رفتن به محتوای اصلی

مقصد نهائی کجاست؟

مقصد نهائی کجاست؟

به نظرم باید هر چه سریعتر این مسئله را روشن کنیم.

مقصد نهائی کجاست؟ چگو نه می توان بدان نائل شد؟

برای پاسخ به این دو پرسش باید هدف مشخص باشد، آنگاه می توان شرایطی را که درسایه رخ نمائی شان اهداف وجه تثبیت و تجلی بیابند، مقصد نام نهاد.

آیا بدنبال نیست و هست خلق الساعه که تریبون هایش در خارج از کشور کم نیستند هستیم، یا هدف را در طی طریق دشوار و پرسنگلاخ فتح سنگر به سنگر درک نموده ایم و مقاصد را نشانه گزاری کرده و گذران آن را ملزومه اساسی نیل به مقصد نهائی می دانیم،( حرکت سبز در ادبیات و عمل خود اینگونه نشان داده است)، بنابراین باید راه خود را مشخص کنیم.

باری، وقتی از مطالبات مسلوب ملت سخن بمیان می آوریم و نیل به آن را هدف می شماریم و شرایط تبارز کاملش را مقصد نهائی، باید بدانیم برای رسیدن به این اهداف و اعمالش در چنین مقصدی امکانات پروازی نداریم، ما هم بمانند آن اتومبیلی که طی کننده مسیرهای مشخص و نائل مقاصد نخستین است، باید مسیر های مشخص را پیموده و مقاصد اولیه را بشناسیم.

باید بپذیریم، سقف مطالبات ملت دارای هر ارتفاعی که باشد، اگر بشکل مدون و منسجم و پلکانی به نیل بدان نگریسته نشود، تا آینده ای غیر قابل پیش بینی همچنان بسان امروزه روز مطالبات مغفوله و مسلوبه بحساب خواهند آمد و هیچ پیشرفت و دستاورد مهمی در بر نخواهد داشت.

مطالبات مهمی نظیر جدائی نهاد دین از نهاد دولت، به تعبیر غالبش و بسیاری از مطالباتی که اغلبشان در ظرف توانائی برآورده سازی ساز و کار سیاسی فعلی نمی گنجد، اگر تاکید دگماتیک بر اینها ، آنهم به اشکال مبهمی چونانکه هر طیفی برداشت خاصی دارد، ادامه یابد و نپذیریم که از فضای میان زمین و آسمان نمی توان به سقف رسیده و لاجرم کف مبداء حرکت است، نباید در انتظار ماحصلی جز استهلاک نیروی اجتماعی و رکود و شکست و خسران باشیم.

در عمل سیاسی مدرن، جریان های سیاسی حامل وزن رهبری و هدایت، برای جلوگیری از ریزش اجتماعی و رسوخ نا امیدی در بدنه استعداد اجتماعیشان و در راستای باور حسابگرانه به امکان نیل به اهدافشان، در مانیفست حرکتی خود ارزشها و مطالبات را اولویت بندی می کنند و بر اساس چنین چینشی با کمک استعداد اجتماعی خود سنگرها را فتح می کنند، یکی پس از دیگری.

این به غایت مسئولانه تر از حرکت بر امواج مبهمی است، که جهتش مشخص نیست.

برای کشتی که مقصد مشخصی ندارد هیچ باد موافقی نمی وزد، این را باید بپذیریم.

مقصد مشخص، الزاما همان مقصد نهائی نیست، بل رسیدن به شرایطیست که در آن بتوان گام ها را مطمئن تر و با هزینه کمتربه سمت اهداف غائی برداشت.

بر این اساس مقصد مشخص و شفاف متعرض و معارض مقصد نهائی نیست بلکه تسطیح کننده مسیر و فراهم کننده بستر مناسب نیل بدان است.

بنابراین باید متد عمل را بر پایه فتح پلکانی مقاصد دریافت. این دریافت بدون التزام به فرهنگ اصلاح امکان ندارد.

ما چه موافق اصلاح طلبان باشیم چه مخالف، گزینه ای مناسب تر و مشخص تر از اصلاحات نداریم، چه که تصویری که در برابرمان قرار می دهد، از آینده نزدیک تصویری عینی تر، منطقی تر، حقیقی تر و باور پذیر تر از دیگر انتخاب هاست.

مدلهای دیگر پیش رو تضمین راهبردی ندارند و فقط مدعی شدن هستند و به چگونه شدن پاسخی نمی دهند.

باید بپذیریم اصلاحات و رفورم فلسفه محکم وقابل دفاعی برای خود دارد ، بخصوص در این دوره و نمی توان آنرا صرفا بدلیل بد کنشی نیروهای سیاسی اصلاح طلب که صرفا یکی از دلایل عدم موفقیتش در آن دوران ونه کل دلایلش بود، به باد نفی و ردش گرفت.

برخی از نظریه پردازان بیرونی متاسفانه دقیقا همان اشتباهی را مرتکب می شوند، که در روزها و ماه های پیش از انقلاب مرتکب شدند و آسیبهایش هم اکنون گریبان کشور را گرفته است.

البته همه انقلابی نمی اندیشند اما انقلابی حرف می زنند، از نیروهای چپ تصحیح شده تا به اصطلاح سکولارهای سبز، خب این کمی طنز به نظر می رسد و البته ازاردهنده است. طنزش این که غالبشان در تحلیلهای خود انقلاب را در محتوا و ماهیتش نفی می کنند و آزاردهنده این که جز اهدافی که در انتهایش هر یک در اندیشه کسب انتفاع هستند چیزی به چشم نمی خورد.

مثل معروفیست که می گوید جاهلان همیشه مطمئنند و عاقلان همیشه مردد.

نمی دانم چگونه یک عالم و استاد نظریه پرداز می تواند سکولاریزمی که مدعی اش است را وحی منزل بداند و آن یکی کتاب مقدس چپ ها را تنها تابلوی راهنمای سعادت ملت بینگارد و مصداق مثال مذکور نیز قرار گیرد. این حد از الینه شدن کمی غیر طبیعی نیست؟

((این یکی که صبح و شام جز دشنام و بد و بیراه و تحلیلهای آبدوغ خیاری پیرامون نقش اصلاح طلبان عرضه نمی کند و مخاطب را با این پرسش فی الفور مواجه می سازد که اینها این سه دهه کجا بوده اند و اساسا دشمن کیست؟ و

آن یکی در جمعه گردیهای مارکوپولویی خود دریغ از اندکی انصاف در بیان، تیغ خود را بمانند همیشه به سمت اصلاحات و اصلاح طلبان نشانه می رود تو گوئی در این ملک ما و در این حال دشمنی بنام نهاد ولایت فقیه و سازمان کودتا و دولت کودتا و اعوان و انصار و حامیانش ندارد این ملت و سیبل اصلی باید اصلاح طلبان باشند. باری ، مصادیق فراوانند.

هیچ چه باید کردی هم ارائه نمی دهند جز نفی و طرد و رد، بقول دوستی شاید می خواهند از نشیب و فراز های حرکت که در اوهامشان به شکست و رکود تعبیرش می کنند، برای خود در آینده جامه ای ضخیم تر بدوزند و ما لا.....................؟ )).

الزاما قرار نیست بنده موافق و متفق اصلاح طلبی ایده ئالم فضای اصلاحات باشد، بحث، بحث ارزیابی آرمانی ترین ها نیست، بحث عملی ترین هاست. مسئله اساسی امکان و شرایط فعلیت یابی و عملی شدن است. نسخه رفورم خیلی شفاف تر و قابل اعتماد تر به نظر می رسد برای عملیاتی شدن.

هم اصلاح و هم انقلاب دو گزینه پیش روست، کدامیک در این شرایط عملی تر است. این بمعنای نفی دیگری نیست، به معنای غلبه فوریت است.

اتمسفر اصلاحات یکی فایده گرانقدری که در خود داشته و ما گهگاهی انعکاس هایش را در فضای عمل سیاسی می بینیم، نهادینه کردن فرهنگ سیاسی جدیدتر و بروز تر و عقلانی تر است.محمل مباحثات و مجادلات نظری نسبتا فراخ است اما در بیرون از مرزها شاهدیم این فرهنگ و نظام تبادل نظر و پینگ پنگ سیاسی وجود ندارد و فضا متاثر از همان چارچوب ها و محدویت ها و تنگ نظری های مسلط پیش از انقلاب مانده، فقط جهان بینی ها متحول شده ، شعارزدگی ها و جو زدگی ها همچنان وجود دارد.

مثلا واکنش یک مخاطب به تحلیل های یک متخصص جامع شناسی که اصلاح طلبان را مرده می انگارد و یحتمل خود و همجنسان نظری اش را زنده و پویا، چه باید باشد جز در خوشبینانه ترین حالت ممکن سربرآردن دو عدد شاخ؟

تکرار این ادعای پوچ آن هم دانسته، که اصلاح طلبان نهایتا نظام را فدای ملت نمی کنند، از یک استاد و متخصص جامع شناسی سیاسی فی الواقع لج انسان را در می آورد، بقول عزیزی تجاهل العارفین در حد تیم ملی.

این که یک گروه و جریان به اصطلاح توانسته جریان اصلاحات را از ساختار و بدنه سیستم جدا کند،بنابراین، باید نافی نقش آفرینی و جایگاه اجتماعی اصلاح طلبان شویم و اینها تمام شده اند، مضحک است، اتفاقا این امتیازیست که اصلاح طلبان همراه خود دارند، نه نقطه ضعف که آن دوست محترم چپ در مذمتش رساله می نویسد. واقعا بعضی تحلیلها از طنز هم گذشته به خود تحقیری تام رسیده.

بر خلاف گمانه برخی اصلاحات مورد ادعا و احترام و نظر ما صرفا در توصیف مشی خود، ساختار و ستون پایه های نظم مستقر را محترم می شمارد اما در هدف آنچه برایش محترم است و خط قرمز، اساس انقلاب است و از کف ندادنش. شاید برخی اصلاح طلبان اینگونه نباشند اما اقطابشان چنین می نگرند، در مورد مهندس موسوی و جریانات محوری و هزینه پرداخته اصلاح طلب، تردیدی ندارم که جز این نیست.

نظام سیاسی فعلی ره آورد انحراف انقلابست و نه اصل آن و من چندین بار با گوش خود این تعبیر را از بزرگان اصلاح طلب که ذکر نامشان مقرون به لزوم نیست شنیده ام. بسیاری از این عزیزان با دیده تردید و بعضا اعتراض به سوابق حاکمیت می نگرند و چشم بر تاریخ و حقایق آن نبسته اند اما شرایط اقتضائی دیگر دارد.

بنابراین اصلاح طلبان به انقلاب و اهدافش سوء نظر ندارند و تعهد به حفظ آنرا در صدر منشور اخلاق عمل سیاسی خود می دانند اما به نظم مستقر و مجموعه اشتباهات و خطاها و انحرافاتش چرا.

رجعت به آرمانهای انقلاب مهمترین مطالبه حرکت فعلیست و کیست که بتواند ایراد کلی بر این مهم قائل باشد و مهر ایرانیان به آرمانهایی ربوده شده انقلاب را نادیده انگارد. استقلالی را که با تغییر رنگ پرچم و تبدیل ایران به حیات خلوت روس ها و چینیها و رشد سیل آسای میزان وارادات و اقتصاد وابسته و مصادره و ربایش مفاخر ملی فرهنگ ایرانی توسط برخی ممالک و تحقیر و هتک آبروی ایرانی در معرض آسیب جبران ناپذیر قرار داده و آزادی را که ؟؟؟؟؟

باید جدی باشیم، آگاهی نکته ظریف و حیاتی که مهندس موسوی بدان اشاره می کند، اعتدال ، جدیت و هدف مندی باید شاخصه های اصلی عملمان باشد. برای موفقیت باید مقصد مقطعی و مشخص و نه نهائی، عقلانیت و تدبیر را همواره درصدرنظر و عمل لحاظ کرد، وقت زیادی نداریم، وقت برای به انقلاب فکر کردن داریم و دلایلش مشخص است، اما شرایطش هنوز فراهم نیامده، نه اینکه پتانسیل اجتماعی انقلابی گری نداشته باشیم بلکه شرایط دیگرش چندان بارز نیست.

یادمان باشد، آنها که شمشیر روی موسوی ها و کروبی ها می کشند و راه آنان را از خواست ملت جدا می دانند، سالهاست تغییر را فقط به انتظار نشسته اند، التماس کرده اند، نعره زده اند، بر بال ناتوان توهماتشان، نفرتهاشان، عقده هاشان و سیاه و سفید اندیشی شان.بی هیچ نقش و نما و نمود و فعلی و پرداخت تاوانی.

اما موسوی ها و کروبی ها و دربندان ما و ملتی مظلوم بی دفاع و جسور بودند که آن را عملیاتی کردند، مومنانه و مسئولانه.

باید در کنارشان ایستاد.

یادمان نرود، انبوه درد و هزینه هائی را که برای دوای و التیام این درد این ملت پرداخت کرده و میکند.

آری باید در کنارشان بود و چشم و گوش را بر کوتاه اندیشی ها و سطحی نگری های جمعی متوهم پستو گزیده پوچ اندیش باید بست.

همچون روزهای زیبایی که همه فریاد می زدیم، باهم، رای مرا پس بده. حلقه اتحادمان رای ربوده شده مان بود، نه برای صرفا پس گرفتن رایمان از جیب گشاد دروغ گویان و ک ودتاگران، بل برای اهدافی بس بزرگتر. اکنون هم باید ساخت عملمان بر آن گونه باشد.

مقصدمان جز از راه رسیدن به کاروانسرای اصلاح، رسیدنی نیست. یادمان نرود یک سو دشمنان قسم خورده کودتاگرند و سوی دیگر ظاهرا دوستان جاهلی که جز از برای ارضای نفرت انباشته شده شان .....................

آنچه باید بدان توجه شود، تنگی وقت و سختی مسیر و نزدیکی بدانست.

باید هسته های اولیه دوباره بازسازی شود بر اساس مشی نخستین، باید آرمانمان را در علم به راه و دشواری مسیر مان تعریف کنیم نه در توهمات معدودی پستو گزین راحت نشین.

همیشه ق

بنابراین چهار رکن آگاهی، اعتدال،جدیت و هدف مندی باید اساس پویش سبز مان باشد.

هسته ها و شبکه های اجتماعی راه سبز باید در عمل خود این ارکان را مدنظر قرار دهند، کلیه فعالیت ها چه در عرصه تقابل مستقیم و چه در عرصه آگاه سازی اقشار اجتماعی که متضمن وحدت و انسجام و قوت عمل ملیست، همانند بیست و پنج و بیست و هشت خرداد و روز قدس و عاشورا و ..................

باید به همان هسته هایی که در ایام انتخابات بشکل منسجمی شکل گرفته بود، برگردیم.

آنچه می توانیم نقشه راهمان را بر پایه آن تدوین کنیم، یک سری اولویت های اساسیست که باید آنها را بر اساس فوریت ها و الزامات و شرایط دسته بندی کرد ، تنها در این صورت است که مقصدمان شفاف می شود.

این اولویت ها باید در شعارهای مبارزه منعکس شود، بشکل مشخص. در ضمن رادیکالیزم هم مذموم نیست اما بی قائده هم نیست، نسبتی مشخص با عقلانیت راهبردی دارد.

مثلا شعار بر ضد تجسم عینی خباثت در قامت آن مقام و مسئول اساسا رادیکال نیست. اما باید تلاش شود مرزهای باور های مذهبی و سنتی اجتماعی نیز توسط افرادی که غرض و کینه نسبت به باورهای غالب اجتماعی دارند در نوردیده نشود که این آفات سنگینی به همراه خواهد داشت

وظیفه ما اینست که به هر نحو ممکن البته در چارچوب برداشت های عقلانی اتفاقا صحنه را خیلی داغ کنیم.

طی این چند ماه بر اساس بسیاری از قرائنی که مسئولان بدان اذعان نیز کرده اند، نظام از لحاظ طی روند طبیعی دچار بحران شده، این بحران به گواه این مسئولان که هم در بدنه اجرائی هستند و هم در قلب حاکمیت اوضاع را برای حامی کودتا و دولت منسوبش و دیگر نهاد ها و ارگانهای این مجموعه نفس گیر کرده است. باید ادامه داد، برخلاف نظر آقای هاشمی اتفاقا هم اکنون وقت داغ تر کردن فضاست.

اراده ای به میان آمده که در پی خواباندن غلظت رفتار رهبران جنبش است، باید چنان فضا را داغ کرد که این اراده سازش کارانه محلی از اعراب پیدا نکند.

ارتباط مستقیم میان عمل رهبران و موثران و عمل اجتماعی یک سویه نیست، دوسویه است و همانگون که رهبران و موثرین می توانند و باید با انسجام و استحکام قدمهاشان ، تزریق کننده انگیزه لازم برای تقویت حرکت اجتماعی هستند، جامعه هم می تواند و شاید حتی باید همین نقش را برای تقویت روحیه و دست بازی رهبران ایفا کند.

حال اما اولویت های اشاره شده:

نخستین رده این اولویت ها عبارتند از : آزادی تمامی زندانیان سیاسی عقیدتی و اعاده حیثیت و حقوق تضییع شده شان، عذرخواهی حکومت از ملت بابت ایراد خسارات فراوان مادی و معنوی طی این چند ماه، محاکمه آمران، عاملان و دست اندرکاران جنایت های رخ داده در هر رده و مرتبه ای که قرار دارند.

دوم عبارتست از برکناری دولت کودتا، تصحیح قانون انتخابات و برگزاری مجدد انتخابات با نظارت سازمان های حقوقی بین المللی، و حرکت در مسیر اصلاح قانون اساسی .

الویت های بعدی: برگزاری رفراندوم عمومی جهت تثبیت یا تعویض نظام سیاسی.

قطعا پرسش بلافاصله این خواهد بود که خب، تجربه ثابت کرده نظام از موضع غیر عقلانی و استبدادی اش عقب نخواهد نشست، بعد از این تکلیف چیست؟ پاسخ ساده است، به زمانه، زمان بدهیم اگر خروجی اش دلخواه نبود، آنگاه فقط یک هدف، یک ادبیات و یک ابزار: انقلاب ولاغیر

باز هم باید تکرار کنیم این جمله را:

برای کشتی که مقصد مشخصی ندارد هیچ باد موافقی نمی وزد، این را باید بپذیریم.

mrshokouhifard@gmail.com

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید