رفتن به محتوای اصلی

«تیغ اوکام» را بر علیه چه کسانی باید بکار برد؟
05.06.2023 - 11:18

 

صدای شکستن گلدان را می شنوید و به اتاق نشیمن میروید و می بینید که جیمی کوچولو کنار گلدان شکسته نشسته است. جیمی میگوید که این گربه بود که گلدان را شکست. اما شما گربه ای در خانه نداشتید و در اتاق هم گربه ای نمی بینید. جیمی توضیح میدهد که یک گربه دزدکی از بیرون به داخل آمد و  این کار را کرد. شما بیاد می آورید که همه درها و پنجره ها رو قبلا بسته بودید. جیمی توضیح میدهد که گربه احتمالا قبل از آنکه شما در و پنجره ها را ببندید به داخل خانه آمده. ولی با توجه به این که جیمی به موی گربه حساسیت دارد از او میپرسید اگر گربه به خانه آمده بود چرا تو عطسه نمی کنی؟ جیمی توضیح میدهد که گربه از نوع بدون مو (نژاد اسفینکس) بود و هیچ مویی نداشت. شما همه خانه را میگردید و گربه ای پیدا نمی کنید. جیمی توضیح میدهد که خب تا حالا گربه باید موفق به فرار شده باشد و برای همین است که آنرا نمی بینید.  این سوال و جواب به همین ترتیب تا ابد میتواند ادامه پیدا کند و جیمی هر اعتراض شما را با یک فرضیه بظاهر منطقی جواب میدهد. مثلا اگر شما بپرسید در و پنجره ها که قفل بود گربه چطور فرار کرد جیمی میتواند بگوید: حتما گربه ها به نوعی یاد گرفته اند که چطور قفل در را باز کنند و فرار کنند. یا حتا در آخر میتواند مدعی شود که گربه ای که بتواند قفل باز کند لابد به تکنولوژی دست یافته است که میتواند نامرئی هم بشود! در آخر شما به جایی میرسید که ناچار میشوید که به او بگویید که طرح فرضیه های نا محتمل را تمام کند و ساده ترین پاسخ را بپذیرد و آن این که این او بوده که گلدان را شکسته! 

پاسخی که شما به جیمی داده اید بر اساس یک منطق در فلسفه بنام «تیغ اوکام» است که به نام واضع آن «ویلیام اوکام» مشهور شده است. اول بار این اصطلاح را  سالها قبل از یک دیالوگ از فیلم تماس Contact  و از زبان پرسوناژ زن پژوهشگر و ستاره شناس (جودی فاستر) شنیدم که در مقابل یک پژوهشگر علوم الهیات ( متیو مک کانگی) و در بحث وجود یا عدم وجود خدا که بین شان در گرفته بود مطرح کرد.  کنجکاو شدم که بیشتر بدانم. وقتی بیشتر این اصل را بررسی کردم متوجه شدم که نه تنها من بلکه بسیاری دیگر اهل سیاست بدون آنکه از وجود چنین اصلی مطلع باشند آنرا در زندگی سیاسی شان پی گرفته اند و با زدودن تابوهای ایدئولوژیک یا تعصب بی جا، به جای پرداختن به تحلیل های وقت تلف کن انحرافی و دایی جان ناپلئونی، واقعیات را براحتی دیده اند و راهکار نشان داده اند. 

اصل فلسفی «تیغ اوکام» به شرح زیر خلاصه میشود: 

هنگامی که با توضیحات گوناگون و بسیار پیچیده  در پاسخ به مساله ای روبرو میشوید، بهترین پاسخ در میان پاسخ های داده شده،  ساده ترین آن پاسخ هاست چون به احتمال زیاد صحیح تر از سایر پاسخ هاست. برای توضیح بیشتر در این مورد لینک یوتوب که آقای «حمزه براتی» زحمت کشیده اند را در پایان مطلب می گذارم. اما فعلا فرض را بر این بگیریم که پذیرفته ایم که در میان پاسخ های بیشمار و پیچیده به یک مساله، محتمل ترین پاسخ، ساده ترین پاسخ است. بدین ترتیب ما براحتی میتوانیم پاسخ بسیاری از رازها و معماهای مان را از میان دریای خرافات و خزعبل در تاریخ معاصر و جریانات حاضر بیرون بکشیم. معماها در تاریخ معاصر ایرانیان (عوام و اکثریت مردم نه اهل پژوهش) از زمانی بوجود آمد که ایرانی ساده دل و واپسمانده از جهان پیشرفته غرب، در اوایل دوران قاجار با سیاست های پیچیده اروپاییان، و بخصوص فرانسویان، روسها و انگلیس ها و بازی های سیاسی آنها حیران ماند و بخش هایی از سرزمین ها در زمان قاجارها از دست رفت و در ادمه نیز با آچمز در جنگ جهانی دوم در مقابل متفقین  و نیز حیران در مقابل کاری که در انقلاب 57 کرد از تحلیل صحیح وقایع عاجز شد.

حال یکی دو سوال را که این بخش از ایرانیان از پاسخ به آن عاجز مانده اند را در زیر می آوریم تا موضوع بحث مشخص تر شود:

- چه عاملی باعث انقلاب در ایران شد؟  

پاسخ ها: کینه جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا نسبت به شاه،  ژنرال هایزر و جلوگیری از حرکت ارتش، کنفرانس گوادالوپ، مریضی شاه، اقتدارگرایی شاه، کار خدا بود، کار سیا بود، خود مردم ایران، سفیر انگلیس و آمریکا که در دیدار با شاه به ساعت های شان نگاه میکردند، خیانت ارتشبد قره باغی، بختیار، خمینی، آن مقاله که در روزنامه اطلاعات چاپ شد، شورش نیروی هوایی و و و ... 

از میان همه احتمالات پیچیده و گاه عجیب و غریب  بالا ساده ترین آن با قطعیت مقابل چشم مان است:  مردم ایران  عامل این انقلاب بودند! 

مثالی دیگر: 

- آیا ماجرای توطئه ربایش مسیح علینژاد ساختگی بود یا واقعی؟

  پاسخ ها برای اثبات ساختگی بودن: مسیح علینژاد هدفش از سیاست پول و فاند است و مشهور شدن و غلو می کند، میخواهد مطرح شود، شلوغش می کند، کل نقشه ربایش او بنظر مسخره می آید، مگر میشود نقشه ریخت که با یک قایق کوچک از نیویورک تا ونزوئلا را طی کرد، اف بی آی شلوغش کرده برای خودش کردیت بگیرد و بسیاری خزعبلات دیگر که مسخره ترین آن در مصاحبه شهرام همایون با محمد منظرپور روانپریش شاهدش بودیم که باهم نمونه کامل لمپنیسم رسانه ای را به نمایش گذاشتند.

پاسخ ها برای واقعی بودن قصد ربایش:   با توجه به مغز علیل اتاق فکر سپاه و سابقه کرونایاب در فرودگاه خمینی و ساختن نیروگاه اتمی در زیر زمین خانه یک دختر نوجوان و نیز ربایش چند ایرانی از ترکیه و نیز اقدام به حذف فیزیکی مخالفین و تلاش برای ربایش ایرانیان در اروپا و ترکیه و عراق، این احتمال هست که جمهوری اسلامی برای ربایش مسیح علینژاد نقشه کشیده باشد. این که این نقشه چقدر ماهرانه یا ابلهانه بوده فرع بر اصل ماجرا یعنی ربایش مسیح علینژاد است که در آن نمیتوان تردید داشت که سپاه دلش غنج میزند که مسیح علینژاد را مقابل دوربین به اعتراف وا دارد.  

پاسخ محتمل بر اساس اصل «تیغ اوکام»: سپاه قصد ربایش مسیح علینژاد را داشته و مسیح علینژاد را تهدید بزرگی برای موجودیت رژیم به حساب می آورد. 

 حال هرقدر که برخی دایی جان ناپلئون ها نظیر شهرام همایون  و محمد منظرپور روانپریش در اپوزیسیون «جیمی وار» توجیح بتراشند که  بخواهند حسادت و ناآگاهی - شهرام همایون- پلیدی و ساده لوحی و اشتیاق برای مطرح شدن - محمد منظرپور- در خود را ارضا کنند دراین حقیقت تغییری نمیدهد که سپاه به دنبال زدن مسیح علینژاد است و او  با وجود کمبودهایش یکی از سرمایه های اپوزیسیون در مقابل رژیم است.  کسانی که به مسیح علینژاد حمله می کنند  مصالح اپوزیسیون را به پای هواهای نفسانی و ارزان شان مانند حسادت و شوق مطرح شدن  قربانی می کنند. با این گونه افراد روانپریش باید برخورد کرد. صدمه ای که اینها با رسانه هایی که در اختیار دارند  به اپوزیسیون و آبروی آن نزد مردم ایران میزنند هزاران بار صدمه  زننده تر از انگشتی است که به عالی پیام رسید و متاسفانه اپوزیسیون در این مورد سوراخ دعا را گم کرد و آنچه را که باید می دید ندید - هنوز هم نمی بیند-  و به آن انگشت پرداخت! اگر این  حرارت در مورد آن انگشت را در مقابل امیر طاهری و رضاتقی زاده و کسانی که منشور مهسا را زمین زدند بکار می بردیم نتیجه بهتری حاصل میشد. بسیار جای ملامت دارد که اپوزیسیون در مقابل منشور مهسا و آنچه بر سرش آمد دیر جنبید و شاهد زمین خوردنش بود. اپوزیسیون باید برای حمایت از منشور مهسا زودتر می جنبید و هنگامی که رضاپهلوی سخن از اتوبوس راند باید بر اتوبوس سوار میشد و مسافرانی که با بقیه همراه نبودند مثل حامد اسماعیلیون را پیاده میکرد، جلوی تقی زاده ها  و امیرطاهری ها می ایستاد که سوار نشوند و راننده را قانع میکرد که راهش درست است و باید ادامه دهد. من خسته نمی شوم که تکرار کنم کهم ما راننده را به اتاق فکر سپاه، سلطنت طلب فاشیست و روانپریش ها باختیم در حالی که میتوانستیم امروز سوار بر اتوبوس مسیر صحیح را پی بگیریم.  

 چرا اپوزیسیون صدمه میخورد؟ 

کمال تاسف باید گفت کسانی از این آب گل آلود حاصل کار مشترک سپاه و اپوزیسیون مریض صدمه می بینند که دارای تجربه سیاسی سالها هستند  اما هنوز به اندازه کافی پوست شان کلفت نشده و میتوان براحتی آنها را عصبی کرد و موضوع مقابله با رژیم را به انحراف کشاند. این گونه افراد را میتوان با دوتا متلک و یا حرکت زشت براحتی از کوره بدر کرد و وادار کرد که انرژی فراوانی را صرف موضوعی کنند که پرداختن به آن هیچ سودی برای مبارزات اعتراضی مردم در ایران ندارد و حتا به ضرر مبارزات مردم تمام میشود. هیاهویی که پیرامون عالی پیام هالو بوجود آمد یکی از آن انحرافاتی بود که اتاق فکر سپاه آتش بیار معرکه اش شد و عده ای دانسته، مثل سلطنت طلبان افراطی و اتاق فکر سپاه و نیز عده ای ندانسته بیش از اندازه لازم به آن پرداختند و حواس ها از اعتراضات به اعدام سه جوان پرت شد.

این گونه صدمات باعث میشود که اپوزیسیونی که با کمترین امکانات مشغول مبارزه با رژیمی همه فن حریف است ناچار شود انرژی فراوان و خسته کننده ای را صرف مسائل نامربوط، فیک و کاذب کند و از کارایی بیافتد. این اپوزیسیون باید بتواند یک بار برای همیشه فحاشان را ندید بگیرد و دست از نق زدن به جان رضاپهلوی بردارد و انرژی اش را برای مبارزه با رژیم نگه دارد!  از این رو بسیار مهم است که با سیاست هایی از جمله توسل به «اصل تیغ اوکام» تکلیف خود را با تبلیغات و فعالیت های فیک بیمه کنیم و بی جهت انرژی صرف آن نکنیم. به سود و زیان پراختن به این مسائل حاشیه ای بیاندیشیم و از حساسیت بیش از اندازه مان کم کنیم. 

 با تشکر از مترجم ویدیوی یوتوب آقای «حمزه براتی» در مثال «گلدان شکسته و جیمی» لینک یوتوب را می آورم و نیز توصیه میکنم اهل سیاست و بخصوص دایی جان ناپلئون ها برای رهایی از سردرد تبیین رویدادهای سیاسی کمی روی این اصل فلسفی تمرکز کنند تا انرژی فکری شان صرفه جویی شود. 

 

 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محسن کردی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

محسن کردی

عنوان مقاله
پاسخ به پرویز

آقای پرویز عزیز

در مورد مسائل انسانی یک «تصور عام» وجود دارد اما این تصور عام همیشه همان نیست که انتظارمیرد.  مثلا این «تصور عام» وجود دارد که هرکس که گواهینامه رانندگی بگیرد اشکالی ندارد و قانونا میتواند رانندگی کند. اما این الزاما به این معنا نمیتواند باشد که «هرکس که گواهینامه رانندگی میگیرد الزاما راننده خوبی هم هست». راننده بد که گواهینامه دارد احتمالا خطر جانی برای سایر رانندگان میتواند باشد. حال با در نظر گرفتن فرض بالا به مطلب شما بپردازیم. 

 

یک تصور عام وجود دارد که شما مطرح کردید و صحیح هم هست: «اگر انتخابات آزاد می بود مجلس میشد مرکز تصمیم گیری در کشور».  اما با توجه به فرض «راننده بد» که در بالا آوردم چون انتخابات آزاد بوده «راننده» مورد نظر شما آیا راننده خوبی هم هست؟ آیا تضمین میکردید که صرف آزاد بودن انتخابات مجلسی را فراهم می آورد که دیگر طویله نباشد؟ اشکال فرض شما این است که فقط یک عامل و آن «انتخابات آزاد» را معیار یک مجلس خوب میگیرید. اما در حقیقت شما نمیتوانید تضمین کنید که یک انتخابات آزاد نتیجه مورد انتظار شما را براورده کند و یک پارلمان داشته باشید مثل پارلمان های اروپایی. در آن زمان مردم ایران از درک کافی در سیاست برخوردار نبودند. مثلا بسیار مذهبی بودند و گوش به فرمان مراجع تقلید. در یک انتخابات آزاد از نگاه من کافی بود یک مرجع تقلید فتوا بدهد: به لیست انتخاباتی فلان حزب مسلمان رای دهید و رای دادن به هر لیست یا کاندیدادی دیگری حرام و گناه کبیره است. برای آنکه توجه بدهم خطر تا چه حد در این مورد و نیز عوام زدگی جدی بود به رفراندم جمهوری اسلامی نگاه کنید! تازه در دورانی که مردم ظاهرا مدرن شده بودند حتا اگر آن آمار 98 درصدی رای به جمهوری اسلامی را نپذیریم اما در بهترین شرایط هم باز اکثریت مردم به حرف خمینی گوش میکردند و مثلا اگر نه با 98 درصد اما با دستکم 75 درصد آرا رای به برقراری جمهوری اسلامی میدادند. لذا من اگر جای شاه بودم انتخابات را دستکاری میکردم. مضافا به اینکه دوست و دشمن اعتقاد دارند که از شهریور 1320 تا مرداد 1332 انتخابات در ایرران آزاد بود. 
نکته دیگر بازهم بر اساس فرض بالا: شما تضمین می کنید که اگر شاه به نامه آن سه نفر توجه میکرد انقلاب نمیشد؟
بسیار خوب، فرض بگیریم که انقلاب نمیشد. اما آیا سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی دست از جنگ مسلحانه و کشتن مستشار آمریکایی و ایده سانترالیسم دمکراتیک و سپردان اختیار کارخانه ها به دست کارگران و تقسیم زمین ها بین دهقانان دست بر میداشتند؟
با این وجود امروز اما قضیه تفاوت دارد. امروز میتوان به نسل جوان ایران اعتماد کرد و تا حدود زیادی میتوان تضمین کرد که یک انتخابات ازاد مجلسی فراهم خواهد آورد که انتظارات ما را براورده کند.
به امید ایران آزاد
چ., 07.06.2023 - 04:45 پیوند ثابت
پرویز

عنوان مقاله
تیغ اوکام

میگویند در جهنم مارهایی هست که جهنمیان از هول ان مار ها به غاشیه پناه میبرند.
پس از چهل سال در بدری باید شجاعت داشت و پذیرفت که ریشه سرنگونی نظام پادشاهی نه در سیاست غرب بلکه در سیاست داخلی بود.چگونه؟
نه در زمان رضا شاه و نه در دوران پادشاهی شاه یکبار انتخابات ازادی برگذار نشد.
اگر انتخابات ازادی برگذار میگردید ،واحزاب نمایندگان خود را به مجلس می‌فرستادند ،مجلس دیگر طویله نبود ،بلکه مرکز اداره کشور و قانونگذاری، چرا که بر اساس فرمان قانون مشروطه شاه از مسولیت مبرا می‌باشد. اکنون این پرسش مطرح است که نقش مجلس شورای ملی از شهریور ۲۰ تا سال ۵۷ چه بود؟اگر نمایندگان مجلس ازاد می‌بودند ایا رای به جدایی بحرین و رود خانه هیرمند و ووومیدادند؟
دوسال پیش از فاجعه ۵۷ نامه ای تاریخی از اقایان بختیار و سنجابی و فروهر به مقام اول کشور نوشته شد و نسبت به خطرات اتی هشدار دادند.پاسخ ملوکانه در پرسش اقای اعلم این بود که پاره شد سیفون کشیده شد .
ایا این پاسخ پاسخی ملوکانه است.
گاهی اوقات این ارزو را می‌کنی که ای کاش بعد از ظهری در زیر درختان کاخ اعلیحضرت
گروهی از ایران دوستان را دعوت به مشاوره میکرد و در باره ایران به رای زنی روی میاوردند.
ایا ان گروه میخواستند نظام دیر پای سلطنت از بین برود و گروهی بدوی وضد ایرانی را حاکم
بر کشور کنند؟ گناه نابخشودنی را در خود جستجو کنیم ونه در خزعبلات شریعتی و چهار جلد لنین و بی بی سی و جزوات دانشجویی.گناه از ان کسانی است که پس از شهریور ۲۰ برای حفظ قدرت خود خیانت به قانون اساسی مشروطه را نادیده گرفتند و سرنوشت کشور را قربانی فرمان همایونی کردند. شاه جوان نه تجربه قوام را داشت و نه تجربه دمکراسی و انتخابات ازاد را.پذیرش بیش از ان چه که در قانون اساسی برای اعلاحضرت معین شده بود،وضع کنونی را بوجود اورد. پرویز

در ایران کسی ارزوی پادشاهی نداشت و نگرانی اعلیحضرت در این مورد درست نبود.

د., 05.06.2023 - 21:18 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.