رفتن به محتوای اصلی

 آبجو مثل قرص خواب آور بود!
18.11.2022 - 08:17

59

از روی صندلی بلند شدم ، قربان یکی از لیوان‌ها را به دست من داد . بوی آبجو در فضای اتاق پخش شد ، مزه آبجو ملایم تر از ماءالشعیر بود که به راحتی از گلو پایین می رفت . هنوز به نصف لیوان نرسیده بودم که هم احساس گرسنگی کردم و هم سبکی جسم ،اما در مقایسه با ودکا زمین تا آسمان فرق داشت و تا زمانیکه اختیار دست و پا را داشتم ، هر جرعه ای گوارا و جرعه ی بعد گوارا تر بود . قربان لیوان خودش را دوباره پر کرد و با لبخند و شادی مثل فیلم های ايران گفت: آقا بره جایی که غم نباشه . الکساندر لیوانش را در دست راستش نگه داشته بود و در خلا ل سیگار کشیدن جرعه‌ای سر می‌کشید. با قیافه جدی به قر بان چیزی گفت و قربان به سمت یادداشت‌های الکساندر رفت و به صفحه اول نگاهی انداخت. چند دقیقه ای با هم صحبت کردند و وآنها را روی میز گذاشت. الکساندر که سیگارش تمام شده بود آنها را جمع کرد و در کیف چرمی خود گذاشت. وقتی آبجو و یا ودکا روی میز گذاشته می شد ،بعد از آن دیگر بحثی صورت نمی‌گرفت. پس کار امروز تمام شده بود . امروز هم زیاد سوال کرد ولی از جواب دادن های خودم راضی نبودم .خوبی صحبت این بود که به صورت سوال و جواب بود ،بیشتر سوالات در همان موقع مطرح می‌شد ولی گاهی روی یک صفحه یادداشت نگاه می‌کرد و من حدس می زدم که سوالاتی را از قبل یادداشت کرده است . موقعی که جواب میدادم تفاوت زیادی در قضیه نمی داد ولی وقتی که کار الکساندر تمام شد ،جوابهای دیگر و مطالب تکمیلی به ذهنم می رسید ، خیلی مطالب دیگر می‌توانستم به جوابهایم اضافه کنم ولی دیگر دیر شده بود .به خودم دلداری می دادم که این سوال و جوابها حالا حالاها ادامه دارد و من فرصت های دیگری برای توضیحات بیشتر خواهم داشت، آنهم با این حوصله و آرامشی که الکساندر سوال می‌کرد و می نوشت . بعد از نا هار الکساندر از ما خداحافظی کرد و رفت . وقتی قربان بود خانه شلوغ به نظر می رسید . تلویزیون را روشن کرد و کانالها را عوض می‌کرد و روی دوکا نال که یکی اخبار سراسری بود و دیگری موزیک مکث کوتاهی کرد .غذا و آبجو زیاد خورده بود و خسته به نظر می رسید ،بعد رفت که استراحت کند . قرار شد که بعد از استراحت برویم پارک مرکزی شهر . من هم شروع کردم به کانال عوض کردن ،وقتی صحبتی طولا نی می‌شد ، کانال را عوض می‌کردم ودر آخر رفتم روی تخت دراز کشیدم. آبجو مثل قرص خواب آور بود ،سال‌ها بود که هیچ وقت به راحتی خوابم نمی‌برد .وقتی دراز می کشیدم فکرهای مختلف به مغزم هجوم می آوردند ،بعضی ها با سرعت محو می‌شدند و بعضی سمج ، ول کن نبودند ،هی در هم وول می خوردند تا از خستگی خوابم می‌برد و گاهی در خواب بعضی مانند رؤیا ادامه می یافت . اما بعد از ای دو لیوان آبجو ،همین که سرم را روی بالش گذاشتم خوابم برد ،نه رویایی و نه کابوسی تا اینکه قربان مرا صدا زد .

سرخس، گذر از رودخانه خشک (1)

اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)

از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)

اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کرده‌اند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)

ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)

بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6

قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)

تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)

چند سال بود که خودم نبودم (12)

اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)

هیچ قاعده‌ای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)

اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)

شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)

رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)

لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)

تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)

من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)

از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)

حکو مت ایران با من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است(22)

مقام مسلمانی در ایران از جایگاه تمساح و افعی جنگل‌های سریلانکا پایین تر رفته بود(23)

کاروان‌ها در راه بودند تا مواد برای کارخانه جنگ ، تولید شهید و عذا و نوحه فراهم‌ کنند(24)

سالها قبل نا خواسته در هنگام بازی های کودکانه در دسته روس‌ها قرار داشتم(25)

مردم آن موقع بنا به خوی طبیعی خود بدون ترس تصمیم گرفته و عمل می‌کردند (26)

آهنگران ده از تکه های آهن و لوله های آبرسانی که از شهرها بدستشان می رسید تفنگ های سر پر(27)

من قربان هستم و ...!(28)

یوری گاگارین سمبل انسان شوروی(29)

آقا به شوروی خوش آمدید !(30)

کانال قراقوم از آمودریا سرچشمه می‌گیرد(31)

این کوه های بلند مانع شنیدن روزه خوانی و زوزه کشيدن آخوند هاست(32)

اینجا کمی شیر شتر میخوریم(33)

آیا شیر الاغ حلال است یا حرام؟34)

سرزمین پر گهر کجا و کی به و برای کی بوده ؟(35)

فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است(36)

اولین تصویر تلویزیون شوروی اتاق خبر بود.(37)

دوبره وی چر(38)

ناامیدی رها کردن هدف و بی عملی است!(39)

پرندگان و گنجشکان روی شاخه های لخت بادام پیر نمی نشستند.(40)

سگ و الاغ زبان همدیگر را علیرغم اینکه صداهای مختلف داشتند می‌فهمیدند.(41)

کندن قبر در زمین نمناک راحت بود.(42)

اعدام افراد بیگناه برای رعب و وحشت و نشان دادن قدرت و ابهت حکومت‌ها ی مرکزی یک قاعده بود.(43)

 توده‌ای‌ها تجربه‌ عبور از مرزها را هم فراموش کرده بودند .(44)

 خمینی، ؛رحمت الهی؛ توسط ایر فرانس به فرودگاه مهرآباد وارد شد(45)

این سالها، سال‌ها ی آوارگی عمومی در کل خاورمیانه بود .(46)

پیامد می خوری و باده نوشی بسته به این است که کی بخورد و با کی بخورد.(47)

پاییز فصل‌ مرگ بود،...(48)

شجاعت خطر کردن وتلاش برای زنده ماندن امید به آینده را در من زنده نگه می داشت!(49)

این آتش به یاد آنها،قربانیان جنگ همیشه روشن است (50)

 گردش دلبران و دلدادگان زیبای زمینی‌ نتیجه پیروزی زندگی و روشنایی بر سیاهی مذهب و محافظان آن بوده‌است.(51)

حکومت اعلیحضرت نظرکرده ،سید ملکالملوک را برای تربیت آخوند و آخوندپروری به شیراز فرستاد(52)

ژاندارمها بسیجی های اعلیحضرت بودند ولی رونق کارشون بیرون مسجد بود(53)

در دوران پیش به سوی تمدن بزرگ، ،مرغهای مصنوعی وارد بازار شد- 54

زندگی من یک داستان کوتاه بیست ودو ساله بود 55

اگر جنگ نشده بود ،انقلاب اسلامی از بین رفته بود!56

صدور دفترچه بسیج یک طرح امنیتی بود.57

سازمان چشم انداز محتمل آینده را حاکمیت فاسیشم می دید 58

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.