Skip to main content

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: محمود دلخواسته
دیدگاه:

این آقای محمود دلخواسته بنیصدری هم از آن نوبرهاست! مشکل من با آدم هایی از این قبیل این است که هر خس و خاشاکی که دست شان برسد را آویزان میشوند بدون آنکه به منطقی بودن آویختن به این خس و خاشاک بیاندیشند. چند باری ایشان را در مقالاتم نواخته ام. یکی از بامزه ترین آنها که مقدار کینه بی منطق این آدم از شاه را نشان میداد عکسی بود که تختی را نشان میداد که تختی ایستاده و شاه به گردن او مدال می آویزد. محمود دلخواسته آن عکس را در نشریه بنیصدر در غربت درج کرده بود و پای آن نوشته بود تختی هرگز در مقابل شاه سر خم نکرد. برایش جواب نوشتم که ناوارد.. تو که اهل ورزش نیستی در این کارها نظر نده. به تن تختی لباس زورخانه بود و سکو در کار نبود که تختی نفر اول روی آن بایستد. اگر سکو بود و تختی خم نمیشد که قد شاه نمیرسید مدال بندازه گردنش. اما بعد از آن که مدال را گرفت هنگام دست دادن با شاه تعظیم بلند بالایی کرد. سایت تابناک نوشت روزی که تختی دست شاه را نبوسید! اگر تختی می بوسید آقای دلخواسته و تابناک مینوشتند: روزی که تختی کفش شاه را نبوسید. آیا در میان ما مردم کسی هست که بخواد با خامنه ای دست بدهد؟ و بعد دست خامنه ای را ببوسد؟ فکر نمی کنم. لذا اگر تختی از شاه نفرت داشت چرا اصلا در مسابقه ای شرکت کند که شاه قرار است مدال بدهد؟ یک گوگل سرچ کنید صحنه تعظیم تختی مقابل شاه را جستجو کنید

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: -قانون مقاله نویسی اینست که…
دیدگاه:

-قانون مقاله نویسی اینست که عنوان مقاله نباید بیش از 4-7کلمه باشد. ولی در مملکت صاحب الزمان هیچ چیر سر جای خودش نیست. طلبه 6 کلاسه رئیس جمهور میشود و 6 دکترای افتخاری از کشورهای اسلامی داغان یا مفت خور میگیرد.

- واژه نامشزوع را بی مشروع مینویسد !
- عافیت باشی و عافیت اندیش را در 70 سال پیش در روستاها ، یا در حمام بکار میبردند. قبلا ایشان به این عافیت اندیشان میگفت: اپوزیسیون درمانده/57 ها/چپولها/مصدقچی ها/ اسهالگرایان/مزاحمین/ فرخ نگهدارها/ مسعود نکبت/ روشنفکر عینکی /!

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

گرگها را به حال خود رها کنید، بگذارید همدیگر را بدرند. در این سیرک مضحک مشارکت نکنید.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: بی سواد بوده با سواداش…
دیدگاه:

بی سواد بوده با سواداش دانشگاه رفته های عاشق رهبر شدند پشت سر آخوند نماز خوندن با اینکه مولا مارکس گفته بود دین افیون توده هاست

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: کوروش :
دیدگاه:

کوروش :

یک نکته می‌تواند به پزشکیان یاری کند که سر از صندوق معجزه رهبر بیرون بیاورد و آن توجه به وضع بسیار خراب حکومت چه در منطقه و چه در سطح جهان است. با چهره آرایش شده پزشکیان به عنوان یک اصلاح‌خواه شاید چون دوران خاتمی برنامه این باشد که او را نیز راهی بازی‌ای چون گفت‌وگوی تمدن‌ها کنند تا شاید از مهلکه مرگی که به زودی درآن گرفتار خواهند آمد، برهند. خطر جنگ این‌بار جنگِ رو در رو با اسراییل است که اگر پیش آید دیگر حکومت و خامنه‌ای از آن راه گریزی نخواهند داشت و نمی‌توانند خود را پشت مزدوران و نیروهای نیابتی پنهان کنند. اگر چنین شود بی‌گمان با توجه به قتل و کشتار و ویرانی و آشوبی که حکومت اسلامی درمنطقه و جهان به وجود آورده و سببِ بیزاری جهانیان شده‌است، آمریکا و اروپا نیز به پشتیبانی از اسراییل خواهند پرداخت. اگر جنگی دربگیرد هیچ روشن نیست حکومت و سرداران پوشالی بدون پشتوانه مردمی، امری که دیگر برکسی پوشیده نیست، حتا بتوانند یکی دو ماه سرپا بمانند. من به عنوان یک ایرانی خواستار جنگ و نابودی زیرساخت‌هایِ میهنم نیستم ولی منش و روش حکومت اسلامی ولایت‌زده سال‌ها است که در این راه پیش‌رفته است و این خطر را آفریده است.
خطر جدی دیگر برایِ حکومت به‌کار انداختن مکانیسم ماشه است که همه تحریم‌ها دوباره بازگردانده خواهد شد که به کام رانت‌خواران و مفت‌خورانی است که تا کنون از این تحریم‌ها تغدیه کرده، بهره برده و فربه شده‌اند. این‌که شاید پزشکیان مرهمی بر زخم‌های التیام ناپدیر رهبر بیمار بشود که او را جلو بیاندازد تا با امروزوفردا کردن‌ها شایدگرهی از گره کور سیاست ویران‌گر بیرونی حکومت بازکند؛ سیاست‌هایی که همه دست‌پخت نادانی‌هایِ خود رهبر است و آسیب‌های جدی به ایران وارد نموده است. این می‌تواند انگیزه رویِ کار آوردن پرشکیان بشود که از دیدِمن دردی دوا نخواهد کرد چون تا خواسته‌های آژانس انرژی اتمی برآورده نشود این خطر هم‌چنان در برابر حکومت اسلامی قرار دارد. درون‌مایه حکومت ولی نمی‌تواند چنین روندی را بپذیرد زیرا یکی از نتیجه‌های پذیرش خواسته‌هایِ آژانس شفافیت و دست برداشتن از پنهان‌کاری، دروغ گویی و فتنه‌گری است که سرشت و بافت حکومت اسلامی است و شدنی نیست.

تاریخ:
نوشته شده در: حدیث یک نسل
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Maryam Salehiسرنگون باد…
دیدگاه:

Maryam Salehi
سرنگون باد حکومت اشغالگر جنایتکار.
آزادی ایرانم آرزوست.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: چند مورد رو دیدم ، بنده خودم…
دیدگاه:

چند مورد رو دیدم ، بنده خودم برای اعتراض جلوی یکی از این مراکز رفتم و البته سریع هم برگشتم ، متاسفانه اون خشم و خروش بیشتر ناشی از یک سکتاریسم‌ گروهی و فرقه ای بود نه یک خشم انقلابی ،اون گروه حتی با گروه دیگری که اونها هم برای اعتراض آمده بودند بنای فحاشی رو گذاشتند ،اعتقاد راسخ دارم که اگر احیانا و بفرض حتی محال مرشد و مراد اون ها نظرش شرکت در انتخابات میبود ،گروههای مخالف شرکت رو به همین وجه مورد عنایت قرار میدادند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

نظام فهمیده که در زمان ترامپ ، اگر به عربده کشی که در حال حاضر به آن مشغول است ، ادامه دهند. ترامپ مادر مقام معظم رهبری را عروس خواهد کرد.
پزشکیان از صندوق سیرک انتصابات بیرون می آید تا آقا برای نرمش به اصطلاح قهرمانانه بهتر مهیا باشد !

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .کهکشان مقاومت.
دیدگاه:

سالام دوسلار.
......................
نویسنده مقاله،هنوز انقلاب ایران را رقابت ریگان و کارتر و فورد حساب میکند ،و نه سیاست ضد ملی، وفساد و خشونت و فقر جامعه بلا زده زمان پهلوی، و آرمانگرایی مبارزان و روشنفکران جریانات ملی/چپ/مجاهد/قومی اتنیکی.
این بار قهرمانان معرکه گیری و داستان عامیانه قهوه خانه های نازی آباد در اینجا، جلیلی و تزامپ است.
از خامنه ای که مدیر عروسک بازی تئاتر خیمه شب بازیست، اسمی برده نشده. یک عقل سالم فکر میکند تا زمانیکه خامنه ای زنده باشد، کدام سگ است که بتواند عوعو کند یا سیاست بازی کند و تصمیمی سیاسی، جنگی، خارجی، بدون وی بگیرد !؟

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: خانم مینا احدی تا کنون دروغ…
دیدگاه:

خانم مینا احدی تا کنون دروغ زیاد گفته است . مثلا نگاه کنید به خبر "درمان حسینعلی نیری در کلینیک هانوفر" که طبق اطلاعیه داستان آلمان این خبر اساسا دروغ بود. نگاه کنید به کلیب زیر ؛ هر چند که منبع این خبر جعلی خانم مینا احدی بود با اینکه سایر خبرگزاریها این خبر را تکذیب کرده بودندولی خانم احدی ان را تکذیب نکرد چون اگاهانه به نشر اخبار جعلی می پردازد
https://youtu.be/0dWCtha2s7U?si=M7Rww27r7V6bNaQW
https://www.iranglobal.info/fa/node/185090

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: در مورد ادعای جناب اتابك…
دیدگاه:

در مورد ادعای جناب فتح الله زاده در برنامه بعدی پاسخ داده خواهد شد

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: کیانوش گرامی ؛ شخصی بنام …
دیدگاه:

کیانوش گرامی ؛ شخصی بنام اتابك فتح الله زاده از اعضای سابق سازمان در کتاب خود (ص 185) مینویسد... که در آستانه انقلاب، دو هفته درستاد موقت سازمان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده و حسن (علی توسلی) گفت، قرار است سه دیپلمات مربوط به شوروی، به دیدار مسئولین سازمان بیایند و وی رفته وآنها را به درون آورد ! آیا این موضوع صحت دارد؟

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: قطار فرسوده
دیدگاه:

خامنه ای این هیولای هولناک که تا بحال همه کاره رژیم آخوندی بوده است. بدون اجازه وی کسی قادر به اقدام خود سر نیست. در شعبده بازی اخیر، که آخرین بازی رژیم تحت عنوان "انتخابات" پیش برده میشود، حتا عنصر پزشکیان اگر رئیس جمهور شود، تغییرات اساسی در مملکت روی نخواهد داد. کما اینکه ممکن است پیش انداختن او تله ای باشد، تا تحت نام پزشکیان بخشی ازمردم آزربایجان را برای دادن رای، پای صندوقهای رای بکشانند، در آخر، تمام رای مردم را، به اسم جانوری به اسم جلیلی ثبت نمایند، تا بدینوسیله کلاه بزرگی را، برای چندمین بار سر مردم بگذارند.
بطور کلی، با توجه به ماهیت دیکتاتور خامنه ای، چه پزشکییان، و حتا جانوری مثل جلیلی نخواهند توانست، قطار ترمز بریده رژیم مستبد آخوندی را که هر لحظه به صخره فروپاشی نزدیک میشود، نجات دهند. زیرا علل واقعی و فرسودگی این قطار قراضه در واقع، در ماهیت پوسیده آن نهفته است که فرصت تعمیر آن سپری شده است.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: یهودیان درجستجوی دلار
دیدگاه:

دولت یهود درراستای اهداف تروریستی و گانگستری خود همواره دنبال دلار و الماس است.
این ترفند جدیدبیشتر برای تنگ کردن حلقه برای فشار به ایران و دیگرکشور های عرب است. قربانیان عملیات تروریستی دولت یهود در ایران ودیگرکشورباید علیه اقدامات تروریستی آدم ربایی و بمب گذاری تروریستهای یهودی در خاورمیانه شکایت و ادعای خسارت کنند.
اکنون بیش از صد سال است که مردم خاورمیانه قربانی اهداف ضد بشری این تروریستهای
بر گزیده ابراهیمی شده اند.
شکایت جمعی مردم فلسطین و خاورمیانه از تروریستهای یهودی باید در دستور عملی همه دولت ها درارتباط با اسراییل قرار گیرد.
خانواده های سپاه پاسداران نظامیان ایرانی که بدسیله دولت تروریستی و نژاد پرست یهود کشته شده‌اند باید ادعای خسارت و تحت تعقیب دادن آدم کشان یهودی باشند.
همانگونه دادگاهی برای سازمان مجاهدین بوجود آمد باید دادگاهی برای جنایات یهود در ایران بوجود آید تا به اقدامات تروریستی و استعماری یهود بپردازد.
دولت مفتخوار یهود با مرده کشی تاریخی خود سالانه ملیاردها دلار از مردم جهان اخاذی می‌کند.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: محمود دلخواسته : اولین بار…
دیدگاه:

محمود دلخواسته : اولین بار که اسم احمد افرادی را شنیدم، مدتی بعد از انتشار کتاب آقای میرفطروس تحت عنوان:

«دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست»

بود که به قرآن و انجیل سلطنت طلبان تبدیل شده و چون چماقی بر سر مصدقی ها زده می شود که اینهم از مصدق شما و بلایی که کشور را دچار آن کرد!

بعد از چند ماه، اولین مقاله از چهار مقاله احمد افرادی که در گویا، تحت عنوان:

« آسیب رسانی به حافظه تاریخی: نگاهی به کتاب “آسیب شناسی یک شکست”، نوشته آقای علی میرفطروس»

را خواندم که بگونه ای مستند به سراغ بعضی از رفرنسها و اسنادی که میر فطروس در جهاد اکبر خود بر ضد مصدق به آن رجوع داده بود رفته و نشان داده بود که ایشان با تحریف و دستبرد در اسناد و رفرنسها به هدف مورد نظر خود رسیده است.

احتمال دادم که به “جرم” افشاگری، مورد عنایت! چماقداران سلطنتی قرار خواهد گرفت و به همین علت، پیامی برای قدردانی از کوششی که به عمل آورده بود، برای ایشان فرستادم. بعد از رد و بدل کردن چند پیام، اولین تماس تلفنی انجام شد که متوجه شدم حدسی را که زده بودم درست بوده است و بی اخلاقهای پهلوی طلب آنقدر ایشان را زیر فشار قرار داده بودند که روح حساس ایشان تاب نیاورده و پزشک داروهای آرام بخش در اختیار ایشان قرار داده است.

ولی فقط این نبود و ایشان از مداخله شخص آقای میرفطروس و تماسهای او با سایتها و شخصیتهای سیاسی سخن گفتند و اینکه چگونه سعی کرده تا مانع انتشار تحقیقات ایشان شود و در نتیجه، تحقیق با تاخیر زیاد و در سایتهای محدودی منتشر شده بود.

در گفتگوهای بعدی، این سوال را طرح کردم که در عالم سیاست و در گفتمانهای قدرت که بر اصل راهنمای «موازنه مثبت» عمل می کنند، اخلاق جایی ندارد و اینکه چرا آقای میرفطروس اینگونه کوشش در ترور شخصیت مصدق کرده و این ترور شخصیت برای اشان چه فایده ای داشته است؟ که پاسخ را در حمایت مالی یکی از ثروتمندان سلطنت طلب در اسپانیا از ایشان یافتم.

بعدها اطلاعات بیشتری راجع به کتاب آقای میرفطروس داد و اینکه ایشان نه فقط دست به تحریف زده است بلکه کتاب ایشان رونویسی النعل بالنعل از کتاب دکتر متینی است و در سرقت ادبی و بی سوادی تاریخی و جعل و سوء استفاده از اسناد تاریخی حد و مرزی را رعایت نکرده است:

«سلام محمود جان، چند نکته ی مهم که بهتر است در نوشته ات از آن استفاده کنی..:

۱ـــ کتاب « آسیب شناسی یک شکست» رونویسی طابق النعل بالنعل ازکتاب «بررسی کارنامه ی سیاسی دکتر محمدمصدق»، نوشته ی دکتر متینی است. البته، میرفطروس از کتاب های دیگری از جمله «خواب آشفته ی نفت» دکتر موحد و همینطور، تحقیق بابک امیر خسروی نیز، به گونه ای مزورانه سوء استفاده کرده است.

۲ـ نقد من بر کتاب میرفطروس در چهار بخش نوشته شده است. در آن نقد، از سرقت ادبی، بی سوادی تاریخی، جعل و سوء استفاده از اسناد تاریخی … با ذکر سند پرده برداشتم.

۳ـ میرفطروس در چاپ های بعدی کتابش، بسیاری از آن موارد (سرقت ادبی، بی سوادی تاریخی و…) را حذف کرد.

و…

به گمانم درست این باشد که این موارد را در مقدمه ی پست فیسبوکی ات این موارد را متذکر شوی و به متن بیفزایی.» .

بعدها آقای محمد امینی کتاب وزین «سوداگری با تاریخ» را منتشر کرد و بگونه ای وسیعتر سرقتهای ادبی، جعل اسناد و بی سوادی تاریخی آقای میرفطروس را به نمایش گذاشت. ولی متاسفانه اشاره ای به احمد افرادی که اولین تحقیق را انجام داده بود نکرد. البته در چاپ دوم قرار بود این کمبود را جبران کند که متاسفانه عمر امان نداد. موضوع را اینگونه برایم توضیح داد:

«آقای …(اسم را من حذف کرده ام) (همولایتی لندن نشین شما) در نقدی که در سایت عصر نو نوشته است، به این موضوع اشاره کرد. ایشان قول داده بود که در چاپ دوم کتاب به این موضوع اشاره کند که اجل مهلتش نداد. مهم نیست. مهم این است که خودش و کتابش کابوسی بودند برای سلطنت طلب ها و به خصوص میرفطروس..»

احمد افرادی از روشنفکران چپ ملی بود. در گفتگوهایمان معلوم بود که کشش بسیاری به عرفان دارد و با وجود انتقاد بعضی از دوستان چپ خود، هستی را هوشمند و خود آگاه می بافت و تضادی بین این باور و آن باور نمی دید. نمی شد با او سخنی بگویی و او برای بیان اندیشه و حالش شعری و شعرهایی را از گنجینه فرهنگ ادبیات ایرانی بیرون نکشد. احمد سخت شیفته ادبیات و فلسفه و اهل اندیشه و تحقیق بود. بسیار سخت دست به قلم می برد و بقول خودش تا چند کتاب نخواند نمی تواند چند صفحه بر قلم آورد.

در تحقیق و معرفی اندیشه ها و متفکران و هنرمندان، تا حد امکان خود را از نگاههای یکطرفه و متعصبانه دور نگاه می داشت و سخت پاسدار حقیقت بود و در این مورد راحت اشتباهات خود را پذیرفته و از خود انتقاد می کرد. از جمله در رابطه با یکی از تحقیقاتش، برایم نوشت:

«برای من مهم است که واقعیات تاریخی را از زوایای مختلف ببینم و به یک سند، یا حرف یک محقق بسنده نکنم. از این نوشته (که می دانم بسیار هم تأثیر گذار است) راضی نیستم. بیشتر شبیه یک متن پروپاگانداست و به لحاظ تحقیقی راضی ام نمی کند.»

به همین علت همیشه از منایع مختلف یاری می جست و بعضی اوقات که در مورد تحقیقی که در حال انجام داشت سوال می کردم، می گفت که منابعی را که در اختیارش می باشد کافی نیست و منابع دیگری را نیز سفارش داده تا بعد از مطالعه آن، تحقیق را به انجام برساند.

در سالهای آخر به تحقیق و گزارش در مورد شعرا، نویسندگان و هنرمندان بیشتر ایرانی پرداخت و بیشتر تحقیقاتش را در فضای فیس بوکش منتشر می کرد. علاقه بسیاری به فروع فرخزاد داشت ولی این سبب نمی شد که بعضی از کارهای فروغ را بی مهابا نقد نکند و در پیامی نوشت:

« …من در مورد فروغ مقاله ی بلندی نوشته ام که در فیسبوک درج شده است. لینک اش را برایت می گذارم. فروغ، در سه دفتر نخستین شعری اش (اسیر، دیوار و عصیان) شاعر بسیار ضعیفی است و اصلاً به حساب نمی آید. در واقع، فروغی که مطرح است و شاعر بسیار قوی ای است، فروغ کتاب های «تولدی دیگر» و « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. فروغ یکی از ۵ شاعر مطرح و تأثیرگذار روزگار ما است. متأسفانه فروغ بسیار زود (در ۳۲ سالگی) یعنی، در اوج شکوفایی اش مرد و حیف شد.»

حق نقد و انتقاد و پیشنهاد را در دوستی رعایت می کرد و هر چه دوستی عمیق تر، انتقادها و پیشنهادها صریح تر می شد. از انشای بعضی قسمتها در مقالاتم و کاربرد بعضی کلمات انتقاد می کرد و در کنار آن پیشنهاد کردن را هیچگاه فراموش نمی کرد. یکبار در رابطه با مقاله ام در مورد لودوید وینگشتاین پیام داد:

«کاش در مورد ویتگنشتاین بیشتر می نوشتی. همانطور که می دانی، براین مگی کتابی در مورد شوپنهاور دارد.»

در سالهای آخر که بیماری ها امانش نمی داد و با این حال، از هر فرصتی برای پژوهش استفاده میکرد، برایم نوشت:

«فعلاً که روزگار با من سر ناسازگاری دارد. وزن کم می کنم و هیچ اشتها به غذا ندارم. دکتر ها هم هیچ سرشان نمی شود. تا خدا چه بخواهد. دربست تسلیمم.»

احمد افرادی و زندگی و سرنوشت او، عصاره ای از وطن استبداد زده را در خود دارد. مردمی و اندیشمندانی که وقتی زندگی در تبعید خود را به آنها تحمیل می کند و یا خود آن را بر می گزینند و اینگونه زندگی در تاریخ و فرهنگ و جامعه ای دیگر را برمی گزینند، نه تنها عشق و علاقه اشان به فرهنگ و تاریخ و ادبیات وطن کاسته نمی شود، که افزونتر هم می شود.

استاد احمد افرادی به آن ایل و تبار از ایل و تبارهای ایرانیان تعلق داشت که حتی اگر در زمانهایی از سرنوشتی که گرفتار آن شده اند در زبان بنالند و یا احساس یاس کنند، ولی «زبان” لحظه ای آنها با «عمل» آنها در رابطه ناهنجاری/ناهماهنگی/dissonance قرار می گیرد و زبان از یاس می گوید و عمل از امید. زبان از غم می گوید و عمل از شادی. به سخن دیگر، انعکاس همان خصوصیت ایرانی هاست که بنی صدر از آن به عنوان «جبر ناپذیری» ایرانیان نام می برد و اینکه این صفت، بیش از هر صفت دیگری سبب شده است که ایران، در چهاراه حوادث و در خطرناکترین و استراتژیک ترین منطقه جهان که در آن غرب و شرق در محل ملاقات سه قاره یکدیگر را در کشاکش شمشیر و کشتار و داد و ستد و مبادلات فرهنگی- تمدنی ملاقات می کنند و سراغ تاریخ تمدنها را باید از تیشه باستان شناسان گرفت، استمرار تاریخی و فرهنگی بیاورد و از طریق نوسازی، هویت خود را هم حفظ و هم بازسازی کند.

احمد ما، قلم زنی بود که تیزترین شمشیر زورمداران از آن وحشت داشت. شمشیر زنی بود با قلم و قلمش از جوهری سیراب می شد که از چشمه وطنی که تاریخ آن در اسطوره ها گم می شود، جان نیشتر قلمش را اشباع می کرد.

