به پیغام رسان شلیک نکنید
پاسخی به آقای علی شاکری زند
مجید تفرشی
پژوهشگر و تاریخ نگار ایرانی مقیم بریتانیا
با سلام و احترام
خواهش می کنم این نوشته که پاسخی به اتهامات شخصی آقای علی شاکری زند به من در رسانه عمومی شما است را منتشر فرمایید. با سپاس و مهر مجید تفرشی
*
مخاطب این نوشته آقای علی شاکری زند نیست. .. خطاب این نوشته به خوانندگان سایتهای اینترنتی است که نوشته ایشان در آنها منتشر شده است.
واقعیت این است که من به جای آقای شاکری از سن و سال و مو و ریش سفید ایشان خجالت کشیدم و به جای رفتاری همانند سعی میکنم صرفا به اتهامات ... ایشان پاسخ دهم. ضمنا مطالب نقل شده در داخل گیومه نقل قولهای مستقیم از نوشته آقای شاکری است.
اول ببینیم اصل مشکل آقای شاکری چیست؟
آقای شاکری برآشفته و ناراحتند از این که در گزارشهای نوشته شده توسط مجید تفرشی که در واقع چکیده و خلاصه اسناد تازه آزاد شده رسمی و دولتی در آرشیو ملی بریتانیا هستند، مطالبی و مواردی به آقای دکتر شاپور بختیار نسبت داده شده که، به گمان آقای شاکری، ناروا، نادرست و تحریف شده است و مجید تفرشی حق نداشته این مطالب را از اسناد رسمی بریتانیایی استخراج، نقل و منتشر کند. در واقع توقع آقای شاکری سانسور و خودداری از نقل اسناد تاریخی به دلیل علایق و سلایق سیاسی شخص ایشان و ارادتشان به آقای بختیار است.
در این میان، آقای شاکری به جای انتقاد از منابع رسمی بریتانیایی که ابن اسناد را نوشته و آزاد کردهاند و یا تکذیب و توجیه و تاویل مطالب نقل شده، ترجیح دادهاند که با یک تتبع عالمانه و پژوهشی ژرف همه جانبه، با ادبیات مودبانه خاص خودشان، یک "جوان گمنام" و "تاریخ نویس تازه کار" "شلخته" و "تازه کار" و ذوق زده" را دراز کنند به این جرم که پیغام رسان پیام این اسناد بوده است.
اصلا فرض کنید که همه اتهامات نادرستی که آقای شاکری به مجید تفرشی زده درست باشد ، تکلیف صدها و هزاران برگ اسناد (به قول آقای شاکری گنگ و پوچ) تازه آزاد شده محفوظ در آرشیو ملی بریتانیا در همین موضوع چه میشود؟ با آنها و بقیه مراجعان احتمالی به این اسناد در آینده چه میکنید؟ راه دشواری در پیش روی آقای شاکری است .
آقای شاکری میفرمایند که آقای ابوالحسن بنیصدر با استناد به نوشتههای مجید تفرشی مقالاتی را با تفاسیر خود علیه آقای بختیار منتشر کردهاند. خوب بود آقای شاکری میفرمودند که استناد مقاله آقای بنی صدر به پژوهشهای تفرشی چه ربطی به تفرشی دارد و گناه این "جوان گمنام" در این موضوع چیست؟
آقای شاکری حتی نمیداند (یا میداند و عمدا کتمان میکند) که گزارشهای اخیر مجید تفرشی، ماهها قبل از آن که مورد استناد دیگر سایتها و رسانهها، از جمله سایت آقای بنیصدر، قرار گیرد، برای نخستین بار و به طور اختصاصی در ده قسمت در سایت رادیو زمانه منتشر شده است. پس از انتشار کامل این مجموعه هم رادیو زمانه، در اقدامی اضافه بر توافق با من، فایل پی.دی.اف همه گزارشها را به شکل یک کتابچه 96 صفحهای روی سایت خود قرار داد. حالا بعد از هفت ماه آقای شاکری به عنوان متولی امام زاده از خواب بیدار شده و میخواهند به نسئولین شرعی و رسالت تاریخی خود عمل کنند.
آقای شاکری درباره من نوشتهاند: "تحقیق ما دربارهی ناشر این اسناد نشان داد که او یک کارگزار جمهوری اسلامی است و این نتیحه مورد تاًیید یک مورخ مبرز در تاریخ معاصر ایران که سالیان دراز در اسناد آزاد شدۀ دولتهای بزرگ، از جمله انگلستان کار کرده است و با سابقه ی این تاریخنگار تازه کار آشنایی داشت، قرار گرفت."
اولا که من صرفا ناشر اسناد نیستم.. من یک پژوهشگر تاریخ معاصر هستم که دو سوم از عمرم را صرف این گونه مطالعات کردهام و حدود بیست سال است که با اسناد آرشیوهای بریتانیایی سر و کار دارم. ثانیا باز برمی گردم بر سر سخن قبلی که اگر من واقعا ناشر اسناد هستم، شما چرا با من دعوا دارید. بروید یقه صاحب سند و نویسنده و تولید کننده و آزاد کننده آن را بگیرید. من این وسط چکارهام که این جوری برایم قمه کشی اینترنتی میکنید؟ خوب بود آقای شاکری از آن "مورخ مبرز تاریخ معاصر ایران" خودشان بپرسند که او هم تفرشی را جوانی گمنام و تاریخنگاری تازه کار میداند و با پژوهشهای پیشین و کنونی او هرگز برخورد نکرده است؟
از نظر آقای شاکری و شاهد ناشناسش، یک مورخ چقدر باید سابقه کار داشته باشد تا تازه کار محسوب نشود. من از سن 15 سالگی و با هدایت استادان فقید احمد توانا، ایرج افشار و محمد اسماعیل رضوانی به طور جدی وارد وادی پژوهشهای تاریخی شدهام. نخستین کتابم که تصحیح یک نسخه خطی منحصر به فرد درباره انقلاب مشروطیت بود را در سن 19 سالگی در سال 1363 شمسی و با مقدمه استاد ارجمند، شادروان ایرج افشار منتشر کردهام. از آن پس نیز به طور مرتب و بی وقفه به تحصیل و تحقیق و نوشتن و انتشار مقاله و کتاب و یا شرکت در همایشهای فرهنگی و دانشگاهی اشتغال داشتهام. از نظر شما سپری کردن 31 سال از 47 سال عمر یک نفر در یک شغل و تخصص و انتشار چندین کتاب و ده ها مقاله در آن زمینه، نشانه تازه کاری او است؟
آقای شاکری که نیازی به دانستن ندارند، برای خوانندگان نوشته ایشان عرض میکنم که دوازده سال است که هر سال، دست کم از اوایل دسامبر تا اواخر ژانویه استراحت و تعطیلی را بر خود و خانوادهام حرام میکنم و با کار روزانه شانزده ساعت و همکاری چند دوست و همکار پژوهشی و عکاس به بررسی حدود بیست هزار سند تازه آزاد شده مشغول می شوم و با مطالعه آنها مقالاتم را آماده انتشار میکنم. جزئیات این کار را قبلا در چند گفتگو شرح دادهام و نیازی به تکرارشان نمیبینم.
آقای شاکری برای این که ثابت کند اسناد رسمی دیپلماتیک بریتانیایی درباره آقای بختیار نادرست است، به جای پاسخگویی متین و علمی، زمین و زمان را به هم می بافد تا از مجید تفرشی یک موجود خبیث بالفطره و جاسوسی کهنه کار بسازد و با نشان دادن پلیدیهای وی از دوران کودکی تاکنون، نشان دهد اسناد تاریخی آرشیو ملی بریتانیا درباره آقای بختیار نادرستند و حق انتشار ندارند. در این راه دشوار دشمن تراشی آقای شاکری بدجوری به ورطه هلاک عقل افتاده است.
آقای شاکری با اتکاء به گوگل آن هم چند صفحه نخست آن به نتایج هولناکی درباره سوابق تاریک زندگی من از بدو خلقت تاکنون رسیده است. آقای شاکری نه سن مرا درست میداند، نه مدرسهای که من از آن فارغالتحصیل شده را میداند و سپس با توهم و دروغ گویی و پرونده سازی که در نوع خود کم نظیر است، مرا دانشجوی سهمیهای و بورسیه همکار رسانهای ایران خطاب میکند. ایشان حتی به خودشان زحمت ورق زدن وبلاگ کوچک تفرشی را هم نداده و نوشتهاند: "دو سه سالی است که در زمان باز شدن اسناد جديد به لندن می رود تا به "انتخاب" اسنادی از ميان آنها اقدام کند و اینک هم مقیم لندن شده است."
آقای شاکری که عالم علوم اولین و آخرینند، نیازی به تصحیح توهمات خود ندارند. برای کسانی که به مصیبت خواندن نوشتۀ ایشان دچار شدهاند عرض میکنم که من نزدیک به بیست سال است مقیم بریتانیا هستم و تقریبا به همین مدت (حدود دو دهه) هم در اسناد آرشیوهای بینالمللی و به ویژه بریتانیا تحقیق کرده است. من در طول دوازده سال اخیر تنها ایرانی و فارسی زبانی بوده و هستم که به مراسم خصوصی رونمایی از اسناد در آستانه آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا دعوت میشوم و دوازده سال گزارشهای مبتنی بر این اسناد را در رسانه های مختلف داخلی و خارجی منتشر کردهام.
مطلبی که من درباره ارتباطات مالی، تدارکاتی و حتی شخصی حکومت بعثی عراق با آقایان بختیار و غلامعلی اویسی و ترغیب صدام حسین به حمله به ایران نوشتهام همگی نقل از یاداشتها و گزارشهای دیپلماتهای بریتانیایی بوده است در این موضوع من البته به دلیل محدودیت سایت اصلی منتشر کننده اسناد، همه مطالب را نقل نکردم و ناگفتههای چندی در این باره مانده است. ضمنا در این مورد خاص به خودم هم اجازه ندادم که اطلاعات تکمیلی دیگری سوای اسناد مورد بررسی قرار گرفته را با این مطالب مخلوط کرده و یا تکمیل کنم. ضمنا و اتفاقا، برخلاف رویه معمولم در این مورد با دوستی، که از نزدیکان آقای بختیار بود، تماس گرفتم و نظر ایشان را برای چاپ گزارش این اسناد جویا شدم. ایشان هم به درستی فرمودند که اینها منابع تاریخی هستند و نباید بر اساس سلیقههای شخصی مانع انتشارشان شد.
اساسا سبک کار من در رابطه با انتشار گزارشهای اسناد تازه آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا، اغلب بازنمایی صرف آنهاست نه تحلیل و ارزش-داوری. فکر می کنم در وهله نخست این کار اهمیت بیشتری دارد، از این باب که پژوهشگر ایرانی که دسترسی به اسناد ندارد را با مواد و مصالح و منابع تحقیق جدید آشنا میکند. به گمان من این کار مقدمتر ارزنده تر از این است که قرائت خاص خود را بر مخاطب تحمیل کنیم. ضمنا بارها گفته و نوشتهام که اسناد تاریخی، منابع مهم تاریخ نگاری هستند و نه نفس تاریخ و فصل الخطاب قضاوتهای تاریخی . این اسناد باید توسط محققان و تاریخ نویسان مورد ارزیابی و نقادی قرار گیرند.
برخی از کسانی که این گزارشها از آنان نقل شده اکنون و با گذشت حدود سی و یک سال زنده نیستند، ولی اتفاقا آقای کریس رندل دیپلمات بازنشسته بریتانیایی، که آقای شاکری از او نقل قول کردهاند، حی و حاضر در لندن هستند و با جامعه ایرانی هم مرتبطند. شما میتوانید، به قول معروف، هر چه فریاد دارید بر سر ایشان بزنید. من بیتقصیرم و فقط گزارش ایشان را در مقالهام نقل کردهام.
کاش آقای شاکری به جای این همه آسمان و ریسمان بافتن سعی می کردند مطلبی در توجیه گفتار و رفتار آقای بختیار بنویسند. در آن صورت لازم نبود به این گناه بزرگ اعتراض کنند که چرا در مقاله من اسائه ادب شده و به قول آقای شاکری، با "غرض ورزی و در عین حال جهل و سطحی بودن"، از قول گزارش دیپلمات بریتانیایی عبارت سخیف "از قبیل شاپور بختیار" را به کار بردهام.
این البته همه ماجرا نیست. آقای شاکری در میانه راه حوصلهاش سرمیرود و مدعی میشود که اسناد وزارت خارجه بریتانیا "همیشه از جمله در دوران دولت مصدق، مملو از گزارشهای نادرست یا دروغ درباره اوضاع سیاسی ایران بوده است."
چقدر این تعبیر آقای شاکری آشنا است. این نگاه دایی جان ناپلئونی و قضاوت نادرست سطحی را از کلام و نوشته دشمنان ظاهری آقای شاکری در بین تندروان و تمامیت خواهان داخل ایران که در واقع عمل هم مرام و هم عمل ایشان هستند شنیدهام. آقای شاکری که البته عالم اولین و آخرینند، برای خوانندگان نوشته ایشان عرض میکنم که در آرشیو ملی بریتانیا حدود چهار میلیون برگ سند، شامل نامه، یادداشتهای نوبهای، گزارش، یادداشتهای خفیه نویسان، سفرنامه، تحلیل، عکس، نقشه و ارزیابی و ... درباره حدود پنج قرن تاریخ ایران وجود دارد و نمی توان با چنین قضاوت سطحی و غیرکارشناسانه ای همه آنها را یک جا و فلهای نادرست و دروغ پنداشت.
این درست نیست که هر وقت مطابق میل و سلیقهمان بود از این قبیل اسناد استفاده کنیم و به به بگوییم و هر وقت با سلیقه و مرام ما مشکل داشت به کلی مردودشان بدانیم. اسناد رسمی آرشیوهای بریتانیا مثل هر مجموعه سندی از حب و بغض و یا نادرستی خالی نیستند، ولی به دلیل ماهیت دیپلماتیک و رسمی آن، ماموران تهیه کننده آنها به فراخور شغلشان سعی می کنند بنا به نگاهشان تصویر درستی از تحولات و دیدارهای خود ارائه دهند.
آقای شاکری از ابتدا تا انتهای نوشته شان کوچکترین توجهی به شرف و آبروی افراد نداشته نوشته اند، ولی به نیابت از "همه دانشگاهیان جهان"، دلواپس "خاطرات جمعی یک ملت و شرف و آبروی شخصیتهای تاریخی" هستند.
ایشان حتی در نقل محتوای یک فیلم که در اینترنت قابل دسترسی برای همگان است نیز دروغ میگویند. آقای شاکری در بخش دیگری مدعی شدهاند: "در فيلمی میبینيم که مجید تفرشی، که می خواهند از او تاریخنگار بسازند، در یک سخنرانی که در لندن در فاصلۀ ميان دو دورهی راًی گیری در انتخابات سه سال پیش کرده، چون تصور نمیکرده است که احمدی نژاد برنده شود (او خود این حدسش را بیان میکند) خود را هوادار کروبی در آن انتخابات میخواند ...
در این یک پاراگراف چندین نادرستی و دروغ وجود دارد. اولا: من هرگز بیان نکردهام که آقای احمدی نژاد در انتخابات برنده میشود یا نمیشود. دوم این که من هرگز نگفتهام که طرفدار آقای کروبی هستم. سوم این که مگر انتخابات ریاست جمهوری اخیر به دور دوم کشیده که من بین دو دوره سخنرانی کرده و از آقای کروبی دفاع کرده باشم؟ چهارم این که فرض کنیم همه مطالب نادرست و تحریف شده نقل شده توسط آقای شاکری درست باشد. به نظر ایشان پیش بینی شکست احمدی نژاد و پیروزی کروبی نشانه وابستگی و مزدوری است که بلافاصله چنین می نویسند: "او پروردۀ جمهوری اسلامی و نسبت به آن معتقد و متعهد است. با کمکهای بیدریغ جمهوری اسلامی بالارفته و "کارشناس ارشد تاریخ" شده، همۀ نوشتهها و مصاحبههایش با بوق و کرنا در همه رسانههای جمهوری اسلامی پخش می شود و به این ترتیب است که او را بزرگ کرده اند."
آقای شاکری، گوش من از این حرفها پر است. اگر مجال داشتید از برادر فرهیخته و ارجمندتان که اتفاقا در میانه تحصیلم در لندن با ایشان آشنا شده و دیدار کردم سوال بفرمائید که من چگونه با همسر و دو فرزند خردسال در وضع نابسامان مالی و معیشتی در این شهر زندگی کرده و درس خواندهام. البته هنوز هم به دلیل استقلال در پژوهش دچار هزار گرفتاری و مشکلم. ولی خدا را شاکرم که محتاج امثال شاکری نیستم.
آقای شاکری، اگر حرفهای شما درباره من درست بود که مقالاتی که بخشی از آنها موجب برآشفته شدن شما شده را در ایران چاپ میکردم نه در سایت رادیو زمانه که هر روز در ایران به عنوان ضدانقلاب و اپوزیسیون مورد حمله و فحاشی است. بیش از شما و پیش از شما، همقدمان شما، رسانههای متعدد ضد مردمی در داخل ایران بارها مرا ضدانقلاب و همکار اپوزیسیون و مزدور آمریکا و انگلیس و اسراییل خطاب کردهاند. شما دیر رسیدهاید.
سناریو و قصه پردازی آقای شاکری گرفتاری زیادی دارد. ایشان به جای پاسخ گفتن صاف و ساده به مطالب اسناد تاریخی در دسترس همگان، اصرار دارد تا ثابت کند که مجید تفرشی با پشتیبانی جمهوری اسلامی، حمایت بنی صدر، تائید تودهایها و لابد با وساطت رادیو زمانه علیه بختیار توطئه کرده است.
من هیچ دوستی و دشمنی شخصی با آقایان بختیار و اویسی و بنیصدر ندارم. با این [سخنان] هم نمیتوانید مرا از پژوهش بدون غرض و حقگویی باز بدارید. واقعا خوشحالم که نسل جدید ایرانی راه خود را برای ساختن آیندهای آزاد و آباد برای میهن عزیزمان پیدا کرده و به پریشان گوییهای سربازانی از دورانی سپری شده، هم توجهی ندارند.
بار دیگر تکرار میکنم، فرض کنید همه [سخنان] شما راجع به من راست باشد و من حتی صد برابر بدتر از آنی باشم که شما میگوئید. شما باید فکری اساسی برای جلوگیری از انتشار اسناد تاریخی کنید. چون نه فقط این اسناد که دهها پرونده دیگر در همین موضوع، در اختیار همه مراجعان هستند و دیگران هم ممکن است اراده انتشار آنها را داشته باشند. من در این میانه فقط راوی و پیغام رسان این گزارشها بودهام. خلاصه این که: به پیغام رسان شلیک نکنید.
لندن- 16 مرداد 1390/ 7 آگوست 2011
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید