رفتن به محتوای اصلی

یاد و خاطره یحیی رحیمی گرامی باد
16.07.2019 - 06:04

تاریخ مبارزات آزادیخواهانه کشورمان با تمام سیطره استبداد که همواره زندان، شکنجه و اعدام را برای مبارزان در پی داشته است اما واقعیت این است که در شب های تیره تاریخ استبداد زده مان همواره ستارگان آزاده ای در آسمان این سرزمین محنت زده درخشیده اند و حاکمان مستبد با تمام تبلیغات و تحریفات خود نتوانسته اند نقش پیشروانه و روشنگرانه این ستارگان عدالتخواه را از آسمان کشورمان محو کنند، یکی از این ستارگان حماسه ساز یحیی رحیمی نام دارد که یکی از خستگی ناپذیرترین مبارزانی بود که از نوجوانی تا آخرین دستگیری برای آزادی و عدالت مبارزه کرد.

یحیی رحیمی در سال ۱۳۱۸ در محله علافخانه کرمانشاه متولد شد، در دوران کودکی و نوجوانی شاهد جنبش ملی شدن نفت و کودتای بیست و هشت مرداد بود که این دو رویداد سرنوشت ساز تأثیر خود را بر روحیه کنجکاو و پراحساس او بر جای نهادند، یحیی از نوجوانی مطالعه را آغاز کرد و با محافل مطالعاتی در کرمانشاه و سنندج در ارتباط بود و به همین علت در نوجوانی یک بار در سنندج به مدت کوتاهی دستگیر شد، یحیی در سال ۱۳۳۸ موفق به‌ اخذ دیپلم گردید و برای کنکور عازم تهران شد اما به‌ هنگام پیاده شدن از اتوبوس در گاراژ دستگیر شد و مدت چهل روز بازداشت گردید و از شرکت در کنکور محروم شد! یحیی در سال ۱۳۳۸ حرفه آموزگاری را برگزید، اولین محل تدریس او نفت شهر بود، این شهر با این وجود که دارای مخازن نفت و پالایشگاه بود اما از محرومیت رنج می برد، یحیی در کلاس های درس افزون بر آموختن درس های متداول دانش آموزان را نسبت به مسائل و مشکلات جامعه آگاه می کرد و با خانواده های دانش آموزان نیز رابطه عاطفی برقرار می نمود و در حد توانایی آنان را در حل مشکلاتشان یاری می داد.

یحیی رحیمی تا سال ۱۳٤۵ در شهرهای نفت شهر، قصرشیرین و سرپل ذهاب تدریس می کرد و در این سال به کرمانشاه منتقل شد، در کرمانشاه نیز محافل مطالعاتی ایجاد کرده بود که بیشتر شامل آموزگاران و دانش آموزان بودند، از این رو در سال ۱۳٤۶ توسط ساواک در کرمانشاه دستگیر و پس از سه ماه آزاد شد اما از تدریس محروم گردید و به مدت سه سال به بخش اداری منتقل شد، یحیی در سال ۱۳٤۹ به تهران منتقل گردید و در دبیرستان حافظ مشغول تدریس شد و در دوره شبانه این دبیرستان با یوسف زرکاری که دانش آموز دوره شبانه و کارگر راه آهن بود آشنا شد، یحیی که زمینه های فکری و استعداد او را دریافته بود گفتگو و مطالعه با او را آغاز کرد، یوسف زرکاری در ارتباط با مبارزات کارگری مدت یک سال زندانی شد و پس از آزادی به سازمان چریک های فدایی خلق پیوست و در درگیری مسلحانه جان باخت، یحیی دوباره در فروردین ۱۳۵۰ دستگیر شد و چون هیچ مدرکی برای محاکمه او وجود نداشت پس از شانزده ماه آزاد شد، زندانیانی که در آن زمان در قزل قلعه بودند شاهد مقاومت جانانه یحیی در زیر شکنجه بوده اند.

در نوروز ۱۳۵۲ یحیی به اتفاق برادرش که برای معالجه به تهران آمده بود در یکی از مسافرخانه های تهران دستگیر و پس از چند روز آزاد شد، آخرین دستگیری یحیی در زمان شاه در خرداد ۱۳۵۲ در منزل مسکونی پدرش در کرمانشاه بود، به هنگام دستگیری یحیی به قصد فرار از کوچه ای که با فاصله چند متر بالاتر از خیابان قرار داشت با یک جهش به خیابان پریده بود اما ماموران ساواک در خیابان او را دستگیر کردند و به کمیته مشترک ساواک و شهربانی تحویل دادند، کمیته مشترک ساواک و شهربانی که در زمان حکومت اسلامی به کمیته سه هزار و توحید تغییر نام داد شاهد کشتار و شکنجه های طاقت فرسای دو نظام بود اما زندانیانی بودند که در این شکنجه گاه حماسه آفریدند و یکی از این حماسه سازان یحیی رحیمی است و او تنها زندانی بود که مدت دو سال و نیم زیر بازجوئی و شکنجه بود، در این دو سال و نیم چندین بازجو از او بازجوئی کردند و انواع شکنجه ها را روی او آزمایش کردند و حتی یک بار هم به مدت سه ماه جیره شلاق داشت که هر روز باید به اتاق حسینی شکنجه گر برده می شد، یک بار حسینی جلاد با فحش و ناسزا به او گفته بود: "تو مرا خسته کردی!"

یحیی پس از دو سال و نیم بازجوئی و شکنجه در پاییز ۱۳۵٤ به قرنطینه زندان قصر منتقل گردید، در بدو ورود یحیی بسیار تکیده و لاغر شده بود اما پس از چند روز ورزش و مطالعه را با احتیاط آغاز کرد، یحیی در زندان با دگراندیشان و مذهبی ها بسیار دوستانه رفتار می کرد و حتی با نگهبانان سرباز که اکثرا روستائی بودند برخوردی دوستانه داشت که به همین دلیل یک بار مورد ضرب و شتم وکیل بند زندان قرار گرفت! در اواخر زمستان ۱۳۵٤ تمام زندانیان قرنطینه را به بند یک زندان سیاسی منتقل کردند، در بدو ورود سرگرد زمانی رئیس بند سیاسی که یحیی را می شناخت برای ارعاب بقیه زندانیان دستور شلاق زدن او را صادر کرد به طوری که پاهایش را در بهداری زندان چندین بخیه زدند! در بند یک با این وجود که زندانبانان نسبت به او حساسیت داشتند همواره در حال مطالعه و بحث و گفتگو بود، در برخورد با پلیس با شهامت بود و در برخورد با زندانیان فروتن و مهربان، خالو حسینعلی هشتاد و پنج ساله را در حمام رفتن کمک می کرد و همیشه از دو زندانی که دچار بیماری روانی بودند مراقبت می کرد، در سال ۱۳۵۵ یحیی به دادگاه رفت و به شانزده سال زندان محکوم گردید!

در همین سال بعضی از زندانیان را که محرک اعتصابات زندان تشخیص می دادند به زندان های شهرستان ها منتقل کردند و یحیی به زندان بندرعباس منتقل شد، با ورود صلیب سرخ به زندان ها یحیی از زندان طاقت فرسای بندرعباس به زندان کرمانشاه منتقل گردید، در زندان کرمانشاه در یک درگیری با زندانبانان که عباس سماکار در کتاب خود آن را مفصلا شرح داده است مورد شکنجه قرار گرفتند و هر دو زندانی به خاطر اعتراض به رفتار زندانبانان مدت هشتاد و شش روز دست به‌ اعتصاب غذا زدند، پس از هشتاد و شش روز اعتصاب غذا عباس سماکار و یحیی رحیمی را به زندان قصر منتقل کردند، یحیی از عوارض بیماری های ناشی از اعتصاب غذای طولانی همیشه رنج می برد، در آذرماه سال ۱۳۵۷ یحیی جزو آخرین دسته از زندانیانی بود که با مبارزات مردم از زندان آزاد شد، به هنگام آزادی یحیی به علت محبوبیت یحیی در کرمانشاه تمام بازار علاف خانه به دیدار او رفتند به طوری که منزل گنجایش این همه جمعیت را نداشت و یحیی در کوچه در یک گفتار کوتاه از مردم سپاسگزاری کرد و آنان را به ادامه مبارزه تشویق کرد، در جلساتی که پس از انقلاب برگزار می شدند یحیی همواره خطر یک دیکتاتوری به مراتب خشنتر را گوشزد می کرد!

فعالیت های یحیی در ماه های پس از انقلاب خستگی ناپذیر بودند و در تمام شهرهای کرمانشاه و کردستان و تهران در حال رفت و آمد و ارتباط گیری بود و در شهرها و روستاها سخنرانی می کرد، سرانجام یحیی در اوایل تیرماه ۱۳۶۰ دستگیر شد و هیچ اطلاعی از نحوه دستگیری او در دسترس نیست و پس از چند روز به جوخه اعدام سپرده شد و انسانی مبارز به خاک افتاد، یحیی هرچند با محافل طرفدار مبارزه مسلحانه در ارتباط بود اما به طور رسمی عضو هیچ سازمان سیاسی نبود، خود اعلامیه ها را می نوشت و تایپ می کرد و خود آنها را پخش می کرد، اکنون کمیته مشترک تبدیل به موزه شده است و در سلولی که خامنه ای چند روز در آنجا زندانی بوده تندیس او را در معرض دید گذاشته اند و از یحیی رحیمی و همچنین از مبارزان دلاوری که در این شکنجه گاه جان باختند و یا تا سرحد مرگ شکنجه شدند مانند بهروز دهقانی، عباس جمشیدی، غلامرضا اشترانی، هوشنگ عیسی بیگلو و ناصر رحمانی نژاد و صدها فرزند دلاور میهنمان نام و آثاری نیست اما نام و خاطره مقاومت یحیی ها در یاد آزادیخواهان ماندگار خواهد ماند.

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

yahiarahimi-780-1

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی
http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=46209

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.