
من معمولا با کسانی که ادب و نزاکت در بحث و گفتگو را رعایت نکنند، وارد بحثی نمیشوم ولی چون این بار، کسی که چنین بی نزاکت بر من تاخته، دوست عزیزی است، علیرغم میل باطنیام، تا آنجایی که بتوانم مختصر، درباره مسائلی که مطرح کرده، توضیحاتی میدهم.
دوست عزیز، فرخ نعمتپور در مقالهای عصبی با عنوان "عرق جبینی که مایه تردید شد"، مرا مورد هجوم قرار داده و در ادبیات خود، بینزاکتی را به حد اعلا رسانده است. به نوشته او، من موجودی هستم دورو، نانجیب، دروغگو، ظاهرساز و...
نعمتپور (از فرخ استفاده نمیکنم تا با فرخ نگهدار اشتباه نشود) در همان ابتدای مقالهاش مینویسد که اژدر "علیرغم گفتهاش، حول حق اکثریتی ها برای تداوم سازمانشان، اما او از ادامه حیات سازمان اکثریت و عدم انحلال آن در حزب چپ بشدت برآشفته است و سازمان را اساسا نیروئی معرفی می کند فاقد توان و ظرفیت پیشبرد وحدت".
او متاسفانه مشخص نمیکند که چرا من، که عضو حزب چپ نیستم، چرا باید از انحلال سازمانش "در حزب چپ بشدت برآشفته" باشم.
همانطور که نوشتهام، من حق اعضای سازمان اکثریت را برای حفظ سازمانشان به رسمیت میشناسم ولی راستش را بخواهید، از حفظ این سازمان خوشحال نیستم و همانطور که نوشتهام آن را به ضرر حزب چپ ایران و کل چپ ایران میدانم.
و اما در مورد توان و ظرفیت پیشبرد وحدت پرسیدنی است آیا سازمانی که اصرار دارد در هر شرایطی و هر طور که شده خود را حفظ کند و اعلام میکند که این سازمان همواره پایدار خواهد بود، میتواند نیروی وحدت باشد؟ مگر یکی از شرایط وحدت چند نیروی سیاسی، ادغام آنها در هم نیست؟ مگر میشود نیروی وحدت بود و در عین حال سازمانهای سیاسی وحدت کننده را حفظ کرد؟
همکاری من با سایت کارآنلاین
من سالهای زیادی بود از عضویت در سازمان اکثریت استعفا داده و از آن دور بودم. چند سال پیش دوستان بسیار نزدیکم در این سازمان با این استدلال که خیلی چیزها در سازمان تغییر یافته و سازمان نه در درون خود و نه در سیاست بیرونیاش همان سازمان نیست و باید کمک کرد که هرچه بیشتر با گذشته فاصله بگیرد، مرا قانع کردند که مسؤلیت فنی سایت کارآنلاین را به عهده بگیرم. من هم قانع شدم و به همکاری با این سایت پرداختم و نقش من در آن تنها و تنها، همکاری فنی بود. بسیاری از دوستان من از این همکاری باخبر بودند و اظهار امیدواری میکردند که این همکاری من مفید باشد. اکنون فرخ نعمتپور همین همکاری را وسیلهای قرار داده است که در مورد من افشاگری کند و بر من بتازد. مایه تاسف نیست؟
تحریف تاریخ؟
سازمان جریکهای فدایی خلق ایران پس از انقلاب و پس از گذراندان دوران جنگ در کردستان و سیاست دوگانهاش در قبال جمهوری اسلامی، به تدریج سیاست انتقاد – اتحاد را در پیش گرفت و در ادامه، پس از انشعاب اقلیت و اکثریت، بخش بزرگ آن که اکثریت بود و من هم عضوی از آن بودم، به تدریج این سیاست را تبدیل کرد به سیاست اتحاد – انتقاد و پس از آن هم انتقاد به قدری کمرنگ شد که تنها اتحاد از آن باقی ماند و تا آنجا در این باتلاق فرو رفت که در 10 تیر 1360 طی اعلامیهای، تمامی اعضا و هوادارانش را به جاسوسی بیجیره و مواجب برای جمهوری اسلامی فراخواند. خوشبختانه رهنمود این اعلامیه در برخی مناطق با مقاومت اعضا روبرو گشت و ظاهرا عملی نشد ولی ننگ آن برای همیشه بر پیشانی ما ماند. مشی شکوفایی جمهوری اسلامی، همانطور که قبلا نوشتهام، حدود دو سال طول کشید، دو سال شرمآور و فاجعهبار! ولی آیا هر بار که در این باره صحبت کنیم، باید درباره شهیدان و جانباختگان و زندانیان و اعدامیهای سازمان هم سخن برانیم و فریاد بکشیم تا به تحریف تاریخ متهم نشویم؟
ولی از حق نگذریم! نعمتپور حق دارد در اینکه اتحاد دو یا چند جانبه است. ولی این امر را در سایه قرار میدهد که سازمان اکثریت همواره خواهان اتحاد با جمهوری اسلامی بود و همواره مورد بیمهری آن قرار میگرفت ولی با این وجود، سازمان اصرار داشت که "اتحاد" یکجانبهاش را ادامه دهد و همین عشق یکطرفه بود که کار دست ما داد!
گفتنی است که اگر فرخ نعمتپور و یا هر شخص دیگری، امروز بخواهد این واقعیات را به گونهای دیگر جلوه دهد، ما اعضای آن زمان سازمان اکثریت، با آنها زندگی کردهایم!
تعجب از عرق شرم!
این اولین بار نیست که من در رسانهها از عرق شرمی که از آن دو سال بر پیشانی من مینشیند و مرا زجر میدهد، نوشتهام. بارها این کار را کردهام.
سازمان اکثریت در اولین کنگره خود به انتقادی سخت از مشی شکوفایی جمهوری اسلامی پرداخت و این مایه مسرت و خوشحالی و افتخار است. این سازمان (به عنوان سازمان) بعدا تلاش کرد از سیاست گذشته فاصله بگیرد ولی برخی از اعضای آن و برخی از نامداران آن، تاکنون از همان مشی شکوفایی دفاع کردهاند و میکنند. آیا این اشخاص را میتوان به جای سازمان گذاشت؟ آیا بر سر هر مسالهای باید بگوییم که چون چهل سال پیش، سازمان اکثریت این اشتباه فاجعهبار را مرتکب شده است، هیج کاری با آن نداریم و نباید داشته باشیم؟ آیا نمیشود که برههای از زندگی ما برایمان شرمآور باشد و پس از آن بخواهیم آن اشتباه را جبران کنیم؟ آیا واقعا نعمتپور بر این عقیده است که چون تعدادی در درون سازمان اکثریت هنوز هم طرفدار خط مشی شکوفایی جمهوری اسلامی هستند، اشخاصی مانند من که از آن دو سال شرمندهاند، باید برای همیشه از سازمان اکثریت دوری گزینند و هیچ تلاشی برای کمک به اصلاح آن نکنند؟ عحب استدلالی!
آیا وقتی سازمان اکثریت منشور حزب چپ را میپذیرد و خود در نوشتن آن نقشی بیبدیل به عهده میگیرد، باید گفت که چون چهل سال قبل چنین اشتباهات فاجعهباری مرتکب شدهایم و از آن شرمندهایم، گور پدر وحدت با سازمان اکثریت امروزی؟
درست است نعمتپور عزیز! برای شما نمیتواند قابل فهم باشد که کسی از گذشتهاش شرمگین باشد و در راه جبران آن بکوشد و در این راه با سازمانی که چنان بیرحمانه از خود انتقاد کرده است، همکاری کند!
قدرت و ماندگاری سازمان اکثریت!
فرخ نمعتپور در انتهای مقالهاش از "قدرت و ماندگاری سازمان اکثریت" صحبت کرده است. من شکی در ماندگاری سازمان اکثریت ندارم. حتی دو نفر هم میتوانند پرچم این سازمان را برافراشته نگه دارند و سازمان را ماندگار کنند ولی در قدرت آن شک دارم.
زمانی بود که سازمان اکثریت یکی از بزرگترین، مؤثرترین و قدرتمندترین سازمانهای سیاسی ایران بود ولی آیا امروز هم چنین است؟
سازمانی که زمانی هزاران عضو داشت اکنون چند عضو دارد؟ مگر اعضای این سازمان پراکنده نشدهاند؟ نعمتپور عزیز صادقانه بگوید که در کنگره 18 سازمان که در فضای مجازی برگزار شد و لازم نبود کسی دوری راه و زحمت و مخارج آن را به عهده بگیرد، چند نفر شرکت داشتند؟ آیا میتوان چنین سازمانی را قدرتمند نامید؟ نکند منظور از قدرت، قدرتی مجازی است؟ ایکاش میشد این قدرت را نشان داد و ثابت کرد که واقعیت دارد و توهم نیست!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید