رفتن به محتوای اصلی

عباس امیرانتظام، شعله ای که امید مردم ایران بود

عباس امیرانتظام، شعله ای که امید مردم ایران بود

 

عباس امیرانتظام، از زمان دانش آموزی جزو جوانان هوادار جنبش ملی کردن نفت و مجذوب دکتر مصدق شد. در سال ۱۳۲۹، در دانشکده فنی دانشگاه تهران با مهندس مهدی بازرگان که در آنجا درس می داد آشنا شد، و به علت نزدیکی بازرگان به جبهه ملی ایران و مصدق، به او جلب شد. از آن زمان، نزدیکی و همکاری امیرانتظام با مهندس بازرگان آغاز شد که تا پایان عمر بازرگان ادامه داشت. پس از کودتای ۲۸ امرداد، و تشکیل نهضت مقاومت ملی، از جوانان فعال نهضت بود، و هم او بود که، علیرغم خطری که برایش داشت، نامه اعتراضی نهضت مقاومت ملی نسبت به کودتای ۲۸ مرداد را هنگام دیدار ریچارد نیکسون از تهران، به ریچارد کاتم کارمند سفارت امریکا داد تابه دست نیکسون برساند.

در سال ۱۳۴۰، وقتی مهدی بازرگان،دکتر یدالله سحابی و آیت آلله سید محمود طالقانی، از جبهه ملی ایران، به علت اینکه به اندازه کافی مذهبی نبود، جدا شدند و حزب نهضت آزادی را بنیانگذاری کردند، امیرانتظام به آن حزب پیوست.مهندس بازرگان هم امیرانتظام، حسن نزیه و ابراهیم یزدی را به عنوان کمیته حزب در دانشگاه تعیین کرد. امیرانتظام تا سال ۱۳۴۲، در فعالیت های سیاسی نهضت آزادی فعال بود. سپس برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و دوره مهندسی بتون را گذراند. در ۱۳۴۳ به امریکا رفت و در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی در رشته مهندسی سازه مشغول تحصیل شد،تا ۱۳۴۵،که فوق لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد.

Image removed.

پس از انقلاب، وقتی بازرگان مامور تشکیل دولت موقت شد، وی از امیرانتظام که علاقه ای هم به کار دولتی نداشت، درخواست کرد که معاونت نخستوزیری و سخنگویی دولت را بپذیرد. امیرانتظام که به بازرگان بسیار علاقه داشت، پیشنهاد وی را پذیرفت. او همچنین نماینده ویژهٌ نخست وزیربرای مذاکره با امریکا و شوروی شد. هر دو بازرگان و امیرانتظام با شور و امید برای یک ایران آزاد و مردمسالار کارشان را آغاز کردند. آنان باور داشتند که آیت الله خمینی به همه قولهایش در مورد عدم دخالت روحانیان در سیاست، و رفتن به قم، وفا خواهد کرد. ولی ساختار شورای انقلاب حضور پررنگ روحانیان را نوید می داد، و آنان کسانی نبودند که در آستانه قدرت قرار بگیرند و سوار نشوند.

یکی از اقدامات حاکم کردن روحانیت بر سرنوشت جامعه، و مهمترین و موثرترین آنها، ایجاد مجلس خبرگان بجای مجلس موسسان بود. امیرانتظام این حرکت را در تضاد با خواسته مردم که به امید آزادی سیاسی انقلاب کرده بودند،و خلاف شیوه های دموکراتیک اداره یک کشور،تشخیص داد و موضوع را با بازرگان مطرح کرد. بازرگان که با وجود بشدت مذهبی بودن،از آنجا که با روحیه جامعه روحانی آشنا بود، انحصار و کنترل جامعه توسط روحانیت را به مصلحت کشور نمی دانست. پس قرار شد طرحی برای انحلال مجلس خبرگان فراهم کنند و بتصویب کابینه برسانند.زنده یاد احمد صدر حاج سید جوادی در مصاحبه ای در ۱۳۸۶، گفت که به پیشنهاد امیرانتظام  طرح حقوقی انحلال مجلس خبرگان را همان شب ایشان و فتح الله بنی صدر که دادستان کل انقلاب بود و یکی دو نفردیگر که نخواست نام ببرد، برای هیئت دولت نوشتند.

 امیرانتظام طرح را بهامضای مهندس بازرگان و تک تک وزیرانبجز سه نفر، هاشم صباغیان، ناصر میناچی و ابراهیم یزدی، رساند. بازرگان طرح را در هیئت وزیران اعلام کرد. ولیبا وجود رای قاطع طرح، پنج روحانی ناظر از سوی شورای انقلاب،آیت الله سید محمد حسینی بهشتی، حجت الاسلام سید علی خامنه ای، حجت الاسلام علی اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و آیت الله محمد یزدی، که در جلسات کابینه می نشستند با این طرح بشدت مخالفت کردند. واکنش روحانیان حاضر در جلسه چنان بوده کهبازرگان بیدرنگ امیرانتظام را به دفترش میخواند و در گوشش آهسته میگوید که همان شب با هواپیما کشور را ترک کند.امیرانتظام  در خرداد ۵۸ به عنوان سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی به استکهلم رفت. در آذر ۱۳۵۸، محمد نقی (کمال) خرازی معاون وزیر خارجه، صادق قطب زاده،خودسرانه امیرانتظام را برای “مشورت” به تهران احضار کرد. با وجود اینکه وزیران خارجه سوئد و آلمان به او هشدار دادندکه در ایران دستگیر خواهد شد، امیرانتظام  مطمئن از بیگناهی خود در ۲۸ آذر  به ایران بازگشت و بیدرنگ بازداشت شد.

امیرانتظام  با اتهام “توطئه برای انحلال شورای نگهبان” و مخالفت با نظام ولایت فقیه و تماس با ماموران امریکا، بی محاکمهیک سال و نیم در انفرادی اوین زندانی شد، تا آیت الله محمدی گیلانی در دادگاه انقلاب بدون رعایت هیچ وجه از قانون دادرسی او رابه حبس ابد محکوم کرد. در این رابطه تنها کسیکه از او دفاع کرد مهندس بازرگان بود. امیرانتظام در طول هفده سال زندان همه گونه توهین و تحقیرو تهدید، حتا توطئه تصادم با مینی بوس،و زنجیر کردن دست و پایشبه تخت بیمارستانو دستور تمیز کردن مستراحهای زندان و غیره را با ایستادگی و متانت تحمل نمود، خودباوری و شهامت ذاتی خود را حفظ کرد و تسلیم نشد، و حتا دژخیمی را که رییس زندان اوین بود به چالش کشید. بارها به اوگفتند اگر درخواست عفو کند، آزادش می کنند؛ ولی امیرانتظام  خودداری میکرد و میگفت که جمهوری اسلامی است که باید از وی عفو بخواهد. یک روز آیت الله محمد یزدی در ملاقات با مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی می گوید که می خواهیم امیرانتظام را آزاد کنیم، ولی اوعفونامه نمی نویسد. برعکس، امیرانتظام در ۱۳۷۰ در ملاقاترینالدو گالیندوپل، بازرس ویژه سازمان ملل، در زندان اوین موارد فاحش نقض حقوق بشر را برای او تشریح و علیه مسئولان نظام جمهوری اسلامی اعلام جرم کرد.سرانجام در سال ۱۳۷۵، به علت تبلیغات حقوق بشری بین المللیدر پشتیبانی از او با مرخصی درمانی او را آزاد کردند.در مدت حبس، بسیاری از خودی ها به او جفا کردند و آتش بیاور دشمنان او شدند، از روی وابستگی به نظام حاکم یا از حسادت؛ ولی او همه را، حتا قاضی دادگاهی که به ابد محکومش کرده بود را در بستر بیماری بخشید و شرمنده کرد.

در همان سال ۱۳۷۵، با موریس دنبی کوپیتورن، نماینده سازمان ملل، در تهران ملاقات کرد و موارد نقض حقوق بشر را شرح داد. در ۱۳۸۰، با لویی دو ژوانه، رییس گروه پژوهش بازداشتهای خودسرانه، در تهران ملاقات کرد و نسبت به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض نمود.در ۱۳۷۵، برنده جایزه بین المللی حقوق بشر “برونو کرایسکی” از اتریش شد. در ۱۳۸۳، جایزه بین المللی شهامت اخلاقی “کرانسکی” را گرفت، و در ۱۳۸۶، لوح سپاس حقوق بشر سازمان مدافعان حقوق بشر ایران را دریافت کرد.

در ۱۳۷۵ که امیرانتظام  با مرخصی درمانی آزاد شد، من برای نخستین بار از نزدیک با او آشنا شدم. علاقه رسانه های بین المللی برای تماس با ایشان زیاد بود. آنها که با من آشنا و مصاحبه می کردند، خواستندترتیب مصاحبه با ایشان را هم بدهم. ازآن پس امیرانتظام هر هفته در خانه من با رسانه ها گفتگو می کرد. از لحن و مضمون سخن گفتن او می دیدم که کوچکترین ترس و ملاحظه ای در او نیست و آتش درون او کماکان شعله می کشد. مردی که خود را وقف آزادی و آینده ایران کرده بود، و تنها کسی را که به او اهمیت نمی داد خودش بود. او پیوسته می گفت باید کاری برای کشور و ملت بکنیم. با وجود اینکه به دولتهای جمهوری اسلامی اعتقاد و اعتمادی نداشت، حاضر بود اندیشه ها و طرحهای خود را به آنها ارائه کند، بلکه در میان فساد و تباهی و نادانی و خشونت ذاتی حاکم، کاری برای مردم انجام بگیرد.

در میان مصاحبه های انتقادآمیز او با رسانه های خارجی، مصاحبه او درباره خشونت ذاتی و نامحدود اسدالله لاجوردی، پس از ترورش، و جلاد خواندنش منجر به تشکیل پرونده‌ای جدید علیه وی با شکایت ساختگی خانواده لاجوردی به اتهام «تهمت»، و شکایت دادستان به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» شد.از دید نظام، جلاد خواندن یک جلاد، اقدام علیه امنیت ملی بود! در سال ۷۹ امیرانتظام بار دیگر به زندان اوین بازگردانده شد. ولی پس از مدتی دوباره با مرخصی درمانی آزاد شد.

Image removed.

من آزادی مشروط امیرانتظام را یک فرصت طلایی برای مردم ستمدیده ایران تشخیص دادم و اصرار کردم که ایشان به جبهه ملی ایران بپیوندد و آن را رهبری کند. من به ایشان گفتم که می تواند نقش سازنده و تاریخی یک منجی را در ایران بازی کند و کشور را از این مرداب سیاسی نجات دهد. من ماندلا را مثال زدم که با پشتوانه یک حزب سیاسی ریشه دار موفق شدمردم افریقای جنوبی را آزاد و برابری و دموکراسی را برقرار کند. من بر پیوستن ایشان به جبهه ملیپای فشردم، هر چند که برخی از اعضای قدیمی، بویژه نظام امنیتی، با این پیوند موافق نبودند. در همایش ۱۳۸۲ جبهه ملی ایران، ما ایشان را غیابی نامزد کردیم، و با وجود مخالفت دو سه نفر،ایشان با رای بسیار بالا به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران،ونخستین نشست شورای مرکزی جدید،به عضویت هیئت رهبری جبهه ملی ایرانانتخاب شد.

آرزوی من این بود که این مرد در یک تحول میهن پرستانه رییس جمهوری ایران شود، و ما بتوانیم خرابی های سه دهه جمهوری اسلامی که ما را بیش یک سده به عقب برده بود، با سرعت جبران کنیم و دروغ و فساد و بیسوادی و خیانت را از بدنه حاکمیت بزداییم. ولی بتدریج نشانه های رنج و محدودیت و محرومیت و فشارهای دهها سال زندان، در تندرستی امیرانتظام آشکار می شد. بیشتر وقت او در درد و درمان می گذشت و می گذرد، همیشه درد دارد و پیوسته تحلیل می رود. چنگال اهریمن چنان در اندام و روان او فرو رفته که هر ساعت هر روز او در نبرد می گذرد. نبردی که می توانست در راستای نجات ایران می بود. من در “پیشنهاد برای نجات میهن” خود در ۱۳۸۸، امیدوار بودم که در جمهوری اسلامی کمی میهن پرستی جرقه زند و با بخشوده شدن جنایت ها و حفظ پولهایی که از ملت دزدیده اند، کنار روند تا شخصیتی چون امیرانتظام کشور را اداره کند. ولی حاکمیت جمهوری اسلامی محمود احمدی نژاد را بر چنین شخصیتی ارجح دانست و ما در طی هشت سال هشتاد سال دیگر عقب رفتیم.

من براستی این مرد را یکی از شخصیت های نادر تاریخ معاصر ایران می دانم. خیلی به او جفا شده، خیلی به او خیانت شده، خیلی سختی طاقت فرسا کشیده است. من به یاد نمی آورم که در تاریخ معاصر ایران مردی سیاسی اینگونه سختی کشیده و مقاومت کرده باشد. افسوس که شرایط حاکم بر جامعه ما امکان بهره برداری از این گنجینه های کشورماننداریم. مالکان کشور ما یک مشت آدم  نادان و فاسد و بی وطن هستند. من فقط امیدواریم که بتوانیم روزی از این جهنم فساد و نادانی و خیانت نجات پیدا کنیم؛ و شخصیت هایی مانند امیرانتظام که زندگیشان را وقف این کشور کرده ومی کنند، بتوانند فرصت خدمت به کشور و این ملت بزرگرا بدست آورند و ما را به جایگاهی که سزاوارش هستیم برسانند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
تارنمای " ملی ـ مذهبی "

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید