همایش منطقهای تفکر اجتماعی و جامعهشناسی در خاورمیانه معاصر [1]
دکتر شهلا اعزازی، مدیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران، فارغالتحصیل رشته جامعهشناسی و اقتصاد از دانشگاه وین است و از سال 1356، بعد از بازگشت به ایران، به تدریس دروس مختلفی از جمله جامعهشناسی خانواده، جامعهشناسی ارتباط جمعی، جامعهشناسی جنسیت و مطالعات زنان در مقاطع مختلف دانشگاهی پرداخته است. وی مسائل زنان را به عنوان محور اصلی پژوهشها و مطالعات علمی خود قرار داده و در این زمینه، در کنار فعالیتهای دانشگاهی همواره با مطبوعات و سازمانهای غیر دولتی نیز همکاری داشته است. او همچنین تألیف کتابهایی از قبیل "جامعهشناسی خانواده" (انتشارات روشنگران) و "خشونت خانوادگی" ( نشر سالی) و انتشار مقالات متعددی در حوزه جامعهشناسی آموزش و پرورش و رسانهها و مطالعات زنان در مجلات و در همایشهای داخلی و خارجی را در کارنامه علمی خود دارد. گفتوگوی ویژهنامه همایش تفکر اجتماعی و جامعهشناسی در خاورمیانه معاصر را با وی در ادامه میخوانید.
خانم دکتر اعزازی، همانطور که در جریان هستید، عنوان همایش پیش روی انجمن، "تفکر اجتماعی و جامعهشناسی در خاورمیانه معاصر است. بنابراین یکی از مباحث مطرح در این زمینه این است که اساساً چه رابطهای بین تفکر اجتماعی و جامعهشناسی برقرار است. نظر شما در این باره چیست؟
برای پاسخ به این پرسش، من فکر میکنم میتوان نگاهی تاریخی به پیدایش علم جامعهشناسی داشت. در اروپا، تغییرات در زمینه پیشرفتهای صنعتی و علمی با تغییراتی در اندیشه و به خصوص در مورد جامعه و اجزای تشکیل دهنده آن همراه بود؛ اندیشهای که از طریق اندیشمندان دوران روشنگری مطرح شد و به انقلابات مهم آن دوران رسید. افراد جامعه که پیش از آن، به عنوان رعیت بدون حق و تنها دارای وظیفه در نظر گرفته میشدند، پس از آن دوران به شهروندانی دارای مسئولیت و حق تبدیل شدند. اگر برای دورانی طولانی در تاریخ بشریت انسان به عنوان موجودی منفعل در نظر گرفته میشد که قادر به ایجاد تغییری در شرایط زندگی خود نبود، انسان جدید میتوانست به صورت فعالانه شرایط زندگی را به نفع خود بهبود بخشد. اگر برای دورانی طولانی نابرابری میان افراد طبیعی بود، این مسأله دیگر چندان پذیرفته نمیشد و اصل بر برابری میان انسانها بود؛ هر چند که البته برابری واقعی که در برگیرنده افراد با نژاد و جنس متفاوت باشد، به زمانی بیشتر احتیاج داشت و تنها در اثر کوشش گروههای حاشیهای، اقلیتی به این برابری دست یافتند. در کنار این موارد، وجود بحرانها و شرایط زندگی شهرنشینی همراه با مشکلات خود و ایجاد طبقه کارگر و شرایط زندگی آنان ضرورت ایجاد علم جامعهشناسی را مطرح کرد و اندیشمندان جامعهشناسی با توجه به شرایط جوامع خود، به توصیف و تبیین آنها پرداختند. هر چند که در این میان الگوی انسان غربی و یا جامعهشناسی غربی را در نظر داشتند. این در حالی است که در سوی دیگر، تفکر اجتماعی مبتنی بر آزادی و برابری افراد جامعه و توجه به امکان ایجاد تغییر در جهت بهبود شرایط زندگی افراد نیز در سدههای هیجدهم و نوزدهم آغاز شد و در قرن بیستم رواج زیادی یافت. این تفکر تأثیر خود را بر روی جامعهشناسی گذاشت و اندیشمندان این علم نظریات خود را با توجه به آن مطرح کردند؛ هر چند که بعدها انتقاداتی به اروپا محور بودن این نظریهها مطرح شد. علاوه بر این، در ابتدا الگوی انسان (مرد) غربی مد نظر بود اما از دهههای میانی قرن بیستم در اثر انتقادات، مفاهیم جدیدی مطرح شدند که از سویی نگاه به عوامل بهوجود آورنده نابرابری مانند قومیت، نژاد، مذهب و جنسیت به عنوان متغیرهای مهم داشت و از سوی دیگر، دیدگاههای تکثر فرهنگی و نسبیگرایی تأثیر خود را بر جامعهشناسی گذاشتند و نه فقط در حوزههای نظری بلکه در روشها و چگونگی برخورد با سوژههای تحقیق نیز موثر واقع شدند. البته نباید فراموش کرد که اگر تفکر اجتماعی بر جامعهشناسی موثر بوده است، رابطه عکس نیز کاملاً وجود دارد.
نگاه تاریخی شما بیشتر متمرکز بر دنیای غرب و در واقع مهد پیدایش جامعهشناسی بود. این روند در کشورهای اسلامی خاورمیانه و به ویژه در ایران چطور دنبال شده است؟
با ایجاد دانشگاههای نوین در کشورهای دیگر همین الگوی جامعهشناسی غرب در دانشگاهها تدریس شد. هر چند که از همان آغاز نیز عموماً در این کشورها مخالفتهایی با این رشته همراه بود. یکی از دلایل مخالفت، تصور ویژگی انقلابی در دروس جامعهشناسی بود و علت دیگر مسأله غربی بودن آن. در نتیجه، همواره بحث لزوم نگاه به فرهنگ و اندیشمندان خودی و انتقاد از مفاهیم جامعهشناسی غربی مطرح بود. در ایران تأکید بر فرهنگ ایرانی و کسب هویت از طریق مفهوم "غربزدگی" مطرح شد که بیشتر از آن که به عنوان راه حلی ایفای نقش کند، به نفی دستاوردهای غرب و روی آوردن به هویت ایرانی – اسلامی میپرداخت؛ هویتی که هر چند تفاوت جامعه ایران و دیگر جوامع مسلمان را با جوامع غربی مشخص میکرد اما مشکلات ناشی از الگوپذیری فوق را در نظر نمیگرفت. در واقع، به نظر میرسید که در صورت قبول مباحث تجویزی فوق، دیگر مشکلی در جامعه وجود نخواهد داشت. در اینجا باید اشاره کرد که الگوی هویتی که در آن زمان و بار دیگر امروز از سوی مخالفان رشته جامعهشناسی ارائه میشود و دارای ویژگیهای اخلاقی است را میتوان مانند جامعهشناسی غربی مورد انتقاد قرار داد که نمایشگر ویژگی برخی مردان ایرانی مسلمان است و توجهی به گوناگونی و تکثر فرهنگی موجود در جامعه و مباحث مربوط به جنسیت، قومیت و نژاد ندارد. اگر یکی از انتقادات به جامعهشناسی غربی که امروزه از طریق دیدگاههای متعدد مطرح میشود، بیتوجهی به تکثر فرهنگی است، همین امر حداقل تا کنون در مورد اندیشههای اجتماعی خارج از محیط دانشگاهی و منتقد جامعهشناسی نیز صدق میکند. از سوی دیگر، در کشورهای تحت استعمار، اعتراضات دارای هدف و منظور دیگری بودند. در واقع، برای رهایی از سلطه استعمارگر باید هویتی متفاوت از او بهوجود میآمد و برای این منظور، در کشورهای مختلف مفاهیم متفاوتی مد نظر قرار گرفتند. در این شرایط، اگرچه تأکید بر هویت فردی در جهت از بین بردن سلطه استعمار به نتیجه رسید، اما به نظر نمیرسد که در سالهای بعدی امکان طرح آزادانه اندیشههای جدید به راحتی امکانپذیر بود. وقایع اخیر در خاورمیانه، ظهور جنبشهایی که بر کسب آزادی تأکید دارند و وجود حکومتهای خودکامه بیش از چهل ساله را میتوان به عنوان شرایط خفقانی در نظر گرفت که بر رشد تفکر اجتماعی تأثیرگذار بوده و در اثر ایجاد محدودیتها تنها به برخی از تفکرات (احتمالاً موافق حکومتها) اجازه بیان داده میشده است. هرچند که در این کشورها مزیت استفاده از یکی از زبانهای رایج (انگلیسی و یا فرانسه) به اندیشمندان امکان زندگی و حضور بیشتر در گردهماییهای بینالمللی و یا چاپ کتاب به یکی از زبانهای رایج را داد و همین امر باعث شده آنها نسبت به همکاران ایرانی خود، تبادل اطلاعات بیشتری با غرب داشته باشند.
تبادل اطلاعات و تجربه ایرانیان با همکارانشان در سطح منطقه تا به حال چگونه بوده و آثاری که اشاره کردید تا چه حد در ایران نشر یافته و مورد بحث قرار گرفته است؟
نکته جالب این است که هر چند ترجمههایی از آثار جود دارد، اما تا آن جا که من قادر به پیگیری بودم و با توجه به ارجاعاتی که در مقالهها داده میشود، این موارد تأثیر کمی بر نوشتههای جامعهشناسی دانشگاهی ما گذاشتهاند. شاید بتوان گفت که دیالوگ میان تفکر اجتماعی برخی از کشورهای خاورمیانه با غرب بیشتر از دیالوگی است که با ایران دارند. بدین جهت برگزاری گردهمایی میان صاحبنظران این کشورها میتواند نوید همفکری بیشتری را بدهد.
شما تجربه ایران در مورد پیوندها و تنشهای بین تفکر اجتماعی و جامعهشناسی را در بین متفکران گوناگون دینی و عرفی در دوران قبل و بعد از انقلاب چگونه ارزیابی میکنید؟
در ایران نگرش به جامعهشناسی همواره با شک و تردیدهایی مواجهه بود. یکی از راههای مقابله با نظرات منفی در مورد جامعهشناسی، روی آوردن به مفهوم علمی و روشهای علمی بود که در بسیاری از موارد محقق را از بیان تحلیلهای خاص خود رها میکرد. این راه به جایگاهی ویژه برای جامعهشناسی منجر شد و آنچه که در خارج از دانشگاهها و از طرف اندیشمندان اجتماعی مطرح میشد، جایی در جامعهشناسی نیافتند. در نتیجه دو خط متمایز از یکدیگر بهوجود آمد. به نظر میرسد در این میان، جامعهشناسی دانشگاهی که با نظریههای انتزاعی و علمی همراه بود، چندان قادر به بیان مشکلات واقعی جامعه نشده است. در سالهای اخیر، به خصوص با توجه به ایجاد سازمانهای غیر دولتی که در زمینههای اجتماعی فعالیت میکردند، گروهی فعال اجتماعی مطرح شدند که بر روی مباحث حاد جامعه ایران تأکید داشتند، مباحثی که کمتر در دانشگاهها مطرح بود. گروه دیگر نیز اندیشمندان اجتماعی (عرفی) بودند که با استفاده از مجلات خاص به نشر افکار خود پرداختند و تأثیر خاصی بر تفکر اجتماعی افراد در ایران گذاشتند. متأسفانه رابطه قویای میان این گروه و جامعهشناسان صورت نگرفت؛ چرا که از یکطرف، جامعهشناسان تمایلی به چاپ این نظرات در مجلات خود ندارند و از طرف دیگر به نظر میرسد که روشنفکران نیز تمایل چندانی به حضور درجلسات و همایشهای جامعهشناسی نشان نمیدهند و بدین ترتیب، هر یک در حوزهای متفاوت فعالیت میکنند. بنابراین شاید بتوان گفت که تأثیر متقابل چندانی صورت نگرفته است. اما در مورد تفکر دینی واکنشها متفاوت است. هر چند که در سالهای اول بعد از انقلاب تلاشی در جهت اسلامی کردن متون صورت گرفت اما نتیجه خاصی از آن در مورد حوزههای تخصصی مشاهده نشد. این بحث در سالهای اخیر بار دیگر مطرح شده که موافقان و مخالفان خود را دارد. اما تا آن جا که اطلاعاتی در دسترس است، میتوان گفت که این دیدگاه تاکنون یک چارچوب نظری منسجم ارائه نداده و پاسخی نیز در مقابل پرسشهای اصلی جامعهشناسی درباره علت ظهور برخی از پدیدههای اجتماعی، سود ناشی از این پدیدهها برای افراد یا گروهی خاص، نقش عوامل جهانی و متغیرهای مختلف اجتماعی در ایجاد آنها، شرایط و چگونگی ایجاد تغییر در آنها و ... نداشته است؛ بلکه بیشتر بر توجیه وضع مطلوب و آرمانی (که در حال حاضر نیز وجود ندارد) تأکید دارد و حتی راه رسیدن به این وضعیت مطلوب را نیز به نوعی که باعث بهبود زندگی کلیه افراد جامعه شود، ارائه نمیدهد. من حداقل در مورد حوزه مطالعات زنان که در آن آثار مکتوب فراوانی با توجه به مطالعات اسلامی زنان وجود دارد، میتوانم بگویم که آنچه که بیان میشود، توجیه و بیان مسائلی است که بیشتر جنبه اخلاقی دارند و در آنها به نابرابریهای موجود در جامعه امروزی توجهی نشده و راه حلی نیز ارائه نمیشود.
2011/05/07
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید