رفتن به محتوای اصلی

دشواری‌های رازنگهداری و خانواده و دوستان در «آشکار کردن هویت جنسی»

دشواری‌های رازنگهداری و خانواده و دوستان در «آشکار کردن هویت جنسی»

چرا حمایت خانواده و دوستان در «آشکار کردن هویت جنسی» مهم است؟

Image removed.

 

  • نویسنده,دیوید رابسون

تنگ‌نظری و باورهای متحجرانه، تبعیض و انکار همگی بر سلامت و به‌روزی افراد ال‌جی‌بی‌تی+ آثار سویی می‌گذارند، اما در این میان، حمایت خانواده می‌تواند تأثیر بسزایی داشته باشد.

اولین تجربه گذرای من از هوموفوبیا (همجنس‌گراهراسی) مربوط به ۱۰ سالگی‌ام می‌شود. با خانواده‌ام برای چند روز پیش اقوام سالمندمان بودیم، من و برادرم داشتیم یک سریال کمدی در تلویزیون تماشا می‌کردیم، در همین حال گفتگوی بزرگسالان را شنیدم درباره یک مستاجرِ سابق. مستاجر کذایی را بیرون کرده بودند، به این علت که مردها را به اتاقش دعوت می‌کرد.

عموی بزرگم ادامه داد «ما مطلقا نمی‌دانستیم او همجنسگراست.» عمو در بیمارستان شهر مسئول تصویربرداری بود، و آن کلمه کذایی را نیز با دقتی پزشکی‌وار تلفظ کرد، جوری که دل‌چرکینی‌اش از اینکه اجازه داده چنین مردی زیر سقفش زندگی کند کاملاً واضح بود.

از ترس اینکه والدینم متوجه شوند من هم «یک همجنسگرا» هستم، حتی جرات نمی‌کردم سرم را بچرخانم و حالت چهره والدینم در واکنش به حرف‌های عمو را ببینم. همان زمان‌ها عاشق و شیفته الایجا وودِ بازیگر شده بودم؛ همین ماجرا کافی بود تا مطمئن شوم بهتر است عشق و علاقه‌ام به ستارگان و هنرپیشگان مرد را پنهان نگه دارم.

تا ۱۹ سالگی که دانشگاه بودم و رابطه‌ای طولانی با دوست‌پسرم داشتم، چیزی از هویت جنسی‌ام به خانواده‌ام نگفتم. خودم را برای این مکالمه آماده می‌کردم و به خودم دلداری می‌دادم که این موقعیت دشوار فقط و فقط چند دقیقه طول می‌کشد و بعد دیگر تا ابد راحت خواهی بود.

چقدر اشتباه فکر می‌کردم: من بایستی بارها و بارها باز هم به هویت جنسی‌ام اعتراف می‌کردم، مثلا هر بار که شغل جدیدی شروع می‌کردم، یا مثلا با غریبه‌ای هم‌کلام می‌شدم و ازم می‌پرسید زن دارم یا نه، یا به بیمارستان می‌رفتم و موقع تکمیل فرم ازم درباره همسرم می‌پرسیدند برای تماس در شرایط اضطراری.

من دوست دارم رک و شفاف باشم، اما همیشه پس ذهنم ترس و تردیدِ اینکه با رفتاری خصمانه و خشن مواجه شوم هست - و خیلی اوقات هم ثابت شده که این ترس‌ها بیجا نیستند.

ذهنیت عمومِ مردمِ خیلی از جوامع در حال تغییر است، با این حال در سراسر دنیا کماکان تنگ‌نظری و تبعیض نسبت به جامعه ال‌جی‌بی‌تی+ شایع است.

انستیتو ویلیامز یک مرکز تحقیقات برای سیاست‌گذاری‌ست، در لس‌آنجلس کالیفرنیا، و طبق گزارش آنها در آمریکا احتمال اینکه فردی از جامعه ال‌جی‌بی‌تی+ قربانی جرمی نفرت‌ورزانه شود، ۹ برابر بیش از یک فرد غیر-ال‌جی‌بی‌تی+ است. طبق یک نظرسنجی، در انگلیس تقریباً ۲۰٪ افراد ال‌جی‌بی‌تی+ طی ۱۲ ماه گذاشته حداقل یک بار قربانی جرمی نفرت‌ورزانه بوده‌اند.

این نظرسنجی را موسسه غیرانتفاعی استون‌وال ترتیب داده بود، موسسه‌ای فعال در زمینه حقوق جامعه ال‌جی‌بی‌تی+. پس جای تعجب نیست که دو سومِ افراد ال‌جی‌بی‌تی+ از اینکه در ملاء عام دست پارتنرِ هم‌جنس خود را بگیرند ابا دارند؛ از ترس واکنش‌های خصمانه مردم.

قطعا خانواده‌ها نمی‌توانند فرزندان و اقوامِ ال‌جی‌بی‌تی+شان را از تمامی چالش‌های این‌چنینی محافظت کنند - اما به هر حال کیفیتِ حمایتِ خانواده‌ می‌تواند تفاوت به‌سزایی ایجاد کند. حتی واقعیت این است که حمایتِ خانواده یکی از عوامل مهمی‌ست که می‌تواند باعث سلامت و به‌روزی افراد ال‌جی‌بی‌تی+ در طول زندگانی‌شان شود.

البته باید متوجه بود که صرف اینکه خانواده، بعضاً با اغماض، اعلام کند چنین فردی را می‌پذیرد، بسیار فرق دارد با اینکه حمایتی مفید و معنادار به چنین فردی عرضه کند. اینها دو موضوع کاملا متفاوتند.

رین رِک‌چک جامعه‌شناسی‌ست در دانشگاه ایالتی اوهایو؛ او معتقد است «ممکن است والدین قصد و نیت‌شان خیر باشد، اما هیچ بعید نیست از هویت فرزندان‌شان درک درستی نداشته باشند، از این که این‌جوری بودن دقیقا چه‌جوری‌ست.»

 

Image removed.

 

پنهان کردنِ بخشی از هویت‌تان ممکن است بر زندگی‌تان تاثیر بگذارد

دشواری‌های رازنگهداری

اولین باری که درباره هویت جنسی‌ام حرف زدم، یکی از افراد خانواده ازم پرسید اصلا چرا لازم بود در این باره شفاف باشم. آیا نمی‌شد این موضوع را ناگفته باقی می‌گذاشتم و به تبعش از تبعات احتمالی هم پیشگیری کنم؟ تبعاتی مثل اینکه آزار ببینم و قربانی قلدری و تعصبات و تنگ‌نظری‌های رایج شوم. «لازم نیست همه چیز درباره خودت را به دیگران بگویی.» جواب دادم نمی‌فهمم چنین رویه‌ای بدون اینکه مدام دروغ بگویم چگونه ممکن است. آیا واقعاً آن زندگی پنهانی چیزی بود که آنها برایم می‌پسندیدند؟

طبق تحقیقات روانشناسی، پنهان کردنِ عناصر مهمی از هویت‌مان به صورت باری سنگین بر شانه‌هایمان حس می‌شود. خیلی مواقع این احساس حتی نمودی جسمانی پیدا می‌کند، همراه می‌شود با حسی درونی از ضعف و نقص جسمانی.

طی تحقیقی در دانشگاه تافتس، مایکل اسلپیان و همکارانش نکته‌ای دریافتند؛ آنها متوجه شدند کسانی که رازهای مهمی از زندگی‌شان را پنهان می‌کنند - از جمله تمایلات و هویت جنسی - محتمل است قوای دیداری‌شان دچار خطای برآورد شود: مثلا شیب یک تپه را تیزتر از آنچه هست برآورد می‌کنند، یا فاصله جسمی در اتاق را بیش از آنچه هست تخمین می‌زنند، و جز این تمایل کمتری برای کمک و مشارکت در کارهای یدی داشتند (مثلا جابجا کردن کتاب‌ها).

نتیجه‌گیری محققان چنین بود: «نگه داشتن راز مثل باری بر شانه‌های مردم سنگینی می‌کند.»

پنهان کردنِ بخشی نهادینه از هویت ممکن است به زندگی اجتماعی‌تان نیز آسیب بزند. با در میان گذاشتن درونی‌ترین افکار و احساسات‌مان، روابطِ عاطفی‌مان تقویت می‌شوند و به بار می‌نشینند، و طبعا پنهان داشتن رازهای بزرگ مانع بزرگی‌ست در ساختن روابط عاطفی سالم.

شخصی ممکن است به طور عام هویت جنسی‌اش را اعلام کرده باشد، به اصطلاح «از کمد بیرون آمده،» اما حتی همین فرد ممکن است از ترس رفتار خصمانه و خشونتِ ناخواسته، در برخی موقعیت‌ها ترجیح بدهد کماکان «داخل کمدش» بماند. مثلا در مکالمه‌ای با راننده تاکسی، شخصی ممکن است از اشاره به پارتنرِ هم‌جنسِ خودش پرهیز کند، مبادا که واکنشی منفی برانگیزد.

رِک‌چک تاکید می‌کند هیچ الزامی به فاش کردن هویت جنسی و به اصطلاح «بیرون آمدن» نیست وقتی که در این باره راحت نیستیم. «کاملا منطقی‌ست با کسانی که بیمِ هموفوبیک و ترنس‌فوبیک بودن‌شان می‌رود تمامی اطلاعات این‌چنینی‌مان را در میان نگذاریم.»

علی‌رغم اینکه می‌پسندیم همیشه شفاف و با صداقت زندگی کنیم، شرط عقل و احتیاط است که در هر موقعیتی، ضررهای احتمالی را هم بسنجیم، چون هیچ بعید نیست که ضررهای شفافیت و صداقت به منافعش نیارزد.

با این حال، این که گه‌گاهی موقتا بلغزیم و برگردیم توی کمدمان، این کار هم ناملایمات روانی خاص خودش را در پی دارد.

کلیتون کریچر استاد بازاریابی، علوم شناختی و روانشناسی است در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی. او و ملیسا فرگوسن، که حالا در دانشگاه یِیل سمت استاد روانشناسی دارد، آزمایشی ترتیب دادند برای بازسازی ساده‌شده‌ای از تجربه یک فرد ال‌جی‌بی‌تی+ که هویت جنسی‌اش را پنهان می‌کند.

طی آزمایش، با افرادی دگرجنس‌گرا مکالمه‌های ده دقیقه‌ای ترتیب دادند، مکالمه‌ای درباره قرارهای عاشقانه به هدف جفت‌یابی و همچنین زندگی خانوادگی، البته مشروط به اینکه شرکت‌کنندگان طی این مکالمه هیچ سرنخی از تمایلات و هویت جنسی‌شان بروز ندهند.

اگر می‌خواستند از ترجیحات‌شان برای قرارهای عاشقانه بگویند، مجبور بودند برای توصیف پارتنرشان از واژگانی بی‌جنسیت استفاده کنند.

تعارف را کنار بگذاریم: چنین آزمایشی تازه شبیه‌سازی خیلی ملایمی بود نسبت به تجارب واقعی یک فرد ال‌جی‌بی‌تی+، چرا که اگر هم فرد شرکت‌کننده در آزمایش می‌لغزید و خطایی می‌کرد هیچ خطر و خصومتی در دنیای واقعی تهدیدش نمی‌کرد، و جز این، یک تجربه ده دقیقه‌ای در قیاس با تجربه پنهان‌کاریِ همیشگی در زندگی واقعی بسیار کمرنگ است.

علی‌رغم همه اینها، شرکت‌کنندگان دگرجنس‌گرا این میزان از آمادگی روانی و تقلای ذهنی که برای آزمون لازم بود در نظرشان بسیار طاقت‌فرسا آمد. و همچنین در آزمونی به شیوه آزمون‌های آی‌کیو، که پس از مکالمه برگزار شد، امتیازشان در زمینه استنتاج غیرکلامی کاهش ملموسی نشان می‌داد.

 

Image removed.

 

گوش‌به‌زنگ بودنِ مدام نسبت به تنگ‌نظری‌ها و رفتار خصمانه ممکن است فشاری روانی ایجاد کند که به نام «استرس اقلیت» شناخته می‌شود

فشارهای روانیِ در اقلیت بودن، «اضطراب اقلیت»

سختی‌های مدیریتِ این تعاملات اجتماعی، و همچنین گوش‌به‌زنگ بودنِ مدام نسبت به تنگ‌نظری‌های نهان یا عیان، همه اینها منجر به فشاری بر روان آدمیزاد می‌شود که به نام «اضطراب اقلیت» شناخته می‌شود.

این نوع استرس به علت فشارهای ناشی از تبعیض ایجاد می‌شود و می‌تواند تبعات بلندمدتی بر سلامت روان بگذارد، از جمله افزایش خطر ابتلا به افسردگی و همچنین خودکشی (در قیاس با افراد دگرجنس‌گرا).

شاید امید بسته باشید که با افزایش آگاهی و تغییر ذهنیات جوامع، استرس اقلیت در حال کاهش باشد، اما واقعیت چیز دیگری‌ست: تحقیقی در سال ۲۰۲۲ هیچ شواهدی مبنی بر اینکه این اختلاف در شاخصِ سلامتی در حال کاهش است نشان نداد؛ تحقیق مربوط به کشورهای بریتانیا،‌ آمریکا، کانادا و نیوزیلند بود. (در تحقیقی دیگر که توسط رین رِک‌چک و هوی لیو در دانشگاه ایالتی میشیگان ترتیب داده شد، یافته‌ها نشان می‌داد این اختلاف در شاخص سلامتی، در نسل‌های جوانتر حتی شاید رو به افزایش باشد.)

در بهترین حالت، خانواده و خویشاوندان می‌توانند مثل ضربه‌گیری اضطراب‌های‌مان را مستهلک کنند، باعث شوند راحت‌تر با مشکلات پیش روی‌مان کنار بیاییم. البته متاسفانه، گاهی نیز تعاملات با خانواده خودش باعث استرس اضافی می‌شود.

بدترین حالت این است که خانواده‌مان کوییرفوبیا داشته باشند و رفتارشان خصمانه باشد، اما جز اینها، به طرق دیگر نیز ممکن است مشکلات را تشدید کند. رِک‌چک و همکارش اِما بوزلی-اسمیت در آلما کالجِ میشیگان، در کتاب‌شان به نام «خانواده‌هایی که نگه می‌داریم» به بررسی این مسائل پرداخته‌اند، تحقیقی جامعه‌شناختی درباره رابطه بزرگسالان ال‌جی‌بی‌تی+ با والدین‌شان.

طی بیش از ۷۵ مصاحبه بوزلی-اسمیت و رِک‌چک با بزرگسالان ال‌جی‌بی‌تی+ ترتیب دادند، به نکته‌ای مکرر اشاره شد: خانواده‌ها مکالمه‌ای که طی آن فرد می‌خواست هویت جنسی‌اش را فاش کند و «بیرون بیاید» را جدی نمی‌گرفتند. بعضا می‌گفتند این هویت فرد چیزی‌ست «مقطعی» و گاهی هم می‌گفتند فرد صرفا سرگشته است. بعضی‌ها نیز سعی می‌کردند صورت مساله را انکار کنند و به صحبت ادامه نمی‌دادند.

بوزی-اسمیت می‌گوید «برخی از بزرگسالان ال‌جی‌بی‌تی+ که با آنها صحبت کردیم می‌گفتند والدین‌شان مطلقا کنجکاوی و علاقه‌ای به این موضوع نداشتند.« در چنین مواردی، کودکان گاهی مجبور می‌شدند دوباره بحث را پیش بکشند تا مطمئن شوند والدین‌شان آنچه گفته‌اند را شنیده‌اند و فهمیده‌اند. بوزلی-اسمیت می‌گوید «لازم می‌شد چندین بار با افراد یکسانی این مکالمه اعترافی را انجام داد.»

این افراد می‌گفتند از کوچکترین نشانه اینکه والدین‌شان درباره ماجرا کنجکاوند به‌شدت استقبال می‌کردند، اما والدین عمدتا زحمتی به خود نمی‌دادند تا مشکلات پیشِ روی این افراد ال‌جی‌بی‌تی+ را درک کنند. رِک‌چک می‌گوید «خیلی از بزرگسالان نیز نیاز به این کارهای آموزشی دارند و ممکن است برای‌شان بسیار دشوار باشد.»

شوبانگی کارماکار دکتر روان‌شناس است و کوییر است و پُلی‌آمور (معتقد به روابط عاشقانه همزمان) و نویسنده‌ایست اهل دوبلین؛ او در کودکی برایش مقدور نبود که از اکتشاف هویت خود با خانواده‌اش حرف بزند و حالا در این باره احساس حسرت و پشیمانی دارد.

«علی‌الخصوص در آن سال‌هایی که شخصیت و هویت آدم شکل می‌گیرد، نیاز داری که حمایت بشوی.» او با اینکه اخیرا متوجه بهبود سطح آگاهی مکالمات خانواده‌اش شده، اما آرزو می‌کند «کاش می‌شد دیگران خوشی و عشق و شکست عشقی و اصلا تمامی این مسیر را در کنار خانواده‌شان پیش می‌رفتند، به مثابه یک سفر.»

بوزلی-اسمیت و رِک‌چک فهمیدند حتی بعضی از والدینی که اصطلاحا پذیراتر بودند کلی تعجب کردند از شنیدن اینکه بچه‌هایشان آنها را جور دیگری وصف کردند: بی‌علاقه و بی‌میل به کل ماجرا. خیلی از افراد ال‌جی‌بی‌تی+ هستند که دوست داشتند برای فاش کردن تجارب‌شان کمی بیشتر حمایت و تشویق می‌شدند.

Image removed.

 

گام اول این است که فضایی ساخته شود که بتوان در آن بدون تعصب و تنگ‌نظری و آزادانه درباره هویت جنسی و مسائل جنسی حرف زد

خانواده‌هایی خوشحال‌تر

سازوکار درونی هر خانواده‌ای آهنگی منحصر به خودش دارد، لذا برای بهترین روش حمایت از افراد ال‌جی‌بی‌تی+ در بستر خانواده نمی‌توان قواعد ضربتی و جهانشمول وضع کرد، اما بوزلی-اسمیت و رِک‌چک بر اساس تحقیقات‌شان پیشنهاداتی داده‌اند.

گام اول برای والدین و سرپرستان خانواده این است که فضایی بسازند که در آن بدون تعصب و تنگ‌نظری بشود آزادانه درباره هویت جنسی و مسائل جنسی حرف زد، حتی پیش از اینکه فرد تصمیم بگیرد چنین مکالمه‌ای را پیش بکشد باید چنین فضایی مهیا باشد. برای کسی که هنوز درباره هویت جنسی‌اش حرف نزده، حتی یک شوخی به ظاهر ساده و بی‌آزار می‌تواند عواقبی ناخوشایندی تا مدتهای طولانی داشته باشد.

اگر حدس می‌زنید یکی از اعضای خانواده کوییر است شاید وسوسه شوید که در این باره با او حرف بزنید. گاهی چنین کاری مطلوب و لازم است - کریس دان که در لندن شاغل تبلیغات است این‌طور به من می‌گوید.

او سالها «در کمد» احساس غم و اندوه می‌کرد و وانمود می‌کرد کسی‌ست که نیست، تا سرانجام به گونه‌ای «فروپاشی احساسی» رسید. پدرِ دان با دیدن آشفتگی پسرش تصمیم گرفت که خودش موضوع را پیش بکشد. دان به خاطر می‌آورد که پدرش گفت «ما می‌دانیم تو همجنس‌گرا هستی و دیگر وقتش شده که با این موضوع کنار بیایی. چون این وضعیت، این رنجی که بر خودت تحمیل کردی سلامتی‌ات را به خطر انداخته.»

دان این مکالمه را به صورت چراغ سبزی توصیف می‌کند که به مرور اجازه داد شفاف‌تر و صادقانه‌تر زندگی کند.

توصیه رِک‌چک این است که خانواده‌ها با احتیاط عمل کنند. درست است که بی‌علاقگی مفرط خانواده فردِ ال‌جی‌بی‌تی+ را آزرده می‌کند، اما در مواردی نیز برعکس، افراد احساس می‌کردند خانواده‌شان، علی‌رغم نیت خیرشان، مجبورشان می‌کنند که در این باره حرف بزنند، حتی مدعی بودند «انگار آزادی شخصی‌مان مخدوش شده بود». بهتر است فضایی امن ساخته شود تا هر وقت که فرد ال‌جی‌بی‌تی+ راحت بود درباره چنین موضوعاتی حرف بزند.

پیشنهاد بوزلی-اسمیت این است که هر وقت فرد ال‌جی‌بی‌تی+ آمادگی صحبت داشت، از او بپرسند تا چه حدی دوست دارد حرف بزند و مشخصا به او اطمینان دهند هر وقت احساس کرد می‌خواهد دوباره درباره این موضوع حرف بزند می‌توانند باز هم گفتگویی داشته باشند. چنین چیزی به آنها اختیار می‌دهد تا با آهنگ مناسب خودشان این فرایند فاش کردن هویت جنسی و «بیرون آمدن» را طی کنند.

خانواده به جای اینکه انتظار داشته باشند اعضای ال‌جی‌بی‌تی+ تمام بار آموزش را به دوش بکشند، می‌توانند خود تلاش کنند و از منابع دیگر سعی کنند بفهمند تجربه فرد ال‌جی‌بی‌تی+ چگونه است. به این منظور خانواده و اقوام می‌توانند از کسانی که تجربه بیشتری دارند راهنمایی بگیرند، یا از منابع و تحقیقات آنلاین استفاده کنند، یا حتی از متخصصین آموزش‌دیده کمک بگیرند که در موسسات غیرانتفاعی شاغلند (مؤسساتی که به افراد ال‌جی‌بی‌تی+ و خانواده‌هایشان خدمات می‌دهند).

رِک‌چک می‌گوید «اینکه والدین هم به نوبه خودشان سهم‌شان را انجام دهند و همه چیز را به فرد ال‌جی‌بی‌تی+ محول نکنند احتمالا مفیدترین کاریست که می‌توانند انجام دهند.»

برای رشد ذهنی و پیشرفت هیچ وقت دیر نیست. یک شخصی که مصاحبه‌اش کردم و ترجیح داد نامش ذکر نشود گفت وقتی برای مادرم فاش کردم که همجنسگرا هستم واکنشش کمابیش سرد بود.

او گفت «مادرم برای مدتی سکوت کرد و بعد اولین چیزی که گفت این بود که خب پس گمانم نوه‌دار نشوم.» به مرور مادرش موضوع را بیشتر پذیرفت اما کماکان صحبت در این باره راحت نبود. به تازگی البته او وارد رابطه طولانی‌مدتی شده و همین باعث شد مادرش از او به خاطر رفتار و واکنش اولیه‌اش عذر بخواهد.

او گفت این معذرت‌خواهی بیشتر از چیزی که فکرش را می‌کرد تأثیر گذاشت. «انگار ناخودآگاه نیاز داشتم که مادرم آن کلمات را به زبان بیاورد. و جز این، مادرم بدون اینکه من از او بخواهم و کاملا با میل و اراده خودش معذرتخواهی کرد، و همین نکته باعث خوشی و آسودگی دوچندانم شد.»

اگر بخواهم درباره زندگی شخصی خودم بگویم، چندان هم والدینم را مقصر نمی‌دانم که آن روزِ کذایی جواب مناسبی به عموی بزرگم ندادند. سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ بود و آگاهی جمعی از مسائل ال‌جی‌بی‌تی+ بسیار کمتر از امروز بود، و تازه وقتی هم که بالاخره هویت جنسی و رابطه‌ام را فاش کردم، والدینم هم به گرمی پذیرای پارتنرم بودند. اما امیدوارم اگر در این روزها داشتم بزرگ می‌شدم، شاید حمایت بیشتری می‌گرفتم جهت اینکه طی آن سال‌های سازنده و حساس، خودم باشم و خودم را بشناسم - شاید اگر این‌طور می‌شد سنگینی بارِ شانه‌های نوجوانم کمی سبکتر می‌شد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
بی بی سی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید