رفتن به محتوای اصلی

بلند اختري نام او بختيار بخش دوم

بلند اختري نام او بختيار بخش دوم

در ميان اين جوش وخروش بود كه من به ايران وارد شدم،درآن زمان نسبت به پادشاه كمترين احساس نامطلوبي نداشتم،حتي اميدواربودم كه بتوانم با اوهمكاري كنم،اوتا آنزمان ازامكاناتش استفاده اي مستبدانه وضد دمكراتيك نكرده بود،درسال 1946پس ازبازگشت به ايران محمد رضاشاه مرا به حضور پذيرفت،هنوزتصوير اودركتابخانه خصوصي اش درحاليكه به ميزي بزرگ تكيه دارددرذهنم زنده است،پرسيد:شما اين سالهادرفرانسه چه رشته اي مي خوانديد؟توضيح دادم كه چه كرده ام وچه مداركي باخود دارم،پرسيد:شنيده ام كه درارتش فرانسه هم جنگيده ايد؟ گفتم...بله اعليحضرت،فرانسه كشوري است كه به من وسعت مشرب داده وقتي شعله جنگ درآن كشورزبانه كشيد طبيعي بودكه من به خاموش كردن آتش كمك كنم،كاري كه هركسي بهنگام آتش سوزي خانه همسايه اش ميكند، شاه چندبارحرف مراتاييدكردوگفت:ايران مشكلات فراوان دارد،شماميتوانيد به مملكت خدمت كنيد،باتحصيلاتي كه داريد وهم چون مردمبارزي هستيد،وسرنوشت چنين شدكه عليه سياستهاي اوبه مبارزه برخيزم. شاه حوالي سالهاي1948-1950(1328-1330)گام برداشتن درراه ديكتاتوري راآغازكردوباصطلاح فرانسويهاهر چه ازين غذا بيشتر چشيد اشتهايش تيزتر شد.

فعاليتهاي اجتماعي وسياسي درايران

شاه بمن گفته بود:«ايران درگير مشكلات فراوان است،شماميتوانيد به حال مملكت مفيد باشيد»ميخواستم بدانم ازچه راهيِ، ازنظرسياسي راهم رابلاواسطه يافتم،دردوران تحصيل سخت شيفته گفتار وسخنان مصدق شده بودم،تنهاحزبي كه باباورهاي سياسي من هماهنگي داشت حزب ايران بود،بدون هيچ ترديد عضو آن حزب شدم وتاپايان زندگي نيز خواهم بود،هرچند منافع شخصي من جز اين حكم ميكرد،بويژه نسبت نزديك باملكه مملكت و...راه ترقي برويم باز بود،اماهيچگاه نكوشيدم رابطه نزديك با درباربرقراركنم.

شاه ازدرك جوهرمسائل سربازميزد،درجهت نادرست گام برميداشت تكيه گاهي راكه ميبايست درايران بيابد درخارج مي جست،اشتباه اساسي كه بعدهاوخيلي ديرهنگام برخوداوروشن شد،اين جمله تلخ وساده لوحانه ازاوست :«نمي فهمم چرا آمريكائيهابامن چنين كردند،من كه هميشه طبق خواست آنها عمل كرده بودم »

درجستجوي كاربودم يكي ازدوستان قديم پدرم «ملك الشعرا بهار» به من اطلاع داد(وزارتخانه جديدي تاسيس شده بنام وزارت كار،درسايروزارتخانه هاهمه برمسندهانشسته اند،امادراينجامانعي براي پيشرفت نيست)ونامه اي براي قوام السلطنه نوشت ومراباومعرفي كرد،بدين ترتيب راهي وزارت كار شدم.

پس ازچهارسال به مقام مديركلي رسيدم ودركابينه دوم دكتر مصدق معاونت وزارت كار بمن واگذارشد.

درابتدا به استان خوزستان منتقل شدم،درآبادان سه تشكيلات اساسي وجود داشت،شركت نفت ايران وانگليس،حزب توده وعناصر دست راستي،من حالت كدخداراداشتم،مهمترين مشغله فكري من جايگزين كردن نفوذ حزب توده با معيارهاي سوسيال دمكراسي بود،تشكيل شوراهاي كارگاهها،تامين بهداشت وتغذيه كارگران،اجراي طرح خانه سازي در«احمدآباد آبادان»و.......باپيشرفت نسبي كارهاوكسب محبوبيت درميان كارگران همه ارگانها بامن بدشدند،دربار ومقامات وزارتخانه مرابه چشم عضوحزب توده مينگريستند كه منافع شركت نفت رابه خطر مياندازم،توده ايها مرا سد راه خودميپنداشتند،تاآنجا كه بالاخره سرهنگي مودبانه مراتافرودگاه همراهي كرد ودرميان بدرقه كارگران ناگزير به ترك آبادان شدم،درتهران كارم باوزير به مشاجره كشيده شد،وبلاواسطه درجرگه بيكاران قرارگرفتم،امادوران جديدي ازآزاديخواهي وواكنشهاي ضدانگليسي شروع شده بود.

دراينجا بخشي ازنوشتار آقاي رحيم شريفي يارنزديك وياوربختياررا ازجزوه«شاپور بختياررابشناسيم»راميآورم :

«......آقاي طاهري كه يكي ازنمايندگان مورداحترام كارگران بودبرايم تعريف كرد:روزي باتفاق دكتر بختيارعازم باشگاه شركت نفت شديم وقتي مقابل باشگاه رسيديم بختيارچشمش به تابلوئي افتادكه روي آن نوشته بود(ورودسگ و ايراني ممنوع است)پيش رفت وتابلوراكند وبطرف فرمانداري راه افتادوقتي واردفرمانداري شديم دراطاق فرمانداررا بازكرد تابلورابه روي ميزاوپرتاب نمود وباتغيرگفت خجالت نميكشي بعنوان فرمانداراينجا نشسته اي واين مزخرفات مي بيني وسكوت ميكني و.......»

هفت ماه بعدمرابه وزارتخانه بازگرداندندواين بارپست مديركلي به من دادندوباينترتيب باپيوستن به كابينه مصدق كارآموزي سياسي من آغاز شد، دربحبوحه هيجاناتي كه ايران ميكوشيدحقوق خودراتثبيت نمايدوازقيموميت بيگانگان رهائي يابدوجايگاه واقعي خودرادرجامعه جهاني پيدا كند،خواه ناخواه بسوي سياست كشيده ميشديم. نوبت دكتر مصدق رسيد.

مصدق ازنظركارآيي وصداقت برتمام دولتمردان زمان خود سربود،ليسانس حقوق رادرديوژن ودكترايش را در نوشاتل گذراند،ازتنها ايرانياني بود كه قوانين بين المللي واصول اساسي دمكراسي راميشناخت،زمانيكه به نمايندگي مجلس برگزيده شد تنها كسي بود كه ميتوانست ازروي دانش وبااحاطه كامل از دمكراسي ،حكومت مردم برمردم، تفكيك قوا وازنقش دقيق شاه دريك نظام مشروطه سلطنتي صحبت كند، وهمين امرموجب اختلاف او ورضاشاه بود. مصدق ميگفت:«شماميخواهيد درآن واحد فرمانده كل قوا،نخست وزيروپادشاه مملكت باشيد،چنين چيزي ممكن نيست، بايد بين اين سه يكي راانتخاب كنيد،ياباتصويب مجلس نخست وزيربشويديابه انتخاب نخست وزير فرمانده كل قواباشيد،ويا پادشاه بمانيد و....»

درزمينه قرادادهابويژه مسئله نفت تز«موازنه منفي» رامطرح وپيگيري ميكرد.....

درتمام دوران وزارت ياوكالت ديناري ازدولت نپذيرفت،طبق دستور اومواجبش بين دانشجويان كم بضاعت دانشكده حقوق تقسيم ميشد،حقوق محافظين وكامندانش راازجيب خود ميپرداخت،ثروتمند بوداما زمانيكه ازقدرت كناررفت ناگزيرخانه معروفش رافروخت تاقروضش رابه بازاريان پرداخت كند.

من دكترمصدق رادرسيزده سال آخرعمرش نديدم،سيزده سالي كه سه سالش درزندان وبقيه اش دراحمدآباد گذشت هرسال بمناسبت نوروزپيام شادباشي ميفرستادم واومهربانانه پاسخ ميداد،آخرين پاسخ اوشش روزپيش ازدرگذشت وي ميباشد. وقتي خبرفوتش راشنيدم فوراخودرابه احمدآبادرساندم،خانه اودرمحاصره ساواك بود،بالاخره پس از مشورتهاي بسيار اجازه ورود دادند،كالبد راكنارنهر آبي درآن باغ عظيم وغمزده گذاشته بودند،تنهابه حدود دوازده نفراجازه ورود داده بودند،بيشترآنان زن وخويشان نزديك وي بودند،مصدق خواسته بودكه دركنارشهداي سي تير دفن شود،آخرين تقاضاي اوبوسيله هويدابشاه گفته شد كه مورد پذيرش شاه واقع نشد.باتصميم خانواده دراطاق نهار خوري به خاك سپرده شد،ماتابوت راحدودسيصدمتربردوش برديم،مراسم متعارف به عمل آمد،درهمان زمان درها بازشد وتقريباتمام اهالي ده دراطراف ماجمع شدند،مابه طبقه اول ساختمان رفتيم تا براي آخرين باربه اطاق آن عزيز ازميان رفته نگاهي بكنيم،اطاقي بسيارساده وبي تكلف،يك مجسمه نيم تنه گاندي و عكسي ازسه دانشجوئي كه درتظاهرات شانزده آذركشته شده بودند دركوشه اطاق روي ميزكوچكي بچشم ميخورد.

تالحظه اي كه بخاك سپرده شد موردحسد وغضب بود،مصدق درتنهائي جان سپرد،روز پرسوز وسردي بود......

سخني كوتاه درباره ملي كردن صنعت نفت ايران :

چگونه شاه ديكتاتور شد،دردگرگوني رفتار شاه ازسالهاي 1328ببعد وتمايلش به خودكامگي اطرافيان وطرفداران سياست انگليس سهم بسزائي داشتند،درمقابل دكترمصدق اعتقادداشت كه حكومت برعهده نخست وزيروهمكارانش ميباشد كه همگي درمقابل مجلس مسئولندو....... درپي بررسيها وبازبيني هاي دونكته برما روشن شد، اول اينكه منابع نفتي فوق العاده گسترده ووسيع تراست ودوم صنايعي كه قصد ايجادش راداشتيم نيازبيشتري به نفت دارد،مصالح مملكتي حكم ميكرد كه به انتظارفرارسيدن سال1983«قراداد1313به مدت 50سال بود....»

نمانده وهرچه زودتر صاحب ثروتهاي طبيعي خود گرديم،براي اينكه بدانيم وازكداميك محروم شده ايم ،نخست به آقاي ژيدل استاد دانشكده حقوق پاريس كه درگذشته استاد حقوق بين الملل دريائي من بود مراجعه شد،آقاي ژيدل حدود سه ماه درتهران بود،قرارداد كه به فرانسه ترجمه شده بود يك به يك بااصل آن مقايسه كرد،گزارش اونشان ميداد كه ما ميتوانيم دربرخي موارد ادعاهاي كاملا قانوني مطرح نمائيم.

درپي اين گزارش مذاكرات براي تهيه لايحه وتقديم آن به مجلس آغازشد،مصدق درتب وتاب بود،دولت لايحه را ده روزقبل ازپايان دوران تقنينيه تسليم مجلس كرد تامخالفين نتوانند بنحوي موثر مخالفت خودرا ابراز دارند،براي رهبري اقليت مجلس كسي راانتخاب كردند كه هم عامي بودوهم جسور،پارلمان عملا فلج شد،رئيس مجلس ووزير مسئول به حضور شاه رفتند،وپاسخ آوردند:«اعليحضرت فرمودند انگليسها حاضر نيستند يك واوازاين قراردادرا پس وپيش كنند،مادرموضع ضعف قرارداريم وچاره ديگري موجود نيست»مصدق دست به تشكيل جلساتي زد كه همه مادرآن شركت ميجستيم،معتقد بودكه دادن راي موافق به اين لايحه درحكم خيانت است،سخنان اواحساسات وطن پرستانه مردم رابيدار كرده بود،وكلا دودل بودند،عده اي ميخواستند به كل لايحه يكجاراي داده شودوعده اي ميگفتند بررسي ماده به ماده متن لايحه ضروري است،اين گفتگوها آنقدر بدرازاكشيده شدتاعمرمجلس پايان رسيد دربهمن1329مجلس شانزدهم آغازبكاركرد،اين باردكترمصدق همراه هفت ياهشت نفر ازيارانش ازتهران انتخاب شدند،اكنون آشكار بودقانوني كه درغيبت مصدق به تصويب نرسيده باحضوراوبراحتي تصويب شدني نيست،دست نشاندگان قدرت حاكم ابتدا دچار تزلزل شدند وسرانجام همه يك پارچه دركناررهبر اقليت قرار گرفتند........

دكترمصدق طرح ملي شدن نفت رابه مجلس پيشنهادكرد، كه طبق آن كشف معادن وتصفيه واستخراج همه بخود ايرانيان واگذار ميشد،مصدق خطاب به اتلي نخست وزيروقت انگليس كه صنايع سنگين رادركشورخود ملي كرده بود گفت:«درهمه كارها بايدتابع منطقي واحدبوداگرشماميتوانيد صنايع خودراملي كنيدچرامادرايران چنين حقي را نداشته باشيم»اتلي مردي متواضع ومنصف ومعقولي بود،اما مسئله ابعادي ترسناك داشت و........

طرح ملي شدن صنعت نفت بامخالفت سران حزب توده مواجه شد،وتعجب انگيز نبود،توده ايها ميگفتند:شماحق ملي كردن تمامي منابع نفتي را نداريدوفقط بايدقراردادنفت جنوب رالغو كنيدو.....

يكي ازنمايندگان وابسته به درباردرمجلس ازمصدق سئوال كرد: اگرشمانخست وزيربشويداين طرح رااجراميكنيد؟ اين سئوال كاملا حسابگرانه بود،انتخاب نخست وزيرمعمولاطي مذاكرات غيررسمي صورت ميگرفت،اين باردر جلسه علني مجلس وازسوي فردي غيرازرئيس مجلس مطرح ميشد، دكتر مصدق بازيركي دردام نيفتاد وگفت : فقط بشرطي نخست وزيري راميپذيرم كه اول اين طرح درمجلس به تصويب برسد،قانون ملي شدن صنعت نفت در17اسفند1329به تصويب مجلس شوراو29 اسفندمجلس سنا راي مجلس شورايملي را تائيد كرد.

ايران اكنون صاحب اختيارثروتهاي طبيعي خود شده بود،واين آغازدشمنيها،فتنه گريها،وكارشكنيهاي درباروانگليس و كشورهاي بيگانه گرديد،انگليس ناوجنگي درخليج پارس مستقرساخت،خريدنفت ايران تحريم گرديد،شكايت انگليس به سازمان ملل وبالاخره ارجاع اختلاف به دادگاه بين المللي لاهه و.....

نخست وزيردرپي پيداكردن وكيلي كه دفاع مارادردادگاه لاهه بپذيرد بود،من ابتداازژرژسل اين تقاضا راكردم اما اوبدليل كهولت چند نفرديگرازجمله پروفسوررولن استاد حقوق ورئيس سابق مجلس سناي بلژيك راپيشنهادكرد،قبل ازقرائت دفاعيه پروفسور رولن،دادگاه استثنائا به دكترمصدق اجازه داد كه باختصارنظرياتش رااظهاركند،متن نطق مصدق دردويا سه صفحه وبه فرانسه نوشته شده بود،چكيده نظراتش :دادگاه بين المللي براي رسيدگي درباره مسئله موردطرح صلاحيت ندارد،زيرادعوابين دوكشورنيست بلكه ميان يك كشورويك فردخصوصي يعني شركت انگليسي ميباشد.

نكته قابل توجه اينكه رئيس دادگاه كه خود انگليسي بودبه نفع ايران راي داد،دادگاه با 9راي درمقابل4راي به عدم صلاحيت خودراي داد ودادرسي رابه محاكم ايراني ارجاع نمود،اين يك پيروزي بزرگ براي مصدق ومردم ايران بود...

نخست وزيرمتوجه شدبعضي عناصرارتشي خودرابراي كودتا عليه دولت آماده ميكنند،مصدق استعفاي وزير جنگ را به حضورشاه برد وتقاضا كردكه كفالت وزارت جنگ راخودوي بعهده گيرد،تقاضايش ازسوي شاه ردشد، مصدق با گفتن اين جمله:«من ميخواهم نخست وزيرمورداعتماداعليحضرت باشم،اگرجزاين باشدسيستم مشروطه مامختل است».

خودراخانه نشين كرد،شاه قوام السلطنه رامامور تشكيل كابينه كرد،كه راي اعتماد كافي درمجلس نياورد،ودرپي قيام مردم مقابله ارتش وحوادث معروف به 30 تير،پس ازسه روزناآرامي شاه قوام رابركنار ودوباره مصدق رادعوت به تشكيل كابينه كرد،خبرراي دادگاه بين المللي لاهه نيز درست درهمان روزبه تهران رسيد.بااين رخدادها انگليس وآمريكا وعوامل داخلي ودرباري بازي راباخته تلقي نكرده بودند ،زمانيكه مصدق فهميدقصدشاه ايجادآشوب وبرهم زدن آرامش عمومي و فلج كردن دولت است،واين اخلالگريها گاه تامرزكودتاهم پيش ميرفت،درروابط سياسي آندوبي اعتمادي حكمفرما شد.....

بالاخره آنچه ماهها تدارك ديده بودندباطرحي كه ازسوي انگليس،آمريكاودربارتهيه وارتش ومشتي اراذل واوباش مجري آن شدند،درصبح آنروزعده اي به ملاقات من آمدند وكوشيدند مراقانع كنندكه زمان تغييررژيم فرا رسيده وبايددست بكار شد،ميخواستند مراهم باخود همصدا كنند،من بدون رعايت ترتيب وآداب همه راازاطاقم بيرون كردم،سپس گشتي درشهر زدم دربازگشت احساس ميكردم همه چيز ازدست رفته است،ساعت دوبعدازظهر به اخبار راديو گوش ميكردم و........

روز 28مردادسال1332پايان حكومت ملي دكترمصدق وآغاز خودكامگي لجام گسيخته شاه و... فكر كردم بهتراست جائي مخفي شوم،سه روزبعد زاهدي يكي ازخويشان سناتور مرابااين پيام نزدم فرستاد:«...شما هيچ عمل خلافي انجام نداده ايدوميتوانيددركابينه بعدي شركت كنيد،روزيكشنبه به پيشواز اعليحضرت به فرودگاه بيائيد من شمارابعنوان وزير كاربابقيه كساني كه حاضر به همكاري هستند به حضورايشان معرفي خواهم كرد.

من جواب دادم: .....روزي من نه امروزونه هرگزبه كابينه شما حواله نشده است.و.....

كودتاي 28مرداد32(19اوت1953)به مدت 25سال بعنوان قيام ملي باهمراهي دسته هوراكشان جشن گرفته شد.

تازمان انتخاب من به نخست وزيري كه درآن موقع كودتاي 28مرداد راننگين خواندم،شاه ازين گفته خشنود نبود براساس اطلاعات،مدارك واسناد به رغم مزدهاومقامهائي كه به برپاكنندگتان كودتارسيد وميليونهاتوماني كه دربازار وجنوب تهران پخش شد كل قضيه براي آمريكائيهاارزان تمام شد،كودتابوسيله افسراني كه مصدق بدليل فسادبازنشسته كرده بودوهمراهي رجاله هاواراذل واوباش وكمك افرادي كه دولت ملي بدليل سروسرشان باآمريكاوانگليس بركنار كرده بود،مصدق رابه اتهام خيانت به دادگاه كشاندند،بااين كاربيش ازپيش برمحبوبيتش افزودند،دادستان نظامي براي مصدق تقاضاي اعدام كردولي قضات راي به سه سال زندان دادند،مصدق قرباني چندين عامل شد،هرگزنخواست حزبي قوي بسازد كه پشتيبانش باشد،درستكاري ونيكنامي ازهرچيزي برايش ارزنده تر بود،بجاي آنكه بجنگد وپيروز شود ترجيح ميدادشهيدومظلوم باشد،شرافت ودرستي اودرمسائل مالي شهره خاص وعام بود،هيچگونه سازشي رانمي پذيرفت باآنچه امروز«سياست واقع بينانه»خوانده ميشودميانه اي نداشت، تحولات بين المللي پس ازجنگ رادرست ارزيابي نكرده بود،و......با اينهمه بايدازياد نبردكه باچه قدرتهاي بزرگي درافتاده وشرايط جهاني هم كارهارابراو مشكل ترميكردو......

***********************

تلاشهاي بعداز28مرداد،نهضت مقاومت ملي،جبهه ملي دوم .( بخش سوم)

پس ازكودتاي 28مردادورفتن دكترمصدق دولت بوسيله نظاميان اداره ميشد،فضاي رعب آور،دستگيريها،زندان،شكنجه، محاكمه،كشتارواعدام ترس برجامعه حكمفرما نظاميان واوباش برجان مردم مسلط.آقاي رحيم شريفي نوشته اند :

«بعداز28مرداد دوبارپيشنهاد شاه رابراي قبول پست وسفارت ردكرد اولي سه روزپس ازكودتا شاهد ماجراآقاي محمد مشيري دركيهان لندن نوشته بودند:روزي نزدآقاي بختيار بوده كه اميرحسين ظفربختيارازطرف زاهدي پيام ميآورد كه فردالباس رسمي بپوشيدوبراي معرفي بعنوان وزيركارشرفياب شويد،بختيارقبول نميكند،دومين بارنگارنده شاهدبودم كه آقاي قراگوزلو پيام آورده بودبراي سفارت فرانسه و...ولي بختيارقبول نكرد،بهاي اين سركشي راباپنج سال وهشت ماه زندان وهفت سال ممنوعيت خروج ازكشور پرداخت....پس ازكودتااويكي ازاعضاي هيئت اجرائي نهضت مقاومت ملي شدكه جلساتش درمنزل آقاي اصغرگيتي بين معاون دبيركل حزب ايران تشكيل ميشد،ديگراعضا عبارت بودند ازآقايان مهندس عليقلي بياني ،دكتركمال جناب،عبدالحسين دانشپور،ابوالفضل قاسمي؛اصغرگيتي بين،مهندس مهدي بازرگان و نگارنده...مهندس بازرگان تلاش ميكردچندروحاني رابه نهضت بياورد،دوستان مخالفت كردند،ولي بعدازدستگيري بختيار،گيتي بين واينجانب به خواست خود دست يافت...»

پس ازرفتن مصدق واستيلاي شاه ودربارونظاميان واوباش،ملت بايست واداربه اطاعت ميشد،اينكارابزارخودش را ميطلبيد،ابزاري سركوبگروترس آفرين،ساواك باكمك آمريكائيهاومتاسفانه بدست يكي ازخويشان من«تيموربختيار» سازمان يافت ،بهرتقديرمن اين رضايت خاطررادارم كه اين تشكيلات منفوربدست بختياري ديگري منحل شد.

غالب سران ساواك نظامي واكثراافرادمنفوري بودند،جزپاكروان كهسه سال رياست اين سازمان رابرعهده داشت برخلاف نصيري كه ازنظرشعورواخلاق فردپستي بود،پاكروان شعوروفرهنگش بيشك ازسطح متعارف بالاتر بود، به شاه وفاداربودولي نظرش راباادب وتواضع بيان ميكرد،يكي ازدلائل خشم شاه باواصرارپاكروان به فراخواندن جوانان پيرومصدق براي بدست گرفتن كارهاي حساس بود......

باقدرت يابي ساواك،حقوق مردم ومخالفين چه بود؟درزمان دولت كوتاه اميني كه به توصيه امريكائي هاتشكيل شد اسما تشكيل حزب آزادبود،ولي درحقيقت هيچ حزبي بدون كنترل شديد نميتوانست سازمان يابد،ازجمله حزب ايران كه من عضوآن بودم لنگ لنگان قدم برميداشت،گاه درزندان وگاه اندكي آزادي و...شرح كوتاهي درباره اين ايام را ازآقاي رحيم شريفي ميخوانيم :«در23تيرماه 1339دردومين دوره جبهه ملي بختياربه عضويت شوراوهيئت اجرائيه انتخاب شدهمچنين مسئوليت تشكيلات كل جبهه باومحول گرديددرماجراي اعتصاب دانشجويان دانشگاه تهران دربهمن40شوراي جبهه ملي تصميم شكستن آن گرفت بختيارباوجوديكه تنهامخالف بودچون مسئوليت دانشجويان را بعهده داشت مامورابلاغ اين دستور شدكه مورداعتراض دانشجويان قرارگرفت اوسالهابعددردوره چهارم جبهه ملي درجلسه شوراازاعضاشوراگله كردكه هيچكدام درمقابل اعتراض دانشجويان نگفتندكه بختيارتنهامخالف شكستن اعتصاب بود.... در16ارديبهشت1340اميني نخست وزيرشد،درطول صدارت 14ماهه اوسران جبهه ملي ازجمله بختيار ده ماه درزندان ماندند،آقاي صنعتي زاده ازطرف شاه مامورمذاكره باسران جبهه ملي درزندان قزل قلعه شدكه به نتيجه نرسيد،بهر حال سران جبهه ملي آزادشدند،دكترصديقي درپايان اين دوره اززندان اعلام كرد كه ازعضويت جبهه ملي كنارميرود.......

درتجمع وسخنراني روز28 ارديبهشت1340سخنرانان آقايان سنجابي،صديقي وشاپوربختياربودند،سخنراني بختيار بسيارتند وپرشور بودكه باكف زدنهاي ممتد استقبال شدو درپايان منجربه تظاهرات خياباني گرديد،اين سخنراني بعدها مورداعتراض سنجابي قرارگرفت،كه بختيارباحمله به پيمان ناتوآمريكائيهاراازجبهه ملي رنجانيده.

كنگره جبهه ملي(سوم) 1341

درديماه1341كنگره جبهه ملي درمنزل آقاي حاج قاسميه درتهرانپارس تشكيل شد،دراين كنگره بختيار كماكان به عضويت شوراوهيئت اجرائيه انتخاب شد،تصميمات كنگره مورداعتراض دكترمصدق قرارگرفت،وطي نامه اي اعلام كردكه جبهه ملي بايدازنمايندگان نيروها تشكيل شود،تابراي اجراي مصوبات شورانيرودراختيارداشته باشد، پس ازردوبدل شدن چندنامه اعضاي منتخب حاضر به اجراي توصيه هاي مصدق نشدند،وجبهه ملي رامنحل كردند، بختيارتنهامخالف تعطيل جبهه ملي بود وبا اعتراض وبرخوردبا صالح جلسه راترك كرد.وسالها اين كدورت ادامه داشت.

درسال1357صالح راواداركردم كه ديداري بابختيارداشته باشد،قرار روز وساعت راگذاشتيم،من بختياررابه خانه صالح بردم،متاسفانه صالح خانه راترك كرده بود،خانم صالح(مهين بانو)بمن گفت كه اميرعلائي مانع اين ديدارشدوصالح را باخودبرد.....درباره جبهه ملي مصدق درچهارم مهرماه1343نامه اي به دكتر شايگان درآمريكامينويسدكه خواندني است.

«......اكنون قدري ازجبهه ملي عرض ميكنم كه چون نخواست بانظرات بنده راجع به تجديدنظر اساسنامه وآئين نامه موافقت كند دست ازكاركشيد وجبهه منحل گرديد،نظرياتم اين بود:اشخاص منفردكه در هيچ اجتماعي نيستند واردجبهه نشوند....انتخاب اعضاي شوراكه اكثريتشان درهيچ اجتماعي نبودندبدست كنگره ولايات كه هردوسال يكباراگرتشكيل ميشدسدبزرگي درراه پيشرفت جبهه ملي بود....بعضي ازاشخاص منفردكه  اردشوراشده بودندمقصودشان اين بودوقت خودرادريك اجتماعي بگذرانند وبرخي ديگرماموريت داشتندكه دركارجبهه نظارت كنندوگزارش بجاهاي لازم بدهند.»

پانزده سال فرصتي كه ازدست رفت(57-42 ) بخش چهارم

دكترمصدق تكيه كلامي داشت كه گهگاه ميگفت :«درتمام كشورها نخست وزيران ميخواهند پادشاه شوند،درايران اين پادشاه است كه ميخواهد نخست وزيري كند.»

بهترين سالهائي كه ميتوانست ايام سازندگي،ورشد وترقي واقعي كشور درهمه زمينه ها باشد،آمادگي زمينه داخلي مملكت افزايش بهاي نفت،تحولات بين المللي،رشد طبقه متوسط وتحصيل كردگان ومتخصصين و....متاسفانه سياست خشونت و سركوبگري، وخودبزرگ بيني ها،خودخواهي وكوته بيني شاه،باعث حضورورشدكوتوله هاي سياسي كه هيچ شايستگي و توان گرداندن گردونه سياسي،اقتصادي واجتماعي رانداشتند،همگان چاپلوسان،بله قربان گويان ،غلامان جانثاروبوسندگان خاكپاي مبارك بودندكه براي دستيابي وحفظ مقام ومسند وچپاول آماده هرنوع پستي بودند،تاسف بارترين آنها دوران 13 ساله نخست وزيري هويدا بود اورا اززمان تحصيل دربيروت ميشناختم،متخصصين اجتماعي وصنعتي كارآمد حاضربه همكاري بارژيم نبودندوياازسوي رژيم بكار گرفته نمي شدند،وبيشتر دربخش خصوصي فعاليت ميكردند،آندسته هم كه گاه

بكار گرفته ميشدند همان ويژگي سياستمداران آنروزگارراپيداميكردند،شاه درهمه اموردخالت ميكرد وهيچيك ازمردان سياسي اوشهامت كوچكترين ايستادگي واستقلا ل راي نداشتند،امر امر اعليحضرت بود وبس و... طرحهاي اجرائي اكثرا بسيارگران وتنها براي چپاول خزانه مملكت بود،همه چيزدرظاهرفريبي وگشاده دستيهاي نابخردانه خلاصه ميشد.

يكي ازروزنامه نگاران مشهور فرانسوي براي من نقل كردكه روزي به ملاقات هويدا ميرود،هويداازاوميپرسد :«به پول احتياج داريد؟» ووقتي خبرنگار يكه ميخورد،هويداميگويد:«نه ،نه،ناراحت نشويد مسئله اينستكه ما 9ميليارد داريم و نميدانيم با آن چه كنيم....»

اندك فضاي باز سياسي هم كه درسال 40بازشده بودتاسال 43بكلي مسدودشدتشكيل جبهه ملي دوم وسوم اختلافات دروني جداشدن بازرگان ومذهبيون وتشكيل نهضت آزادي،سپس انحلال جبهه،رفراندم انقلاب سپيدشاه،15خردادواعتراض خميني ومذهبيون و... درپي دستگيريهاوزندان وبسته شدن كامل فضاي سياسي،اختناق وسانسورو...جوانان مبارز رابسوي اتخاذ روش مبارزه خشونت آميزكشاند،جوانان گروههاي چپ،مليون،ومذهبيون كه شاه آنانراماركسيستهاي مذهبي ميناميدروش مبارزه آرمانگرايانه ومسلحانه برگزيدند،اين رخدادها باعث شدكه شاه روش سركوبگرانه شديدتري درپيش گيرد وبدين بهانه باكشتار،اعدامهاوزنداني كردن بسياري ازآنان فضاي سكوت مرگبارايجادكند بدين توهم كه آرامش ايجاد كرده غافل ازينكه آتش پرسوزشي رابزيرخاكستر كشانده.

دراين ايام كه شاه دچارغروري كاذب شده بودجشنهاي2500ساله پرهزينه رابرپاكرد،وازسوي ديگربااعلام تشكيل حزب رستاخيز،شرايط چندحزبي ظاهري وتشريفاتي رانيز برچيد،ودستوردادهمگان عضرحزب رستاخيزشوند وياازمملكت خارج شوند....اوبراين گمان كه اينگونه روشهاباعث تحكيم حكومتش ميگردد،درصورتيكه باهرقدم سنگي ازپايه حكومت برميداشت،كه باوزش اولين بادهاي ناملايم فروريزي آن قابل پيش بيني بود.

تظاهرات دانشجويان وجوانان كه ازسال46 گهكاه انجام ميشدباسركوب وحشيانه روبرو ميشد،شاه هيچ فرياد دادخواهي و حق طلبي راتحمل نميكرد،رشد وافزايش نسل جوان وخواسته هاي طبقه متوسط ،نيازها وشرايط اجتماعي رادرك نميكرد.

دررابطه با زندگي خصوصي وتلاشهاي سياسي بختيار دراين ايام ،آقاي رحيم شريفي دريادداشتهايش مينويسد :

«.....بختياركه دراين ايام ازنظر مالي درمضيقه بود،زندگي راباترجمه كارهاي شركتهاي فرانسوي ميگذراند،...پس از مدتي مديريت كارخانه وطن دراصفهان رابعهده گرفت،چندي هم مديريت كارخانه شيشه قزوين راداشت....آخرين كاراو مديريت عامل شركت داكتيران بود كه توسط فرانسويهابوجودآمده بود،كه آنهم ديري نپائيدزيراشاه يكروزتوسط جمشيداعلم پيام فرستاد كه به بختياربگوئيد دوسره باركردن درست نيست،بختياربلافاصله ازپشت ميزبرخاسته،كليد اتومبيل راروي ميزميگذارد،كيفش را برداشته وشركت رابراي هميشه ترك ميكند... خاطرهاي دراين رابطه دارم:بختيار ماموريتي پنج روزه ازسوي شركت به پاريس داشت،براي ديدارش رفتم،جلسه داشت به اطاق رئيس مالي شركت كه من معرفي كرده بودم رفتم ومنتظر ماندم،اوسندي نشانداد وگفت ببين رفيقت چه نوشته،بختيار نوشته بودآقاي رئيس حسابداري من ازپنج روزماموريت سه روزش رابراي آشتي بني صدروسلامتيان صرف كردم كه مثل سگ وگربه بهم ميپريدند،سندرااصلاح وبراي من دوروزماموريت بنويسيد.

****************

جبهه ملي چهارم

يك روزباتفاق ابوالفضل قاسمي سراغ دكتربختياررفتيم وباتوجه به فضاي سياسي موضوع آغازفعاليت جبهه ملي را مطرح كرديم،بختيارگفت درتشكيل دوره جديدبايد نظردكترمصدق راتامين كنيم،چون ازافرادمنفردكاري ساخته نيست بعلاوه جبهه حزب نيست،هرسه بااين نظرموافق بوديم،هفته بعد درنشستي بافروهردرمنزل بختيارموضوع رامطرح كرديم،واين افرادرابعنوان نماينده نيروهاوشخصيتهاي سياسي درنظرگرفتيم،بختياروسنجابي ازشخصيتهاي سياسي، فروهروسيف ازحزب ملت ايران،شايان وعاقلي زاده ازسوسياليستها،حاج صدريه وقاسم لباسچي ازبازار،شاه حسيني ازاصناف،ذوالقدرازطرف فرهنگيان،نفردوم اصناف وفرهنگيان قرارشدبامشورت خودآنان تعييين شود،وازنهضت آزادي پيش بيني شد سنجابي ضمن تماس بابازرگان دونماينده معرفي نمايد،اولين گردهم آئي اين گروه روز19خرداد 1356درمنزل دكتربختيارصورت گرفت.....

.

نامه ي سه امضائي به شاه

روزي دراسفندماه 55نگارنده باتفاق يكي ازدوستان به دفترآقاي نزيه درخيابان پهلوي رفتيم،ضمن صحبت از اوضاع روزاومطلبي راكه در25صفحه نوشته بودنشانداد وگفت ميخواهدآنرامنتشركند...نامه راخواندم بنظرم جالب آمد،آنرانزد دكترسنجابي بردم......روزبعدبديدن سنجابي رفتم گفت من دوصفحه ازمطالب نزيه رااستخراج كرده ام،بنظرم اگردر نامه به شاه بياوريم بدنيست،نگارنده نامه آقاي نزيه ودوصفحه آقاي سنجابي رانزدبختياربردم.....نامه جديدي كه برخي نكات نامه نزيه راهم درخود داشت نوشتيم...آنرابه سنجابي وفروهرارائه كرديم،نظرات آنها هم ملحوظ گرديد،اين نامه اوايل فروردين آماده بود،آقاي سنجابي اصل نامه رابه بازرگان دادكه نظربدهد،اين نامه تا18 خرداد56نزدبازرگان ماند گاه پيشنهاد ميكرد امضاهاگسترده ترباشدوليستي ميداد كه اكثريت مذهبي بودند،بالاخره نامه راتوسط سنجابي پس گرفتيم روز19خرداد1356ازنماينده نيروها دعوت كرديم درمنزل دكتربختيارگردآمدند،موضوع جبهه ملي چهارم مطرح شد همگي قبول كردند،دراين جلسه تصميم گرفته شد نامه باامضاي سه نفربختيار،سنجابي وفروهرارسال شود.....

جلسات جبهه ملي هرهفته درمنزل بختيارتشكيل ميشد،آقاي سنجابي مامورشدازگروه بازرگان دونفررابجلسه دعوت كند،هفته بعدگزارش داد كه توافق كرده4نفرازگروه بازرگان درجلسات شركت كنند كه مورداعتراض بختيار وديگران قرارگرفت،هفته بعد سنجابي استعفايش راتوسط آقاي ذوالقدر فرستاد وشش ماه سراغ تشكيل جبهه ملي اسلامي رفت كه درجريان انتخاب مسئولين اختلاف افتاد وجبهه ملي اسلامي پانگرفت،باميانجيگري صالح ودرپي گفتگوي 3ساعته دكترسنجابي دوباره برگشت،دريك جلسه همه اعضاي قديمي شورا رادعوت كرد وبازبرخلاف وصيت مصدق......

پس ازاعلام فضاي باز سياسي وآغازتبليغات گسترده مذهبي...اولين برخوردبختيار دركنگره حزب ايران درشهريور 1356بود،ابوالفضل قاسمي دركنگره طي سخناني جنبش مذهبي خميني رامهمترازملي شدن نفت خواند وپيشنهاد كرد حزب ايران ازخميني حمايت كند،اولين كسي كه بشدت بااين نظرمخالفت كرد بختيار بود واعلام كرددرصورت تصويب اين نظرازحزب ايران كناره خواهد گرفت،اين پيشنهاد باانتقاد ومخالفت شديد مواجه گشت واصلابه راي گذاشته نشد.

ماجراي كاروانسرا سنگي....اول آذرماه1356جبهه ملي درباغي واقع دركاروانسراسنگي برنامه گردهم آئي داشت عده زيادي ازافراد وشخصيت هاي ملي درآنجا گردآمده بودند ،هنگامي كه يك روحاني مشغول سخنراني بود عده اي چماق وزنجير بدست هجوم آوردند وبه ضرب وشتم شركت كنندگان پرداختند،عده زيادي مجروح شدند ازجمله دكتر بختياركه دستش شكست وبدليل تحمل ضرب وخون مردگي بدنش سياه شده بود،نگارنده وقتي واردباغ شدم آقاي فروهر گفت گروهي قصد حمله دارند...فروهر ومن كه مقابل دربوديم مورد ضرب وشتم قرارگفتيم براثرضربه به سربيهوش شدم...پس ازمدتي بهوش آمدم،ديدم همه ميز وصندليها شكسته و...ساعت وكيف پولم راهم برده بودندشيشه اتومبيل ها شكسته و...دراين موقع كسي بااسم كوچك مراصداكرد برگشتم بختيار راديدم كه ازداخل باغ سربيرون آورد دست مرا گرفت وازديواربالاكشيد،داخل باغ فرهنگ قاسمي راديدم....بطرف خانه نگهبان باغ رفتيم زنش باديدن وضعيت ما اول چاي و...بماداد،شوهرش تعريف كرد كه ديروز دوسرهنگ وچندنفرشخصي بباغ آمدندصحبت ازحمله ومحاصره ميكردند

بمن گفتند كسي رابه باغ راه ندهم ،پس ازرفتن آنها آقاي گلزاربايك كاميون ميز وصندلي آمد جريان راباو گفتم بعدازرفتن اودونفرآمدند ومرابه پاسگاه ژاندارمري بردند كتك مفصلي زدند،ساعت11شب ازباغ خارج شديم،نگهبان كارخانه لاستيك سازي بختيارراشناخت ماراازبيراهه به كلارك برد،ازآنجا به كرج وتهران وبيمارستان و.....»

زنان دربار پهلوي

براي كوتاهي كلام تنها دررابطه بادوزن قدرتمند درباراشاره اي خواهم كرد.اگردرميان افراد خانواده سلطنتي يك نفرباشد كه برجريان امورنفوذي بي ترديد داشته خواهر توام شاه اشرف ميباشد،اواز نظر سياسي عنصر نامطلوبي بود مصدق اين موضوع رافهميده بود،سه روزپس ازانتصابش باشتاب به دربار رفت وگفت:«من ازحضوراعليحضرت استدعاميكنم والاحضرت اشرف راهرچه زودترخوداعليحضرت ازمملكت خارج كنند،زيرامن چنين حقي راندارم وخودايشان هم باپاي خودشان تشريف نخواهند برد»بدينترتيب اشرف ازايران اخراج شد،وكينه اي شديد ازاين حادثه بردل دارد،من اوراچندي پيش درپاريس ديدم وسخناني بين ماردوبدل شدازاين قرار :

شما ازمصدق باتعريف وتمجيد بسيارحرف ميزنيد. ازمصدق جز باتحسين نميتوان حرف زد،مردي بود خدمتگزار ايران،تاريخ اين قضاوت را درباره اوكرده است.

ميدانيد بامن چه كرد؟........ميدانم كه شما با او ميانه خوبي نداشتيد....

سه روزبعدازآنكه برادرم اورانخست وزير كرد مرا ازمملكتم بيرون كرد....درباره اشرف گفتني بسياراست،امانه اينجا.

برخي براين باورند كه فرح پهلوي(شهبانو)عامل مصائبي است كه امروزه باآن دست بگريبان هستند،من آنرا باورندارم .

فرح ديبا زماني كه به مدرسه ژاندارك وبعد دبيرستان رازي ميرفت دختري سرزنده،ورزشكاروفعال بود،اين تصويري است كه دخترمن ويويان كه بااوهم مدرسه ولي ازاوجوانتر بود ازاوداشت،آنگونه كه شنيده ام شاه اورا دريك سفر رسمي حين خواندن عريضه اي ازطرف دانشجويان ايراني ديد،خوشش آمد وبه زني گرفتش،پس ازبدنيا آوردن وليعهد بكارهاي خيريه سرگرم شد،شايد بتوان گفت كه عقايدي ليبرال حتي نزديك به سوسياليست ودرهر حال پيشرو داشت....به فرهنگ علاقمندودرادب وشعرحتي شعر فرانسه ذوقي نشان ميدهد.چنين صفاتي درخاندان پهلوي بسيارنادراست،يك باركتابي از اشعارالواربراي من فرستاد...من نزداونه ذره اي فخرفروشي ونه نشانه اي ازبدطينتي ديدم،حقاميبايست نقش اورادرزمينه فرهنگي درنظرگرفت،دراين رابطه اوراميتوان مروج اروپائي شدن ايران دانست،اوشاه راتشويق كردكه بين فرهنگهاي شرق وغرب ارتباطي برقرارسازد،به آناني كه اوراموجب سقوط شاه ميدانند گفت كه بي عدالتي،فسادو...ازمدتهاپيش از رسيدن پاي فرح ديبا به دربار آغازشده بود،شاه،اشرف،فرح ديبا و....همه رابه يك چوب راندن انصاف نيست،حق است

مسئوليت بدبختي هاي ايران راميان كساني كه برآن حكمروائي ميكردند به عدالت تقسيم نمود.

شاهدخت اشرف وشهبانو براي تفاهم باهم ساخته نشده بودند،اشرف هيچ نفوذي جز نفوذخود بردولت تحمل نميكرد در حقيقت اوحكمراني مينمود،يك سال قبل ازسقوط شاه،شهبانو همسرخودرامتقاعدساخت كه اشرف راروانه خارج كند....

سه ماه قبل ازانتصابم به نخست وزيري اوراديدم،به طورخصوصي گفت كه عقايدش به افكارمن نزديك است واگر ساواك مزاحم من بوده اوراهم آرام نگذاشته است،البته نسبت به موقعيتها اين مزاحمت ها شدت وضعف دارد.

.

تماس ومذاكره با پيروان مصدق. ( بخش پنجم)

تا آخرين روزها شاه حاضربود باهركسي كناربيايد جزباپيروان مصدق،درسپتامبر1978به روزنامه نگارآمريكائي مجله نيوزويك گفته بود كه افراد آن گروه ازمخالفين كه نامشان جبهه ملي است همه عوامل دول غرب هستند وميخواهند كه كشوررابه كمونيستهاتحويل دهند......اين سخنان عمق كينه ونفرت اورانسبت به مصدق ومليون ميرساند تاآنجاكه به هذيان شبيه است،اگرجبهه ملي عامل غرب است چرا ميخواهدمملكت راتحويل كمونيستها بدهدو.....

درعوض باملاهاراحت ميتوانست كنار بيايد،بااكثريت قريب باتفاق آنهاروابط نزديكي داشت،مبالغ گزافي درپنهان ويا بوسيله ساواك يانخست وزير بنام آنان واريز ميشد،واينها غير ازپولهاي مرتبي بودكه درچارچوب قوانين بآنهاپرداخت ميشد،شاه درهمواركردن راه براي خميني نقش بسزائي داشت،بخشي ازنيروهاي فعال ملت كه راه تلاش سياسي خودرا بسته يافت به طبقه مذهبي پناه برد،راه مليون وديگرفعالان سياسي بسته ولي دروازه رابراي خميني ومذهبيون بازكرده بود،ماحتي اجازه نداشتيم كه درخانه هاي خودگردهم آئيم،ولي خميني براي گردآوري پيروانش سدهامسجد دراختيارداشت.

آموزگارپس ازآنكه جانشين هويدا شد،بخشي ازدرآمدملايان راكاهش داد،بااينهمه وقتي درسال 57فهرست پرداختي به ملايان بدست من رسيد ديدم كه برخي ازآنان سالانه بيش ازيك ميليون فرانك مزد دريافت ميكنند........

درآنزمان مقالاتي دربعضي روزنامه ها انتشاريافت كه درشان مطبوعاتي نبود،برخي قدرتهاي خارجي وعوامل داخلي

آنهارامتهم ميسازند،دراين مقالات به همه روحانيون بخصوص خميني توهين وهتاكي شد،اگراين روش براي مبارزه

تبليغاتي بود به هدفش رسيد،اولا خشم ونفرت ملايان رابرانگيخت دوم خميني كه تاآنزمان زيادشناخته نبودمشهورساخت.

درمقابل اين جوش وخروشها جبهه ملي فعاليتي درخور نداشت،درآن هنگامه كه نفوذملايان درحال گسترش زياد بود،

جبهه ملي ازداشتن رهبري تواناوخردمند وباشهامت محروم بود،مارهبري داشتيم ضعيف ومردد ولي خوش حضورو

دلپذير،حرمت اصول رانگه نميداشت،به مذهبي بودن تظاهرميكرد درحالي كه چندان پايبندمذهب نبود،نميشد كه هم

عضو جبهه ملي بود وهم مذهبي متعصب ....

دركنارماتشكيلات بازرگان بود كه باجبهه ملي روابطي داشت ولي ازاجزا آن بشمارنميآمد،نميتوانست طرز ديد خميني را

داشته باشد،ناسيوناليست بودوعميقا مذهبي دراينزمان رياست مجمع حقوق بشر درايران راپذيرفت درحاليكه ايندوموضوع

باهم متنافرند،نميشود هم چادربه زنان تحميل كردهم مدافع حقوق بشربود،خميني هم اين نكته راباوتذكرداد«...اين حقوق

بشري كه شما هي حرفش راميزنيد ديگر چيست؟ همان اسلام خودمان براي همه چيز كافيه»....

درخرداد42 جبهه ملي ازخميني پشتيباني نكرد، من درآن نقش داشتم نميخواستم ازيك واپسگراي مذهبي حمايت شود.

آموزگار براي طرحهائي كه داشت خيلي ديربرسركارگذاشته شد،يك فضاي هيجاني برجامعه حكمفرما بود،سرنوشت

كشوردرخيابانها تعيين ميشد......نوبت نوبت آدمكشان بود،دراينموقع حادثه دلخراش سينماركس آبادان كه باعث مرگ

380نفرزن ومردوكودك بيگناه گرديد،كمونيستها وملايان فريادبرآوردند كه اين جنايت بدست ساوا ك انجام شده،در

حاليكه طبق شواهد،گزارشات واسناد بعدي اين جنايت توسط آخوندها وبدستورشخص خميني انجام گرفته بود......

دراين شرايط خطير آموزگاريكسال(مرداد56تامرداد57)نخست وزيري كرد،اومردي درست وهوشمند بود وحافظه اي

حيرت انگيز داشت،ميتوان اورايك تكنوكرات كامل بشمارآورد،شايدبتوان گفت چندين سال ديربدين كارگمارده شد.

بزماني ميرسيم كه شاه نميدانست به كدام درپناه ببرد،شاه سرسختي ميكرد،برخلاف عرف وطبيعتش بود به اشخاصي

رجوع كند كه گذشته اي منزه تروقابل پذيرش ترداشتند،اين بار ورق شريف امامي را را روكرد...مردي اهل بده و

بستان ومشكوك كه درتمام جنجالها وطرحهاي مالي مهم دست داشت ونزدمردم بي اعتبار بود،اگرشاه ميخواست تيشه

به ريشه خودبزند،نميتوانست بهتر ازشريف امامي كسي را انتخاب كند،بدينترتيب شرف امامي نخست وزير شد، واز

ابتدا ي كاربه جبهه ملايان نزديك شد واعلام كرد:«....من هرگزبا مصدقي هاي خائن كنار نميآيم،اماروحانيون از

قماشي ديگرند-نوراني اند – آسماني اندو...)باانتخاب شريف امامي حوادث سريعتر پيش ميرود،شورش،آتش سوزي

حمله به بانگهاو.....شاه مردي راانتخاب كرده بود كه ماموريتي ديگر ازسوي اربابان بيگانه اش داشت.....

با اوجگيري حوادث وناتواني دولت،برقراري حكومت نظامي سير رخدادها تغيير ميكند،پنجشنبه 27 آبان1357 يعني

يك شب قبل ازاعلام وآمادگي براي تظاهراتي بزرگ،دولت حكومت نظامي اعلام وتجمع بيش ازپنج نفرراممنوع كرد،

خطائي بس بزرگ چون امكان آگاهي رساني به مردم بسيار كم بود،درنتيجه حوادثي كه به( جمعه سياه)مشهورشدپيش

آمد،دراين ماجرا اويسي فرماندارنظامي پايتخت به«قصاب تهران»شهرت يافت،اما اوآلت دست وفرمانبرداربود.

چون درآنزمان من باينكارها رسيدگي ميكردم طبق گزارشات دريافتي تعداد كشته هابين700تا800تن بودفاجعه اي

دردناك وقوع يافت،ازاين حادثه جانگدازملاها كمال بهره برداري راكردند،وراه هرگونه آشتي بامردم بسته گرديد.

ارتشبد ازهاري به نخست وزيري انتخاب شد،مردي بيمارگونه كه چهره ورفتاروزبان نظامي نداشت،سخنانش رابا

«بسم الله الرحمن الرحيم»شروع ميكرد ،پس ازچندي مردم باو لقب آيت الله ازهاري دادند ومسخره اش ميكردند.

شاه مات شده بود،به تكاپو افتاد گامي بسوي اويسي وعبدالله انتظام برميدارد اماجلوتر نميرود،ناگهان رفتارش عوض

ميشود وچشم اميد بسوي مخالفينش ميدوزد،(بسياربسيارديردير)درنهايت سه نام راانتخاب ميكند،سنجابي،بازرگان ومن.

روزي سپهبد مقدم رئيس جديد ساواك به من تلفن كرد - ميتوانم به ديدن شمابيايم؟...- درخانه من بازاست تشريف بياوريد

....باوگفتم:من بشماگفته ام كه هميشه آماده ام باهركسي درباره آينده مملكتم به گفتگوبنشينم،ولي به اصولي پايبندم كه

رهايشان نميكنم....قانون اساسي بايد اجراشود.....درملاقات دوم مقدم گفت:.....بمن دستورداده اند باشما بازرگان و

سنجابي مذاكره كنم ،خود نيز اطلاع داشتم كه او با سنجابي وبازرگان نيز گفتگو داشته است.....

مجمع بين المللي سوسياليستهادرشهرونكووركانادا تشكيل ميگرديد ازماخواسته بودند نماينده اي باين مجمع بفرستيم تاوضع

ايران رابراي نمايندگان شرح دهد،پس ازرايزنيها آقاي سنجابي راانتخاب كرديم،صورتجلسات هدف ماموريت رامشخص

ميكرد،باوگفته شد:«. سرراه رفتن به كانادا ميتوانيد باخميني درپاريس ملاقات كنيدوببينيدچه ميگويد ولي هيچگونه تعهدي

نسپريد،متني راكه حاضر كرده ايم برايش بخوانيد،نظرات مارادرباره حقوق مردم توضيح دهيد،...مافقط مايليم كشوررا

قدم به قدم به سمت دمكراسي برانيم....بامتني كه بيشترش راخودمن نوشته بودم،راهي سفر شد....»

سنجابي زمانيكه به پاريس رسيد،توسط چند دانشجوي ابدالمد ت ومشكوك كه پادوهاي خميني شده بودند نظيرسلامتيان و

بني صدراورادوره گرديد ودردام فريب آنان گرفتار شد،باو گفتند:كارشاه تمام است بيهوده سرقانون اساسي چانه نزنيد.

سنجابي رابااين نيرنگها وباخواري وخفت نزدخميني بردند،باتحقيربه حضورپذيرفته شد،اوراواداربه نوشتن وامضاي

كاغذي كردند ومرخصش كردند، متن كاغذواظهارات سنجابي خواندم،بخشي ازآن چنين بود:«. چون پادشاه قانون اساسي

رانقض سلطنت ديگر پايگاه قانوني وشرعي ندارد،جنبش حاضر اسلامي وملي است وسرنوشت آينده ايران بارفراندم

تعيين خواهدشد....»پس ازين همان پادوها اورا ازپروازبه كانادا وشركت درمجمع سوسياليستها نيز منصرف كردند.

سنجابي باافتخار ومباهات به تهران بازگشت، من بلافاصله اورا موردعتاب وخطاب قرار دادم،به چه مجوزي اين

بيانيه را امضا كرديد؟...._____من خيال ميكردم كه ازطرف شورا مامورم،...به هيچوجه به شماگفته شده بود به

كانادابرويد،قرار نبود درپاريس بمانيد،دررابطه باخميني هم قرار بود تنها ملاقاتي با اوداشته باشيد.....

اين اقدام بيخردانه مرابشدت نگران كرده بودوهمه مارا درموقعيتي دشواركه راه رهائي ازآن ديده نميشد، درمقابل عمل

انجام شده اي كه گريزي نداشتم، درادامه گفتم:«شما ابدا اجازه چنين كاري نداشتيد،من بهيچ وجه تسليم اين تصميم نميشوم

...شما حق نداريد كشورا گرفتار جهلي سازيد كه به دوران ظلمت بازگردد،وهمانجا اعلام كردم ديگر درجلسات هيئت

اجرائيه شركت نخواهم كرد. ...ماپنج نفربوديم،سنجابي بادوراي وراي خودش اكثريت يافت،من ازجبهه ملي بريدم و....

ماپيرو مصدق وميخواستيم قانون اساسي اجرا شود،تغيير درمواد قانون درمملكت ماامكانپذيرا ست،اما مانميتوانيم طوري

رفتار كنيم كه گوئي متن قانون اساسي ازبيخ وبن وجود ندارد.

پس ازمدتي سنجابي درحضورمن ازطريق رئيس ساواك تقاضاي شرفيابي بحضور شاه را كرد،شاه درخاطراتش نوشته:

«...دست مرابوسيد وباشدت وحدت وفاداري خودرابه شخص من ابرازداشت وافزودآماده است دولتي تشكيل دهد....»

با اين دور شمسي سنجابي از اين جا رانده واز آنجامانده شده بود....

شاه دراين زمان با دكترغلامحسين صديقي يكي وزراي كابينه مصدق،جامعه شناس ويكي ازصاحب فكران ايران به

مشاوره پرداخت،اين مذاكرات به دودليل به نتيجه نرسيد،اول اينكه صديقي به تعداد كافي همكارمناسب نداشت،دوم اينكه

ميخواست شاه درايران بماندودريكي ازشهرهاي شمال ياخليج فارس مستقر شود،كه شاه شرايط رانپذيرفت و....

دراينجادررابطه بااين موضوع مطلبي ازعليرضانوريزاده خبرنگاركه درمنزل دكترصديقي بوده بيان ميگردد،وي در

كيهان لندن شماره 735چنين مينويسد:«....ازآن شب بنويسم كه دكتر صديقي پس ازملاقات باشاه نخست وزيري رابطور

اصولي پذيرفته بود،شب درخانه اوهمه ماجمع شده بوديم،دكتر صديقي داشت درباره پيشنهادهايش به شاه كه او با

واژه«اعليحضرت»خطاب ميكرد سخن ميگفت كه داريوش فروهرهمراه با پروانه آمدبانامه اي ازدكترسنجابي كه:

«...صحيح نيست شما نخست وزيري رابپذيريد وبه جبهه ملي لطمه بزنيد....آن شب گريه داريوش فروهرراهم ديديم

كه ازدكتر صديقي ميخواست ازقبول نخست وزيري شاه عدول كند،دكتر صديقي كه اندك اندك عصبي ميشد،فرياد زد

اين نامه رابه آقاي سنجابي برگردانيدوگفت:بنده وجاهت ملي رابراي سنگ قبرم نميخواهم،جبهه ملي هم

ارزاني ايشان و....»

...اين فرصت هم به دليل سرسختي شاه درنپذيرفتن شروط دكتر صديقي فوت ودرنتيجه چندين هفته ديگربي ثمرگذشت.

نگاهي به خاطرات آقاي رحيم شريفي داشته باشيم،ايشان دررابطه بارخدادها وتماسها مينويسند :«....بختيارپس ازملاقات

باشهبانو درمنزل خانم لوئيزاقطبي وتشريح اوضاع كشور پيشنهاد كرد شاه حكومت را به جبهه ملي واگذار نمايدو.......

سپس سراغ جمشيد آموزگاررفت،آموزگار دراين رابطه مي نويسد :«يك هفته بعد ازبركناري ازنخست وزيري،آقاي دكتر

قريشي تلفن كرد كه آقاي بختيار باتفاق سنجابي ورزم آراميخواهند شما راببينند، بنا به اصرارآقاي قريشي پذيرفتم،باكمي

تاخير دكتر بختيارودكتررزم آرابه منزل من آمدند،دكتر بختيار گفت آقاي سنجابي براي ديدن آيت الله شريعتمداري رفته و

نتوانست همراه باشد،اضافه كرد اوضاع كشوربسيار بداست،مردم ازشريف امامي خوششان نميآيد به شاه بگوئيد حكومت

رابه جبهه ملي واگذار كند شايد مابتوانيم اوضاع را آرام كنيم »آموزگارموضوع راباشاه درميان گذاشت،شاه ميپرسد چه

كسي رانخست وزير كنند؟ بختيارميگويد دوروز ديگر درشورا مطرح ونظر شورا رابعرض ميرسانم،دوروز بعد بختيار

تلفن ميكند وميگويد شورا اللهيار صالح رابراي نخست وزيري درنظرگرفته است ،وقتي آموزگارموضوع رابشاه

ميگويد،شاه خوشحال ميشود وميگويد زودتر صالح رامعرفي كنند،اين معرفي بخاطرسفر سنجابي به پاريس بتاخير

ميافتد، وقتي سنجابي ماجراي نخست وزيري صالح راازبختيارميشنود طفره ميرود،وبراي بازگشت نبود وسيله رابهانه

ميكند،شاه دستورميدهد هواپيماي اختصاصي بفرستند،سنجابي متعذرميشود كه كارش درپاريس تمام نشده و...»ازاين

جريان چند نكته روشن ميشود،نخست اينكه تلاش بختياربراي نجات كشوربوده ومطلقا به مقام و نخست وزيري خود

فكر نميكرده ،وهمه مذاكراتش دادن حكومت بدست جبهه ملي بوده،وشوراي جبهه ملي رادرجريان تمام مذاكراتش

ميگذارد ونظر شورا رامبني برنخست وزيري صالح رابه شاه گزارش ميكند،بنابراين اتهام تك روي درقبول نخست

وزيري نميتواند مطرح باشد،وقتي اوميبيند نخست وزيري صالح بدليل بي اعتنائي و.. سنجابي عملي نشد،وازدكترصديقي

هم پشتيباني نكردند،چاره دراين ميبيند كه خطررابجان بپذيرد وبراي نجات كشوراين شانس جبهه ملي راازدست ندهد ،او

اصلا تصور نميكردجبهه ملي بانخست وزيريش مخالفت وميدان رابراي خميني ودارودسته اش خالي بگذارد.....

تظاهرات تاسوعا----تاسوعا صبح زودسنجابي به من (شريفي)تلفن كرد بديدن بختياربروم واورابه منزل طالقاني سه راه

شميران كوي تنكابن بياورم كه ازآنجا به ميدان شهياد برويم،بمنزل بختيار رفتم ،پيام رارساندم،اندكي فكركرد،گفت نميآيم

ولي ازقول من به آقاي سنجابي بگوئيد: قتل قائم مقام به كمك امام جمعه اصفهان ووزيرمختارانگليس،فتواي جهاد ملايان

ملايان وقرارداد تركمانچاي، ورفتاركاشاني بادكترمصدق يادش نرود،فريب فروهروشاه حسيني رانخورد آنها دستشان در

دست خميني است،اگرآخوندهاموفق شوند فاجعه خواهد بود،برگشتم وتمام سخنان بختيار رابه سنجابي گفتم و....

شاه كه از ديدارباسنجابي وپيشنهادش براي نخست وزيري نتيجه نگرفت،چون پذيرش نخست وزيري راموكول به كسب

نظر ازخميني كرده بود،به سراغ بختيارآمد وتيمسارمقدم رانزد بختيار فرستاد،مقدم دربين راه به بختيار كفته بود كه

شاه عجله دارد وميخواهد هر چه زودترازكشورخارج شود،واصراركرده بختيارنخست وزيري رابپذيرد و....

لازم است اشاره اي به جريان سفر به اهواز بنمايم....چند روز پيش ازديدار بختيارباشاه ،درپي تلفن سنجابي به منزل او

رفتم،گفت همين امروزباتفاق حسيبي به اهوازبرويد...وكاري كنيدكه آمدن نفت به تهران قطع نشود،وگفت حسيبي منزل

بختيار منتظرشما وهواپيماآماده است و...دراهواز پس ازحل مسائل باتلفن هاي پي درپي سنجابي به من وحسيبي اصرار

كه فوري به تهران بازگردم،...باهواپيمابه تهران بازگشتم،وخودرابه منزل سنجابي رساندم،گزارش كارها وانتخاب كميته

پنج نفري رادادم،سنجابي تاكيد كردفوري به ديدار بختيار بروم شايد بتوانم اوراازپذيرش نخست وزيري منصرف نمايم.

زمانيكه واردمنزل بختيار شدم،اوبراي سخنراني ومصاحبه آماده ميشدو....بمن گفت به خانم بكو كه يك هفته به منزل

نخواهي رفت،من بعداز اجراي برنامه نزد شاه ميروم وبرميگردم...شب پس ازشام ازبختيارپرسيدم چرا وچگونه بدون

اطلاع جبهه وحزب اين تصميم راگرفتيد؟پاسخ بختيار بسيار صادقانه وروشن بود،گفت:شخص شما بعنوان عضو شوراي

جبهه ملي ومسئول تشكيلات حزب ايران درجريان تمام وقايع بوده ايد (ازينبابت ايرادي برمن وارد نيست).وادامه داد...

ازماههاپيش درشوراي جبهه ملي برسراينكه دراين شرايط چاره دردتشكيل حكومت بوسيله جبهه ملي است مورد بحث

وتوفق همه بوده وهمه اعضا هيئت اجرائي وشورادرجريان ملاقات من باشهبانو وجمشيدآموزگاربودند،واين شورا بودكه

بعدازگزارش من صالح رابراي نخست وزيري پيشنهاد نمود،من هرگزدراين ديدارهاصحبتي راجع به نخست وزيري

خودم نكرده بودم،دكترسنجابي كه بدون اجازه شوراوحزبش بجاي رفتن به كانادابه ديدار خميني رفت،تسليم نامه

داد،به نخست وزيري اللهيارصالحتن درندادوازآمدن به تهران سرباز زد وپس ازمراجعت درديدارباشاه قبول

نخست وزيري خودراموكول به كسب نظر خميني كرد،و تمام فرصتهاي تاريخي جبهه ملي رابرباد داد،آياكاري فراتر

ازخطا ولغزش نكرده است؟سنجابي نگذاشت كه حكومت به جبهه ملي واگذار شود،زماني كه صديقي هم قبول نخست

وزيري رامشروط به نرفتن شاه ازكشور نمود كه موردقبول شاه واقع نشدمن ديدم مملكت دارد ازدست ميرود وهيچ

كس بهفكر نجات آن نيست،ازينرو وقتي شاه به من پيشنهاد كرد وظيفه سنگيني احساس كردم،نپذيرم كشور به دست

آخوندها ميافتد بپذيرم دراين شرايط اميد موفقيت كم است، اين بود كه انديشيدم كه ازخود گذشتگي وشهامت لازم است

وخطر بجان خريدن ومقابل خميني ورژيم واپسگراي اوايستادن،به اين دليل قبول مسئوليت كردم،وبلافاصله ازنزد

شاه بديداردوستان رفتم با حق شناس،مهندس زيرك زاده ،عزالدين كاظمي ،علي اردلان كه باسنجابي آمده بود موضوع

رامطرح كردم،هيچكس مخالفتي ننمود،تنها سنجابي گفت شاه دروغ ميگويد ونخواهد رفت.

من توضيح دادم كهاوعجله دارد وميخواهد ظرف اين دو سه روز برود،ولي من خواسته ام تاگرفتن راي اعتمادكشور

راترك نكند،واضافه كردم كه ساعت 3بعدازظهرنزدشاه خواهم رفت ازاو خواهش ميكنم شماهم بياييدتادرحضور شما

مسافرتش رابازگو كند،باخوشحالي ازهم جداشديم،بعدازظهر سنجابي تلفن كردكه آمدن من موردي ندارد شماهم تمرد

كرده ايد ونبايدقبول مسئوليت بكنيد.»و....اگرنامش راتمردبگذاريد به سختي ميپذيرم اماخرسندم كه درآن شرايط هولناك

باساده انديشي وبلاهت وگمراهي درحدخيانت دردام فريب وتزويرخميني نيفتادم،وبراي نجات ايران ومردم كشورم از

مصيبتي هولنااك وفروريزي درمنجلاب خون وجنون وحكمفرمائي مكتب جهل وجنايت باهمه توان ايستادم،شرمنده آنان

كه ره براين كاروان بستند......

آقاي شريفي دنباله ماجرارااززبان خانم مريم خادم كه دردفتر جبهه ملي مشغول بود ميگويد:«سلامتيان كه ازپاريس با

سنجابي به تهران آمده ودرمنزل سنجابي جاخوش كرده بود(كنترلچي)...سنجابي ازراه رسيدباخوشحالي گفت بختيارنخست

وزيرشد،خانم باشنيدن اين حرف تبديل به آتش شد،سلامتيان به خانم تسلي داد كه الساعه درست ميكنم، وارددفترشدشماره

بني صدر راگرفت وگفت بختيار نخست وزير شده، خبرراوقتي منتشر ميكنيد بگوئيد بختياررا ازجبهه ملي اخراج كردند،

برگشت به خانم سنجابي گفت بزودي خبر اخراج بختياردررسانه ها منعكس ميشود،نكته درخور توجه اينستكه سلامتيان

كه عضوشورا نبودوشورائي هم تشكيل نشده بودچگونه بخود اجازه ميدادقبل ازتصميم شوراخبراخراج بختياررابدهد...

فرداي آن روزجلسه شوراتشكيل وجز آقاي شايان بقيه راي به اخراج بختيار دادند،سنجابي مايل بود كه حزب ايران نيز

بختيار رااخراج كند ولي حزب ايران نپذيرفت وموكول به تشكيل دادگاه حزبي وشنيدن دفاعيات بختيارنمود....

شريفي : بختيار مرانزد سنجابي فرستاد وپيغام دادكه جبهه ملي راپاي خميني قرباني نكنيد،بمن سه ماه مهلت بدهيد

مجلس موسسان راتشكيل ميدهم هر تصميمي مجلس موسسان گرفت اجراميكنم،وتعهد ميسپارم كه پس ازتصميم ونظر

موسسان نه نخست وزيري،نه رئيس جمهوري ويا....رانپذيرم،من(شريفي)آقايان حاج مانيان،قاسم لباسچي وابوالفضل

قاسمي رابعنوان شاهدهمراه خود بردم،دركتابخانه پيام رابه سنجابي گفتم پاسخ داد«بختيارخيانت كرد پيرمرد به قم ميرود

وكارهارابدست ماميسپارد»رخدادها نشان دادچه كساني خيانت كردند،آب دركوزه اشان وبدنبال سراب خميني بودند...»

اندكي به گذشته برميگرديم وجريان پذيرش نخست وزيري رااززبان خود بختياردركتاب يكرنگي بكوتاهي ذكر ميكنم.

شاه پس ازنافرجام ماندن ماموريت دكترصديقي،براي اولين باربامن تماس گرفت،غروبي بود دركاخ نياوران.....

شاه گفت:اين پديده خميني چه صيغه ايست؟----واكنش مردم است....گفتگويمان مودبانه وصريح بود،شاه پرسيد

راجع به صديقي چه فكرميكنيد؟---صديقي مردي است وطن پرست،صاحب فكروبسيارشريف،دردولت مصدق بااو

همكاري داشتم.......اگر بتواند دولتي تشكيل دهد من حاضرم هرگونه كمكي كه ميتوانم به بكنم ....ده روز بعد شاه

دوباره مرا به حضور طلبيد،وملاقاتي كوتاه حدود20 دقيقه،شاه گفت وقت تنگ است آياحاضريد دولتي تشكيل بدهيد ؟

درآنزمان نياز به تعمق داشتم،اوضاع سياسي ازدوماه پيش دستخوش تحولات مهمي شده،من حمايت كلي جبهه ملي را

ازدست داده بودم و....ازشاه تقاضاي ده روز فرصت كردم...گفت –زياداست،فكرنميكنم سريعتر ممكن باشدولي نهايت

كوششم راميكنم،وقتي كاخ راترك ميكردم،بارمسئوليت بسيار سنگيني رااحساس ميكردم،باخودگفتم:«اگر اوضاع آرام بود

كجاكسي ازتو ميخواست كه كابينه تشكيل دهي»براي من مسئله شاه نبود،حتي قانون اساسي هم نبود،مشكل مسئله ايران

بود-موجوديت ايران برتر ازهرچيز،....شاه گفت ....دستور ميدهم كه پروندهادراختيارشما قرارگيرد...درمقابل عمل

انجام شده قرار گرفته بودم...يكساعت پس ازبازگشت به خانه شاه تلفن كرد –كابينه تان راكي معرفي ميكنيد....ده روز

كي ميآئيد كه شرايطتان رابراي تشكيل دولت توضيح دهيد...----فردا.----باشتاب فراوان ده نفررادعوت كردم تاتمام

پيشنهادات،وقطعنامه هاي كه ظرف يكسال اخير مطرح شده جمع آوري كنند،پسازبررسيهاباين نتيجه رسيديم كه همه

گروهها ازچپ تند رو تا...در7موردخواسته مشابه دارند،آن7موردرابعنوان برنامه كوتاه مدت دولت انتخاب كردم...

«آزادي مطبوعات،انحلال ساواك،آزاديزندانيان سياسي،انتقال بنيادپهلوي بدولت،حذف كميسيون شاهنشاهي و....»

ولي بيش ازهمه ازدسيسه هاهراس داشتم،وميدانستمكه ازمصدق قويترنيستم واوتالحظه سقوطش باآن دست بگريبان بود.

باپيشنهدات هفتگانه نزد شاه رفتم،5پيشنهاداول بدون بحث موردقبول قرار گرفت،انتخاب وزرا وخروج شاه نيزحل شد...

ازسنجابي وچنددوست ودشمن قديم دعوت بعمل آوردم....به سنجابي گفتم –چون شماده سال ازمن مسن تريد هنوزفرصت

دارم جاي خودرابه شماواگذاركنم،ميدانستم كه اومانع شده بودكه دكترصديقي باشاه به توافق برسدو....سنجابي گفت:

شاه نخواهدرفت،ولي اگرشما اوراقانع برفتن كنيد،من باتشكيل دولت ازطرف شما موافقت دارم و....

پس ازپايان مهلت مقرر بافهرستآماده وزراپيش شاه رفتم مشكل چنداني نداشتيم،تنها درمورد2نفرتيمسارجم وميرفندرسكي

كه باشاه مسئله داشتندكار كمي مشكل بود.....كابينه تشكيل وميتوانستيم كارراشروع كنيم،ماموريتي براي خودم تعيين

كرده بودم وبه انجامش علاقمند بودم،ازسردبيران60روزنامه دعوت كردم،دوماه نشريات دراعتصاب بودند،بآنهاگفتم:

آقايان اگرشماازفرداكارتان راازسرنگيريدمن به نخست وزيري نخواهم رفت،مايلم كه شمادركارخودازآزادي كامل

برخوردارباشيدو....ناباوري درچهره آنان موج ميزد نميخواستند باوركنندو...اگرنظاميهاي ساواك براي سركشي

آمدند بيرونشان كنيد،به آنها دستور اكيد داده شده مزاحم شمانشوند،قلمهاتان رابكاربگيريدوكارتانراباآزادي انجام دهيد.

بختيار:« دونيرومرادركارم ياري ميداد،اول اطمينان باينكه حرفم حق است،دوم تصميم راسخ برمبارزه عليه خميني،

اگرمن درزندگي فقط يك حرف درست زده باشم، پيش بيني خطر مرگبار خميني براي ايران است،اگرقضاوتم درجزئيات

نقصهائي داشت تصورقساوت وسبعيت خميني تااين درجه بود....»

**********

نخست وزيري بختيار،اقدامات وسخنان او ( بخش ششم)

دوران نخست وزيري دكتربختياربا آنكه كوتاه بود ،يكي ازپرحادثه ترين وسرنوشت ساز ترين ايام تاريخ معاصراست.

عملكرد،سخنان،مصاحبه هاي بختياربويژه آن بخشي كه ميتواندبشكلي ضمن روشن كردن روند رخدادهاي آن زمان پاسخگوي برخي خرده گيريها،انتقادات وايرادها باشد اززبان خوداو وشاهدان واسنادي كه تا بحال دردسترس بوده

بيان ميگردد،وسعي برآنستكه بكوتاهي اشارتي بدانها داشته وازدراز كلامي پرهيز گردد،پيش ازورود به مطلب سخني

اندك درمورددسيسه ها،ناروائيها وكارشكني هائي كه درحق بختيار شد داشته باشيم.

بختيار مينويسد:«...من به جاي شاه هدف حمله قرارگرفته بودم،گوئي اين نظام حكومتي نبود كه موردايرادبود،بلكه

هركس درراس كارقرارميگرفت بايد كوبيده ميشد،دارودسته بازرگان وبخصوص هوچيهاي سنجابي فرياد«واخيانتا»

برداشتند،ومن هنوزنميدانم ازكدام خيانت حرف ميزدند،25سال گفته بوديم ما اين وآن راميخواهيم ووقتي اين وآن را

گرفتيم بانگ واخيانتاسرميدهيم،جبهه ملي بعنوان اعتراض به تشكيل دولت من روز18ديماه راروزعزاي ملي اعلام

كرد......(من ازبيگانگان هرگزننالم).»

آقاي رحيم شريفي مينويسد:«...دكتر سنجابي حرمت سالهادوستي وهمبستگي حزبي وزندانهاي مشترك رافراموش كرد

بديدار خميني رفت وپيشنهادعدم اعتماددرمجلس عليه بختيارنمودوباموافقت خميني آيت الله اردبيلي به منزل سنجابي آمد

آنهاآقاي جوادسعيدرااحضاركردند وازاو خواستندكه به بختياردرمجلس راي عدم اعتماد دهند،ولي ايشان نپذيرفت،سزاي

اين نافرماني رابه بهاي جانش پرداخت...(كه بامن هرچه كرد آن آشناكرد)»

نخستين اقدام بختيارپيش ازشروع به كاررسمي دعوت ازمديران روزنامه ها ونشريات بودكه مدت دوماه اعتصاب بودند،

وازآنان خواست كه بلافاصله به انتشاربپردازند،درنهايت آزادي ودرچهارچوب قانون اساسي ،ازفرداروزنامه هامنتشرشد.

كيهان شنبه16ديماه1357.....نخست وزير،دكتر بختيار:.....من به تمام افكار وعقايدسياسي سي سال پيش خود وفادارم و

ازتمام اختيارات وامكانات قانوني خودبراي تحقق بخشيدن به آن آرمانهاتلاش خواهم كرد،حاضرم دراين لحظات تاريخي

كه سرنوشت ماراتعيين ميكنداين وظيفه خطير رابه هرفردايراني كه خودراداوطلب اين خدمت ميكند واگذارنمايم....

من سوگند يادميكنم كه به محض رسيدن به قدرت بطورسريع افرادي كه به جان ومال وناموس مردم تجاوزنموده اندويا

ازبيت المال مردم سوء استفاده نموده اند به اشد مجازات برسانم.....

من سوگند يادميكنم كه كليه آزاديهاي فردي واجتماعي مصرحه درقانون اساسي واعلاميه جهاني حقوق بشررادراسرع

وقت جامه عمل بپوشانم...كليه افرادي كه بعنوان زنداني سياسي هستندآزادخواهندشد،حكومت نظامي رابتدريج لغوميكنم،

هرچه زودترترتيبي داده خواهدشدكه مطبوعات آزادانه وبرطبق قوانين جاريه كشوروبدون سانسورشروع بكارنمايند.

رسيدگي دقيق خواهم كردكه بازماندگان شهداي سه ماهه اخيرازتمام مساعدتهاي مادي ومعنوي برخوردارباشند.

كليه احزاب سياسي كه غيرقانوني نيستند ميتوانندشروع به فعاليت نمايندودستجات ممنوع درصورتيكه وابستگي بخارج

نداشته باشندپس ازرسيدگي درزمره سايرين درآيند.....درصورتيكه ظرف مدت معقول تمام وعده هاي بالاجامه عمل

نپوشيد،خواهيدتوانست كه درقضاوت خود تجديدنظركنيدواعتبارسي ساله مراباطل نمائيدو....پشتيباني همه شمادوستان

عزيزاميدوارم به آشفتگي سروسامان داده وكشوررابسوي يك كشورسوسيال دمكراسي واقعي سوق دهم...

" مرغ طوفانم،نيانديشم زطوفان موجم نه آن موجي كه ازدرياگريزد"

اظهارات مهم دكتر سنجابي دررابطه بانخست وزيري شاپوربختيار:....مادرجبهه ملي هرگزدست به يك اقدام فردي

نميزنيم وموضع ماغيرقابل تغييراست.من درملاقات باپادشاه نقطه نظرهاي خودراكه مبتني برسه اصل اعلام شده از

طرف جبهه ملي بود بيان كردم،بنابراين باهمه سابقه دوستي ومبارزه چون دكتربختيارازموضع اعلام شده جبهه ملي

خارج شده وماده اول بيانيه ماعملازيرپاگذاشته شده،نتوانستيم رفتارايشان رابپذيريم،بهمين دليل گريزي براي همه ما

بجزاخراج وتقبيح ايشان باقي نمانده بودكه آنهم طي اعلاميه اي منتشرشده است.

درپاسخ اظهارت سنجابي نكاتي لازم به يادآوري است،(مقاله من مرغ طوفانم)ازانتشارات نهضت مقاومت ملي ايران:

1-«...شايدبتوان وضع دكتربختياررابامرحوم دكترمصدق،آن كوه سرفراز استقامت درمجلس شانزدهم هنگام طرح لايحه

ملي كردن نفت وپيشنهادنخست وزيري اوازجانب جمال امامي مشابه دانست كه بدون مشاورت بافراكسيون جبهه ملي بنا

به مصالح عالي في المجلس پيشنهادنخست وزيري راپذيرفت وبانيت انجام برنامه هاي خودبهانه راازدست حريف گرفت

2-راجع به اصول جبهه ملي دركتاب يكرنگي دكتر بختيارچنين آمده:«...قراربودمجمع بين الملل سوسياليستهادرسال57

درشهروانكووركاناداتشكيل شود،ازماخواسته بودندناظري راباين مجمع بفرستيم تاوضع ايران رابراي نمايندگان شرح دهد

پس ازرايزنيهاي مكررسنجابي رابراي اينكارانتخاب وصورتجلسات هدف ماموريت اورامشخص كرد،باوگفته بوديم—

شماميتوانيدسرراه رفتن به كاناداباخميني كه درپاريس است ملاقاتي كنيدوببينيدچه ميگويدولي هيچگونه تعهدي نسپريد،

متني كه آماده كرده ايم برايش بخوانيدونظرات مارادرباره حقوق مردم توضيح دهيد... حضرت سنجابي وقتي به پاريس

رسيد پادوهاي امام،افرادي نظيرسلامتيان و...سنجابي را دوره كرده وفريفتند،اورانزدخميني بردند ووي را واداربنوشتن

وامضاءنوشته اي كردند...ودرپي آن نيز اوراازرفتن به كانادامنصرف نمودند.

دراولين ديدار پس ازبازگشت سنجابي،من بلافاصله اوراموردعتاب قراردادم كه—شما به چه مجوزي اين بيانيه را

صادركرديد—گفت خيال ميكردم كه ازطرف شورامامورم---به هيچ وجه آقا بشماگفته شده بود به كانادابرويد...با

· خميني هم قراربودفقط ملاقاتي ترتيب بدهيدوببينيدچه درسردارد-همين وبس...اين اقدام ابلهانه مرانگران كرده بود

ادامه دادم –شماابدااجازه چنين كاري رانداشتيد،من بهيچوجه تسليم اين تصميم نميشوم،بنظرمن خطرخميني ازهرملاي

ديگري بمراتب بيشتراست-شماحق نداريدماراتسليم يك مشت عامي ونادان كنيدوكشورراگرفتارجهلي سازيدكه بدوران

ظلمت بازگردد....همينجااعلام كردم كه ديگردرجلسات هيئت اجرائيه جبهه ملي شركت نخواهم كرد.. ازجبهه ملي با اين توضيح بريدم(ماپيرومصدق بوديم وميخواستيم قانون اساسي اجراشود...حق نداريم قانون راازبن منكرشويم..)»

3-رحيم شريفي دراينموردمينويسد:«...سنجابي مرابراي منصرف كردن بختيار فرستاد....اومصاحبه مطبوعاتي داشت

...پس ازشام-پرسيدم چراوچگونه بدون اطلاع جبهه وحزب ايران اينتصميم راگرفتيد؟صادقانه وروشن گفت—شمابعنوان

عضوشورايعالي جبهه ملي ومسئول تشكيلات كل حزب ايران درجريان تمام وقايع بوده ايد،ازماههاپيش درشوراي جبهه

ملي اينكه دراين شرايط چاره دردتشكيل حكومت بوسيله جبهه ملي است موردبحث وتوافق همه بود وهمه اعضاءهيئت

اجرائيه وشورادرجريان ملاقات من باشهبانو وجمشيدآموزگاربودندواين شورابودكه بعدازگزارش من صالح رابراي

نخست وزيري پيشنهاد نمود ،من هرگزدراين ديدارهاصحبتي راجع به نخست وزيري خود نكرده بودم،اگرسنجابي كه

بدون اجازه شوراوحزبش بجاي رفتن به كانادابديدارخميني نرفته بود وبهنخست وزيري صالح تن ميداد وازآمدن به تهران

طفره نميرفت وبعدازمراجعت درديدارباشاه قبول نخست وزيري راموكول به كسب نظرخميني نميكرد،حكومت بدست

جبهه ملي ميافتاد،پس ازصديقي من ديدم مملكت داردازدست ميرودوهيچكس به فكرنجات آن نيست لذا وقتي شاه بمن

پيشنهادكرد،وظيفه سنگيني احساس كردم،اگرقبول نكنم كشوربدست آخوندهاميافتد،بپذيرم دراين شرايط اميدموفقيت كم

است،باين نتيجه رسيدم كه بايد ازخودگذشتگي وشجاعت نشان دادوخطررابجان خريد،جلوخميني ورژيم آخوندي بايد

ايستاد،باين دليل قبول مسئوليت كردم،بلافاصله ازنزدشاه بديداردوستان رفتم باحق شناس،مهندس زيرك زاده،كاظمي

وعلي اردلان كه باسنجابي آمد،موضوع رامطرح كردم،هيچكس مخالفتي نكرد،فقط سنجابي گفت شاه دروغ ميگويد و

نخواهد رفت،...شماهم بياييدتادرحضورشمامسافرتش رابازگوكند،باخوشحالي ازهم جداشديم،بعدازظهر سنجابي تلفن

كرد كهآمدن من موردي نداردشماهم تمردكرده ايدونبايدقبول مسئوليت بكنيد.....

4-خانم مريم خادم منشي وماشين نويس دفتر جبهه ملي(درزيرزمين منزل سنجابي)چنين بازگو ميكند:«.آقاي سلامتيان كه

ازپاريس باسنجابي به تهران آمده ودرمنزل سنجابي جاخوش كرده بود(كنترلچي)سنجابي رسيد باخوشحالي گفت بختيار

نخست وزير شد،خانم باشنيدن اين حرف تبديل به آتش شدوبه سنجابي پرخاش كرد،سلامتيان به خانم تسلي دادوگفت

كه الساعه درست ميكنم،وارددفتر شدوشماره بني صدرراگرفت وگفت بختيارنخست وزير شد...خبرراوقتي منتشرميكنيد

بگوئيد كه بختيار راازجبهه ملي اخراج كرده اند،برگشت وبه خانم گفت بزودي خبراخراج بختياردررسانه هامنعكس ميشود،جالب اينكه سلامتيان كه عضو شورانبود (بني صدر چكاره بودوازكجاماموريت داشت)سنجابي رهبرجبهه ملي

چكاره بود،كه قبل ازتشكيل جلسه شورا تصميم باخراج بختياروانتشارآن گرفتند،فرداي آنروز جلسه شوراتشكيل وبه جز

آقاي شايان بقيه به اخراج بختياردادند،بدون اينكه امكان حضورودفاع باوداده باشند.....»

بختيار:«...ازسنجابي وچند دوست ديگردعوت بعمل آوردم كه براي مذاكره درباره اين مسئله جمع شويم...به سنجابي

گفتم—چون شماده سال ازمن مسن تريدومن هنوزفرصت دارم حاضرم كه جاي خودرابه شماواگذاركنم...

پاسخ داد—شاه نخواهدرفت،اگرشمابتوانيداوراقانع كنيدكه برود،من بااينكه شمادولت راتشكيل دهيدموافقت دارم...»

رحيم شريفي مينويسد:«بختيار زمانيكه نخست وزير بودمرانزدسنجابي فرستادوپيغام داد كه جبهه ملي راپاي خميني

قرباني نكنيد،بمن سه ماه مهلت بدهيد،مجلس موسسان راتشكيل ميدهم هرتصميمي كه مجلس موسسان گرفت اجراميكنم

وتعهدميسپارم كه بعدازتصميم مجلس موسسان نه نخست وزيري راقبول كنم ونه ....من آقايان حاج مانيان،قاسم لباسچي

وابوالفضل قاسمي رابعنوان شاهد همراه خود بمنزل سنجابي بردم،دركتابخانه نشستيم وپيام راجمله بجمله بازگوكردم سنجابي جواب داد—(بختيارخيانت كرد پيرمرد به قم ميرود،وكارهارا بدست ماميسپارد...).....»

ساده لوحي وقتي ازحدي بگذرد نام ديگري مييابد،اين اساتيد مبارزوجانشينان مصدق بزرگ كه حاضرنشد بازرگان را

دروزارت فرهنگ بگذارد وگفت...فردا سرهمه دخترها چادرميكند...تفاوت اززمين تا آسمان است...اينان دوستان سي

ساله بختياربودند،وراستي رابااين جمع نيكمردان ،ياران ودوستان آيابختيار ديگر نيازي به دشمن داشت؟...

*******

سه شنبه19ديماه1357روزنامه اطلاعات:--اظهارات خسروداد درباره خروج شاه ودولت بختيار،پاريس-خبرگزاري

فرانسه-فرستاده ويژه روزنامه فيگارو«.....اعليحضرت درنظرندارند... كشورراترك كنند...اگرايشان برون كمونيستها

كشورراتصاحب خواهند كرد.....ارتش رژيمي راكه توسط دكتر بختيارويا هرشخصيت ديگرازجبهه ملي رهبري شود

قبول نخواهدكرد...واگربختيارنتواندمانع عزيمت اعليحضرت بشود بادست خودگورش راخواهند كند..»

هاردينگ كارترسخنگوي وزارت آمريكا گفت:«...ژنرال ربرت هويزرمعاون فرماندهي نيروي هوائي آمريكادراروپا

...بعنوان نماينده دولت آمريكاباچندنفرازفرماندهان ارتش ايران به گفتگونشست وبه آنان توصيه كرده است كه ازدولت

بختيارپشتيباني كنند.....»نخست اينكه ارتش شاهنشاهي تحت اوامرآمريكا وژنرالهايش بوده وحضوراين فرد نيزبراي

پشتيباني ازدولت بختيار نبوده،كاملاعكس قضيه زيرادرطول تقريبا يكماه اقامت درايران هيچگونه تماس وملاقاتي با

بختيارنداشته ودرعوض بانمايندگان خميني ،بهشتي،بازرگان،يزدي،ميناچي،سحابي و... مداوم درتماس بوده وچندين

جلسه با اين افرادداشته كه برخي از آنان باحضورقره باغي وديگرسران ارتش برگزارميشد،بدينترتيب حاصل ماموريت

ورايزنيهاي ايشان (اعلاميه تسليم بي قيدوشرط ارتش غيور)بودوبس.

پنجشنبه21ديماه1357دكتر شاپور بختيارهنگام معرفي دولت درجلسه علني مجلس شورايملي اظهار داشت :

«....ريست محترم مجلس شوراي ملي،خانمهاو آقايان....خطركنوني كه موجوديت ووحدت كشورراتهديد ميكند

اگر به ظاهرازدرون كشورومعلول فساد وعدم لياقت دولتهاي 25ساله اخيربوده،روزبروزروشنترميگردد كه يك

توطئه بزرگ بين المللي عظيمي براي تضعيف وخداي نخواسته تجاوز به موجوديت وحاكميت ايران است...

دولت اينجانب نتيجه مسلم انقلابي است كه ازدوسال پيش براي رفع تجاوزات مستمروفجايع غيرقابل توصيف

دركشورمتداول گرديده است ميباشد،دولت اينجانب به اصول واهداف جبهه ملي ايران همواره چشم دوخته ودر

راه تحقق آنها كوشش خواهد نمود.

....بايد بدولتي كه درشرايط بسياردشوار كنوني وباكمال حسن نيت وبانهايت صميميت ميخواهد برطبق اصول و

تعاليم عاليه اسلام،قانون اساسي واعلاميه جهاني حقوق بشركشوررابسوي يك رژيم مترقي وخالي ازفسادسوق دهد

رئوس برنامه هاي فوري دولت . 1-انحلال سازمان اطلاعات وامنيت كشور(ساواك)....2-محاكمه سريع غارتگران

ومتجاوزان به حقوق ملت....3-انتصاب يك كميسيون بي نظرجهت رسيدگي به كارهاي گذشته وسوابق خدمتي....

4-آزادي كليه زندانيان زندانيان سياسي-....5-اعاده حيثيت كليه زندانيان سياسي كه بعداز28مرداد32تاكنون....

6-پرداخت غرامت معقول ازطرف دولت بكليه كساني كه بجرم سياسي براي مدتي بيش ازيكسال در زندان بسر

برده اند،موردآزارقرارگرفته ونقص عضو پيداكرده اند....7-پرداخت غرامت متناسب به بازماندگان صغيرويا

تحت كفالت كليه كسانيكه درزندانهاي امنيتي جان خودراازدست داده اند...8-لغو تدريجي حكومت نظامي و...

9- اعلام رسمي كشته شدگان سياسي اخيربعنوان "شهدا"ازطريق گذراندن قانون...10-پرداخت غرامت ازطرف

دولت بخانواده"شهدا"...11-پايان دادن به اعتصابات باهمكاري...و..تا 17مورد...سياست خارجي دولت ايران

ورئوس سياست داخلي---تامين آزادي فردي واجتماعي يعني آزادي عقيده،آزادي بيان وآزادي قلم براساس قانون

-اعاده حيثيت قوه قضائيه وتامين استقلال آن...-تامين رفاه كارمندان دولت..-مبارزه بافساد-مبارزه باتورم......

فرازهائي ازمصاحبه دكتربختيارباخبرنگاران فرانسوي مقيم ايران وپاريس(0كه مستقيمادرفرانسه پخش شد)

-...بحث برسرشاه،خميني ياحزب سياسي نيست ،موضوع سرنوشت ايران،وحدت ايران واستقلال ايران مطرح

است،هدف منهم حفظ اين اين مباني است بنابراين جبهه ملي واكثريت عظيم مردم ايران طرفداروحدت واستقلال

ايران هستند.....بگمان من دولت حاضرآخرين بخت ايران براي پيشرفت بسوي يك دمكراسي ملت گراباگرايشهاي

سوسياليستي است،البته مقصودم سوسياليسم به معناي ماركسيستي كامه نيست.

سئوال: ...ژنرال هويزرمعاون فرماندهي كل نيروهادراروپاكه ميكوشند نظرنظاميان درايران رابه حمايت ازدولت

جلب كندو...نخست وزيرگفت-من هرگزنام اين ژنرال رانشنيده ام،هرگزباسفارت آمريكاتماس نداشته ام .....

....- اعتصابهاازديروزشروع نشده است...ازظاهرامراينطور بنظرميآيدكه مردم زير پوشش مذهبي ومخصوصا

برهبري آيت الله خميني سربه طغيان برداشته انداماواقعيت امراينستكه درپشت اين جنبش توطئه اي نهفته است...

بخشهائي ازمصاحبه دكتر بختياردر1361ازانتشارات راديو ايران:

سئوال –آقاي بختيار...شمادرآنوضع آشفته وبحراني چرانخست وزيري راقبول كرديد. دكتربختيار:...پذيرش نخست وزيري من مولودجبرتاريخ بودو نه چيز ديگر،...درآن شرايط خطيرشانه خالي كردن از بارمسئوليتي كه هرايراني وطن دوست بايدبپذيرد،بيشترشبيه خيانت بود،مادر25سال مبارزات خودمان بعداز28مرداد

همواره طرفدارانتخابات آزاد،مجلس واقعامنتخب ازطرف مردم،حكومتي كه به قوانين كشور احترام بگذاردوسلطنتي

كه شاه بدون مسئوليت خاص وبدون قدرت تغييروتبديل درقوانين،وتنهاسمبل ومظهرونماد استقلال ووحدت ملي باشدبوديم.

...آنچه انجام دادم خواسته تمام دوران 25سال مبارزه عناصر ملي ومترقي اعم ازجبهه ملي وافرادچپگرايا آنچه ميتوانيم

بورژوازي ليبرال بناميم بود،وهيچ چيزنميتوانست مراازتعقيب هدفم بازدارد.

وقتيكه من قبول مسئوليت كردم براي بكرسي نشاندن حكومت قانون بود(يكي ازروزنامه نگاران باشهامت نوشت)

ميخواهندهويدارااعدام كنندچون قانون اساسي رااجرانكرد،وميخواهندبختياررااعدام كنندچون ميخواست قانون اساسي را

اجراكند،مملكت مسخره اي است...) وقتي كه دكترمصدق قبول كردكه نخست وزير همان پادشاه بشود،براي يك دگرگوني

عظيم درمملكت بود،براي انتخابات آزادبود،براي ملي كردن صنعت نفت بودوبراي رفورمهاي اساسي ديگر بود.من

علاوه بروضع آشفته اي كه اشاره كرديد...سعي كردم درآخرين دقايق زمانيكه هيچكس شهامت قبول چنين مقامي را

نميكرد،قبول مسئوليت بكنم ونهراسم ازاينكه عده اي....مراسرزنش كنند.

شنبه 23ديماه1357-توجهي به گزارش راديو لندن ،تيم لولين خبرنگاربي بي سي درتهران چنين گزارش داد:...موضوع

جالب دراين راهپيمائي كه حدود10(ده)هزارنفردرآنشركت كرده بودندنظم وتشكيلات وسيع آن بود..بهرحال اين راهپيمائي نشان دادكه ضديت بانظام حكومتي ودولت جديد شاپور بختيارچه حدت وعمقي درميان مردم عادي ايران

دارد،ازنظر مخالفان رژيم ايران آلت وابزاري دردست شاه وآمريكائيهاست.(درتهران5-6ميليوني 10هزارنفر....)

دوشنبه25ديماه1357.امام خميني: تاچندروزديگردولت تازه تشكيل ميشود. واشنگتن- خبرگزاري فرانسه :

«...حضرت ايت اللهخميني تصريح كردند...اختيارات شاه رانخواهندداشت ونخست وزيرهم نخواهد شد،اما نقش ارشاد

وهدايت خودراحفظ خواهند كرد....واضافه كردندوظيفه من نخست وزيري نيست بلكه رهبري وهدايت مردم است...

وتنهابه احزاب وگروههائي اجازه شركت درانتخابات داده خواهدشد كه به منافع ملي احترام بگذارند و....

سه شنبه26ديماه1357 راديولندن:....اماهنوزدرميان افرادشك بسياري درمورداينكه ايت الله خمينيتحت چه شرايطي وباكي به كشور بازميگردد؟اگر اوبازگرددبه احتمال زيادبختيارسقوط خواهد كرد،واگربراي استعفاتحت فشارقرار

گيردياخميني دولتي تعيين كند امكان مداخله نظاميان زياد ميباشد.....(اطلاعات)

سخنگوي جبهه ملي به ديدار امام خميني رفت....داريوش فروهرسخنگوي جبهه ملي ايران امروزبراي ملاقات با

حضرت آيت الله العظمي خميني عازم پاريس شد.فروهرقبل ازحركت درگفتگوي كوتاهي گفت:من براي عرض

مسائل جاري مملكت به حضور آيت الله العظمي خميني ميروم و....(كيهان،

شاه رفت. شاه امروزاز ايران رفت،براساس اخباررسيده...شاه كه ازكاخ نياوران آمده بود درفرودگاه پياده شد...

نامه گروهي از دانشجويان دانشگاه تهران به آيت الله طالقاني....(ماخواهان دمكراسي وآزادي عقيده هستيم)

...درتاريخ24ديماه1357،درمحوطه دانشگاه تهران هنگاميكه دانشجويان قصد داشتندبه راهپيمائي پرداخته واز

محوطه خارج شوند عده ايازمردم به تحريك عناصري مشكوك جلو وعقب تظاهركنندگان راسد كرده وپس از

پاره كردن اعلاميه هاي غيراسلامي باشعارهاي،درود برمجاهد،مرگ برمنافق،حزب فقط حزب الله رهبرفقط روح الله

مرگ بركمونيزم،مانع حركت صف طويل دانشجويان گرديدند....،(اينها نشانه بامدادبهاران خجسته باد بودو...)

فرازهائي ازمصاحبه آيت الله منتظري باخبرنگارروزنامه لوسوارفرانسه:...حكومت اسلامي اينستكه تمام قوانين براساس

موازين اسلامي زيرنظر كارشناسان دديني و... اصولاقوانيني كه درحال اجراهستندبجزپاره اي ازقوانين مدني نظيرارشاد

غيره مخالف بااسلام ميباشد...مثلامجازات دزدي ،زنا وميخوارگي زنداني كردن نيست،بلكه بايد حد اسلامي بردزدو

زناكاروميگسار جاري كرد....نظريه جبهه ملي دراعلاميه رهبرآن آقاي سنجابي منعكس بودكه كاملانظريه وموضع

آيت الله خميني راقبول كرده بودند.....

بررسي برنامه دولت بختياردرمجلس شوراي ملي.......نخست وزير افزود:«آنچه دربرنامه

دولت من است دراساسنامه جبهه ملي داريم،بنابراين آنچه راجبهه ملي ميخواهد من دربرنامه دولت خود آورده ام واگردوستان جبهه ملي نظر موافقي ندارند...مادرميان فضاي ايران ديروز بااختناق وفسادوايران مترقي آينده فقط يك پل بيشترنيست،خواستيدميمانم والامرخص ميشوم..»

....يكروزقبل ازنخست وزيري به نمايندگان روزنامه هاگفتم—شماآزادي كامل داريدكه هرچه ميخواهيد بنويسيدهيچوقت

بالاي سر شما مامورنخواهم گذاشت..روزنامه هاازآنروزآزادشدند،حالاهم آزادهستندوتامنهستم آزاد خواهند بود...

گفتگو بابختيار:....من دربيست وپنج سال گذشته هيچگونه دخالتي درفساددولتهاي حاكم نداشتهوهيچگونه همكاري با آنها

نداشته ام،نصيب من ويارانم درجبهه ملي ازين دولتهازندان،شكنجه وآزارجسمي وروحي بوده بازهم بعضي ازنمايندگان

بابرشمردن ظلم وفسادگذشته ظاهراهمه اتهامات رامتوجه من ميكنند،من كه درده روز اخيربجز انحلال ساواك،آزادي و

اعاده حيثيت اززندانيان سياسي وآزادي مطبوعات كاري نكرده ام،من برويرانه وطن نشسته ام كه ساكنانش سوگوارو

داغداروملتهبند.....به من بايد ملتم،روحانيون،ورهبذان آزاده مهلت بدهند،قول ميدهم دركمترين مهلت بزرگترين كارها..

...شنيدم آقاي مكي دريكي ازنشريات به سوابق من اشاره كرده وبمن تاخته بود...گمان ميكنمآقاي مكي باآن رفتاري كه

باحكومت ملي دكترمصدق كردندحق ندارنداسم ايشانرابياورند،ايشان ظاهراتصميم دارندبروي گذشته خودپرده بكشند....

**********************

.

تلاش براي ديداروگفتگو با خميني.(ازكتاب يگرنگي نوشته دكتر بختيار.)

وقتي كه فتنه اي درراه است،قبل ازوقوع وشكايت ازبخت بد بايد تمام راههارابراي دفع فتنه آزمود.من فكر كردم كه اگر قدمي بسوي خميني برندارم،ممكن است تاريخ مرامحكوم كند،كه چراكوشش نكردشخصااوراببيند؟چرابگفتگوننشست ؟.

دراين باره با بازرگان مشورت كردم،پاسخ بازرگان چنين بود :-فكر بسيار خوبي است ولي ترتيبش راچطوربدهيم ؟

-كافيست مقدمات رادرست بچينيم.—همان كاري راكه باسنجابي كرد،خواهدكرد،ميگويد«اول امضاء كنيدبعدبيائيد»و

قبل ازينكه لاي دررابازكنداستعفاي شماراخواهدخواست.—خودما متن پيام راتهيه ميكنيم،ازآنجاكه من به چنين شرايطي

تن نخواهم داد بهتراست پيش از اينكه اوشرايطش رابه ماتحميل كند امكانش راازاو بگيريم.

روزجمعه مشغول باين كار شديم،حدود 12سطرنوشتم،بازرگان چندين باربالاوپائينش كرد(اين متن هنوزموجوداست).

متن باكلمه«اينجانب شاپوربختيار...»شروع ميشدو...درپايان باكمال احترام پيشنهاد اينكه به پاريس بروم تادرباره

مسا ئل بسيارحياتي آينده كشوروحتي دنياي اسلام،دوبه دوبگفتگوبنشينيم،(مقصودازدوبه دواين بودكه من نه بعنوان

رئيس دولت ونه اوبعنوان رهبرمذهبي)به مذاكره بنشينيم،وافزودم ظرف 48 ساعت پس از جواب نزداوخواهم رفت...

اين متن موردتوافق باآقاي بازرگان بود،وتلفني به خميني رساندند،وخميني قبول كرد،تاريخ اگرباغرض ورزي نوشته

نشود بايد اين واقيت راثبت كند،دفترخميني رسماموافقت اورابمن اعلام كرد.

ازاطرافيان برخي بااين ملاقات موافق بودندوبعضي مخالف،بازرگان ازگروه اول بود....ميدانست كه پنج پست داخل

كابينه براي طرفداران اودرنظرگرفته شده،بهشتي هم موافق بود،يزدي هم باحتمال قوي،ازسوي ديگرسه نفرآشكارا

مخالف بودند،بني صدرازروي حسابگري ،سنجابي وفروهرازروي تنگ نظري وحسادت، ايندوفكرميكردند«بختيار

ودولت اوراازدست داده ايم،اگرازاين طرف هم بازنده شويم ديگربراي ما چه خواهدماند؟» مورد سنجابي بحث انگيز

است،كسي كه خود درزمانيكه نيازي نبودوهيچكس باو ماموريتي نداده بود،به پايبوس آن ملا رفت،ولي ملاقات من

باهمان موجودكه امكان داشت گشايشي دربحران ايران ايجادكند،مايل نبود اين ملاقات صورت گيرد.

من يك هواپيما آماده نگهداشتم،وشبانه ازوزارت خارجه خواستم تا گذرنامه سياسي بنام من صادر كنند،بازرگان

گذرنامه داشت ولي نگران نحوه سفر...بود.صبح روزبعدازبانك مركزي خواستم 50 هزارفرانك دراختيارم بگذارند،

تمام آنروزوقت به گرفتن اجازه پروازهواپيما برفرازكشورهاي سرراه گذشت ،وبعد تلفني ازنوفل لوشاتو شد:

خميني ازحرفي كه زده عدول كرده وديگرحاضربه ديدارنيست،مگربعدازاستعفا

چه كسي برنامه كار رابهم زده بود؟اين امتيازوافتخاررابايد به بني صدردادكه باصرحت اقراركرده:اگرنفس بختيار

به خميني ميرسيد امكان داشت ازحدت آقاكم بشودوجابزند،نفع ما دراين نبود،انقلاب اسلامي بايستي ميشد ولازم بود

كه اين ملاقات رابهم بزنيم(چه كسي چنين لزومي رادستور داده؟)

دراواسط ديماه خبرشدم كه يك ژنرال آمريكائي بنام هويزر درتهران است،اورانه ملاقات كردم ونه تماسي داشتم،

ژنرالهاي آمريكائي رادايم به خورد ماميدادند،وهزينه سنگيني داشت،شاه ازين مشاورين شنوائي داشت،وقتي شاه

باتعجب ميگويد«...من نميدانم چراآمريكائيها عليه من برخاسته اند درحاليكه من هرچه آنها گفته اند قبول كرده ام..»

گوياي مسائل بسيار است،نه شاه ونه فرمانده ستادمشترك هيچكدام حضور اين ژنرال رابمن اطلاع نداده بودند،ظاهرا

ژنرالي بود همانند ديگران،تنها فرقش اين بودكه درنيروي هوائي بود،باحوادث بعدي آشكار شد كه چه نقشي داشته ،

زمانيكه نظاميان شانه اززيرباروظائف خود خالي كردند،ونيروي هوائي قبل ازديگرنيروهادولت مرارهاكرد.....

قره باغي فقط بمن گفت كه باهويزرمذاكراتي داشته است.—پرسيدم—دراين مذاكرات بشماچه گفته است؟--اطلاع

داشتيدكه اعليحضرت قبل ازعزيمت اورابحضورپذيرفته است؟ -غير معمول نيست،ولي من قصد ديداراوراندارم.

من تصورميكنم كه درواشنگتن سياستي روشن وجودنداشت،اطلاعات منابع مختلف يكديگرراخنثي ميكرد،ترديد و

تزلزل ازهمين وضع ناشي ميشد،تصورمن اينستكه ماموريت ژنرال هويزردرمرحله اول جلوگيري ازكودتابود

آيا چنين نيازي بود؟ اين ژنرالهائي كه ازمملكت بهره بسياربرده بودند وقتي كشورنيازبه خدمت آنان داشت در

انجامش عاجز ماندند،هويزرآمده بودبآنهابگويد:دولت هركه ميخواهدباشد،بختيار،سنجابي ويابازرگان،كودتادركار

نيست،تصورنميكنم قصداوازين سفرپيشنهاد«اعلام بيطرفي»به ژنرالهابوده باشد،(نگارنده:ازاهداف عمده سيا و

ماموريت هويزرايجادفرصت مناسب براي خروج هواپيماها،رادارها،ووسائل الكترونيكي وپيشرفته جاسوسي...

كه خارج كردن آنهاباكمك خلبانان ومتخصصين اسرائيلي انجام گرفت،پخش پي درپي شايعه كودتانيزبراي تامين

فرصت كافي بود...)

درهرحال سوليوان بابه قدرت رسيدن ملايان نظرمساعدداشت وهويزرميكوشيدجلوي كودتاي ارتش رابگيرد،اسنادي

كه تابحال منتشرشده درتاييداين نظراست.(نقش خودفروشانه تيمسارمقدم دراين ميانه اندك نبود،اوتوجه وحمايت آمريكائيهارابسوي مذهبيون جاب كردورابط ملاقاتهاي متعدد بين سوليوان ،هويزروسران ارتش بابازرگان،بهشتي و

افراد نزديك به خميني گرديدو....)درآن زمان من وقت كافي ومنابع مطمئني نداشتم كه ازين دسيسه هاباخبرشوم.

هنگاميكه كه ملايان به حملات شديدعليه شاه دست زدند،روسهاازنشاندادن هرنوع واكنشي خودداري كردند،ولي...

وقتيكه خبربقدرت رسيدن يكي ازرهبران ملي وخصوصا يكنفر سوسيال دموكرات پخش شد،روسهارفتارشان ازامروز

به فردا تغيير كرد،تشكيل كابينه من آنهاراازكوره بدربرد...براساس آگاهي ازپيمان اتحاداستالين وهيتلرنازي و....

تحيرم ازرفتارروسهازيادنبود،چون دريافته بودم سياست شوروي معجوني ازتضاد وبيشرمي است ....

*******************

پنجشنبه 12بهمن1357 .كيهان:....پيام خداحافظي امام خميني به فرانسويان :...كشورشماراترك ميكنم تابراي خدمت

بكشورخودبروم،مهمان نوازي دولت فرانسه وحس آزاديخواهي آنرافراموش نخواهم كرد.

شاپوربختيار:«...گفتم كه ذات خميني راخوب شناخته بودم،فقط دزجه سبعيت اورادست كم گرفته بودم،"مهدي"عمامه

برسرازراه ميرسيد،احساس ميكردم كه آفتي برمملكت افتاده است،درون هواپيما درپاسخ خبرنگاركه ازاوپرسيد:

-پس ازپانزده سال دوري، دربازگشت به وطن چه احساسي داريد؟ خميني پاسخ داد : "هيچ"مردي كه درسال1342

محكوم باعدام شده بود،باميانجيگري عده اي ازجمله پاكروان ازمرگ نجات يافته ودرسن هشتاد سالگي بوطن بازميگشت،

پس ازپانزده سال تبعيد،درلحظه ورود بخاك ميهن هيچ احساس،انگيزه،هيجان والتهاب وتاثريا شعف ندارد و....

من هموطنانم را ازآنچه درشرف اتفاق بود،ازطريق رسانه ها ونشريات برحذرداشتم،گفتم كه اين فردجانورمهيبي

است وعامل فاجعه خواهد بود،لااقل اين خرده رانميتوان برمن گرفت كه تمام اخطارهاي ممكن رادراينباره ندادم....

آياخميني باسرويس جاسوسي انگليس درارتباط بود؟تنها كافيست يادآورشوم اوساليان درازي ازاعضاي اخوان المسلمين

بوده،اينان باانگليسها پيوندهاي قديم وعميق دارند،واسنادموجودشاهداين مدعاست،...بنابراين خميني باسرويس جاسوسي

انگيس لااقل ازطريق غيرمستقيم اخوان المسلمين دررابطه بوده.

چون ازنظرقانوني نميتوانستم كه مانع آفت رساني اوشوم،سعي كردم راه حلي پيداكنم،ديدار بازرگان بنظرم نافع آمد،

سوابق وآشنائي گذشته ما عاملي بودكه اين ديدار راتوجيه ميكرد،ازدكتر سياسي خواستم كه مارارادرخانه اش بپذيرد،

حدوديكساعت ونيم به بحث نشستيم تمام نظرات مرابااين كلمات پاسخ ميداد "حرفت درست است"، دراصول اختلافي

نداشتيم ولي درعمل ميدانستم تفاوت ميباشد،...ازبازرگان پرسيدم –شنيده ام قصد داردترانخست وزيرش كند، مطمئني

كه ميتواني با اوكاركني؟--آسان نخواهد بوداوكه مثل من وتواستدلال نميكند،---ماهم شبيه هم استدلال نميكنيم، اما امكان

توافق درباره بسياري نكات داريم،--درست است اما كارمشكل خواهد بود،مخصوصا دراين فضاي هيجانزده....

ازين حرف باين نتيجه بايد رسيد كه همكاري بين آندوراه حل دلخواه نبود،بااينهمه بازرگان كاركردن باخميني را بهمكاري بامن ترجيح داد،درادامه مذاكرات متوجه شدم –بازرگان بااين برداشت كه"خميني درتهران است،ظرف روزهاي آينده به قم خواهد رفت،جاراخالي خواهد كرد،درحاليكه من"بازرگان" حكومت خواهم كرد.

دوروزبعدخميني،بازرگان رابه نخست وزيري منصوب كرد،بايداقراركنم كه ازين خبرهمان استقبالي راكردم كه از

عزائي پس ازعروسي ميتوان كرد....بازرگان درباره اربابش بمن گفته بود-" اين مرد عجب حيوان درنده اي است".

....خميني درتبليغات خود هرگزالگوي جامعه اسلامي را توضيح نميداد،به رژيم شاه برپايه هاي ديگرحمله مينمود:

ديكتاتوري،فساد،قانون شكني،بي عدالتي،ساواك،چپاول و... گاه نيز ميگفت اسلام درخطراست ياقوانين ضداسلام است،

ماميگفتيم كه اگرقانون اساسي رعايت شود،رژيم مشروطه سلطنتي نه بد است نه مايه سرشكستگي،باتوجه به گوناكوني

بافت اجتماعي واقوام مختلف،سمبل خوبي براي وحدت ملي است.ولي خميني افكارديگري درذهن داشت كه براساس

جهل مطلق اودرباره تمدن وپيشرفت ساخته شده بود.

بااينهمه فعالين سياسي ومبارزان تازه به ميدان آمده وبويژه روشنفكران دروجود خميني نوعي زنگ خطربراي شاه ديدند،

وسرآغازگشايشي درفضاي سياسي كه 25سال درآرزويش بودند،دراين ميان شاه به خفه كردن اپوزيسيون ملي گرا و

ليبرال ادامه ميدادوازاين رهگذرراه رابراي خميني وواپسگرائي مذهبي هموارميساخت.،(وهيچ نينديشيدند كه مدينه فاضله

خميني چيست،وچه چيزي راجايگزين چه خواهند كرد،دراينزمان كه شاهي دركارنبود،برگزيدن كدام راه درستتراست»

بخشي ازسخنراني خميني دربهشت زهرا:كيهان شنبه14 بهمن57 ......اصل رژيم سلطنتي ازاول خلاف قوانين وقواعد

عقلي وحقوق بشراست.....ماآزادي ميخواهيم،ما50 سال است كه دراختناق بسربرده ايم،نه مطبوعات داشتيم،نه راديوو

نه تلويزيون صحيح...خوداين آدم،دولت آن آدم،مجلس آدم تمام اينها غيرقانوني است،وبايد محاكمه شوند،من دولت

تعيين ميكنم،من توي دهن اين دولت ميزنم....اين ملت حرفي راگفته اند،كه اين سلطنت رانميخواهيم،وسرنوشتمان با

خودمان است،حالاهم ميگويندكه ما اين وكلاراغيرقانوني ميدانيم،اين مجلس سناراغيرقانوني ميدانيم،اين دولت راغير

قانوني ميدانيم....لكن دولت غيرقانوني بايد برود،توغيرقانوني هستي،دولتي كه ماميگوئيم متكي به آراي ملت است

متكي به حكم خداست،توبايد ياخدارا انكار كني يا ملت را....

تفسيرراديولندن- درحال حاضرگروه سياسي ميانه روومتمايل به چپ جبهه ملي بوضوح خودرادرموقعيتي نميابد

تابا آيت الله ازدررقابت درآيد،حتي حزب كمونيست ايران وحزب توده تحت رياست دبيركل جديدخود نورالدين كيانوري

نيزخودرادرموضع پشتيباني از طرح ايجاد يك جمهوري اسلامي قرارداده است وبنحوي فرصت طلبانه اعلام داشته كه

درحقيقت تفاوت چشمگيري بين اصول علمي سوسياليسم واصول اجتماعي اسلام وجودندارد...

آيت الله خميني اعلام داشته است كه اولين هدف وي تضمين استعفاي دولت دكتر بختياروبرچيدن آخرين بقاياي رژيم

سلطنت وقانون اساسي فعلي است تاجاي آنهارابا يك رژيم اسلامي عوض كند.

بنظر ميرسد كه وي ايراني رابراي خود مجسم كرده است كه بوسيله يك كانون مشورتي متشكل ازروحانيون باهمكاري

يك مجلس متشكل ازنمايندگان منتخب مردم اداره شود،تشكيلاتي كه مذهبيون قدرت اصلي رادراختيارخواهند داشت.... دروهله اول ميبايست بركناري دكتربختيارودولت اورا ازصحنه عملي سازد.

درمرحله دوم آيت الله يا ميبايست" بيطرفي ارتش وياطرفداري آنان رابسوي خودجلب نمايدو...

درمرحله سوم آيت الله ميبايست تشكيلاتي سياسي بوجودآورد كه وجودآن براي بقاي وحد ت گروه مخالفين رژيم حياتيست

....خميني بايد قادرباشد نفوذ واحدهاي پشتيبان شاه رادرارتش مرتفع ساخته وآنان رابي ضررسازد...

(دقيقا توجه فرمائيدع خط دادن ،برنامه ريزي ودستورالعمل صادركردن ديگر چگونه امكانپذير است،بي بي سي پارا

ازينهم فراترگذارده ودوهفتهپيش برنامه ريزي لازم نموده،وگام بگام حركتهاراپيش بيني ميكند،روسها،آمريكائيهاوغرب

براي تامين منافعشان باهرعجوزه اي حاضر به سازش هستند،دمكراسي،حقوق بشروآزادي ياوه بافي آنهاست...).

دوشنبه 16بهمن1357-گفتگوي راديوئي دكتربختيار:...براي آزادي فكر،آزادي بيان وآزادي مخالفين درحدودفكروقلم و

بيان بنده ارزش بي اندازه قائل هستم....اماآزادي كه به ترورآزادي كه بيك صورتي بمردم تحميل بشود 25سال كافي بود

...ايشان ازيك موضعي صحبت ميكنندكه آنچه راكه من ميگويم بايد بشود،من ازيك مضع ديگري صحبت ميكنم واينستكه

هرچه من ميگويم بسنجيد باتعقل بدون هيجان روحي بدون دادوفرياد وراه خودتان را انتخاب بكنند،ايشان(خميني)يك دگمي عليه دودمان پهلوي دارندكه به من مربوط نيست،اماآنجائيكه ميگويند شمافرمانتان راازايشان گرفتيد ميتوانم بگويم دكتر مصدق هاومستوفي اممالك هاوخيلي اشخاصي كه ازمابزرگتربودند همين كارراكردند،چرااين فرمان وقتي بدست من رسيدازارزشش كاسته شديامنفورتلقي شد.

جمهوري اسلامي براي من بتمام معني مجهول است وتابحال كتابي نخوانده ام وچيزي نديده ام كه مراروشن بكند،..ولي

باكمال قاطعيت عرض ميكنم،رژيمي كه من مايل هستم دراين مملكت استواربماند نه رژيم ديكتاتوري شاه است ونه

چيزي شبيه به جمهوري است كه مادربعضي ازممالك مثل ليبي،پاكستان(كره شمالي،سوريه،كوبا...)مي بينيم....

...درمذاكره باز است روي اصول به طوركلي اين اصول فكري وسياسي من است عدول امكان پذير نيست......

بختيار درپايان سخنان خودگفت...بعنوان عضوحزب ايران وجبهه ملي،وفاداربه اصول وآرمانهاياين جبهه هستم وهرگز

ازاين اصول تخطي نكرده ام،رهبران فعلي جبهه بااتخاذسياست غلط باعث شكست جبهه ملي وازبين رفتن محبوبيت آنند.

چهارشنبه18بهمن1357ژنرال هويزرازايران رفت.روزنامه اطلاعات...به اظهارمنابع آمريكائي اوماموريت داشت در

طول اقامت خود درايران فرماندهان ارتش راازدست زدن به كودتابازدارد....درآمريكا رسما اعلام شده بودكه سفرهويزر

باتلاشهاي آمريكادرموردمسئله وجودسلاحهاي پيشرفته آمريكائي موجوددرايران بستگي داشته است. امامقامهاي نزديك

به دولت آمريكاميگويند ماموريت اصلي هويزر آن بودكه بكوشدارتشيان راترغيب بكنارماندن ازآشوبهاي سياسي نمايد.

بي بي سي :مذاكرات بين بازرگان وارتش شروع شد...قره باغي:ارتش راازدخالت درسياست خود برحذ رداشت....

ليبي دولت بازرگان رابه رسميت شناخت.....

شنبه 21بهمن1357 اطلاعات...نبردهاي خونين ميان واحدهاي مسلح درتهران....-درگيري همافران...

بخشي ازيادداشتهاي آقاي رحيمئ شريفي :«روز21بهمن اتفاقي رويداد كه نشان ازين داشت كه خميني هنوز ازپيروزي

خوداطمينان ندارد ودنبال گفتگو بابختياراست،بخصوص كه بازرگان توسط خميني به نخست وزيري تعيين شده بود و

بنابراين هرنوع گفتگو عجيب بنظرميرسيد.موضوع ازين قراربودكه صبح روز21بهمن عازم نخست وزيري بودم كه

سنجابي تلفن كرد به منزل اوبروم وساعت هشت ونيم آنجاباشم،به بختيارتلفن كردم ماجراراگفتم،گفت بروببين چه خبرست

وقتي منزل رسيدم دركتابخانه بادكترسنجابي،دكترمكري وآخوندي روبروشدم كه نميشناختم بعدفهميدم موسوي اردبيلي

است،آنهانظربختياررابراي كنارآمدن باخميني پرسيدند،جوابم اين بودكه بايد ازخودش بپرسم،تلفني ماجرارادرحضور

آقايان بابختياردرميان گذاشتم،بختيار 6مورد راتلفني گفت ومن نوشتم وبدست آنان دادم وخداحافظي كردم...روز22

بهمن همين برنامه تكرار شد،آقاي اردبيلي سئوال كرد كه حاضريدبراي توضيح بيشترباخميني ديداري داشته باشيد،

گفتم بايدازآقاي دكتربپرسم،تلفن كردم متوجه شدم بختيارسخت عصباني است،گفت زودخودت رابه نخست وزيري

برسان قره باغي خيانت كرد وتيرخلاص رژيم مشروطيت رازد..»(ازبرگزاري اين جلسات ميتوان دريافت كه طرفين

داخلي يعني دكتربختيارودولتش ازيكسووخميني وبازرگان ازسوي ديگر هيچكدام ازروند تحولات درون ارتش واطاق

فرمان مستقردرفراسوي مرزهاآگاهي نداشتند،اعلاميه بيطرفي ارتش تيرخلاصي بودبرپيكررژيم وشقيقه ارتش ايران

مذهبيون گمان نميكردندچنين ساده ميوه رسيده بدامانشان بيافتد،بازرگان درپس ازآن كفت "گمان نميكردپيروزي بدين

آساني دست يافتني باشد،صادق خلخالي درخاطراتش مينويسد:داشتيم نهارميخورديم راديوخبراعلام بيطرفي ارتش را

اعلام كرد،سرسفره همه برقص وپايكوبي برخاستيم وگفتم ديگر تمام شد ...).

اعلاميه ارتش«ارتش ايران وظيفه دفاع ازاستقلال وتماميت كشورعزيزايران راداشته وتاكنون

درآشوبهاي داخلي سعي نموده است باپشتيباني ازدولتهاي قانوني اين وظيفه رابنحواحسن انجام

دهد.باتوجه به تحولات اخيركشور،شورايعالي ارتش درساعت30/10 روز22بهمن1357تشكيل

وبه اتفاق آراءتصميم گرفته شد كه براي جلوگيري ازهرج ومرج وخونريزي بيشتر،بي طرفي

خودرادرمناقشات سياسي فعلي اعلام وبه يكانهاي نظامي دستورداده شد كه به پادگانهاي خود

مراجعه نمايند. ارتش ايران هميشه پشتيبان ملت شريف ونجيب وميهن پرست ايران بوده و

خواهد بود وازخواسته هاي ملت شريف ايران با تمام قدرت پشتيباني مينمايد»

بختيار:....احساس ميكردم كه حوادث خطيري درراه است،درساعت 11بالاخره تماس تلفني باقره باغي برقرار شد قره باغي بمن گفت-ارتش بيطرفي خودرااعلام كرده خودرااعلام كرده،گفتم:حدس ميزدم حقيقتادستتان درد نكند بالاخره تائيديه آن رابمن داديد.....

ارتش متزلزل شده بود،ارتش خيانت كرده بود،قره باغي باكمك حسين فردوست يارنزديك شاه،همدستي ساواك، 25ژنرال

ارتش شاهنشاهي گردهم آوردواعلاميه بيطرفي ارتش راصادركرد.

دراين اظهارات دورازحقيقت،نظاميان پس ازآنكه براي پشتيبانيهاي گذشته اشان ازدولتهاي"قانوني"بخودتهنيت گفته بودند،

دولت قانوني حاضررا(غيرقانوني)يكي ازگروههاي مناقشه گربشمارميآورند،بعدهم به بهانه شدت نبخشيدن بهرج ومرج

كه دقيقا موظف به دفع آن هستند،به پادگان بازميگردند (ارتش شاهنشاهي بودوسران آن گوش بفرمان اربابان برونمرزي)

ژنرالهاباتظاهربه بيطرفي كه درموردارتش ملي بي معناست ،ميدان رابراي خميني وانقلاب اسلامي اش خالي گذاشتند.

چگونه باين نتيجه رسيدند؟اينان يكي ازراه حلهاي پيشنهادي هويزرراقبل ازترك ايران راانتخاب كرده بودند(وراه حل

بي بي سي كه در14بهمن گزارش شده)كليدآنچه ازنظر بسياري معما آمده است،دراينجاست، ژنرال هويزربه ايران

آمده بود چه كند؟....شاه درپاسخ به تاريخ توضيح ميدهد «...پس لازم بود كه ارتش ايران خنثي شود»...فرماندهان

ارتش «همدستي»رادرلباس «بيطرفي»پنهان كردند.

من درمحلي كه بودم ماندم،گوشي رابرداشتم كه ازفرستنده راديوئي بخواهم،متن اعلاميه بيطرفي ارتش راتايكساعت

ديگر پخش نكنند.دراين لحظات دردفتر رازدند ودو نفر واردشدند،---آقاي نخست وزيراوضاع آشفته است...

--ميدانم هروقت موع رفتن بود ميروم،آيت الله باتشنجات مشمئزكننده اي درحا زايمان جمهوري اسلاميش بود.

حوالي ساعت دووپانزده بعدازظهرازنخست وزيري بيرون آمدم،ازدانشكده افسري هليكوپترمرابسوي مقصدبرد.

زندگي مخفي وخروج ازايران . ازخاطرات بختيار دركتاب يكرنگي...

بختيار:«...چند دقيقه پس ازخروج ازنخست وزيري،زندگي مخفي من آغاز شد،تنهارابط من بادنياي خارج يك

راديوترانزيستوري بود،خبرشدم كه خانه ام غارت وكتابخانه ام راويران كرده اند،وگوينده آخرين خبرراگفت:

-شاپوربختيار به قتل رسيد،اندكي بعد تكذيب شد ،وخود كشي كرده بودم،تماشاگر انقلاب بودم،فرداي آنروزمطلع شدم

كه نمرده ام،بلكه دستگيروباهويدادرخانه اي كه خميني هم آنجاست زنداني هستم،هم خانگي باهويداوخميني ازسرنوشت

قبلي به مراتب بدتر بود،محل اقامتم راعوض كردم وبه خانه اي رفتم كه نزديك شش ماه درانزوا ماندم،من طبيعتاآدمي

منزوي هستم،بنابراين تحمل اين وضع برايم چندان دشوار نبود.

من25 سال براي نيل به هدفي مبارزه كرده ام كه آنراازهمه معتبرترميدانم،ممكن است اشتباه كنم،ولي ازآن بهترنيافته ام.

اتاق من ديواربديواريك دادگاه انقلابي بود،تمام روزوشب مستمع محاكمه خود بودم.

كوشش من بي ثمر ماند،اما اصل آنستكه آدم ازاصولي كه برگزيده تخطي نكند،اگر ميگفتم"تمام آزاديهاي ممكن راميدهم"

واستبدادپيشه ميكردم يكرنگ نبودم،خميني ميگفت"من ملاهستم،به قم خواهم رفت،به كارهاي دولتي هم كاري ندارم..."

ونشان داد تا چه حد رياكار ودروغگو ميباشد.

آنچه مرابيش ازخطرروزمره مرگ زجر ميداد، علم باين بود كه هنوزعده اي دچاراوهام خويشند،بعدهافهميدندكه اين

شخص،موجودي واپسگرا،جاه طلب،خبيث وجنايتكاري حرفه اي است،من ميخواستم درجهت نظم وقانون قدم بردارم

درحاليكه هرج ومرج برهمه جامسلط بود،من خلاف جريان شناميكردم،موقعيتي مشكل وكاري سخت خسته كننده.

براي من فقط يك راه مانده بود،هموطنانم راازاشتباهشان آگاه كنم"قدرتي فاسد حكومتي خودكامه ولي فرسوده برشما

مسلط بود،بجاي آن يك ديكتاتوري تازه نفس وخطرناكترننشانيد...اسلام برجاي چارچوب ملي،خصايص ملي بچشم

خميني مزاحم ميآمد بايدازميان ميرفت،ايران وايراني درحال ازدست دادن هويتش بود.....

...براي خروج ازكشورنيازبه گذرنامه خارجي بانام مستعاروظاهري دگرگون شده داشتم،يك روزصبح به فرودگاه

رفتم،كسي كه همراه من بود بابليط درجه يك،چمدان مراتحويل داد،با اعلام يكربع مانده به پرواز باعجله مثل بازرگاني

شتابزده واردشدم،صف مسافران خارجي خلوت بود،افسرپليس كمترين توجهي به قيافه وگذرنامه ام نداشت،بدون معطلي

بااتوبوس بطرف هواپيما رفته وسوارشدم،عينك سياه به چشمم وروزنامه لوموندروي زانوانم،درب هواپيما بسته شد و

پرواز آغاز گرديد،جواني رويصندلي كنارمن نشست،پس ازچند دقيقه پرسيد—اهل كجائيد؟فرانسوي هستيد؟ گفتم –بلي

زنگ زدم ازميهماندار شامپاني خواستم ودرآرامش تمام نوشيدم،حالا برفرازتركيه پروازميكرديم،همسفرم مجلات فارسي

راورق ميزد،چشمم به عكس خودم كنار عكس بازرگان افتاد،ازجوان همسفرم پرسيدم –اين آقايان كي هستند؟ گفت:

اين يكي نخست وزير قبلي وآن يكي نخست وزير فعلي است، --چطورآدمهايي هستند؟--قبلي آدم محكم وشجاعي بود،

فعلي آدم مهرباني است،خيلي وقت نيست كه سركار است هنوز نميشود قضاوت كرد....

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید