پانتهآ بهرامی
برای اولین بار در عصر جدید ما و در اواخر قرن نوزدهم، عباسمیرزا بعد از شکست اول جنگ ایران – روس ۲۲ نفر را به خارج از ایران و فرانسه و انگلیس اعزام کرد که از این تعداد فقط شش نفر به ایران بازگشتند. میتوان گفت در تاریخ معاصر ما این اولین فرار مغزها از ایران، با عنوانی که میشناسیم بود.
بر اساس آمار موجود، مجموعهی ایرانیانی که در در طول سه دههی ۱۳۳۰ تا اول سال ۱۳۵۷، از ایران خارج شدند و نخواستند دیگر به ایران برگردند و عمدتاً در کشورهای اروپایی و آمریکا مقیم شدند، ۴۲۶۱نفر است.
فرار مغزها، به عنوان یک آسیب اجتماعی، مخربترین بحران اجتماعی شناخته و تعریف شده است. چه این افراد سرمایههای انسانی هر کشورند که سالها بر روی آنان سرمایهگذاری میشود تا فردی متخصص و پژوهشگر تربیت شود.
بر اساس آمار صندوق بینالمللی پول، تا سال ۱۹۹۰ از کشور هند ۲۳۸هزار، از چین ۱۶۵هزار و از ایران ۱۰۵هزار نفر با تحصیلات عالی به آمریکا مهاجرت کردهاند که به نسبت جمعیت، ایران بالاترین درصد مهاجرت را دارد.
رییس انجمن ریاضی ایران میگوید: از پس از انقلاب تا کنون، ۱۷۶مدال المپیاد علمی را در سراسر جهان به دست آوردهایم که از این تعداد ۱۶۳نفر در کشور حضور ندارند.
اما بزرگترین موج مهاجرت نخبگان ایرانی، در دههی اول انقلاب، در اوایل دههی ۸۰ میلادی، پس از سرکوبهای سیاسی آن دوران صورت گرفت.
جهانگیر لقایی:
فرار مغزها و نخبگان و متخصصان یکی از مهمترین پدیدههایی است که بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی تا امروز صدمات بسیار سنگین و جبرانناپذیری را به جامعهی در حال تغییر و تحول ایران وارد کرده است. این یکی از فاجعهبارترین صدماتی است که از نظر نخبگان و متخصصین به جامعهی ایران وارد شده است. چنین موج فراری از جامعهی ما تاکنون بیسابقه بوده است.
بر اساس آمار ارائه شده از سوی سازمان ملی آمریکا، در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ خورشیدی) تعداد استادان تمام وقت ایرانی در آمریکا ۱۸۲۶ نفر و استادان نیمهوقت ایرانی ۳۸۰۰ نفر بودهاند. یعنی در آن سال مجموعاً ۵۰۲۶ استاد ایرانی در جامعهی آمریکا وجود داشته است.
درست در همین سال تعداد استادان در دانشگاههای ایران ۱۵۰۰ نفر بودند. این مقایسه کاملا روشن میکند که تعداد استادانی که ما فقط در آمریکا داشتیم، حدود سه برابر استادانی هستند که در خود ایران تدریس میکردهاند.
طبق آمار صندوق بینالمللی پول، از هر چهار ایرانی که دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، یکی از آنان در خارج از کشور دارد کار میکند.
این تنها یک سرمایهی معمولی نیست. بلکه سرمایهی انسانی است. بهدست آوردن سرمایهی انسانی هم به سادگی میسر نیست. یعنی نمیتوان یک میلیون دلار پول پرداخت کرد و گفت که امروز میخواهم یک مهندس یا متخصص در رشتهای داشته باشم. بلکه تربیت این متخصص زمان میبرد. این زمان نیز در توسعه و پیشرفت کشورها از اهمیت و نقش بسیاری برخوردار است.
فرار مغزها پدیدهای جهانی است که بیشترین آسیب آن متوجه کشورهای جهان سوم است. مهاجرت نخبگان علل گوناگون دارد. چهار عامل را برای این پدیده میتوان نام برد: اول بحرانهای سیاسی و نبود امنیت اقتصادی و اجتماعی؛ دوم فراهم نبودن رشد و رقابت علمی؛ سوم مشکلات اقتصادی که کشور مبدأ نمیتواند پژوهشگر را از نظر مالی به اندازهی کافی تامین کند و چهارم اینکه سطح دستمزدها در کشورهای پیشرفته و جهان سوم بسیار متفاوتاند.
کمبود امکانات پژوهشی و آموزشی مانند آزمایشگاه، کتابخانه و ابزار و وسایل پیشرفتهی علمی و پژوهشی عامل چهارم این پدیده است.
جهانگیر لقایی علل اساسی مهاجرت پژوهشگران ایرانی را بحرانهای سیاسی میداند:
اساسیترین عاملی که باعث فرار مغزها از جوامع در حال توسعه میشود، عامل استبداد و دیکتاتوری است.
در کشورهای استبدادی و دیکتاتوری، فردی که قرار است در یک بخش تحقیقاتی کار کند، در درجهی اول باید به تایید سازمان اطلاعات و امنیت آن کشور مستبد رسیده باشد. یعنی مهم این است که فرد از نظر امنیت مورد تایید سازمان اطلاعات و امنیت کشور باشد و نه تخصص او. وقتی چنین تاییدیهای داده شد، آن وقت است که فرد میتواند در آن بخش تحقیقاتی کار کند.
چیزی که اصولا در کشورهای پیشرفته و دموکرات جهان وجود ندارد. بلکه نقش اساسی را در بخشهای تحقیقاتی و تخصصی، میزان تخصص فرد تعیین میکند؛ نه این که چطور فکر میکند و این که آیا با دولت مخالف و یا موافق است.
وقتی چنین باشد، به طور طبیعی متخصصین این کشورها مجبور هستند که دارای شخصیتی چندگانه باشند.
فاجعهی فرار مغزها یک طرف؛ فاجعهای بلکه حتی بزرگتر از فرار مغزها، فاجعهی خشکاندن و یا خشکیده شدن مغزها است. چرا که بخشی از متخصصین و محققینی که در کشور میمانند باید شخصیتی چندگانه برای خودشان درست کنند و بعد از مدتی عملا به این نتیجه میرسند که انجام کار تحقیقاتی و تخصصی در چنین جامعهای امکانپذیر نیست.
امروزه کشورهای مختلف، راهحل فرار مغزها را در جذب مغزها تعریف میکنند. اول برگشت مهاجران به کشورهای مبدأ؛ ایجاد بسترهای مناسب علمی، پژوهشی، مالی و اجتماعی یکی از راههای برون رفت است.
در کانادا، به ازای هر نیروی از دست رفتهی دانشگاهی، چهار نفر جذب میشوند. تعداد کل دانشآموختگان کارشناسی ارشد و دکترا که سالانه جذب میشوند، از تعداد کل تحصیلکردگان مهاجر از کانادا به آمریکا، بیشتر است.
راه حل دوم، عدم بازگشت متخصصان را به کشور مبدأ به طور فیزیکی، مسلم میپندارد. ولی به خاطر علاقه و وابستگیهای فرهنگی و خانوادگیای که آنان به کشور مبدأ خویش دارند، همکاریهای از راه دور را به عنوان راه برونرفت مطرح میکند.
این ارتباطات منجر به تشکیل شبکههای اجتماعی مرتبط با حرفهای که در خارج از کشور فعالیت دارند، میگردد و متکی به سرمایهگذاری زیرساختی نیست. بلکه مبتنی بر کار بیشتر روی منابع موجود است.
جهانگیر لقایی:
اکثر کشورهای پیشرفته تقریباً بیش از سهدرصد تولید ناخالص داخلی خود را به کارهای تحقیقاتی اختصاص میدهند. دولت آمریکا که بالاترین رقم تولید ناخالص جهان را دارد و بالاترین بودجه را صرف بخش تحقیقاتی میکند، بیش از ۴۰۰میلیارد دلار برای کارهای تحقیقاتی تخصیص میدهد.
دولت کرهی جنوبی رقمی نزدیک به ۵۰میلیارد دلار را در سال صرف کارهای تحقیقاتی میکند. همین رقم در ایران حدود ۱میلیارد و ۸۰۰میلیون دلار است.
تفاوت میان ایران و کره از بابت بودجهای که به بخش تحقیقاتی اختصاص میدهند، به تنهایی بیانگر این فاجعه است که در جامعهی ما جمهوری اسلامی، اصولا چیزی به عنوان تحقیق و محقق را نه میتواند بپذیرد و نه میخواهد داشته باشد.
سخن آخر نیز از آن جهانگیر لقایی است که معتقد است تولیدات علمی و پژوهشی ایرانیان در برون مرزهای ایران، نشانگر خروج سرمایههای متخصص از این کشور است:
در سال ۲۰۰۴ در آلمان نزدیک به ۱۱۰هزار ایرانی زندگی میکردند که این تعداد، دوهزار عنوان کتاب منتشر کردهاند. یعنی تقریباً به ازای هر ۵۰ ایرانی یک کتاب (به زبانهای مختلف) منتشر شده است. درست در همین زمان ۲میلیون و ۴۰۰هزار ترک ترکیه هم در آلمان زندگی میکردهاند که فقط ۱۰۰ عنوان کتاب بیرون دادهاند.
این مقایسه را به این دلیل عنوان کردم که روشن شود چه تفاوت کیفیای در ارتباط با کسانی که از ایران فرار کردهاند، وجود دارد.
بر اساس آمار داده شده، در فرانسه هم رقم به همین شکل بوده است. یعنی حدود ۱۱۰ تا ۱۱۵هزار ایرانی در فرانسه زندگی میکنند، آنها هم تقریبا ۲۰۵۰ عنوان کتاب در زمینههای مختلف از داستان و قصه تا مسائل علمی، بیرون دادهاند. در آمریکا نیز ایرانیها ۷هزار عنوان کتاب منتشر کردهاند.
خود این مساله بیانگر تفاوت کیفی کسانی که از ایران فرار کردهاند، با سایر مهاجرین است و نشانگر صدمات سنگینی است که تا به امروز در این زمینه به جامعهی ما وارد شده است.
بر اساس سرشماریای که در سال ۲۰۰۰ در آمریکا انجام گرفته، ۵۷درصد ایرانیان بالای ۲۵ سال، دارای تحصیلات دانشگاهی هستند. که بالاترین رقم در میان خارجیانی است که در آمریکا متولد نشدهاند.
در آلمان هم بر اساس آمار منتشر شده، ۶۰درصد ایرانیان مقیم این کشور دارای تحصیلات دانشگاهی هستند
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید