بخش یکم
اتحاد بعنوان یکی از خواستهای دیرینهی ایرانیان بطور عام و طیف سیاسی بویژه، مطرح بوده و اکنون نیز تحت عنوان ضروریترین اقدام جهت تحقق آرزوی دیرینه ایرانیان از آن یاد میشود. با پیشآمدن وقایع اخیر بدنبال انتخابات دهم ریاست جمهوری در ایران و کودتای انتخاباتی از سوی بیت رهبری و گماردگان ایشان و اوجگرفتن خیزش اخیر که به جبش سبز شهرهی جهانی پیداکردهاست، تقریبا هرروزه از کانالهای ارتباطی شاهدیم که فعالین سیاسی و آنان که خود را در قبال آینده ایران مسئول میدانند از اتحاد سخن میگویند. برای بعضی از طیفهای سیاسی و اپوزیسیون خارج از کشور "" امروز فقط اتحاد"" به یک شعاری اساسی تبدیل گشته و ظاهرا بیشتر از همیشه به این امر مهم نیازمندیم. مسالهی اتحاد به باور نگارنده تنها یک باور ذهنی یا فکری نیست و حتی میتوان از دریچهی عاطفی نیز به آن نگاه کرد، ولی در ایران و برای ایران، من اتحاد را فراتراز شعار یا عاطفه و آرزو میپندارم. جهت پرداختن بیشتر به این بحث چه در گستره و چه در عمق لازم است که اگرهم شده بطور اجمالی نظری بر آناتومی اتحاد در ایران بیندازیم. بر این هم واقفم که دست به قلم به سوی معادله و مشکل بس سختی نشستهام، هرچند کوتاه ولی به سهم خویش در این عرصه فکری گشتی میزنم.
ظاهرا سخن از اتحاد در زمانی پیشمیآید که گوناگونی یا تفاوت در میان باشد، بدیهی است که در میان یک جمع با واحدها یا اجزاء همگون و یکسان مسالهی اتحاد موضوعیت پیدا نمیکند. از ظواهر امر چنین برمیآید که ایران همگون و یکدست نیست و برای همین هم است که برخی از طیفهای سیاسی در بروشورهای سازمانیاشان مسالهی اتحاد را برجستهکردهاند. آنچهکه در اینجا میتوان به میان آورد، چگونگی اجرای طرح اتحاد به لحاظ زمانی و مکانی است و اینکه از طرف کی یا چه کسانی مطرح میگردد. هستند کسانی که امروزه سخن از اتحاد میرانند، ولی در رژیم پیشین خود/ جزئی از سیستم سیاسی و اجرائی آن بودهاند، حتی در میان طیف اتحاد طلب کسانی پیدا میشوند که چندی پیش خود از بنیانگذاران سیستم اطلاعاتی و امنیتی رژیم فعلی جمهوری اسلامی ایران بوده، ولی به هر دلیلی، چندی است که ایران را ترک و امروز به صف اپوزیسیون خارج از کشور پیوستهاند. اتحاد به خودی خود بسیار خوب و برای نجات ایران از دست رژیم فعلی بسیار ضروری مینماید. ولی آیا تابحال طیف سیاسی خارج از کشور بطور جدی به این مساله و اجرای طرح اتحاد پرداختهاست؟
الف) ایران به لحاظ گوناگونی
در ادامه لازم است که به ایران بازگشته و نگاهی به ایران بیندازیم. ایران کشوری متکثر است که از جهات مختلف عنوان شده در زیر میتوان گوناگونی ایران را مورد بررسی قرارداد:
1- فرهنگی: ایران به لحاظ فرهنگی گوناگون است و با نگاهی اجمالی به آن، تکثر فرهنگیاش برای همگان محرز خواهد بود. اما از میان عناصر تشکیلدهنده فرهنگ، دو مورد تاثیر بسزایی داشته و تقریبا در اکثر مناطق مختلف جهان در طول تاریخ باعث اتحاد یا تفرقه گشتهاند ، آن دو هم یکی زبان و دیگری مذهب است. حتی گاها در بین امپراطوریها( جنگ صلیب مابین مسلمانان و مسیحیان یا بین امپراطوری عثمانی و صفویهها با دخالت موضوع مذهب) بر سر یکی از این دو عنصر جنگها و ویرانگری بسیاری پیش آمده است و یا به عکس و از سویی دیگر این دو عنصر توانستهاند مبنای اتحاد میان قلمروها گردد. در ایران نیز تنوع دین و مذهب کم نیست و این کشور دربرگیرنده مذاهب گوناگونی است. مناطق مختلف ایران به لحاظ آداب و رسوم نیز متفاوت از هم و با گذری در مناطق مختلف ایران این تفاوت کاملا مشهود است. تفاوت آب و هوایی و تاثیرات آن بر روحیات و خلق و خویی انسانها که در بین بخشی از مردمشناسان جایگاه مهمی را بخود اختصاص دادهاست نیز جای تامل است.
2- سیاسی: ایران بلحاظ سیاسی نیز دچار تنوع گشتهاست. وجود احزاب و سازمانها و طیفهای سیاسی و فکری متفاوت در ایران که سابقهی نسبتا طولانی نیز دارند، به تفکیک و ایجاد بلوکهای سیاسی و جمعیتی کمک رساندهاست. در میان ایرانیان از پانایرانیسم و تفکر تکساحتی تمامیتخواه تا کمونیست رادیکال فاصله زیاد است و پهنای این بردار طیفهای مستقل و مختلفی را دربرمیگیرد. در ایران سازمان یا احزابی وجود دارند که خود را سراسری اطلاق مینمایند و هر منطقهایی هم دارای چند سازمان و حزب مختص به خود میباشد، البته با برنامه و روشهای سیاسی_ اجرایی متفاوت. با در نظر گرفتن این گونهگونی و گاها هم تخاصم سیاسی بنظر میرسد که از دریچهی سیاست دستیابی به یک پلاتفرم مشترک کار چندان آسانی نباشد.
3- اقتصادی: در خصوص وضعیت ویران اقتصادی ایران که بر همگان عیان است، حاجتی به بیان نیست. ورشکستگی کارخانه و کارگاهها که هرروز خبر آن به گوش میرس و ناتوانی ایران در رقابت اقتصادی با کشورهای دیگر – حتی کشورهای همجوار خود- بحثهای زیادی به میان آمدهاست. ولی در دنبالهی بندهای پیشین به باور من جنبه اقتصاد را به این شیوه میتوان وارد این بحث نمود که رشد ناهمگون اقتصادی کشور و تبعیض آشکار در برخورداری مناطق مختلف کشور از بهره و سرمایه سراسری به حدی است که تضاد طبقاتی- منطقهایی ملموسی را به بار آوردهاست. اگر به رژیم گذشته ایراد گرفته میشد که پیریزی زیربنای اقتصادی را ناآگاهانه به پیشمیبرد، بر رژیم مصرفی کنونی میتوان این ایراد را گرفت که علاوه بر پیریزی ناسالم، توزیع بهره و سرمایه سراسری را هم با تبعیض کامل به اجرا گذاشتهاست. میزان رشد و توسعه کار در مناطق برخورداری مثل تهران، اصفهان، مشهد، تبریز، مازندران و ....که در ایران تحت عنوان استانهای برخوردار از آنها یاد میشود با تمام مناطق کردنشین در چند استان شمالغربی و غرب کشور، بلوچستان، جنوب کشور، مناطق سنینشین و ... قابل مقایسه نیست و با نگاهی به مراکز صنعتی و برخوردار کشور میبینیم که قسمت عمدهی نیرویکار ارزان وکارهای سطح پائین از مناطق محروم کشور تامین میشوند.
وضعیت اسفبار معیشتی مناطق محروم کشور تاثیر بسزایی در ایجاد فاصله ارتباطی، شکاف طبقاتی، عدم احساس پیوند فرهنگی- اجتماعی، همبستگی سیاسی و غیره داشتهاست. شاید نمونهی آخر، نبود همبستگی سیاسی، در میان مناطق مختلف کشور کمی عجیب به نظر بیاید، ولی با مراجعه به نمودار مشارکت سیاسی کردها در چند دههی گذشته و در مقاطع مختلف، این موضوع به خوبی روشن میگردد. با پای گرفتن نظام جمهوری اسلامی در ایران و بازسازی و تجدید قوای رژیم بنیادگرای ایران، جنگ ناخواسته و نابرابری را بر کردها و کردستان تحمیل کرد، در طول جنگ حدودا 14 سالهی اوپوزیسیون کرد با رژیم مرکزی، بهانه عدم سرمایهگذاری در کردستان را به نبود امنیت نسبت میدادند. با گذشت چند صباحی از عمر این نظام، در انتخابات ریاست جمهوری، کردها با دادن اکثریت رای خود به آقای توکلی(نه بعنوان ایدهآل بلکه تنها به عنوان رد دولت مرکزی و سیاستهایش در قبال کردستان) نه بزرگی به کاندیدای نظام یعنی آقای رفسنجانی گفتند. در سال 1376 شمسی با دادن رای به خاتمی در واقع "" نه"" خود را به نظام تکرار کردند. در دور دوم شوراها و دور نهم ریاست جمهوری، کمترین میزان رای یا مشارکت در انتخابات را مردم کرد به نام خود ثبت نمودند. میزان مشارکت مردم کردستان در تمامی انتخابات مجلس خبرگان جزو پائینترین سطح در ایران بودهاست. با این اوصاف میتوان گفت که کم و کیف تمایل به مشارکت کردها در سرنوشت سیاسی ایران با مناطق برخوردار از تفاوت چشمگیری برخوردار است.
ب) اتحاد به مثابه یک مکانیزم
با در نظر داشتن موارد بالا، بنظر میرسدکه بایست نگاه ما به اتحاد، به عنوان یک مکانیزم و فورمول باشد. این گونهگونی و تكثر را نمیتوان با خیال و احساس به هم رساند. بلکه تنها از طریق یک مکانیزم دمکراتیک، پلورال، میدانی و تطبیقی میتوان ایران را متحد کرد. واقع گوناگون ایران را نمیتوان با عقلیتی تمامیتخواه و یکسانساز حال با هر اسم و پیشوند و پسوندی به سوی اتحاد سوق داد. عمدهترین دلیل آنهم این که ملتهای داخل ایران هیچکدام از هیچ لحاظی دارای برتری مطلق نسبت به دیگری نیست، یا به زبانی آماری در ایران اکثریتی به لحاظ اتنیکی وجود ندارد. در ایران واحدهای فرهنگی قدیمیای در حال زیستاند که قدمت آنان به درازای تاریخ ایران و تاریخ مکتوب و نانوشته این سرزمین میرسد. مشکل اساسی ایران جهت رسیدن به اتحاد، استفاده از مدلهای یکسانسازی و تکساحتی است. مدل رضاخان با مدل خمینی در جوهره و استراتژی نسبت به مشارکت ملتهای ایرانی تفاوت چندانی با هم ندارند. ندادن بها به فرهنگهای غیرمرکزی از فاکتورهای توانمند ویرانی ایران بوده و هست. بارها از وجود همزیستی مسالمت آمیز در ایران شنیدهایم. ولی به گمان من چنین چیزی سالهاست که از ایران رخت بربستهاست. در دورههای قبل از نظام پهلوی، وضع به گونهای بود که دولت سنتی ایران و بطورکلی نظام سنتی ایران مجال دخالتهای سریع و وسیع را به دولتمردان مرکزی نمیداد. امیران مناطق مختلف با دادن باج و خراج سالیانه خود توانستهبودند که شر سایه دولت مرکزی را از سر قلمرو حکمرانی خود تا حد زیادی کم کنند. ولی با شروع و کپی ایده دولت- ملت توسط رضاخان و دنبالهروی از مصطفی کمال در ترکیه، با برنهادن سیستم سنتی قاجار، خشت اول و دیوارکجی را بنیان نهاد که سیر تحول این دیوار هنوز هم در داخل یک سیکل معیوب گرفتار است که تنها راهگشا و برونرفت از آن، توقف این حرکت نابهنجار است و بس. متاسفانه نظام پهلوی و جمهوری اسلامی توانستهاند ریشهی فرهنگ زندگی مسالمتآمیز را تا حد زیادی در گسترهی ایران زمین بخشکانند. به نظر من زندگی مسالمت آمیز نماد و نشانههای وجودی خود را دارد. باید بتوان آن را دید و حسشکرد. اگر همین سی سال گذشته را در نظر بگیریم و به ایران نگاهی بیندازیم، به خوبی و برای همهی عیان خواهد شد که در بین بلوچستانیای که برای آب آشامیدنی دستبهگریبان زندگی شده با مناطق برخورداری مثل اصفهان و تهران تفاوت فاحشی وجوددارد. با اینکه اکثر ثروت و سامان کشور از نفت خوزستان تامین میشود ولی میبینیم که مردم این منطقه از داشتن ابتداییترین مکانات زندگی بیبهرهاند.
با این اوصاف به باور نگارنده جدای از طیفهای سیاسی داخل و خارج از کشور، مناطق زبانی و مذهبی کشور را هم به همین سادگی- بعداز گذشت و تجربهی سالهای تلخ- نمیتوان به سوی اتحاد سوق داد. دموگرافی جنبش سبز اخیر دلیل خوبی بر این ادعاست. به زبانی دیگر به گمان من این جنبش نتوانسته کردها و خواست ونیاز آنان را در خود تعریف بکند. به همین خاطر جدای از مسایل حادی چون نگاه بسیار امنیتی رژیم به کردستان، انگیزه، خودیابی وتعریف کردها از سوی جنبش به آن اندازه وسیع و رادیکال نیست که کردها نیز به آن بپیوندند. در همین راستا و بطور خلاصه میتوان به پائین بودن سطح درخواستهای سیاسی جنبش سبز در مقایسه با کردها، پایبندی رهبران نمادین جنبش سبز- آقایان کروبی و موسوی- به ساختار نظام و عملگرایی آنان در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کنونی کشور، عدم نگاه جنبش سبز به جنبش تاریخی کردها در ایران و خواستههای این جنبش در ایران و...غیره اشاره نمود.
رابطهی اتحاد با تودهی مردم، احزاب و نگاه مرکزی
میتوان حول محور یک خواست یا پدیدهای مذهبی یا اجتماعی توده مردم را به اتحاد دعوت نمود و نتیجهی خوبی هم از آن گرفت. در هنگام بلایای طبیعی چون سیل یان زلزله، در چند دههی گذشته همبستگی و اتحاد ایرانیان قابل ستایش بودهاست. ولی اتحاد سیاسی چیز دیگری است و یکی از مشکلترین گزینههاست. جنبش سبز اخیر دشواری این امر مهم را در بین توده مردم از تمامی مناطق مختلف زبانی و مذهبی و اپوزیسیون خارج از کشور به خوبی نشان دادهاست. با وجود چنین خیزش عظیمی در تهران و چند کلانشهر دیگر متاسفانه اپوزیسیون خارج از کشور هنوز هم به یک پلاتفرم مشترک در قبال وضعیت کنونی کشور و آینده آن نرسیده و چنین به نظر میرسد که ره زیادی هم در پیش باشد. بحث اصلی در خصوص احزاب و سازمانهای مخالف رژیم جمهوری اسلامی ایران نیز از همین جا آغاز میشود که اساسا چه زمان و چگونه میشود شروع کرد؟ آیا با برنامه و شعارهای مختلفی که احزاب و سازمانها بر اساس آن رفتار میکنند، به وجود پتانسیل اتحاد میتوان امید بست یا به تعبیری دیگر ثقل مشترک خواست و برنامههای سیاسی اپوزیسیون ایرانی در چیست؟
با نگاهی به تاریخ و جدول احزاب و اپوزیسیون ایرانی، میبینیم که از راست افراطی تا کمونیست رادیکال، از احزاب ملی و برخاسته از مناطق زبانی تا مذهبیون و جنبشهای فیمینیستی و دانشجویی که در چند دههی اخیر شکل گرفتهاند، در طول سی سال گذشته نتوانستهاند فرهنگ گفتگو و مباحثه را در میان خود نهادینهکرده و حول یک پلاتفورم مشترک و با اتفاق نظر گامی اساسی بسوی و برای آینده ایران بردارند
ادامه دارد...
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید