رفتن به محتوای اصلی

تا دولت و ملت مانند شهد و شیر آمیخته نشوند، سعادت دست ندهد

تا دولت و ملت مانند شهد و شیر آمیخته نشوند، سعادت دست ندهد

وقتی سخن از "شهد و شیر" می شود، عموماً به یاد جامعه ای آرمانی موسوم به بهشت می افتیم. جامعه ای که در آن بدی و ظلم وجود ندارد . مخصوص کسانی است که در این دنیا پاک زیسته اند . اما این اندیشه که در این دنیا، با همین مردم و حکومت ها بخواهیم تلاش کنیم تا جامعه ای سعادتمند بسازیم و به سوی محبت، عدالت و وحدت حرکت کنیم، مقوله ای است که گویا کمتر از" شهد و شیر" استنباط می شود. زیرا آنقدر در دام ظلم و جور گرفتار شده ایم و درد جنگ و نفاق را چشیده ایم که کمتر اندیشه رهایی در عدالت و صلح به ذهنمان خطور می کند و در اعمالمان متبلور می شود.

موضوع این مقاله ممکن است در ظاهر امری بدیهی به نظر برسد. بس آشکار است که برای نیل به سعادت، دولت و ملت باید مثل شهد و شیر به هم آمیخته باشند. باید روابط در نهایت محبت و الفت باشد. اما این ایده وقتی مطرح می شود که در جامعه ای زندگی کنیم که بین دولت و ملت گسستی واقع شده و فاصله ای افتاده باشد. در واقع جامعه سعادتمند نباشد. در چنین جامعۀ گسسته ای وحدت وجود ندارد. تفرقه و تضاد موجود است. از آنجا که اضداد با هم جمع نمی شود، رقابتی ایجاد می گردد که این تضاد مرتفع شود و یک قرائت حاکم شود. قرائتی که قدرت بیشتری را در اختیار دارد. یک قرائتی شدن جامعه اگر چه به یک دست شدن آن می انجامد، ولی منجر به حذف نگرش های دیگر و اندیشه های متفاوت می شود. در حقیقت هرگاه " برتری و بهتری به میان آمد عالم ویران مشاهده شد" . جامعه ای ایجاد می شود که دولت و ملتش مانند شهد و شیر به هم آمیخته نیستند. حال سوال اساسی این است که جامعه ظلم زده و یا خفقان آمیز چگونه می تواند به سمت جامعه ای متّحد و عدالت گستر سوق یابد؟ چگونه می توان از رقابت های لجام گسیخته بر سر قدرت رهایی یافت و در عین حال درمسیر تکامل رشدی پویا داشت؟ چگونه می توان با پرهیز از تقابل مستقیم با قدرت و یا مظاهر ظلم به سوی عدالت حرکت کرد؟

ما در نقاط بسیاری از جهان امروز شاهد تقابل میان دولت و ملت هستیم. اعتراضات روز افزون مردم و اعتصاب ها و درگیری ها سخن از دردی جهانی می کند که این مرض در برخی از نقاط دنیا حادتر است. ظلم بیشتر و خفقان درد آورتر است. رویدادهای اخیر در ایران مظالمی را که ملت در معرض آن قرار گرفته اند را روشن می سازد. ظلم هایی که سالیان دراز اقشار خاصی از جامعه چون اقلیت های مذهبی، قومی و ... در ایران با آن مواجه بودند، امروز به طور ناگهانی تعداد کثیری از ایرانیان چنین برخوردهایی را تجربه می کنند. کشتارها ، شکنجه ها و ناپدید شدن افراد در وقایع اخیر که موجب حزن و اندوه بسیار هر وجدان بیداری است، رهیافتی به سوی جامعه ای همگون را می طلبد.

در طول تاریخ برای تغییر این شرایط اقدامات متنوعی شده است. انقراض حکومت های مستبد، انقلابات و ... نمونه هایی از تلاش بشر برای وصول به جامعه ای عادل تر است. تجربه بشر حاکی از آن است که تقابل مستقیم با ظلم و فساد برای ایجاد عدالت و قسط حاصلی جز تولد ظلم دیگری نداشته است. به علاوه جوامعی که برای این مقابله تلاش می نمایند، در طی سالیان ،چنان از آرمانهای خود دور شده اند و تحت تاثیر اجتماع ،تدنی اخلاقی و اجتماعی نموده اند که به فرض تغییر در عناصر قدرت آمادگی لازم را برای ایجاد تحولی بنیادین در ساختار قدرت ندارند. به همین خاطر چون ساختار فاسد است، تغییر ظاهری در مولفه های قدرت نمی تواند نوید بخش سعادت در جامعه باشد.

بنابراین برای ایجاد تحولی راستین لازم است از تغییری که می خواهیم ایجاد نماییم، برداشت صحیحی داشته باشیم. در غیر این صورت در دام آرمانگرایی افتاده و مجهودات ما حصر در مقابله با هر مضرتی در جامعه خواهد شد. از علل غافل شده در پی معلول ها خواهیم افتاد. در این شرایط میزان مشارکت ما در تحول جامعه به مقابله با افراد شریر و یا برخورد با شرایط نامطلوب تنزل می کند و این رویارویی و تقابل سنگ محکی برای عدالتخواهی می شود. مثل این است که پزشکی به جای درمان بیماری پوستی تلاش برای مخفی کردن علائم ظاهری آن نماید و به این دل خوش دارد که با پنهان شدن این علائم، بیماری نیز درمان شده است. جامعه ما نیز بیمار است، باید در پی علل این بیماری بود. در نتیجه تلاش برای مقابله با هر بدی در جامعه کاری عبث و اتلاف وقت است. اگر ریشه این درد شناخته شود و برای درمان آن تلاش شود، مسلم است علائم و آثار این درد اجتماعی نیز برطرف خواهد شد.

در مسیر درمان این درد بهترین اقدامی که می توان به خدمت و تامین عالی ترین منافع جامعه و کشور پرداخت، فدا کردن منافع و تعلقات خویش اعم از سیاسی و غیر سیاسی است. زیرا تاکید بر منافع شخصی، حزبی و یا ملّی مانع از این می شود که بتوانیم به اهدافی بلند تر برسیم. رقابت بر سر این منافع جامعه را فلج می کند و اصل وحدت را از میان می برد. در واقع باید امکان اشراف بر امراض جامعه بی هیچ جانبداری و تعصب مقدور باشد. در این صورت مدل جدیدی برای مقابله با ظلم حاصل می گردد که نه سکوت در برابر سرکوبگران است و نه توسل به خشونت. این مدل و اسلوب که تناقضات دو شیوه قبل را در خود حل می کند، نظر در وحدت دارد، اما مسلما تلاش در این مسیر بسیار دشوار است. ما در جهانی مادی زندگی می کنیم که تمایل به تجزیه، تقابل و تفرقه دارد. به همین دلیل است که با وجود اینکه وحدت امری بدیهی به نظر می رسد و مانند شهد و شیر می نماید، از جوامع ما بسیار فاصله گرفته است.

افرادی که تمام عمر در خلاف مسیر وحدت و گذشتن از اغراض شخصی زندگی کرده اند ، یکباره نمی توانند تغییر کنند. این امر مستلزم تعلیم و تربیت است که مسلماً تدریجی و زمان بر است. بنابراین وقتی در جامعه ای ظلم زده و در میان افرادی زندگی می کنیم که برای بدست آوردن قدرت و یا تلاش برای حفظ آن به هر وسیله ای تمسک جسته و اهداف متعالی خود را فراموش می کنند، باید به نیروی درونی خویش اتکا نماییم. نیرویی که ما را از گزند نفرت و کینه حفظ می نماید و اینچنین ما را از فراموشی هدف خود که علت سعادت (یعنی وحدت) است برحذر می دارد. به علاوه ما را از رویارویی و مقابله با مظاهر جور - که حاصلی جز شکست ندارد - در امان نگه می دارد.

توانایی این شیوه زمانی مشهود می گردد که موفقیت نمونه های عملی آن را در طول تاریخ به خاطر آوریم. صدماتی که مسیحیان در سیصد سال اول میلادی متحمل شدند، باعث نابود مسیحیت نشد، بلکه سبب حفظ ارزش های این جامعه و توسعه آن باورها در جوامع گردید. مثالی دیگر دوران متاخر ایران است. در ابتدای انقلاب اسلامی شاهد اعدام بالغ بر دویست بهایی صرفا به دلیل اعتقادی بوده ایم. با وجود فشارهای اقتصادی و فرهنگی و مذهبی براین جامعه شاهد برخوردهای پرخاشگرانه بهاییان و یا حالت انفعالی از جانب این جامعه نبودیم . دفاع بسیاری از ایرانیان، روشنفکران و روشن ضمیران ایرانی از حقوق این جامعه خود شاهدی بر ایستادگی و استقامت بهاییان در برابر ظلم است. بعد از انقلاب فرهنگی و اخراج ایشان ازدانشگاه ها و مشاغل دولتی که به هدف فلج کردن این جامعه بود، بهاییان اقدام به تاسیس دانشگاهی نمودند که مدرک آن در داخل ایران پذیرفته نمی شد. فارغ التحصیلان این دانشگاه که بسیاری از آنها در سایر کشورها ادامه تحصیل داده و به کشور مراجعت نموده اند، به خدمت ایران و ایرانیان در راستای تخصص خود مشغول اند.

به عبارت دیگر اطاعت از حکومت وقت تا آنجا که به کتمان اعتقادات و باورهای افراد منجر نگردد، به معنای پذیرفتن خواسته های سرکوبگران نیست و راه های خدمت به کشور و بشر و رشد اجتماعی و فرهنگی را مسدود نمی کند. به علاوه هیچ حکومتی نیز نتوانسته است با دروغ و استبداد پایه های مستحکمی برای بقای خود بنا نماید. باید تلاش کرد نمونه و مدلی ایجاد شود که حتی الامکان از تقابل افراد ، گروه ها ، احزاب ، دولت و ملت جلوگیری نماید. رفتاری هدفمند که حاضر نیست به خاطر موفقیت های زودگذر ارزش ها و آرمان های بلند خود را زیر پا بگذارد. در نتیجه تاب و تحمل زیادی باید نشان داده شود. رفتار منعطف و در عین حال روشن و نسبت به آرمان های خود قاطع نیاز است. چنین الگویی دایره وحدت را میان اقشار مختلف ملت و دولت گسترش خواهد داد و سرکوبگران و ظالمان را منزوی خواهد نمود. ایران را به سمت ایرانی سعادتمند و با شکوه سوق خواهد داد. با بسط روشنایی دانایی مردم، تاریکی تعصب و جهل را از میان خواهد برد و با بیداری وجدان عدالت طلب آحاد جامعه، بساط محبت و وفاق را خواهد گسترد.

در پناهش شاد مانید!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید