رفتن به محتوای اصلی

"چرا هنوز برخی ها نمی توانند دل از جمهوری اسلامی بر کنند؟
قسمت پایانی
12.12.2020 - 21:57
 
.اما شنا در این برکه جداگانه ممکن نبود. تفکرما ازبسیاری جهات شبیه خمینی ونهایتا حزب توده بود.با این تفاوت که ما خود را تافته جدا بافته ای می دانستیم که مبارزه ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی ما انقلابی تر از خمینی و حزب توده که فرصت طلب واپورتونیستش می دانستیم ، بود. اما این توهمی بیش نبود. توهمی که همیشه با ما بوده وهست.
هر بار هم که این توهم ترک برداشت و از ترک ناشی از آن ما به این سو یا آنسو غلطیدیم و به اصطلاح پوست انداختیم و از پوسته خود خارج شدیم، دریغا که همیشه لایه ای از پوستین کهنه وقدیمی توهم بیادگار مانده از سال های دوربر تن ما ماند! پوستینی نمک سود شده با پوپولیسمی کودکانه! دباغی گردیده با چاقوی خود محوری و خود بزرگ بینی متفرعنانه که با وجود کرنش به قدرت و اشتباهاتی تلخ! اما همیشه خود را مرکز حقیقت می داند.
روزی بعد از کار روزانه در "رادیو زحمتکشان" از مسئول وقت سازمان در رادیو آقای جمشید طاهری پور که فرد دوم سازمان شمرده می شد پرسیدم "چگونه شد که ما این چنین واله وشیدا بدنبال خمینی افتادیم "؟ طبق معمول نگاهی دقیق به صورتم انداخت وبا اندکی مکث که میخواست نشان دهنده تفکر عمیق و دقت نظراوباشد گفت "روزی در سر راهم به دفتر تحریریه کار شاهد دو راهپیمائی در دو جهت مخالف بودم در یک جهت دریائی از مردم که شعار مرگ بر امریکا می دادند وطرف میدان آزادی می رفتند و در جهت دیگر صف طرفداران ما که در مقایسه با آن صف بسیار ناچیز بودند با همان شعاردر جهت مخالف طرف بالا. برایم بسیار تکان دهنده وسوال برانگیز بود. جای ما مبارزان واقعی علیه امریکا درون آن دریای خروشان باید می بود نه درصف کوچک بی تاثیر!باید به آن دریا می پیوستیم حتی اگرموجها پسمان میزدند"!
با چنین نگاهی گردن خم کرده، چشم بر تحجر،آزادی کشی وخشونت خوابیده در حکومت اسلامی خمینی خواسته و ساخته بستیم وبدفاع از مبارزه ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی او برخاستیم. سر مقاله نشریه کار-31 /2/1359 شماره 59- برمبارزه ضد سرمایه داری بزرگ و ضد امپریالیستی حاکمیت، صحه نهاد و سر آغاز فصل جدیدی در حیات سیاسی سازمان چریک های فدائی اعلام نمود.
فصلی که برگ ریزش جدائی اکثریت از اقلیت بود یا برعکس! چندان تفاوتی هم نمی کرد! چراکه فاقد عمق و اختلاف بنیادین بود. چرا که آبشخور هر دوی ما از یک جا بود! تنها درعمل متفاوت بودیم. بیشتر به داستان نگنجیدن پادشاهان در یک اقلیم شبیه بود و خامی هر دو طرف! هر چند شک دارم که تمام رهبری اکثریت خام بودند! بهرحال تعدادی می دانستند کجا می رویم.
"سیامک اسدیان"، از رهبری اقلیت می گفت "من عقلا شما را تائید می کنم اما احساسم می گوید باید با اقلیت بروم "! او هنوز دلبستگی خود را به سلاح بیادگار مانده ازحمید اشرف داشت. سلاحی که هرگز از خود دور نکرد و گمانم با همان از خود دفاع کرد و از دست رفت.
"سعید سلطان پور"که در فاصله ای نه چندان دور نمایشنامه "عباس آقا کارگر ایران ناسیونال" را با تم شدید ضد سرمایه داری،ضد امپریالیستسی و ضد لیبرالی که، لیبرالهایش تلاش می کردند لاستیک های امریکائی را جای گزین لاستیک های قبلی اتوبوس انقلاب نمایند روی صحنه آورده و نمایش عظیم خیابانی ضد امریکائی را روی تریلی سازمان داده بود. در دیداری کوتاه با من، حتی حاضر به دست دادن نشد و گفت "من با اپورتونیست هائی که سازمان را دنبال خمینی انداخته اند کاری ندارم "! در حالی که بن مایه اصلی کارش همان مبارزه با امپریالیسم امریکا بود و هم گام با خمینی. چرا که ناف چپ را با مبارزه ضد امپریالیستی بریده اند.
مسلما تائید مبارزه ضد امپریالیستی خمینی نمی توانست به تائید حزب توده که داعیه پیگیر ترین مبارز ضد امپریالیستی را یدک می کشید ختم نگردد .تائیدی که ما را در سلک احزاب برادر قرارمیداد وبا لم دادن بر بساط پهن شده انترناسیونالیسم جهانی و اتحاد شوروی وپختگی حزب توده "که فکر می کردیم"، ما را از اتخاذ تصمیمات بسیاری که در توانمان نبود و نمی دانستیم بکجا ختم خواهد شد رهائی می بخشید.
چنین بود که بیانیه"پیرامون شعار اساسی مرگ بر امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا متحد شویم"، نوشته آقای فرخ نگهدار سر آعاز دوران جدیدی از تاریخ سازمان فدائیان اکثریت گردید! که تمام سیاست های آن حتی تا به امروز را، با وجود فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم رقم زده است. بینشی که هنوزدشمنی با امریکا و مبارزه با آن را با استتار در پوشش ترمهای جدید پی میگیرد و ابایی از آن ندارد که اگر نیاز باشد آن را "اوجب واجبات بشمارد "وماهیت چپ خود را با آن توضیح دهد و بنمایش بگذارد. خط مشی ای که در انتخاب ونزدیکی به این یا آن نیروی سیاسی یکی از ملاکهای اصلی است!
این بینش اگرچه شعار ضد ولایت فقیه می دهد و خواهان بر پائی کشوری آزاد و سکولار بر مبنای منشور حقوق بشر و دمکراسی است! "اصولی که چه بخواهیم ویا نخواهیم جملگی حاصل و زائیده همین سیستم سرمایه داری غربی و برپایه دموکراسی لیبرال بنا شده است"!اما اغراق نحواهد بود اگر بگویم که بخش بزرگی از این وابستگان به نیروهای چپ متعلق به ایران، احزاب راست لیبرال اروپایی را تجسم زنده شرجامعه بشری اعلام میکنند و نیروهای چپ چه سنتی وچه نو را، که البته طیف سوسیال دموکراسی اروپایی را به محدوده آن راهی نیست، مالک ونماینده انحصاری تمامی ارزش های بشری، چون صلح و آزادی ودوستی و عدالت خواهی می دانند.ارزش های بر آمده از سوسیالیسمی که آنها منادی آن هستند و بخاطر آن مبارزه می کنند! سوسیالیسمی که هیچ نمود مشخص و عملی ندارد.
تمامیت اپوزیسیون حکومت در خارج از ایران در همین سیستم های سرمایه داری غربی به امرار معاش و گدران عمر مشغول است. فرزندانشان اغلب با استفاده بهینه از فرصتها و امکانان موحود در این جوامع، در مدارج شغلی خوب یا خیلی خوب قرار می گیرند و حتی بعضا به نمایندگی های پارلمانی می رسند.اما چه باک که رشته خونی در مبارزه با امپریالیسم مانع از دیدن این حقایق می گردد و هنوز بعنوان چپ از نابودی همین سیستم سرمایه داری سخن میگویند، در صورتیکه در تلاش برای معاش، اغلب افرادی آینده نگر ، واقع بین و پراگماتیست در بهره جویی حق خود از فرصتها و امکانات همان سیستسمی هستند که آرزوی نابودیش را دارند! این تناقضی است که قابل درک نیست، تناقضی که بیشتر دو گانگی را بنمایش می گذارد.
چنین تناقضی در گذشته در قبل از انقلاب در ایران، به زیانهای بزرگی منجر شد. تمام نارسائی واستبداد شاهی در سرکوب آزادی های سیاسی و مطلق العنانی شاه زیر ذره بین قرار گرفت بی آن که نظری بر گرایش سکولار غالب درسیستم ، آزادی های فردی، آزادی های اجتماعی ومدنی وفرهنگی و حقوق خانواده وتلاش او در جهت ساختن ایرانی مدرن با زیر ساخت های سرمایه داری که لازمه رشد اقتصادی و معیشتی جامعه بود افکنده شود. تلاشی که می توانست در تکامل خود با ایجاد و گسترش فرصتهایی نوین به شکل گیری نسبی برخی نهاد های دموکراتیک ره باز کند.
ما درنگ نکردیم، به جستجوی راه هائی برای شکل دهی به نهاد های مدنی ،اجتماعی وفرهنگی که می توانست بر بالا بردن درک اجتماعی یاری رساند اقدام نکردیم. چرا که همه امور را از زوایه مبارزه طبقاتی و مبارزه ضد امپریالیستی مورد ارزیابی قرا ر می دادیم، اتحاد با ارتجاع دینی در مقابله با "غرب امپریالیستی وفاسد" و استبداد سلطنتی و سرمایه داری،را درست و ضروری وبلامانع واخلاقی میدیدیم و پاسخهای بسیار ساده و اراده گرایانه را برای حل مسایل پیچیده جامعه از آستین خود بیرون میکشیدیم وبر تداوم مبارزه قهر آمیز پای می فشردیم.
ازهمین روست که هنوز بعد گذشت چهل سال از حکومت اسلامی، دیدن چهل سال جنایت های وحشیانه، کشتار عظیم سال شصت وهفت، برپائی گورستان های جمعی، سرکوب مداوم آزادی های فردی و نهاد های مردمی، انباشتن زندان ها از فعالین سیاسی، دامن زدن به تشنجات منطقه ای، جنگ های نیابتی و پای فشردن بر گسترش سلاح های موشکی و تحمیل فقر، بدبختی،فساد ،دزدی و برمسند نشاندن جنایت کاران ودزدان در راس قوای سه گانه توسط ولایت فقیه، هنوزهم با همان رشته ناف خونی مبارزه ضد امپریالیستی و به اصطلاح ضد سرمایه داری و عدالت خواهی دل از این حکومت لعنتی بر نمی کنیم، با دست پس می زنیم وبا پا پیش می کشیم !حتی برخی هایمان با سماجت واصرارعجیبی هنوز بر" سیاست تغیر رفتار رهبر" ، و " امکان اصلاح از درون" تاکید می کنیم ودیگران را به ندیدن واقعیت ها و بد فهمی متهم می سازیم.
نگرشی بغایت غلط و یاری رسان در جهت تحکیم وتداوم حکومت ولایت فقیه. متاسف می شوم وقتی به صحنه مبارزه سیاسی اپوزیسیون خارج کشور علی الخصوص به چپ که خود به آن تعلق داشتم می نگرم. سیاستی که هنوز بعد چهل سال کوچکترین اقدامی در نزدیکی به دیگر گروه های اپوزیسیون نکرده است .چرا که نزدیک ترین متحد خود را در بین جریان ها ضد امریکائی جستجو می کند.هنوز خود را محورعالم ومبارزسرسخت دمکراسی و ضد استبدادی می داند، بی آن که قدمی در راستای شکل دادن بیک جبهه معین زمانی در جهت مبارزه آزادی خواهانه و ضد استبدادی ولایت فقیهی در ایران بر دارد .
خود رانسبت به دیگر جریان های سیاسی منزه وپاک می داند، پاک دامنی که هنوز بعد از این همه اشتباهات ، این همه حمایت از خط خون آلود امام فکر می کند خونی نگردیده و نباید پاکی آن را در اتحاد عملی ولو کوچک حتی در حد دیدار و گفتگو با دیگر گروه های اپوزیسیون خارج از دایره خودیها، خصوصا اگر بوی راست لیبرال متمایل به غرب بدهد، آلوده گردد. "ما هنوزهم پاک ترینیم"!
اما من آن را ناشی ازخویشاوندی در نظر وعمل با اهداف اسلام ارتجاعی در قالب جمهوری اسلامی میدانم که رسالت خود رادر مبارزه آشتی ناپذیر وبی وقفه با آمریکا و متخدین منطقه ای آن تعریف میکند. حتی بخشی از نیروهای چپ اگر از این اهداف فاصله میگیرند برای مستقل جلوه دادن خود ، هنوز هم سیاست خود را در اشکال پوشیده ای از مواضع ضد آمریکایی وضد متحدین منطقه آن مرتبط میکنند. حقیقت این است بدون چنین سیاستی آنها هویتی را نفی خواهند کرد که به آن معتاد شده اند؛ ولی اراده و جرئت ترک آن را پیدا نکرده اند!
بخش اعظم نیروی چپ هنوز هم با سرسختی از این حقیقت دوری میکند که غلبه بر استبداد دینی حاکم بر کشور باید در اشکالی از پیوند با دیگر نیرو های اپوزیسیون، از مشروطه خواهان دموکرات گرفته تا نیروهای مناطق قومی ،مدافعان حقوق بشر، صلح، محیط زیست وده ها تشکل مردم نهاد و صد ها مبارز ضد استبدادی مانند نوری زاده ها ،نسرین ستوده ها و نرگس محمدی ها که هر یک سهمی غیر قابل نفی در تقویت مبارزه برای دمکراسی، آزادی و بر پائی دولتی سکولار دارند، شکل بگیرد تا ممکن ومقدور شود!
این چپ با تعریفی که از خود دارد حتی حاضر بیک دیالوگ ساده با گرایشات سیاسی موجود در اپوزیسیون که ترک دشمنی با آمریکا واسراییل و غرب را از اصول سیاست خود تعریف میکنند، نیست. بخشی از این چپ که زیر چتر حمایت ازاصلاح طلبی و یا حتی جمهوریخواهی تعریف شده است، رسالت خود را فقط در آن میداند که از شکل گیری هر کانونی متشکل از طیفهای محتلف اپوزیسیون راست و چپ و تلاش آنها برای پیوند با مبارزا ت وجنبشهای درون کشور، به هر قیمت ممکن از جمله وابسته نشان دادن و تخریب آنها جلوگیری کند.
چنین سیاست اتهام زنی در عمل بسود خط قرمزی است که جمهوری اسلامی، در فعالیت های برون مرزی خویش برای اپوزیسیون خارج از کشور ترسیم می کند. فشاری که در داخل بصورت سرکوب ،زندان وشکنجه بر فعالان داخل اعمال می گردد.
بخش عمده چپ ایرانی، با تعریفی که از خود کرده، قادر و حاضربه نشستن با جریانهائی نیست که نزدیکی به غرب وبه امریکا برایشان تابو شمرده نمی شود وبرعکس آنها هر نزدیکی به غرب را بمعنای سرسپردگی نمی دانند! دیدی که هرگز قادر نخواهد شد به هیچ کدام از نیرو های اپوزیسیون نزدیک شود. چراکه نه می تواند چیزی به آن ها بدهد و نه آنها را در حد می داند که چیزی از آنها بگیرد! نگاهی که فصل کننده است نه وصل کننده. او دردنیای واقعی، با سیاستهای حکومت استبدادی اما ضد امپریالیست ولی فقیه و اسلام سیاسی بیشتر احساس نزدیکی میکند "بدون آنکه شهامت اذهان به آن را داشته باشد،" تا با دیگر نیروهای اپوزیسیون که چنین پوستین کهنه و رنگ باخته ای را بر تن ندارند.!
"ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم" حافظ
پایان ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.