
یکی از اثرات مهم اعتراضهای یک سال اخیر، همراهی و همدلی گروه بزرگی از نخبگان فرهنگی و هنری ایران با معترضان بود؛ چهرههایی که به اشکال مختلف اعتراض خود را نشان دادند و گروهیشان به دلیل همین کنشها با فشارهای گوناگونی روبهرو شدند.
و در میان اهل فرهنگ، یکی از اعتراضهای خبرساز، تصمیم گروهی از نویسندگان و مترجمان بود که در بیانیههای مختلف اعلام کردند دیگر حاضر نیستند به سانسور آثارشان تن بدهند و کتابهایشان را با سانسور منتشر نخواهند کرد.
این تصمیم در عین حال با انتقاد گروهی دیگر از نویسندگان مخالف و منتقد جمهوری اسلامی روبهرو شد که معتقدند، عدم چاپ کتاب در داخل کشور، دسترسی ایرانیان به آثار نویسندگان ایرانی و غیرایرانی را محدود میکند.
نخستین بیانیه در آبان ماه ۱۴۰۱ منتشر شد که در آن ۲۵۰ تن از مترجمها اعلام کردند که دیگر کتابهایشان را با سانسور منتشر نخواهند کرد. در این بیانیه آمده بود که امضاکنندگان، کوشش خود را برای رسیدن به آزادی دوچندان میکنند و به همین دلیل از این پس کتابهای ممنوعه را بدون سانسور منتشر خواهند کرد.
داریوش آشوری، عبدالله کوثری، سروش حبیبی، بابک احمدی، خشایار دیهیمی، عباس مخبر، مهدی غبرایی و احمد پوری از جمله امضاکنندگان این بیانیه بودند.
دوهفته بعد، بیانیهای با عنوان «ما ادبیاتیها» به قلم فرشته مولوی (نویسنده و مترجم، پژوهشگر و فعال فرهنگی ساکن کانادا) با امضای اولیه ۶۰ نویسنده و شاعر مقیم ایران و دیگر کشورها در سایت ادبی بانگ منتشر شد که امضاکنندگان در آن، ضمن محکوم کردن سرکوب و بازداشت معترضان، خواهان آزادی بیدرنگ و بیقیدوشرط همه زندانیان سیاسی شده بودند.
پرتو نوریعلا، مهری یلفانی، فرشته مولوی، فرزانه طاهری، هنگامه هویدا و فاطمه اختصاری در کنار محمد محمدعلی، شهریار مندنیپور، علی باباچاهی، نسیم خاکسار، حسین نوشآذر و بیژن بیجاری از امضاکنندگان این بیانیه بودند.
منبع تصویر،GETTY IMAGES
بیانیههای دیگری نیز از کانون نویسندگان ایران، شاعران و داستاننویسان، فعالان ادبیات کودک و نوجوان، سینماگران و اهل تئاتر، هنرمندان حوزه موسیقی، و دیگر فعالان فرهنگی منتشر شد که در حمایت از اعتراضات مردمی، دعوت سراسری به اعتصاب در هنگامه اعتراضات یا برای محکوم کردن حمله امنیتی به مدارس و ضرب و شتم نوجوانان و کودکان و زندانیان بودند و هر کدام به نوعی، رفع محدودیتهای سیاسی و اجتماعی، و آزادی اندیشه و بیان را مطالبه میکردند.
به دنبال راهی برای مبارزه با سانسور
منبع تصویر،PINTEREST @ASADAMRAEE
فرشته مولوی
در این برنامه با صاحبنظران درباره مسائل سیاسی و اجتماعی روز گفت و گو میکنیم.
پادکست
پایان پادکست
فرشته مولوی، نویسنده متن بیانیه «ما ادبیاتیها» پیش از این نیز با نوشتن متنهای علیه سانسور خبرساز شده بود. او در اسفند ۱۴۰۰ با انتشار یادداشتی با عنوان «نادیده نمیگیریم» در ستون «مشت خاکستر» بارو، ضمن تاکید بر اهمیت مسئولیت و تعهد اجتماعی-انسانی مترجم، بر ضرورت سانسورستیزی اشاره کرده و نوشته بود: «ما مترجمهای ادبی میخواهیم و میتوانیم پس از نشر کتاب، گزارشی از بخشهای سانسورشده را از هر راه ممکن در دسترس خریداران و خوانندههای کتاب بگذاریم. همچنین ما خوانندههای ادبیات میخواهیم و میتوانیم از هر راه ممکن - از جمله همرسانی «سانسورشکن»های هر کتاب - پشتیبان آن گروه از مترجمهای ادبی باشیم که با قدری زحمت و قدری جرئت حرمت نویسندههای کتابها و نیز حرمت خودشان را نگه میدارند.»
فرشته مولوی پیش از آن نیز با انتشار یادداشت و نامه و فراخوان، از ناشر آثارش به زبان انگلیسی و عدهای از اهل قلم کانادا دعوت کرده بود تا در مورد مسائلی از جمله بازداشت و زندانیکردن سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران (بکتاش آبتین، رضا خندان و کیوان باژن) موضعگیری کنند.
او در مصاحبه با بیبیسی فارسی میگوید که مبارزه با سانسور و نوشتن متونی از جمله «نادیده نمیگیریم» و «ما ادبیاتیها» را وظیفه خود میداند:
«فکر کردم نویسندهها چه کار میتوانند بکنند؟ دیدم باید کاری کرد که فراگیر باشد و همه جنبهها را در بر گیرد. فراخوان «ما ادبیاتیها» میتوانست «ما» را گرد هم آورد تا از جایگاه شهروندی که نویسنده است، کاری کنیم. و به نظر من تاثیر خودش را داشت. این را وظیفه یا خویشکاری میدانم.»
واکنش اهل قلم به این بیانیه چگونه بود؟ فرشته مولوی، با تاکید بر موثر بودن این کارها به طور کلی، در تعریف و دستهبندی واکنشها گفت: «حالا بزرگ باشد یا کوچک، حتما تاثیر دارد. از آن جا که دسترسی من به دیگران محدود بوده، از آقای نوشآذر و نشریه بانگ کمک خواستم تا این فراخوان را برای نویسندگان بفرستند و منتشر کنند. واکنشها متفاوت بود. برخی پاسخ مثبت دادند و با میل امضا کردند؛ تنی چند گویا به طعنه از کنار آن گذشتند. برخی هم به مصلحت یا از روی مخالفت امضا نکردند. داوری درباره این که چنین فراخوانی مثبت بوده یا نه، با دیگران است.»
اگر نویسندگان کتابهایشان را در داخل کشور منتشر نکنند، تکلیف خوانندگان آثارشان چه خواهد شد؟ فرشته مولوی در پاسخ به این انتقاد میگوید: «نه، به هیچرو هدف این نیست که دسترسی خواننده به آثار ادبی محدود بشود و صنعت نشر و کسانی که زندگی اقتصادیشان به فروش کتاب بستگی دارد، آسیب ببینند. پرسش این است که آیا میخواهیم در عرصه فرهنگ کنشی داشته باشیم؟ آیا میخواهیم به چیزی فراتر از مصلحتهای شخصیمان دست یابیم؟ این به اراده ما بستگی دارد. اگر میخواهیم، باید ببینیم چه کاری از ما برمیآید که کمی سودمند باشیم. کنشهای فردیمان را در یک جاهایی و در راه خواستههایی بنیادین، به کنشی جمعی تبدیل کنیم. این کنش جمعی هم نه به آن معناست که نیروی استبداد و در اینجا سانسور را یکباره از میان ببریم. ولی میتوانیم دستگاه تحمیلکننده را وادار کنیم که حتی به صورت مقطعی، یک گام به عقب بردارد... ما میخواهیم راههایی پیدا کنیم که ضمن اینکه حرمت و ارجمندی اثر را نگه میداریم، ارجمندی و هویت حرفهای خودمان هم حفظ شود و به وظیفه نویسندگی و شهروندیمان هم پاسخ دادهباشیم.»
فرشته مولوی، نویسنده رمانهایی از جمله «دو پرده فصل»، «حالا کی بنفشه میکاری» و «تاریکخانه آدم» در پاسخ به پرسش از شیوههای مبارزه با سانسور میگوید:
چه کارهایی می توانیم انجام بدهیم؟ ضمن این که چرخه نشر دارد میچرخد و ما به آن کاری نداریم، می توانیم خودمان با کنشهای جمعی و مستمر و پیوسته و پیگیر، دگرگونیهای کوچکی را ایجاد کنیم و گام به گام پیش برویم تا چرخه را هم بهبود ببخشیم. مثلا پیشنهاد من در مورد ترجمه در متن «نادیده نمیگیریم» این بود که با شیوههایی، بخشهای سانسورشده رمانهای مهم ادبی جهان را که مُثلهشده، به دست خواننده ایرانی برسانیم، تا بگوییم [به عنوان مترجم] شایسته این امانتداری هستیم. این کار شدنی بود. به هیچوجه نمیشود و نباید چرخه [نشر] را خواباند. ولی از یک راههایی میشود سانسورشکنی کرد. اینها به همت عدهای نیاز دارد که وقت بگذارند و چارهاندیشی کنند.»
این نویسنده برای مقابله با سانسور چند پیشنهاد میدهد:
«حذفیهای کتاب سانسورشده را میشود در شبکههای اجتماعی گذاشت یا کتاب را بی سانسور در بیرون از دایرهی کنترل ارشاد درآورد. سوای راههای فردی، یک راه هم این که مثلا اگر یک جمع باشید، با همیاری، در یک سایت یا کانال تلگرامی حذفیها یا سانسوریها را در دسترس خواننده بگذارید. میشود پیدیاف یا ای-کتاب را به دریای اینترنت انداخت که گاهی چاره ناچار است..... اینها راههایی است که هزینه ندارد و فقط اندکی وقت میخواهد تا به سرانجام برسد. بعد از راههای کوچک و به شرط همیاری، میشود به راهکارهای کارآمدتر رسید.»
روی دیگر سکه و بلاتکلیفی مخاطب ایرانی
منبع تصویر،GETTY IMAGES
موضوع مخاطب ایرانیِ ادبیات داستانی، جنبه دیگری از عدم انتشار آثار در ادامه سانسورگریزیهاست. یکی از زنان نویسنده مقیم ایران - که نخواست نامش فاش شود - در گفتگو با بیبیسی، موضوع مخاطب ایرانی و دسترسیاش به آثار ارزشمند ادبی را شایان توجه میداند؛ مخاطب حرفهای ادبیات داستانی معاصر ایران، که این روزها از یک سو با بهای سنگین کتاب (و سایر چیزها) مواجه شده و از سویی آثار دلخواهش را در قفسهی کتابفروشیها نمییابد.
این نویسنده در واکنش به تصمیم تحریم وزارت ارشاد و نسپردن اثر به این وزارتخانه برای چاپ، چنین میگوید:
«این موضوع چند جنبه دارد. فراموش نکنیم که مخاطبِ اصلیِ بسیاری از آثاری که به زبان فارسی تالیف یا ترجمه میشوند، در داخل ایران است. در صورت تحریم، تکلیف مخاطب ایرانی چه میشود؟ اگر بهترین نویسندگان ایران یک باره از چاپ آثارشان در داخل ایران رویگردان شوند، مخاطب ایرانی چه بخواند؟ فقط آثار مثله شده ترجمهشده را؟ آیا باید به دوره آثار کلاسیک ایرانی و خارجی قناعت کند؟ یا به داستانهای آپارتمانی و بیضرری پناه ببرد که مجوز نشر میگیرند یا به آثاری بسنده کند که از قلم نویسندههای آماتور تراوش میشود؟ آیا می تواند به آثار نویسندگانی مانند محمود دولت آبادی یا چهلتن یا مندنیپور که در خارج از ایران به زبانهای آلمانی و انگلیسی یا حتی فارسی چاپ میشود دسترسی داشته باشد؟ آیا می تواند به نسخههای افست اعتماد کند؟ آیا مشکل اینترنت این روزها به او اجازه می دهد در اینترنت و سایتها و کانالهای تلگرامی بگردد و نسخههای موردنظرش را پیدا کند و دانلودشان کند؟ یک وقتی صادق هدایت «بوف کور» را با تیراژ ۵۰ نسخه در بمبئی منتشر کرد و صدسال گذشت تا حالا هر کدام از ما یک نسخهاش را در کتابخانهمان داشته باشیم. اما مثلا «شاه سیاهپوشان» یا «بره گمشده راعی» گلشیری را، یا رمان چهار جلدی «مادران و دختران» مهشید امیرشاهی را چند نفر از خوانندگان ادبیات معاصر در کتابخانه دارند؟ آیا میخواهیم تجربه تلخ دهه ۶۰ را تکرار کنیم و سالها از تولید ادبی محروم بمانیم؟»
این نویسنده در ادامه موضوع مخاطب ایرانی را به نویسنده نیز تعمیم میدهد:
«موضوع مخاطب، به خواننده ایرانی محدود نمیشود بلکه نویسنده ایرانی را هم درگیر میکند. وقتی نویسنده احساس کند قرار است اثرش ترجمه شود و ترجمه انگلیسی و آلمانی و ایتالیایی آن به دست خواننده برسد، ممکن است در نوشتن، از زبانآوری و استفاده از صنایع ادبی و مواردی که در ترجمه از دست میرود، چشم بپوشد. در حالتی مبالغهآمیز حتی ممکن است مخاطب ایرانی را فراموش کند و خارجی را مخاطب قرار دهد، یا به تدریج حرفش را عوض کند. تازه همه نویسندهها هم که دسترسی آسان به مترجم و ناشر خارجی ندارند... این میان موضوع تامین معاش نویسنده یا مسئلهی اقتصاد نشر هم مطرح میشود.»
این نویسنده، چاپ آثار ادبی در داخل کشور را از دیدگاهی دیگر مورد بررسی قرار میدهد و در گفتوگو با بیبیسی میگوید:
«اگر ما تحلیل و شیوه نگاهمان را در داستانهایمان منعکس نکنیم و اثری برای نسل بعدی به جا نگذاریم، آبشخور نسل بعدی چه باید باشد؟ مگر همین نسل جوان معترض آثاری غیر از این را که تا حالا در داخل منتشر شده خوانده بود؟ این نسل با همین ادبیاتی بالیدن گرفته که در دهههای ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ منتشر شده و در دسترسش بوده. ما که جز قلم دست گرفتن و نوشتن نمی توانیم، چگونه در جهان اطرافمان تغییری ایجاد کنیم؟ آیا با نگفتن و ننوشتن به نسل بعدی خیانت نمیکنیم؟ پیش از این مگر سانسور نبود؟ به نظر من نباید میدان را واگذار کرد. باید همچنان نوشت و اطلاعرسانی کرد و آگاهی بخشید.»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید