مادران در راهند
سحرگاهان
در سايهْ روشنانِ سُربىِ آسمان
در خوابِ هياهوها
مادران در راهند
با دستانى لرزان
و گام هائى آهسته .
مادرانِ تَحيُر و خُمُود
با قامتى شكسته
بر دل خَليده سوزِ درد
بر ديده خشكيده اشكِ شور
نجوا كنان
در گورستان ها ميگردند ،
خاك هاىِ سوخته را
بر مغاك هاىِ از ياد رفته ، مى بويند
ميگردند
ميگردند
تا گورِ فرزند بدانند .
كنارِ گورستانىِ مَطرود
در گوشه اى دلگير
بر صنوبرى پير
چكاوكان
ميترسند
ميترسند
روىِ برگِ سبز بخوانند .
وباغِ ما ،
چه بيصدا
چه بيصدا
زيرِ سايه ىِ شومِ ملخانِ آز
به خوابِ ابدى ميرود .
فرخ ازبرى - آلمان
٢ يونى ٢٠١٥
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید