،روشنایی روز را به چهار قسمت اصلی به حساب می آوردیم . صبح زود تا ظهر به دو قسمت و از ظهر تا شب به دو قسمت. اگر صبح زود را ه میافتادیم ،از راه های بز رو و سر بالايي ها با شیب تند مو قعی که دنیا روشن شده بود می‌رسیدیم. پدرم می خواست کندوهای زنبور عسل را که در آن‌جا گذاشته بودند به من نشان دهد و و ضعیت زنبورهارا برای فصل سرما ارزیابی کند . راه سربالایی و طولانی بود ولی سختی راه همان قسمت آخر بود که باید از بلندی کوه به سمت غار روی سنگ می خزیدیم خودش اول پایین می رفت و هر حرکت دست و پاهایم را راهنمایی می‌کرد و اینکه به پایین نگاه‌ نکنم. به غار که رسیدیم توبره اش را که نان و آب در آن گذاشته بود کنار یک کندو گذاشت و برای من توضیح داد که زنبور ها برای فصل زمستان باید غذا داشته باشند. قسمت عقبی کندو را باز می‌کرد که ببیند زنبورها به اندازه ی کافی عسل برای فصل زمستان دارند ولی به من گفت که کمی دورتر بنشینیم تا از نیش احتمالی زنبورها در امان باشم. پدرم کار خودش را می‌کرد و من به جلو نگاه میکردم . در روبرو و هم سطح با بلندی کو هها یک دریای پر از نور که در فاصله دور و عمیق آن ،رودخانه ها در جریان بودند دیده می‌شد و در فضای مواج روبرو پرستو ها با سرعت به راست و چپ در پرواز بودند و در ارتفاع بالاتری و دورتر دال ها(کرکس )ها با بالهای بزرگ و پهن به آرامی درفضا شناور بودند . حرکات بالها و پرهایشان را با دقت نگاه‌ می‌کردم با آن سبکی و آرامشی که در هوا حرکت می‌کردند ،آرام کمی پایین می آمدند و بعد دوباره اوج می‌گرفتند. پروازشان برایم زیباتر از پرواز هواپیما هایی بود که در فاصله بسیار با رنگهای روشن در یک مسیر مستقیم حرکت میکردند. و قتی پدرم کارش تمام شد آمد کنار من که غرق در تماشای بلندی آسمان و کرکسها بودم نشست و به روبرو خیره شد . او هم این صحنه‌ها را دوست داشت. وقت بالا آمدن از غار راحت تر بود . در راه وروزهای بعد صحنه‌ها ی بلندی ها و پرواز دالها از نظرم محو نمی شد و آز آنموقع هزاران بار در خواب و رؤیا با بال‌ها و هواپیما های رویایی از روی کوه ها پرواز میکردم،پایین می آمدم و اوج می‌گرفتم.

سرخس، گذر از رودخانه خشک (1)

اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)

از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)

اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کرده‌اند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)

ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)

بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6

قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)

تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)

چند سال بود که خودم نبودم (12)

اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)

هیچ قاعده‌ای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)

اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)

شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)

رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)

لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)

تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)

من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)

از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)

حکو مت ایران با من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است(22)

مقام مسلمانی در ایران از جایگاه تمساح و افعی جنگل‌های سریلانکا پایین تر رفته بود(23)

کاروان‌ها در راه بودند تا مواد برای کارخانه جنگ ، تولید شهید و عذا و نوحه فراهم‌ کنند(24)

سالها قبل نا خواسته در هنگام بازی های کودکانه در دسته روس‌ها قرار داشتم(25)

مردم آن موقع بنا به خوی طبیعی خود بدون ترس تصمیم گرفته و عمل می‌کردند (26)

آهنگران ده از تکه های آهن و لوله های آبرسانی که از شهرها بدستشان می رسید تفنگ های سر پر(27)

من قربان هستم و ...!(28)

یوری گاگارین سمبل انسان شوروی(29)

آقا به شوروی خوش آمدید !(30)

کانال قراقوم از آمودریا سرچشمه می‌گیرد(31)

این کوه های بلند مانع شنیدن روزه خوانی و زوزه کشيدن آخوند هاست(32)

اینجا کمی شیر شتر میخوریم(33)

آیا شیر الاغ حلال است یا حرام؟34)

سرزمین پر گهر کجا و کی به و برای کی بوده ؟(35)

فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است(36)

اولین تصویر تلویزیون شوروی اتاق خبر بود.(37)

دوبره وی چر(38)

ناامیدی رها کردن هدف و بی عملی است!(39)

پرندگان و گنجشکان روی شاخه های لخت بادام پیر نمی نشستند.(40)

سگ و الاغ زبان همدیگر را علیرغم اینکه صداهای مختلف داشتند می‌فهمیدند.(41)

کندن قبر در زمین نمناک راحت بود.(42)

اعدام افراد بیگناه برای رعب و وحشت و نشان دادن قدرت و ابهت حکومت‌ها ی مرکزی یک قاعده بود.(43)

 توده‌ای‌ها تجربه‌ عبور از مرزها را هم فراموش کرده بودند .(44)

 خمینی، ؛رحمت الهی؛ توسط ایر فرانس به فرودگاه مهرآباد وارد شد(45)

این سالها، سال‌ها ی آوارگی عمومی در کل خاورمیانه بود .(46)

پیامد می خوری و باده نوشی بسته به این است که کی بخورد و با کی بخورد.(47)

پاییز فصل‌ مرگ بود،...(48)

شجاعت خطر کردن وتلاش برای زنده ماندن امید به آینده را در من زنده نگه می داشت!(49)

این آتش به یاد آنها،قربانیان جنگ همیشه روشن است (50)

 گردش دلبران و دلدادگان زیبای زمینی‌ نتیجه پیروزی زندگی و روشنایی بر سیاهی مذهب و محافظان آن بوده‌است.(51)

حکومت اعلیحضرت نظرکرده ،سید ملکالملوک را برای تربیت آخوند و آخوندپروری به شیراز فرستاد(52)

ژاندارمها بسیجی های اعلیحضرت بودند ولی رونق کارشون بیرون مسجد بود(53)

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.