رفتن به محتوای اصلی

مجسمه ی لنین در عشق آباد یک کار هنری و تاریخی است.
28.11.2022 - 16:29

61

از چند تا چهار راه که رد شدیم، رسیدیم به یک خیابان عریض و تا چشم کار می‌کرد از هر دو طرف امتداد داشت . قربان گاهی به مناسبتی در باره اسامی خیابان ها توضیح میداد ولی چون برایم اهمیتی نداشت دقت نمی کردم و به فکر های خودم ادامه میدادم ولی برای رعایت ادب و احترام قربان، گاهی به تایید سرم را تکان می دادم . موقعی که گفت این‌ خیابان ،کوراوغلی، است چون نام آشنایی بود بیشتر دقت کردم. گفت که اگر ادامه دهیم میتونیم مجسمه لنین را هم ببینیم ولی تا آنجا دور است یک روز دیگر می‌رویم. ترجیح من دیدن مردم و مکان‌های عادی بود ولی قربان توضیح داد که خود مجسمه مثل همه مجسمه های دیگر لنین است منتها ، مجسمه ی لنین در عشق آباد یک کار هنری و تاریخی است و در موقع ساخت آن تیره های چندگانه ملت ترکمن نشان قالی‌های ترکمن را در تزئین پایه مجسمه به کار برده‌اند. نزدیک یک پارک که رسیدیم از هر طرف صدای موسیقی زنده شنيده می‌شد. وارد پارک که شدیم به هرطرف که گوش میدادم صداهای موسیقی مختلفی شنيده می‌شد. اولین گروه روی یک سکوی مخصوص موزیک و نمایش به نواختن مشغول بودند و تعدادی جوان و نوجوان با صدای آن می رقصیدند ،کمی جلوتر یک گروه دیگر هم شبیه گروه اول و گروه سوم را هم از دور ديديم به راه خود ادامه دادیم. من که از سرزمین زجه و زاری آخوندها و نوحه دست قطع شده عباس و دامن پاره شده زینب آمده بودم ،می دانستم که همه جای دنیا مردم با موسیقی شادی شان را جشن می‌گیرند و با شنیدن موسیقی شاد و سر حال می‌شوند. ولی از اینکه در یک پارک سه گروه مختلف موزیک می‌زنند ،تعجب کردم. از قربان پرسیدم که چه مناسبتی است که چند گروه همزمان در پارک موزیک می‌زنند. - اینها گروه های آماتور هستند و در مواقع مختلف در این پارک تمرین می کنند ، علاقه مندان و جوانان می‌توانند گوش بدهند و یا برقصند ، ولی آخر هفته گروه های حرفه ای به عنوان‌ روز کاری‌شان دو شب در پارک ها و یا در جاهای مناسب دیگر موسیقی اجرا می‌کنند. - حالا فهمیدم که صدای موسیقی که هر شب در فضا پخش می شود این گروه ها هستن. -بله درسته . از پارک که بیرون آمدیم سوار یک تریلیبوس که یک اتوبوس برقی به درازای دو اتوبوس معمولی بود شدیم ودر یک محله مسکونی با آپارتمان های ۵ طبقه پیاده شديم، در میان ساختمان ها محل بازی کودکان بود و تعدادی زوج با بچه هایشان بیرون بودند . بچه ها مشغول بازی روی سر سره ها ویا تاب خوردن بودند ،تاک و توکی زوج های جوانتر دست در دست ویا شانه به شانه قدم می‌زدند. قربان گفت که اینجا یک رفيق ارمنی دارم و قول داده‌ام که او را ببینم. می‌رویم که او را ببینیم. از پله ها بالا رفتیم تا طبقه سوم . دو ردیف آپارتمان بود و قربان چند ضربه‌ ملایم به در سمت راست زد . در را دوستش باز کرد . مرا معرفی کرد و در خلال معرفی کلمه ایران به گوشم خورد . حدس زدم که اینجا دیگه از تاجیکستان نیستم. او را هم معرفی کرد و چون اسمش عجیب تلفظ می‌شد نخواستم و نتوانستم به خاطر بسپارم ولی برای راحتی وقتی با قربان و در باره او با قربان صحبت می کردم می گفتم آقای ارمنیان .قربان هم از این اسم راضی بود و چون آدم شوخ و شادی بود به دوستش هم با این اسم صحبت کرد که دوتایی با هم خندیدند. ارمنیان قد متوسط و موهای فرفری داشت و ماهیچه های ورزیده که مرا یاد تنه درخت بنه در کو ه های خودمان می انداخت که خیلی سفت و در هم فشرده است.. همسرش هم بود و سریع روی میز را پر کرد از خوردنی ،چند نمونه سوسیس،ماهی دودی و خیار و گوجه. مرد هم بلند شد یک بطری کنیاک و یک بطری ودکا گذاشت رو میز. وقتی که آن دو تا بطری را دیدم، خودم را بیهوش و تلو تلو خوران دیدم که در خیابان آواز میخونم.

 

سرخس، گذر از رودخانه خشک (1)

اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)

از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)

اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کرده‌اند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)

ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)

بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6

قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)

تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)

چند سال بود که خودم نبودم (12)

اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)

هیچ قاعده‌ای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)

اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)

شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)

رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)

لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)

تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)

من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)

از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)

حکو مت ایران با من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است(22)

مقام مسلمانی در ایران از جایگاه تمساح و افعی جنگل‌های سریلانکا پایین تر رفته بود(23)

کاروان‌ها در راه بودند تا مواد برای کارخانه جنگ ، تولید شهید و عذا و نوحه فراهم‌ کنند(24)

سالها قبل نا خواسته در هنگام بازی های کودکانه در دسته روس‌ها قرار داشتم(25)

مردم آن موقع بنا به خوی طبیعی خود بدون ترس تصمیم گرفته و عمل می‌کردند (26)

آهنگران ده از تکه های آهن و لوله های آبرسانی که از شهرها بدستشان می رسید تفنگ های سر پر(27)

من قربان هستم و ...!(28)

یوری گاگارین سمبل انسان شوروی(29)

آقا به شوروی خوش آمدید !(30)

کانال قراقوم از آمودریا سرچشمه می‌گیرد(31)

این کوه های بلند مانع شنیدن روزه خوانی و زوزه کشيدن آخوند هاست(32)

اینجا کمی شیر شتر میخوریم(33)

آیا شیر الاغ حلال است یا حرام؟34)

سرزمین پر گهر کجا و کی به و برای کی بوده ؟(35)

فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است(36)

اولین تصویر تلویزیون شوروی اتاق خبر بود.(37)

دوبره وی چر(38)

ناامیدی رها کردن هدف و بی عملی است!(39)

پرندگان و گنجشکان روی شاخه های لخت بادام پیر نمی نشستند.(40)

سگ و الاغ زبان همدیگر را علیرغم اینکه صداهای مختلف داشتند می‌فهمیدند.(41)

کندن قبر در زمین نمناک راحت بود.(42)

اعدام افراد بیگناه برای رعب و وحشت و نشان دادن قدرت و ابهت حکومت‌ها ی مرکزی یک قاعده بود.(43)

 توده‌ای‌ها تجربه‌ عبور از مرزها را هم فراموش کرده بودند .(44)

 خمینی، ؛رحمت الهی؛ توسط ایر فرانس به فرودگاه مهرآباد وارد شد(45)

این سالها، سال‌ها ی آوارگی عمومی در کل خاورمیانه بود .(46)

پیامد می خوری و باده نوشی بسته به این است که کی بخورد و با کی بخورد.(47)

پاییز فصل‌ مرگ بود،...(48)

شجاعت خطر کردن وتلاش برای زنده ماندن امید به آینده را در من زنده نگه می داشت!(49)

این آتش به یاد آنها،قربانیان جنگ همیشه روشن است (50)

 گردش دلبران و دلدادگان زیبای زمینی‌ نتیجه پیروزی زندگی و روشنایی بر سیاهی مذهب و محافظان آن بوده‌است.(51)

حکومت اعلیحضرت نظرکرده ،سید ملکالملوک را برای تربیت آخوند و آخوندپروری به شیراز فرستاد(52)

ژاندارمها بسیجی های اعلیحضرت بودند ولی رونق کارشون بیرون مسجد بود(53)

در دوران پیش به سوی تمدن بزرگ، ،مرغهای مصنوعی وارد بازار شد- 54

زندگی من یک داستان کوتاه بیست ودو ساله بود 55

اگر جنگ نشده بود ،انقلاب اسلامی از بین رفته بود!56

صدور دفترچه بسیج یک طرح امنیتی بود.57

سازمان چشم انداز محتمل آینده را حاکمیت فاسیشم می دید 58

 آبجو مثل قرص خواب آور بود!59

من از جاهای دور تاجيکستان به دیدن فامیلم آمده‌ام. 60

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.