تولد احمد افرادی تازه شروع شده است و زمانی که نوشته هایش در کتابهای در انتظار تدوین به زبان آید، جامعه ملی، بخصوص نسل جوان با بیان و اندیشه و نوع نگاهی آشنا می شود که در آن گفتگوی اندیشه و هنر و ادبیات شرق و غرب را در آن می یابد و گفتگوی فرهنگها، از منظر فرهنگی که کهن ترین چشمه آفرینندگی را در خود جای داده است با دیگر فرهنگها امکان وقوع می یابد

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: من نیز از خبر درگذشت…
دیدگاه:

من نیز از خبر درگذشت احمدفرادی مرا بسیار متأثّر و متعجّب کرده است:
متآثّر به این جهت که بهر حال جامعۀ فرهنگی ما یکی از فعّالان خود را از دست داده است.
متعجّب برای اینکه با خواندن برخی کامنت های دوستانش فکر کردم که نکند که دو احمد افرادی وجود داشته و دوستان آقای افرادی بسیاری از نقدهای موجود علیه افاضات آن مرحوم را ندیده است.لینک های زیر نمونه ای از خروار است که امیدوارم روشنگر حقیقت باشد
علی میرفطروس

برای بالابردن سطح گفتمان بکوشیم،رامون
https://mirfetros.com/fa/?p
« یک کلمه » با مُدّعی!، علی میرفطروس
نقدی بر«سوداگری با تاریخ»(بخش۱)،حسن اعتمادی

در بارهء«آسيب رسانی به حافظهء تاريخی»،حسن اعتمادی

=23336
آوازه گری های یک «منتقد»!،علی میرفطروس
https://mirfetros.com/fa/?p=23657
« یک کلمه » با مُدّعی!، علی میرفطروس
https://mirfetros.com/fa/?p=28689
نقدی بر«سوداگری با تاریخ»(بخش۱)،حسن اعتمادی
https://mirfetros.com/fa/?p=5001
در بارهء«آسيب رسانی به حافظهء تاريخی»،حسن اعتمادی
https://mirfetros.com/fa/?p=489

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

چیزی که داعش نداشت و جمهوری اسلامی داره، یک بال تروریستی به اسم اصلاحاته
‏یک بال تروریستی تحصیل‌کرده در غرب که وظیفه‌ی زمان خریدن اعتباربخشی و زمینه‌سازی تکنولوژیک برای قتل عام و تجاوز رو بر عهده داره آبان_۹۸‬⁩
‏یکی از دلایل بقای ج.ا همینه

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: مهرداد رستمی : چند نکته برای…
دیدگاه:

مهرداد رستمی : چند نکته برای انانی که خود را مخالف ویا اپوزیسیون می نامند:

1- روز جمعه جلوی سفارت خانه برای اعتراض رفته بودم وقتی تظاهر کنندگان زن فحش های رکیکی را نثار رای دهندگان می دادند( حتما شما ها در شبکه های اجتماعی رکیک تر آن را شنیده باشید) همان شب یکی از دوستان برایم نوشت:"نفوذی‌های باندهای مافیایی - تروریستی سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات دستور گرفتند که به رأی دهندگان خارج کشوری با الفاظ رکیک حمله کنند و این حملات و جملات زشت را در فضای مجازی انتشار دهند تا به دول کشورهای غربی و همچنین طیفی از ایرانیان القا کنند که ایرانیان خارج کشور می‌خواهند به کاندید مورد نظرشان رأی دهند ولی از اینان می‌ترسند.اطلاعاتم موثق است و برای شما نوشتم که متوجه موضوع باشید.زیر نظر داشتن، آری ولی چماقداری علیه اینان، هرگز"
به این دوست پاسخ دادم: " منهم جلوی سفارت بودم ؛ اینهایی که فحش های رکیک می دادند ؛ همه شان مخالف های شناخته شده ی اپوزیسیون بوده اندبیشتر انان هوداران پادشاهی بودند"
2-اپوزیسیون برانداز در مجموعه خود گیج است از جمله آقای مسشتار گرامی ؛ گیج به این خاطر که نقشه راه ندارید و بعبارت دیگر استراتژی سرنگونی دارید ولی از تاکتیک خبری نیست . ببنید در ایران حداقل 20 میلیون رفتند رای داده اند ولی مطمن باشید با این رفتار اپوزیسیون تازه به دوران رسیده _که در گرماگرم جنبش زن زندگی ؛ فکر می کرد که سه ماه دیگر حکومت سرنگون خواهد شد_اصولا روش جذب ندارند و نمی توانند از تضادهای درونی رژیم استفاده نمایند و عملا علیه پزشکیان تبلیغ می کنند . اپوزیسیون خارج از کشور در رقابت بایکدیگر هر چه نیروهم دریک سال اول جذب کرده بود را از دست داده است ( نگاه کنید به تعداد شرکت کنندگان در اعتراضات خارج از کشور دارد به تعداد انگشتان دست می رسد3_ تلویزیون اینترناشینال با ان بودجه عظیمی که در اختیار داد در واقع مثل آهن ربا اکثرروزنامه نگاران حرفه ای را خریده است و این ابر رسانه امروز عملا به رهبر اپوزیسیون مبدل شده است و خبرنگاران آین رسانه از موضع حرفه ای خارج شده و به اکتیویستهای حقوق بگیر مبدل شده اند. عملا احزاب اپوزیسیون رفته اند کشک شان را به سابند این رسانه با قطب سازی ها عملا کمکی به اندیشه و تولید گفتمان نمی کند بطور مثال این مهدی آزاد که خبرنگار خوبی بود و حالا شده مجری میز گردهای این رسانه که مثلا دارد روزانه جنبش آزادی خواهی را رهبری می کند. مگر معنی ازادی این نیست که جانم رامی دهم تا تو حرفت را بزنی ؛ بعبارت دیگر برو جلوی سفارت شعار علیه رژیم بده ولی حق نداری فحش خواهر و مادر بدهی ؛ انهم از سوی خانم ها ... واقعا کجا داریم می رویم/ بقیه در کامنت بعدی

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .کهکشان مقاومت.
دیدگاه:

هیچ فرقی با بقیه ندارد. هر 4 نفر گفته اند که چاکر و مرید رهبر هستند.
فقط افرادی که تحلیل هایشان همیشه به دور عسل قدرت پرپر میزند، بجای مردم و خلق و زحمتکشان، از حاکمان فاسد آزمایش شده، انتظار معجزه دارند.
کسیکه بارها خودش را مخالف رادیکال اصلاحگرایی درون و بیرون ایران معرفی کرده، و ژست انقلابی و برانداز بخودش گرفته، حالا مدام از اصلاحگرایان دروغین و فریبکار ؛در چهارچوب نظام خودسر فقاهتی ولایتی خلافتی، انتظار تغییر و تحول دارد !! و موجب فریب مردم در راه سرنگونی میشود .
............

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: توضیح هادی خرسندی در باره …
دیدگاه:

توضیح هادی خرسندی در باره جدال احمد افرادی با میر فطروس:

احمد افرادی مچ گرفته بود که این َ«دکتر مسعود حاتمی» که برای تبلیغات میرفطروسی نامه پراکنی میکند، کسی نیست جز شخص شخیص آقای علی میرفطروس که در غیاب یک طرفدار درست و حسابی، خودش در نقش مسعود حاتمی (والبته با تیتر«دکتر») ظاهر شده که جماعت را بترساند!
آقای افرادی رد این مسعود حاتمی را گرفته بود و سرانجام عین نوشته ی او را – این بار در کتاب آقای میرفطروس و جزو منشآت شخص ایشان یافته بود.
احمد افرادی نوشته بود که آقای میرفطروس از این حامیان «خود ساخته» کم ندارد که به صورت ارواحی «یکبار مصرف» ناگهان سر و کله شان در رسانه ای پیدا میشود و پس از تأیید بخشی از جعلیات ایشان، برای همیشه در تاریکحانه ی اشباح گم میشوند.
در مورد دکتر مسعود حاتمی عزیز!، - این کارشناس ادبی دهن لق ، که یکی از منتقدان آقای میرفطروس (دوست من، خانم آزاده سپهری) را به خاک سیاه پشیمانی نشاند و او را از هستی منتقدی ساقط کرد!، - ظاهراً آقای میرفطروس، «کم حافظه» شده و در کتابش («هفت گفتار») بند آب داده و مچ خود را باز کرده است.
ادبیاتی اش چنین میشود که عاقبت خورشید حقیقی میرفطروس – سهواً- از زیر ابر مجازی و دروغین دکتر مسعود حاتمی بیرون آمد و ذهن – احتمالاً- فریب خورده ی دوستان را روشن کرد.
بنابراین، پاسخ فشرده به آن پرسنده ی عزیز و دیگرانی که سابقه ی آن «سرقت ادبی» را جویا باشند، چنین است که خیر، به دو دلیل «سرقت ادبی» صورت نگرفته است. اولاً آقای میرفطروس نوشته ی قبلی خود را تصاحب کرده بود و از جایی ندزدیده بود (با مورد کتاب حلاج فرق میکند!)، مال خودش بوده!، اختیارش را داشته. ثانیاً ، قضیه بهیچوجه َ«ادبی» نبود و آقای دکتر مسعود حاتمیِ قبلی و میرفطروسِ بعدی در کمال بی ادبی جواب خانم سپهری را نوشته بود.
الان بیست سال است که پلیس اینترپل هم، از دکتر مسعود حاتمی خبر ندارد، اما گفته میشود آن دو ایرانی که در هواپیمای گمشده ی مالزی – بی هیچ ارتباطی - کنار هم نشسته بودند، یکیشان همین دکتر مسعود حاتمی بوده و یکیشان احمد رشیدی مطلق!
8 شهریور - لندن
ممنون
------
لینک مقاله ی اقای افرادی در «عصرنو»
www.asre-nou.net
www.asre-nou.net

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: یکی از کار های درخشان احمد…
دیدگاه:

یکی از کار های درخشان احمد افرادی این بود که سرفت ادبی میرفطروس را رو کرد و دقیقا نشان کجا و در چه صفحه و چه پاراگرامی این دزدی های از سوی میر فطروس انجام گرفته است:

احمد افرادی: آوازه گری ، تحریف و ذهن مخدوش‏ تاریخی آقای علی میرفطروس

این مقال، ناظر به "مصاحبه" اى؟! است با آقاى میرفطروس‏، به نام " مدرنیته و بایست ها و بن بست هاى پیدایش‏ آن در ایران "، كه در‌گاهنامه ى " تلاش ، دوره جدید، هامبورگ، ش‏ 4،5" به چاپ رسیده است؛ همینطور درنگى دارد برحضور وعملكرد و نقش‏ فرهنگى- پژوهشى آقاى میرفطروس‏ ، در سال هاى اخیر.

آن گونه كه از مقدمه نشریه تلاش‏، بر گفتگوى مذكور برمى آید، پرسشگر یا پرسشگران برآنند تا "بر بستر بحث هاى سنت و مدرنیته، مصاحبه اى با آقاى میر فطروس‏ انجام" دهند و از دیدگاه او، " نگاهى ... به تاریخ صدساله ى ایران، الزامات و اجبارهاى تاریخى و نقش‏ و تأثیر نیروها و اندیشه هاى اجتماعى در پیدایش‏ این اجبارها و وضعیت كنونى" ایران داشته باشند.

به گمان من‌، ‌این "مصاحبه‌"( به روال معمول این سال‌ها) نه گفتگو كه مكاتبه‌اى است از طریق" فكس‏"؛ یعنى از نوع پرسش‏ و پاسخ كتبى است . پاسخ آقاى میرفطروس‏ ، به سئوالات ، اما گاه سخت آشفته و بى ربط است. از همه چیز مىگوید، اما غالباً از موضوع اصلى كمتر مى گوید و یا هیچ نمى گوید . خلط مبحث مى كند و آسمان و زمین را به هم مى بافد. به جاى روشنگرى در كار آوازه گرى است. در پاسخگویى سخت فخر فروش‏ است و پرگو و غالباً( به جاى توضیح و پاسخ سره) سر آن دارد كه محفوظاتش‏ را به نام پژوهش‏ هایش‏ به رخ بكشد. بى اعتنا به مضمون سؤالات، در كار سامان دهى و تبلیغ باورهاى خود و آوازه‌گرى است. خلاف آن چه كه در كار تحقیق مرسوم است، نظراتش‏ را نه با شك كه با یقین شروع مى كند و با حكم به پایان مى برد؛ در واقع خواننده را به هیچ مىگیرد و با او به استبداد رفتار مىكند. آقاى میرفطروس‏، در این گفتگو كم حوصله است و نابرد‌بار، هم از این رو، گاه در برابر‌ اصرار پرسشگر در طرح و تكرار بعضى سئوالات پایه‌اى، كه مطلوب او ( آقاى میرفطروس‏) نیست، اختیار از كف مى دهد و بر مىآشوبد و حتى، تلویحاً انگ دیر‌فهمى به پرسشگر مىزند؛ در مورد سازمان ها و نیروهاى سیاسى ( آن هایى كه نه مطلوب، كه مغضوب او هستند) بیشتر پرونده سازى مىكند تا روشنگرى؛ بى هیچ وجدان معذبى آراء و نظرات مخالفین عقیدتى خود را تحریف كرده و سند سازى مى كند؛ حاصل مطالعات و پژوهش‏ هاى دیگران را به نام خود ثبت مى كند و مهمتر از همه این كه، آقاى میرفطروس‏، به جاى تحقیق تاریخى دركار تبلیغ تاریخى است.

به همه این ادعاها به جایش‏ خواهم پرداخت.

گفتم كه‌‌ این گفتگو و به تبع آن آقاى میرفطروس‏ بر آن است كه به تاریخ صدساله اخیر ایران بپردازد. درست به همین دلیل نوشته ى او، مباحث گوناگونى، مثل علل و عواملى كه نهضت مشروطیت را موجب شدند، نیروهاى شركت كننده در جنبش‏ مشروطیت، این ادعا كه ..." مشروطیت... انقلاب به معناى تعریف شده و شناخته شده این كلمه ( نیست) از این رو اطلاق نهضت یا جنبش‏، به مشروطیت شاید درست تر باشد" ، اهداف انقلاب مشروطه ، این كه برخلاف نظر برخى محققین "‌انقلاب مشروطیت انقلابى بورژوا- دموكراتیك نبود" ، نقش‏ روشنفكران در انقلاب مشروطیت و انقلاب بهمن و دلایل وقوع این دو انقلاب، علل كلى انقلابات، علل موفقیت و یا ناكامى جنبش‏ مشروطیت، نقش‏ و موقعیت كنونى اسلام در ایران، روند مالكیت در ایران، مدرنیته و تمایزش‏ با مدرنیسم، علل ناكامى مدرنیته در ایران، كتاب ها و تحلیل هاى منتشر شده در مورد دوران پهلوى ها، تحلیل شخصیت رضاشاه و اوضاع سیاسى اجتماعى ایران درهنگام ظهور‌او ،‌" نیهیلیسم ویرانساز روشنفكران ایران"! در روزگار محمدرضاشاه، تجددگرایى ایرانى، جنگ جهانى دوم و علل "عدم پایدارى " ارتش‏ ایران در مقابل نیروى متفقین و و و را در بر مى گیرد. از این رو، مسائل مطرح شده در این پرسش‏ و پاسخ، به دلیل تنوع و كثرت شان، لاجرم در سطح باقى مى مانند ، و تنها مى توانند خوراكى باشند براى ذهن هاى آسان طلب و ساده پذیر؛ و درست به همین دلیل، پاسخ ها غالباً شكل رجزخوانى و " احكام" و دستورالعمل به خود مى گیرند و در هیئت زبانى مبتنى بر عتاب و خطاب و جملات تأكیدىِ "‌روتوش" شده، برآنند تا خواننده را مرعوب كنند. هم از این رو، نقد این نوشته آقاى میرفطروس‏ آسان نیست. چرا كه شخص‏ نمى داند از كجا شروع كند و به كدام ادعا پاسخ گوید. مقابل كدام بى انصافى سكوت اختیاركند و...

گفتم كه آقاى میرفطروس‏ در این پرسش‏ و پاسخ كتبى، به موضوعات متنوعى مى پردازد. بدیهى است كه هریك از این موضوعات، به جاى خود مى تواند محل توجه و بحث باشد ، اما به نظر مى رسد كه، از این میان، سه مورد به شكل سه ادعا محورى بوده و از اهمیت خاصى برخوردار مى باشند ؛ و به گمان من، همه تلاش‏ وتمهیدات نویسنده محترم، تلویحاً در خدمت القاى این سه ادعا است:

"1ـ دوره ى رضاشاه و محمدرضاشاه ... از درخشان ترین دوران تاریخ صدسال اخیر است."

"2ـ در طول سالهاى قبل از انقلاب57، مبانى و اصول اعتقادى مشترك، نیروهاى ماركسیستى و مذهبى را به هم پیوند مىداد ... ودر واقع، سالها پیش‏ از ظهور آیت الله خمینى، فلسفه ى ولایت ( چه دینى، چه لنینى) و تئورى انقلاب اسلامى، به وسیله روشنفكران و فیلسوف هاى ما تدوین شده بود." بنابراین، یكى از مهمترین دلائل عدم رشد مدرنیته در ایران و متعاقب آن وقوع انقلاب اسلامى،"... پیدایش‏ ایدئولوژى ها وسازمان هاى خون فشان انقلابى ( كه هیچ طرحى براى مهندسى اجتماعى نداشتند بلكه با نهیلیسم ویرانساز شان همه چیز را در انقلاب و با انقلاب مى دیدند) ..." بود.

3ـ براى جوامعى مثل ایران، تحقق مدرنیته و رشد آن " نه از طریق دمكراسى و آزادى هاى سیاسى بلكه با نوعى دیكتاتورى نظامى و از بالا..." امكان پذیر است. باید خاطرنشان ساخت كه، در این مورد، القاى حكم، نه به صراحت، بلكه با استفاده از روش‏ گفتم- نگفتم صورت مى گیرد.

با هم نوشته آقاى میرفطروس‏ را بخوانیم:

" هریك از كشورهاى غربى در رسیدن به مدرنیته راه ها، مسائل و مشكلات خودشان را داشته اند، همچنانكه ژاپن (كه از نظر تاریخى و فرهنگى به ما نزدیك است) نیز نه از طریق دموكراسى و آزادى هاى سیاسى بلكه با نوعى دیكتاتورى نظامى و از بالا به رشد و مدرنیته رسیده است."

پیشتر گفتم كه آقاى میرفطروس‏ ، در این گفتگو از همه چیز و همه جا مى گوید. در واقع ، براى القاء نظراتش( كه بعضى پنهان و برخى آشكار اند) به قول معروف آسمان و زمین را به هم مى با‌فد. اما آن چه كه شگفت انگیز است، اصرار او در جعل تاریخ و وارونه نشان دادن حقایق تاریخى است. از آن جا كه پرداختن به همه این موارد، از حوصله این مقال خارج است ، جهت اجتناب از ساده كردن موضوعات و ممانعت از اطاله كلام، تنها به چند مورد از این دست خواهم پرداخت .

مى نویسد:

" تردیدى نیست كه دولت انگلیس‏ در قدرت گیرى رضاشاه ، منافع و مصالح خود را جستجو مى كرد... اما من به چیزى به نام وابستگى و یا عامل انگلیس‏ بودن رضاشاه معتقد نیستم".

من نمى دانم كه آقاى میرفطروس‏ بر اساس‏ كدام نوشته و پژوهش‏ منتشرشده خود نتیجه گرفته است كه رضاشاه وابسته ى انگلیس‏ نبود. این را كه آقایان سیروس‏ غنى و دكتر كاتوزیان، به دنبال سال ها تحقیق و مطالعه گفته اند. بنابر این حق بود كه نویسنده محترم، در این مورد با كمى فروتنى، با نقل عبارت فوق از قول آقاى سیروس‏ غنى و یا دكتر كاتوزیان، حق این پژوهش‏ گران را محترم مىشمرد.

ثانیاً آقاى میرفطروس‏، در این جا، آگاهانه( با عرض‏ معذرت) به یك تردستى تاریخى- ادبى متوسل مى شود. مى گوید: "تردیدى نیست كه دولت انگلیس‏ در قدرتگیرى رضاشاه منافع و مصالح خودرا جستجو مى كرد" و نمى گوید كه " تردیدى نیست كه دولت انگلیس‏ در قدرت گیرى رضاشاه ..." دست داشت؛ و یا تردیدى نیست كه رضاشاه انتخاب آیرونساید، براى فرماندهى دیویزیون قزاق در جهت كودتاى 1299 و باقى قضایا بود . آقاى میرفطروس‏ ، كراراً به كتاب " ایران، بر آمدن رضا خان و..." نوشته ى آقاى سیروس‏ غنى، به عنوان كتابى تحسین برانگیز وسندى غیر قابل انكار اشاره داشته است . بنا براین ، بد نبود كه در این مورد هم از مستندات این كتاب بهره مى گرفت.

آقاى میرفطروس‏ مى گوید :

الف- "...جنبش‏ مشروطیت ‌اساساَ با ... سلطه ى بلامنازع دین و علماى مذهبى به مخالفت پرداخت"

ب-" تلاش‏ روحانیون معروفى مانند بهبهانى و طباطبائى و نا‌ئینى در بسیج مردم هرچند پراهمیت و كازساز بود، اما باید دانست كه آنان درك روشنى از مشروطیت و هدف هاى عرفى و غیراسلامى آن نداشتند. لذا بعد از قدرتگیرى مجلس‏ و طرح قوانین غیر اسلامى، آنان به تدریج از جنبش‏ جدا شدند و به اردوى مخالف پیوستند. سخن طباطبایى كه دراین باره مىگفت : سركه ریختیم شراب شد، بسیار پر معنا است."

ج-"اگر روشنفكران ما" نسبت به اسلام و دیندارى مردم از همان مقطع انقلاب مشروطه ... ملاحظه كارى مى كردند، این امر نه تاكتیك كه از خصلت دین خویى و مذهبى آن ها ناشى مى شد."

در پاسخ آقاى میرفطروس‏ بایدگفت كه :

مشروطیت و اهداف و نیروهاى شركت كننده در آن، موضوعى نیست كه بشود در یك گفتگو( هرچند به شكل مكاتبه) و با چند جمله سرو تهش‏ را هم آورد. این را آقاى میرفطروس ، به عنوان مدعى تحقیق در تاریخ باید بهتر بداند. به علاوه، باید اذعان كرد كه، به رغم كتاب ها و رسالات ارزشمند بسیارى كه، بخصوص‏ در سال هاى اخیر، از جنبه هاى مختلف به جنبش‏ مشروطیت پرداخته‌اند، هنوز راه ‌‌درازى در پیش‏ است تا به درك و شناخت روشنى، درباره ى همه ابعاد این جنبش‏ عظیم دست یابیم.

با نگاهى در حد تورق به قانون مشروطه و متمم آن مى بینیم كه این قانون، عموماً به مشروط و مقید كردن استبداد سلطنتى نظر دارد. این را آقاى میرفطروس‏ هم گفته است. مشروطه طلبان، اعم از روحانى و غیر روحانى مى گفتند كه " ما قانون اساسى را كه حدود سلطنت مشروطه و حقوق ملت را مشخص‏ و معین مى نماید مى خواهیم ". به علاوه، اصل اول قانون اساسى ایران مى گوید: " مذهب رسمى ایران اسلام و طریقه ى حقه ى اثنى عشریه است." مهم تر از این دو ، اصل دوم متمم قانون اساسى است كه ، به نظارت مجتهدان براقدامات و تصمیمات مجلس‏ و امر قانونگذارى، تأكید دارد. بنابر این چگونه مى توان گفت كه انقلاب مشروطه، جنبشى است كه با "...سلطه بلامنازع دین و علماى مذهبى به مخالفت برخاست"؟

صرفنظر از آخوند ستیزى افراطى روشنفكرانى مثل میرزاآقاخان كرمانى ، " ذكر این نكته پیش‏ از همه لازم است كه هیچ مشروطه خواهى كمترین تصورى از ضدیت با شریعت در نظام مشروطه ارائه نداده است. درست برعكس‏، بسیارى از مشروطه خواهان یا از روى عقیده و یا از روى مصلحت اندیشى مشروطیت را نظامى كاملاً منطبق با اصول اسلام تصور و تصویر كردند... و روحانیانى هم كه تا آخر همچنان در صف مشروطه خواهان باقى ماندند... هیچگاه آن را چیزى به ضد شریعت و حتى مخالف آن تلقى نكردند. درست است كه در نظر بعضى از آن ها مشروطیت عین مشروعیت نبود ولى ضد آن هم نبود". (دین و دولت در عصر مشروطیت، باقر مؤمنى، نشر باران ، سوئد صص‏ 177-178)

پیشتر از قول آقاى میرفطروس‏ خواندیم كه " تلاش‏ روحانیون معروفى مانند بهبهانى و طباطبائى و نا‌ئینى در بسیج مردم هرچند پراهمیت و كازساز بود، اما باید دانست كه آنان درك روشنى از مشروطیت و هدف هاى عرفى و غیر اسلامى آن نداشتند."

در واقع، پژوهشگر محترم، خود صراحتاً بر " اهداف غیر اسلامى " مشروطیت تأكید دارد نه " اهداف ضداسلامى " . بنا براین ، دركى ازاین دست كه، جنبش‏ مشروطیت با "سلطه ى بلامنازع دین به مخالفت برخاست "، اساساَ نادرست و به قول معروف، مصادره به مطلوب است.

اما این هم غیر قابل اجتناب بود كه، اصو‌لى‌مثل اصل مساوات(كه همه ى ملت را، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، درحقوق اجتماعى برابر مى‌دید) واكنش‏ امثال شیخ فضل الله نورى را برنیانگیزد. بسیارى از مشروعه خواهان، اصول " مساوات، آزادى و اصل تفیكیك قوا" را منافى با " شرع مقدس‏" ، مى دیدند.

ثانیاً كارنامه ى عملكرد روحانیت، در جنبش‏ مشروطیت از چنان پیچیدگى و تناقضى برخوردار است كه نمیشود در گفتگویى كوتاه و در چند جمله تكلیفش‏ را مشخص‏ كرد. تكیه به نقل قول هاى نادقیقى از آن دست هم، كه كسروى و یا دیگران، درباره ى ناآگاهى روحانیت( اعم از مخالف و موافق) شركت كننده در جنبش‏ مشروطیت گفته اند و یا آن چه كه آقاى میرفطروس‏ به عنوان شاهد آورده است( سركه ریختیم، شراب شد) ، حاصلى جز ساده كردن مسئله و نتیجه گیرى غلط نخواهد داشت. و چرایش‏ :

كسروى، در كتاب " تاریخ مشروطه، احمد كسروى، انتشارات مجید، چاپ سوم، ‌تهران، ص‏ 274" مى گوید: "ملایان كه به مشروطه در آمدند، بسیارى از ایشان، نه همه ى شان، معنى مشروطه را نمى دانستند و چنین مى پنداشتند كه چون رشته ى كارها از دست دربار گرفته شود‌‌ یكسره به دست ایشان سپرده خواهد شد. ولى كم كم آخشیج آن را دیدند."

در این سند، كسروى بر آن است كه از بین ملایان تعدادى ( گیریم نه در شمار بسیار) معنى مشروطه را‌ مى‌دانستند؛ ‌اما‌ همو،‌‌ درچند ‌صفحه بعد (‌ص‏ -292) یكباره تغییررأى ‌مى‌دهد ‌و‌از ‌اساس‏،‌‌حتى‌ منكر ‌شناخت اولیه روحانیان مشروطه خواه معروفى مثل بهبهانى و طباطبایى و... از محتواى " مشروطه" مى شود :

"‌چنانكه دیدیم چنبش‏ مشروطه خواهى را در ایران ، دسته ى اندكى فراهم آوردند و توده ى مردم معنى مشروطه را نمى دانستند و پیداست كه خواهان آن نمى بودند. از آن سوى پیشروان هم به چند تیره مى بودند: یك تیره نواندیشان كه اروپا را دیده یا شنیده و خود یك مشروطه ى اروپایى مى خواستند و پیداست كه اندازه ى آگاهى اینان از اروپا و از معنى مشروطه و قانون یكسان نبود و بسیارى جز آگاهى سرسرى نمى داشتند. یك تیره بزرگتر دیگرى ملایان مى بودند كه پیشگامى را هم ایشان گردن گرفتند. اینان هم به دو دسته بودند: یك دسته كه شادروانان بهبهانى و طباطبایى و همراه ایشان آخوند خراسانى و حاجى تهرانى و حاج شیخ مازندرانى و همراهان اینان بودند، چون به كشور دلبستگى مى داشتند و آن را در دست دربار خودكامه ى قاجارى رو به نابودى مى دیدند، براى جلوگیرى از آن ، مشروطه و مجلس‏ شورا را دربایست مى شماردند، و در همان حال معنى مشروطه را چنانكه سپس‏ دیدند و دانستند نمى دانستند و آن را بدانسان كه در اروپا بود نمى طلبیدند. یك دسته ى دیگرى معنى مشروطه را هیچ ندانسته و به توده هم دلبستگى نمى داشتند و درآمدنشان به مشروطه خواهى به آرزوى رواج " شریعت" وپیشرفت دستگاه خودشان مى بود، وخواهیم دید كه اینان سپس‏ عنوان "مشروعه" را به میان آوردند، و دیر یا زود از میان مشروطه خواهان به كنار رفتند."

مى بینیم كه ، تكیه به هر یك از دو قول فوق، نتایجى كاملاً متنافر ، بلكه متضاد را به دنبال مى آورد. به علاوه، برخلاف نظر آقاى میرفطروس‏، روحانیونى كه، در نهایت از مشروطه دلسرد شدند، به صف مخا‌لفین نپیوستند، بلكه از آن " كناره گرفتند" و مشروطه خواه برجسته اى مثل آخوند نائینى معروف، بعدها از هواداران رضاشاه شد و تا آخر عمر به او وفادارماند.

در شرایطى كه جامعه ایران شدیداً مذهبى بود، در اوضاع و احوا‌‌لى كه روحانیون، به طور فعال در جنبش‏ حضورداشتند ( و با این حال ، جالب است كه براى تصویب هر ماده و تبصره از قانون مشروطه ، كه با مخالفت شیخ فضل الله نورى ها رو به رو مى شد، باید توجیه شرعى دست و پا مى شد) چگونه انقلاب مشروطه مىتوانست اساساً ضد دین بوده و با "سلطه ى بلا منازع دین و علما به مخالفت" برخیزد.

آشكار است كه، بسیارى ازاصول مشروطه از جمله اصل مساوات ( تساوى و برابرى همه افراد ملت با هر عقیده و مرام مذهب و دین، در برابر قانون) در تعارض‏ آشكار با قوانین شرع قرارداشت، كه واكنش‏ خصمانه شیخ فضل الله نورى و همفكرانش‏ را موجب شد. این را هم میدانیم، كه میرزاآقاخان كرمانى منشاء همه بدبختى هاى ما را ناشى از یورش‏ اعراب به ایران مى دانست. اما، با این همه، جو عمومى انقلاب نه تنها مخالف با اسلام نبود بلكه مشروطه خواهانى مثل مستشار الدوله و ملكم خان، و بسیارى دیگر ( به جهت موجه و مقبول جلوه دادن شعارها و اهداف انقلاب) » آزادى قلم و بیان" را به " امر به معروف و نهى از منكر " و " دموكراسى " را به " امرهم شورا بینهم" و آزادى را به "حریت" ... تعبیر میكردند. برخلاف نظر آقاى میرفطروس‏،‌ در بسیارى از این موارد، این " اینهمانى سازى" و جایگزین كردن مفاهیم آشناى اسلامى به جاى واژه هاى نو، كاملاً آگاهانه و تاكتیكى بود.

این را از زبان میرزا ملكم خان بخوانیم :‌‌"مكرر گفته ام و بازهم مىگویم ظه ى فناتیك اهل مملكت لازم است . .. ( رهبران نهضت) مى بایست كه از علوم مذهبیه ما و قوانین فرانسه و غیره و وضع ترقى آنها استحضار كامل داشته باشند... بفهمند كدام قاعده فرانسه را باید اخذ نمود و كدام یك را بنا به اقتضاى حال اهل مملكت باید اصلاح كرد(روزنامه قانون، ش‏ 5 ، ص‏ 2، برگرفته از كتاب مشروطه ایرانى، ماشاءالله آجودانى).

اما باز هم باید تأكید كرد كه، به رغم آن كه بخشى از روحانیون، از جمله همان شیخ فضل الله نورى معروف در مقابل انقلاب ایستاد، هدف انقلاب هیچگاه مبارزه با سلطه ى بلامنازع دین و روحانیت نبود. یعنى دین و روحانیت را، به طور عام در مقابل خود نمى دید.

در مورد بدیهیاتى مثل نقش‏ علما و روحانیان، در انقلاب مشروطه ، سخن را كوتاه كرده و به نقل قولى از سیدحسن تقى زاده اكتفاء مى كنم، كه سخت مورد توجه آقاى میرفطروس‏ است:

آقاى تقى زاده مى گوید: "سهم بزرگ در نهضت مشروطه عاید چه كسى است. به عقیده من هیچكسى به اندازه مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانى سهمى ندارد و آقا میرسید محمد طباطبایى، این دو نفرمجتهد تهران. ولى بهبهانى خیلى خیلى بلكه صدبرابر سهمش‏ زیادتر است "( زندگى طوفانى ص‏ 321 )

آقاى میرفطروس‏ مى گوید:

" رضاشاه بیش‏ و پیش‏ از آنكه از طریق سرنیزه سربازانش‏ به حكومت و قدرت برسد، از طریق حمایت هاى ملى و مردمى، خصوصاً عموم رهبران و روشنفكران ترقیخواه آن عصر ... به قدرت رسید".

در مورد نقض‏ این ادعاى حیرت‌آور آقاى محقق محترم گفتنى بسیار است اما براى اعراض‏ از پرگویى، اشاره ى مختصرى به چگونگى تشكیل مجلس‏ پنجم و مجلس‏ مؤسسان خواهم داشت.

مجلس‏ پنجم و مجلس‏ مؤسسان (كه به تغییر سلطنت در ایران و پادشاهى رضاخان رأى داد) از طریق اعمال نفوذ نظامیان و هواداران سردار سپه آن زمان و رضاشاه بعدى، تشكیل شد. در واقع برخلاف اظهارات اقاى میرفطروس‏، در این جا هم عامل زور و سرنیزه و تهدید و تطمیع، در ایجاد مجلسى با اكثریت هوادار "سردارسپه"،‌ كارساز بود. یرواند آبراهامیان در كتاب "ایران بین دو انقلاب، یروان آبراهامیان، ترجمه احمد گل محمدى، و... ، نشر نى ، تهران، ص167" مى گوید:

" بزرگان اصناف تبریز هم به تشویق فرمانده نظامى محل، در بازار دست به اعتصاب زدند و ضمن ارسال تلگرافى اعلام كردند كه اگر مجلس‏ رضا پهلوى را جانشین احمدشاه نكند، آذربایجان را از ایران جدا مى كند". همو در ص‏ 168 همین كتاب مى نویسد:

" رضاخان با بهره گیرى از مقام وزارت جنگ و داخله، مجلس‏ مؤسسان را از طرفداران خود در حزب تجدد و اصلاح طلبان پركرد. بنابراین ، شگفتى آور نبود كه اكثریت قاطع مجلس‏، واگذارى سلطنت به خاندان پهلوى را تصویب كنند".

و باز براى روشنگرى بیشتر و به خاطر آن كه بتوانیم جو سیاسى آن روزها را پیش‏ رو داشته باشیم ، ابتدا قولى از نویسنده فاضل، آقاى داریوش‏ همایون را(كه در همین نشریه ى تلاش‏ به چاپ رسیده است) نقل مى كنم و سپس‏ به خاطره اى از یحیى دولت آبادى اشاره خواهم داشت:

داریوش‏ همایون مى گوید: " انتخاب مجلس‏ پنجم كه به برچیدن سلسله ى قاجار رأى داد كمابیش‏ همان اندازه ناسالم بود كه مجلس‏ پیش‏ از آن و انتخابات مجلس‏ مؤسسان از آن نیز ناسالم تر" ( تلاش‏ - دوره ى جدید ، ش‏ 3، ص‏ 4)

در همین رابطه، یحیى دولت آبادى در كتاب " حیات یحیى، جلد چهارم صص‏ 381 -382" مى گوید:

"روز هشتم آبان 1304 كاركنان سردار سپه در مجلس‏ میخواهند اطمینان كامل داشته باشند كه فرداى آن روز‌‌در موقع رأى گرفتن برخلع قجر و نصب سردارسپه اكثریت كامل خواهند داشت چون كه رأى مخفى گرفته مى شود و معلوم نخواهد شد كى رأى مثبت داده و كى رأى منفى از این رو مى خواهند از نمایندگان امضاء بگیرند كه آنها رأى مثبت خواهند داد... شب است ساعت ده در حیاط منزل را مى زنند صاحب منصبى است مى گوید از طرف حضرت اشرف ( رضاخان) آمده ام شما را احضار فرموده اند.. نصف شب به منزل سردارسپه مى رسیم... یكى از نمایندگان مجلس‏ از كاركنان سردار سپه ... مانند قراول ایستاده است از او مى پرسم حضرت اشرف كجا هستند... مى گوید بروید زیرزمین آنجا تكلیف شما معین مىشود مى فهمم... این تدبیرى بود كه از طرف كاركنان سردارسپه به كار رفته ناچار مى روم به اطاق زیرزمین جمعى از نمایندگان و صاحب منصبان نظام و نظمیه در اطراف نشسته میزى در وسط است و روى میز ورقه ایست به محض‏ نشستن یاسایى نماینده ى سمنان ورقه را...به دست من داده مى گوید امضاء كنید ورقه را میخوانم و میفهمم مطلب چیست و مى بینم كه ما بین شصت، هفتاد نفر از یكصد ‌‌و بیست نفر نماینده آن را امضاء كرده اند... ورقه را روى میز مى گذارم نماینده سمنان با تشدد میگوید امضاء كن جواب میدهم اگر رائى داشته باشم در مجلس‏ شورایملى مى دهم نه در این سردابه. مى گوید اگر امضاء نكنید بد خواهد شد اینجا من صداى خود را بلندكرده مى گویم مرا تهدید مى كنید... "

و دولت آبادى، در صفحه 384 همان كتاب،‌در تشریح جو حاكم بر مجلسى كه در كار تغییر سلطنت است ، مى گوید:

"مجلس‏ امروز از هر جهت تازگى دارد اولاً دستورش‏ منحصر است به تغییر سلطنت طرفداران سردار سپه مانند لشگر فاتح به طالار مجلس‏ وارد شده و هر یك در جاى خود قرار میگیرند ثانیاً تماشاچیان این جلسه غالباً غیر از تماشاچیان جلسه هاى عادى مجلس‏ هستند ودر میان آن ها اشخاصى دیده مى شود كه با نگاههاى غضب آلود خود مىخواهند اگر مخالفى باشد او را ترسانیده و از خیال مخالفت بیندازند و به هرصورت مجلس‏ روح وحشتناكى گرفته كه نمیشود وصف كرد..."

آقاى میرفطروس‏ مى گوید:"رضاشاه... از طریق حمایت هاى ملى و مردمى ، خصوصاً با پشتیبانى عموم رهبران و روشنفكران ترقیخواه مانند... محمد تقى بهار ... به قدرت رسید".

ببینیم خود " بهار" در باره رضاشاه چه مى گوید:

"... با یك مشت تلگرافات اجبارى، آنهم از نقاط محدود و نهضت جعلى آذربایجان ... بناست ...تاج را بر سر مردى بگذارند كه مردم ایران جز ستم و ظلم از اتباع او تاكنون ندیده اند. مردى كه روزنامه نویس‏ را در میدان مشق كتك مىزند و به چوب مىبندد، مردى كه با مشت، دندان مدیر جریده اى را خرد مى كند،... مردى كه سواد ندارد، مردى كه بى اندازه طماع است، مردى كه محال مى گوید و فریب مى دهد..." ( تاریخ مختصر احزاب سیاسى، ملك الشعراء بهار، جلد دوم، چاپ اول، امیركبیر ، 1363، ص‏ 300 )

روز هفتم آبان 1304 شمسى، بهار به نمایندگى از طرف اقلیت در مجلس‏ شوراى ملى، به عنوان مخالف تغییر سلطنت سخنرانى مى كند. توسط عمال رضاخان از چاپ این نطق در جراید، ممانعت مى شود. پس‏ از ختم سخنرانى، هواداران سردار سپه كه از قبل در تدارك قتل بهار بودند ، اشتباهاً شخص‏ دیگرى را( به نام واعظ قزوینى) كه از دور شبیه بهار به نظر مى رسید، به قتل مى رسانند، تا براى بقیه درس‏ عبرتى باشد.

بهار، در صص‏ 302-303 از جلد دوم تاریخ مختصراحزاب سیاسى، در این باره مى گوید:

"... بنا بود ناطق اقلیت براى انتباه و عبرت دیگران به پاداش‏ اعمالش‏ برسد... نطق من بى اندازه مؤدبانه و با نزاكت بود. هرچند حرفها هم را زده بودم و پرده را بالا كرده بودم ، معذالك نطقى نبود كه سزایش‏ مرگ باشد! ولى تصمیم بزرگان و اصلاح طلبان بایستى مجرى گردد! بایستى یكى را كشت تا دیگران بترسند و تسلیم شوند! این سیاست در ولایات مؤثر واقع گردیده و پیشرفت كرده بود ،چرا در تهران معطل شوند و این سیاست را به موقع اجراء نگذارند؟! ... من در اتاق اقلیت سیگار در دست داشتم . در همان حال ، حاج واعظ قزوینى مدیر دو جریده نصیحت و رعد كه از قزوین براى رفع توقیف جریده اش‏ به تهران آمده بود...داخل بهارستان شد..‌حاج واعظ ... با عبا و عمامه كوچك و ریش‏ مختصر و قد بلند و قدرى لاغر، با همان گامهاى فراخ و بلند- به عین مثل ملك الشعراء بهار - از در بیرون رفت... شلیك شروع شد. گلوله به گردن واعظ مى خورد... واعظ به طرف مسجد سپهسالار مى دود... به زمین مىخورد، پهلوانان ملى بر سرش‏ مى ریزند و چند چاقو به قلب واعظ مى زنند و سرش‏ را با كارد مى برند...".

بهار ، در مورد جو حاكم در روز دوشنبه9آبان 1304( روزى كه بنا بود مجلس‏ مؤسسان به خلع قاجار و نصب رضاخان رأى دهد) مى گوید:

"این روز تاریخى با نهیب مرگ و فشار قوه ترور نظامى آغازگردید! جسد واعظ قزوینى هنوز تازه بود! هول و رعب و بهت شجاعترین افراد را مى آزرد. فقط هشت نفر در انبوه نمایندگان هنوز توانایى داشتند كه تقلا كنند و فكرى بیندیشند، با هم در نهایت یأس‏ ... شورى بنمایند ... اكثریت را ربوده بودند. دولت در دستى نوید و در دستى وعید و تهدید داشت...باور كنید همه را بیم و رعب فراگرفته بود. اگر به نطق آقایانى كه در روز 9 آبان به نام مخالف با ماده واحده ایراد كرده اند دقیق شوید، علامت كلام ملاحظه و تأثیر ترور و وحشت را خواهید دید. از هر سطرى بوى خوف و رعب مى آید.!" (تاریخ مختصر احزاب سیاسى، جلد 2، ص‏ 329)

آقاى میرفطروس‏ مى گوید:"دوره رضاشاه ومحمد رضاشاه با آن كه از درخشان ترین دوران تاریخ ایران در صدسال اخیر است، با این حال از نظر بررسى و شناخت و اهمیت واقعى آن ، از تاریك ترین ، مبهم ترین و آشفته ترین دوره ها است" و در جاى دیگرتأكید دارد كه "دوره ى رضاشاه و محمدرضاشاه آنطوری كه باید و شاید مورد بررسى و شناخت قرار نگرفته ... است"

از نویسنده ى محترم باید پرسید، دوره اى كه‌"... آن طوری كه باید و شاید مورد بررسى و شناخت قرارنگرفته است" و "...از تاریك ترین، مبهم ترین و آشفته ترین دوره ها است" چگونه مى تواند یكباره "... از درخشانترین دوران صدسال اخیر..." باشد.

به نظر مى رسدكه این نتیجه گیرى (درخشان ترین دوران... كذا)، تلقى شخص‏ آقاى میرفطروس‏ از " دوره رضاشاه و محمدرضاشاه" باشد. بنا بر این، من خواننده نباید این انتظار را از نویسنده ى محترم داشته باشم كه ، ابتدا كمى هم از "صغرا- كبرا" ى نتیجه گیرىِ اخیر خود( بدون پیشداورى هاى جانبدارانه و آوازه گرانه و با تكیه بر معیار هاى پژوهشى) بگوید؟

آقاى میرفطروس‏ مى گوید:

"سوأل این است كه روشنفكران ما - یعنى اپوزیسیون و مخا لفان رژیم شاه - براى ارتقاء این اصلاحات سیاسى، چه طرح و برنامه اى ارائه كرده اند؟ این را به این خاطر مى گویم كه یك نظام سیاسى را تنها سران آن ، تعیین نمىكنند، بلكه اپوزیسیون نیز در هدایت یا انحراف آن نقش‏ مهمى دارد... من به بسیارى از روشنفكران عصر محمدرضاشاه روشنفكران همیشه طلبكار لقب داده ام. روشنفكرانى كه در دستگاه فكرى و فلسفى شان نه تنها هیچ طرح و برنامه اى براى نوسازى كشور یا مهندسى اجتماعى نداشتند بلكه ضمن چشم بستن بر تحولات جارى جامعه ، مسیح وار ، همواره یك صلیب"نه بزرگ" را بر شانه هاى خود حمل مى كردند ... گویا خطاب به این دسته از روشنفكران و رهبران سیاسى بود كه افلاطون مى گوید: اى فرزانگان! اگر شما از حكومت دورى كنید، گروهى ناپاك آن را ا شغال مى كنند... مى خواهم بگویم كه در آن زمان ، ریش‏ سفیدان سیاست و فرهنگ ما با شعار اصلاحات اجتماعى آرى ، استبداد سیاسى نه، مى توانستند به تعادل و تفاهم اجتماعى كمك كنند و با حمایت از اصلاحات رژیم در جهت تجدد و توسعه ى اجتماعى ، از سوق دادن جامعه به یك انقلاب وهم آلود جلوگیرى كنند..."

آن گونه كه به نظر مى‌رسد كه كندوكاو در تاریخ از علایق آقاى میرفطروس‏ است. درست به همین خاطر، او مى بایست در مورد ویژگى هاى سیاسى روزگارپهلوى ها، حضور ذهن و اشراف و آگاهى بالایى داشته باشد. همانقدر كه نیتِ انشاالله خیر و قابل فهم ! آقاى میرفطروس‏ در مورد امكان مشاركت و تأثیرگذارى روشنفكران در سیاست هاى كلى مملكت و بخصوص‏ دموكراسى و آزادى، در ایرانِ زمان محمدرضاشاه قابل فهم است، به فراموشى سپردن عمدى جو سیاسى-‌اجتماعى حاكم برایران آن سال ها و بخصوص‏ خلق وخوى و منش‏ آریامهر و حكومت فردى او تعجب برمىانگیزد.

در پاسخ نگاه خوش‏ بین؟! آقاى میر فطروس‏، در مورد امكان مشاركت روشنفكران در سیاستگذارى مملكت، كافى است به مطلبى كه در كتاب "معماى هویدا، دكترعباس‏ میلانى،چاپ سوم،خرداد 1380 ، ص‏ 294 "، در مورد آقاى داریوش‏ همایون و تأسیس‏ روزنامه آیندگان آمد، اشاره كنم:

" در سال1344 داریوش‏ همایون كه در آن زمان روزنامه نگارى ناسیونالیست و پراستعداد بود، ... در دوران اقامتش‏ ( در آمریكا) ... مقاله اى درباره ى رشد سیاسى در ایران نوشت.معتقد بود كه نظام سیاسى را باید، هرچه زودتر از درون اصلاح كرد. مقاله اش‏ در تهران جنجا لى به پا كرد. وقتى پس‏ از پایان سفرش‏ به تهران بازگشت، هویدا او را براى ناهار به دفتر نخست وزیرى دعوت كرد... در دیدارش‏ با همایون، هویدا از اصلاحات سیاسى مورد بحث در مقاله اش‏ پرسید. ... همایون در جواب تأكید كرد كه شرط اول این گونه نوسازى، ایجاد یك روزنامه ى مستقل و لیبرال مسلك و در عین حال وفادار به دولت است. مى گفت چنین روزنامه اى مى تواند سطح بحثهاى جامعه را بركشد.... دراواخر سال 1345 جلسه اى در دفتر نخست وزیری تشكیل شد كه هویدا ونصیرى و همایون در آن شركت داشتند. دستور جلسه چند و چون تأسیس‏ همان روزنامه اى بود كه همایون در طلبش‏ بود...نام روزنامه جدید آیندگان بود... گرچه دولت اكثریت سهام آیندگان را در اختیار داشت، و گرچه ساواك از طریق ( منوچهر آزمون) در روزنامه حضور دایمى داشت و گرچه همایون خود روزنامه نگارى سرشناس‏ و قابل اطمینان بود و سالها علیه كمونیسم جنگیده بود، با این حال اندكى پس‏ از آغاز كار آیندگان، خشم شاه علیه آن برانگیخته شد . دو نفر از مسئولان و صاحبان اصلى روزنامه (جهانگیر بهروز، از روزنامه نگاران با سابقه، به خاطرمقاله اى كه در سال 1350 در باب چند و چون آزادى مطبوعات نوشت و دیگرى برادر حسنعلى منصور كه خود از نخستین اعضاى كانون مترقى بود و گویا خشم شاه به او به خاطر نوشتن مقاله اى بود در آیندگان) ... به دستور مستقیم شاه از آیندگان اخراج شدند... داریوش‏ همایون خود دست كم در دو مورد، مورد غضب ملوكانه قرار گرفت ..."، یكى به این خاطر كه "انقلاب سفید" را "فرایندى اصلاحى" نامید و دیگر آن كه در " مقاله اى تأویل پذیر از كیش‏ شخصیت شاه انتقاد كرده بود."

وقتى كه اعلیحضرت با داریوش‏ همایونِ ضد كمونیستِ هوادارِ دولت و‌حاكمیت این مى كنند، تكلیف مخالفین معلوم است.

به هرحال، براى آن كه آقاى میرفطروس‏، مختصر و مفید، ابعاد و ویژگى هاى حكومت فردى محمدرضاشاه را به خاطر بیاورد، به گزارش‏ دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه امریكا ، مندرج در كتاب معماى هویدا مراجعه مىكنیم.در صص‏ 223-224 از این كتاب مى خوانیم :

"... این گزارش‏ در سال 1344 تدارك شده بود و وصفى دقیق از ساخت قدرت خودكامه در ایران ارائه مى كند... مى بینیم حتى در آن سال ابعاد قدرت شاه به راستى حیرت آور و خوف انگیز بود. در گزارش‏ آمده كه: شاه كنونى فقط پادشاه نیست. در عمل نخست وزیر و فرمانده كل نیروهاى مسلح هم هست. تمام تصمیمات مهم دولت را یا خود اتخاذ مى كند، یا باید پیش‏ از اجراء ، به تصویب او برسد. هیچ انتصاب مهمى در كادر ادارى ایران بى توافق او انجام نمى گیرد. كار سازمان امنیت را به طور مستقیم در دست دارد. روابط خارجى ایران را خودش‏ اداره مى كند. انتصابات دیپلماتیك همه با اوست. ترفیعات ارتش‏، از درجه سروانى به بالا، تنها با فرمان مستقیم او صورت مى پذیرد. طرح هاى اقتصادى ... همه براى تصمیم گیرى نهایى به شاه ارجاع مى شود. ... نمایندگان مجلس‏ را او برمى گزیند. در عین حال ، تعیین میزان آزادى عمل مخالفان در مجلس‏ هم ، به عهده اوست. تصمیم نهایى در مورد لوایحى كه به تصویب مجلس‏ مى رسد با اوست. شاه یقین دارد كه در شرایط فعلى، حكومت فردى او تنها راه حكمروایى بر ایران است"

نمونه ى دیگر:

" به گفته ریچارد هلمز، كه زمانى رئیس‏ سیا و بعدها سفیر آمریكا در ایران بود" هیئت دولت، زیر نظر هویدا ، توانایى ها و نهادهاى لازم را براى تصمیم گیرى و سیاست گذارى را پیدا كرده... اگر البته شاه اجازه دهد. از سال 1342 به بعد ، شاه به طور روزافزاونى در تصمیمات و مسایل روزمره دخالت مستقیم پیدا كرد و دیگر حاضر نبود قدرت خود را به دیگران واگذار كند. " معماى هویدا، ص‏ 360"

بازهم آقاى میرفطروس‏ اپوزیسیون رژیم محمدرضاشاه را سرزنش‏ كند كه چرا از حكومت دورى كردند تا "گروهى ناپاك آن را اشغال كنند".

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: ما دریک کشور دیکتاتورزده
دیدگاه:

سالام
درکل مقاله خوبی بود،نواقصی داشت.
موضع نه سیخ بسوزد نه کباب،
نه سیخ بسوزد ،نه کباب،
یک تجربه ثابت شده ایی است.
میگویند،،پسر آقامحمدخان
قاجار بنام حسین،
حاکم یزد بوده است.
تجربه داشته که ترکه انار
بجای دیگر سیخ ها ،کباب راخوشمزه میکند،
دستور میدهد،
که از شاخه های انار سیخ درست کنند،
وسیخ ها برای بعدهم بکارگرفته شود،
بهمین دلیل میگوید،
گوشتهارا طوری به سیخ کنید،
که نه سیخ بسوزد،نه کباب.
حالا جناب اردبیلی هم ،
دقیقا موضعی گرفته اند،
که نه سیخ بسوزد نه کباب،
حافظه کاری درهمه جا خوب نیست،
تحلیل درست باید عرضه کرد.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: دیگر اصلاح طلب و اصولگرا،مطرح نیست
دیدگاه:

سالام.
هرچندکه نوشته های من در زیر نوشته ................. ،پاک میشوند،
ولی مینویسم ،که شاید وجدانی بیدار شده و ازاین
..................،
درایران،موضوع سیاسی از
اصولگرا واصلاحات چی دروغگو عبورکرده است،
امثال مهسا امینی هم ،
فقط براثرساخت وپاخت
کومله وپژاک بود،
که جان ده ها جوان ونوجوان را با تحریک امثال
شماها به انقلاب ازبین رفت،
مهسا امینی،رامیشود،
گفت جرعه ایی ازخیزش
نرمال و عمومی فعالیت سیاسی فعالین درون ایران
بود وهست،
متاسفانه درمراحلی ازاین
آفت باعث ازدست دادن عزیزانمان میشود،
حرکت ملی ما ،در وجه کلی
یک حرکت سرتاسری درایران
است،
که اصولگرا واصلاح طلبهای
دروغین بعلت دست داشتن
در قدرت وثروت بهرشکلی
درمیدان بازی واردمیشوند،
ما نه بیاندازیم ونه دستور
ازخارج میگیریم،
اتفاقا حرکات ما هم درداخل
وهم درخارج توطئه های مختلف را خنثی میکنند،
تا اینبار دیگر دسترنج فرزندان این مرز و بوم را
بیغما نبرند.
نمونه بارزشما که دراین سایت هم دلقک بازی می‌کرد
دهباشی بود،
که رسما به جلیلی پیوست.
البته تعدادی هم به پزشکیان
پیوسته اند،
اینهارا بالگرد نمیشود، بیرون انداخت،
برای اینکه کلا ازبین نروند،
دستوری وارد میدان بازی
میشوند،
حقوق زنان وآزادی زن و دیگر آزادی ها ازاولین حقوق
ابتدایی زنان کشورمان است،
که باید،درتمام صحنه های سیاسی و اجتماعی، مدیریت
باید باشند،
ولی یکی از حداقل های جامعه مدنی است.
ما باتفکر استعماری وبا فرهنگسازی صدساله آنها
مواجه هستیم
که متاسفانه شما بااینکه خودرا لیدریک جریان میدانی،
دروسط آن میدان استعماری بازی میکنید،
روندمبارزات ما راه درست
خودرامیرود،
اگر دستهای مرموز خارج نشینهای بی هنربگذارند.
خامنه ایی و کل حاکمیت
باجریان

حرکت مجبوری پیش میروند،
اگرترمز کنند،یا تند بروند،
نابود خواهندشد.
بهتراست،
از فاز روشنفکری چپولی
خارج گشته ،و به مسائل واتفاقات علمی نگاه کنید.

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: مصدقی متعصب
دیدگاه:

نوشته هایی که از احمد افرادی دیدم همه اش حمله به آثار علی میرفطروس آنهم به طرزی غیر منطقی و همراه با غرض ورزی شدید. اگه شده از ترک دیوار ایراد می گرفت که کل نظریات علی میرفطروس را خراب کند. مثلا اگر جایی علی میرفطروس نوشته 6 روز مانده به پایان مجلس این از زمین و زمان نمونه می آورد که ده روز مانده بود لذا کل نظریات تو در مورد نقطه ضعف های مصدق صادق نیست و مصدق نقصی نداشت! از روی نوشته هایش او را ادم مغرضی دیدم و احتمالا حتا در چند کامنت یا یک مقاله غرض ورزی او را با اتکا به نوشته های خودش گوشزد کردم. بنظرم آدم مغرضی آمد که به دنبال خراب کردن حریف بود تا بیرون کشیدن حقیقت.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اینها قاتل های کلاشی هستند…
دیدگاه:

اینها قاتل های کلاشی هستند که کت و شلوار را از تحصیلکرده ها به عاریت گرفته اند

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: بحث خیلی جالبی است این ویدئو…
دیدگاه:

بحث خیلی جالبی است این ویدئو را از دست ندهید

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: آرزوهای نوستالژی
دیدگاه:

جناب طاهری عزیز، با سلام لطفا در خصوص ایران واحد و تمامیت ارضی واحد، خویشتن را بیش از این رنجور نفرما. غصه چیز مفیدی نیست. یکی از دوستان طبیب توصه میکرد؛ غصه نوستالژی روزگاران عصر حجر، متابولیسم بدن را مغشوش، روح حساس را در غم ایران مشوش مینماید. بقول معروف: "صبر کن که صبر خوش باشد/ صبر به قید حبر خوش باشد".
جناب امیر عزیز، انشاالله به یاری خداوند عزو وجل، به عنایت امداد های غیبی حضرت (عج الله تعالی فرجه و شریف) که جنابعالی نیز بعنوان مومن شیعه یه اثنا العشری بدان توجه خلوص نموده در آرزوی تبرکات زیات آستان مبارک ائمه اطهار صلوات الله علیه وصلم، به نیت پاک اهورائی امتنان خاطر میفرمائید، انشااله به یاری مجاهدت آقا رضا! شازده عزیز، یادگار سلاله پاک کوروش، شاه شاهان، وانگاه که به زیارت مام وطن ایرانشهری، دروازه بزرگ پاسارگارد یادگار تسلسل ظفر نمون تاج و تخت آن ذلجلال که حضرت خشایار شاه و خسرو پرویز عزیز، و بهرام گور خجسته، که برای تداوم سلطنت در حال گشت و گذار و شکار و تفریح بود، با ورود نواده عزیزشان شاهزاده رضا پهلوی به آغوش مام وطن، در پاس ایران واحد، امت واحد، زبان واحد، فرهنگ واحد، موسیقی واحد، آموزش واحد، پرورش واحد، اتنیک واحد، لهجه واحد، هنر واحد، دین واحد، اعتقاد واحد، تفکر واحد، تاریخ واحد، کار واحد، در آمد واحد، رفاه واحد، آینده واحد، گذشته واحد، تمدن واحد، طبقه واحد، قانون واحد، پیشرفت واحد، خدای واحد، ائمه اطهار واحد، مقدسات واحد، زیارتگاه واحد، گردشگاه واحد، اتوبوس واحد... و دیگر واحد های مشابهه که ملکه ذهنتان است، جامعه عمل پوشیده به آرزوی شیرینتان نایل شوید. خداوند تبارک به عظمت چاه مبارک جمکران شما را برای رسیدن به اهداف مبارکتان یاری فرماید.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: در لینک زیر . اوج ژورنالیسم…
دیدگاه:

در لینک زیر . اوج ژورنالیسم و بازیگر تئاتر، و بحث سیاسی، راببینید تا بعمید فرهنگ سازان زمان شاه چه کسانی بودند !؟ خشم و خنده بیننده را همراه خواهند بود.
https://www.youtube.com/watch?v=LbxCqIoCzRk

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: کسانی که برای آینده برنامه ای ندارند,همیشه در گذشته زندگی میکنند
دیدگاه:

ســـلام دوســـلار...
کسانی که برای آینده برنامه ای ندارند, همیشه در گذشته زندگی میکنند. 28 مرداد و اعدام دکتر فاطمی یکی از آن (( رزوهای خوبی )) است که جناب آقای امیر طاهری از آن بطور نوستالژیک یاد می کنند. برانداختن احزاب ایران و جاگزینی آن تنها با یک حزبی بنام
دیکتاتوری رستاخیز مثل حزب کمونیست شوروی از آن روز های خوب گذشته است. از همه بالاتر, کشتن هزاران تورک آزربایجانی در فاجعه 21 آذر توسط پدر تاجدار , سایه خدا بر زمین , شاه شاهان, بزرگ ارتش داران, از آن روزهای خوب بود. یکی از روزهای خوب همان جشن های به اصطلاح 2500 ساله شاهنشاهی بود که در این جشن ها هیج (( ایرانی ))
اجازه نداشت که شرکت بکند. از دست دادن بحرین هم یکی از روز های خوب و زمانی که ما جور دیگری بودیم, بود. انقلاب سفید که باعث شد کشاورزی خود کفایی ایران از هم پاشیده شود , یکی دیگر از آن روزهای خوب بود. ولی روزی که پدر تاجدار , سایه خدا بر زمین , شاه شاهان, بزرگ ارتش داران با چشم هی گریان از ایران فرار میکردند نمی دانم روز خوبی بود و یا روز خیلی خوبی و یا روز عالی.....سیز ساغ من سلامت.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .یا دمکراسی خلقی سوسیالیستی.
دیدگاه:

در منابع علوم سیاسی هم، به نقد و عیب های سیستم دمکراسی لیبرال اشاره میشود.
چرچیل هم در این رابطه آن جمله طنز را گفت.
بیدلیل نیست که استالینیست ها دهها سال مدعی بودند که دمکراسی غربی برای بورژوازی و لیبرال هاست نه برای زحمتکشان و خلقها.
مارکس هم به طنز، شعارهای انقلاب فرانسه: برابری،برابری، آزادی، را تفسیر کرد.؛ یعنی همه نیازمندان و فقرا با هم برابرند، همه سرمایه داران آزادند که خلق را بچاپند، وهمه پولدارها با هم برادرند.
بارها گفته شده که هزینه مالی انتخابات امریکا را ،سرمایه داران، یهودیان، کارتل ها، و شرکتهای ثروتمند تامین میکنند.
اخیرا ادعا میشود که چین و روسیه هم یک انگلکی در انتخابات میدهند.
آخوندهای مشنگ هم اینقدر پر رو شده اند که تظاهر به دخالت در انتخابات امریکا میکنند!
یا ربی !

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: آیا سایت کار سازمان اکثریت…
دیدگاه:

آیا سایت کار سازمان اکثریت از او یاد نمود ؟ یا اینکه ایشان دیگر با این سازمان نبود ؟

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اشكبوس: سلام.بنظر مي رسد كه…
دیدگاه:

اشكبوس: سلام.
بنظر مي رسد كه هردو حزب بدنبال حل بحران هستند . حزب دموكرات به حزب جمهوريخواه احتياج دارد و حزب جمهوريخواه هم به حزب دموكرات ، در اصطلاح انگليسي به اين وضعيت مي گويند co-existing يعني دو پديده كه به هم زنده اند! درست مثل اصلاحطلب و اصول گرا كه هردو براي ادامه زندگي بهم محتاجند . يكي بدون ديگري نمي تواند زنده باشد .
من اطلاعات گفته شده را از يكً خبر گزاري بسيار سياسي و آگاه به مسايل جاري آمريكا بنام پوليتيكوًpolitico كه ديروز جمعه گزارش شده بود گرفتم وًتمام شواهد هم همين را مي گويند،
ممنون از پرسش شما - اشكبوس

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Mohsen Maghsoudi : "دمکراسی"…
دیدگاه:

Mohsen Maghsoudi : "دمکراسی" پوسیده و گندیده و فاسد و پول سالار در آمریکا به بحرانی ترین زمان تاریخی خودش رسیده است.
امپریالیست ها نه تنها دندان نظامی و جنگ افروزی و سلطه طلبی خود را در تن مردم جهان فرو می کنند بلکه اینک گوشت تن خودشان را نیز می درنده و مجروح می کنند.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: علی میرعسگری :
دیدگاه:

علی میرعسگری :

صفحه کامپیوتر را که بازمیکنم نوشته ای نظرم را جلب می کند."این ماییم که دیگر درکناراو نیستیم" !! دلم می لرزد ...مرگ اندیشمندی دیگر !!! آه زندگی جز درد ورنج چه چیزی برایمان داشته ای !!! تلاش میکنم به خود بقبولانم صاحب تصویر زنده است ومن اشتباه میکنم .اما این زندگی لعنتی به من آموخت همواره منتظر بدترین خبرهاو رویدادها باشم .
انسان شریفی که سالهاست در فیس بوک افتخار آشنایی شان را پیدا کرده ونوشته ها وتحلیلهای ادبی وفلسفی اش همواره برایم خواندنی بوده است.هیچگاه افتخارپیدا نکردم از نزدیک با ایشان ملاقاتی داشته باشم چون به شکرانه وضعیت سیاسی کشور در غربت می زیسته اند.آخرین گفتگوی ما برمی گشت به یک مشکل کامپیوتری که باتواضع ومتانت وخضوعی بی بدیل ازمن درخواست راهنمایی داشتند .وقتی مشکل برطرف شد با چه ادبیات فاخری ازمن تشکر کرده بود.یکی از خوانندگان آثارش نوشته بوداین ماییم که دیگر درکنارش نیستیم !! شاید زیباترین جمله ای بود که می توانست درباب انسان بزرگواری چون احمدافرادی نوشته شود.برخی ها وقتی نیستند عطرحضورشان‌پررنگ تر است.دلم می گیرد ازمرگ عزیزانی که دور از وطن ودرغربت وتنهایی جان می سپارند واهداف واندیشه های سازنده شان زیر خروارها خاک دفن می شود بی آنکه دنیا وزندگی وزندگان وقعی به آن اندیشه ها وژرف نگری ها داشته باشند.آه زندگی، گاه چه ورطه دهشتناکی می شوی.چه باتلاق متعفنی .چه منجلاب ناگزیری هستی.تلاش می کنم آرام باشم وچون همیشه بپذیرم که همه ما روزی خواهیم رفت.من اماهیچگاه نتوانستم باپدیده مرگ کنار آیم .فقط گذشت زمان دلتنگیها را برای همه آنان که دیگر در کنارمان نیستند عمیق تر می کند.نگاهم را از دنیای دیجیتال به روزن پنجره اتاقک متروکم می گردانم‌ .آن بیرون باران با شدت می بارد.شب ازنیمه گذشته است وخواب از من می گریزد، همچنان که من نیز !!! دراز می کشم وافکار چون موریانه ای در ذهنم راه می روند و آشوبی بپا می کنند.به زندگی می اندیشم ومهمترین سوژه این کره خاکی... انسان !!! واژه ای که قرنهاست ذهن بشر رابه خودمشغول کرده است ...خیره می مانم به ساعت.ساعتکی مخوف .ساعتک نگاهم می کند.طنین پرتنش عقربه ها سکوت شب را درهم می شکند. باطعنه وکنایه ای مرموز القا می کند باحرکت هرعقربه زندگی وعمر انسان ابلهی چون تو بلعیده می شود وتونمی دانی کدام عاقل هوشمندی ساعت را به شکل دایره ساخته بودتا سرعت خمش وزوال ناتمام عمر رابه درستی درک نکنیم ودریک دور باطل گمان بریم هر روز عمری نو به ما عطا شده است!!ساعتک مصلوب به دیوارگاه پرخاشم می کند.هان نسل بشر که خود را خداوندگار زندگی تصورکرده ای.زندگی را زیادی جدی گرفته ای. همان زندگی که هیچگاه تو را آنقدرها هم جدی نگرفته است.نوعی مقابله به مثل مسالمت آمیزومضحک وفریبنده وگاه تهوع آور !!! باد دربه درترازهمیشه زوزه می کشد،سرم دردمی کند ودیوارهای سپیدکه درپی خاموشی خود هزاران ناگفته را فریاد می کشندبرنگاهم آوار می شوند.ساعتک می خندد ومن به خواب می روم ...!!!
علی میرعسگری
تیر140

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مقاله فرخ نگهدار در سایت …
دیدگاه:

مقاله فرخ نگهدار در سایت کار اکثریت. آیا کسی عنوان و تیتر این مقاله را می فهمد ؟ میتواند آنرا به زبان قابل فهم شیرین فارسی بنویسد؟ پیام این انتخابات چیست ؟
https://kar-online.com/91000-2/
https://kar-online.com/91000-2/

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: مهران :ویدئو را دیدم ؛ خًوب…
دیدگاه:

مهران :ویدئو را دیدم ؛ خًوب بود ولي خيلي كوتاه بود؛ چرا؟

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: . من فدایی ام.
دیدگاه:

مگر موسوی تبریزی ها ، مدعی اصلاحگرایی نشدند !؟بعد از همراهی با خلخالی در جنایت اعدام هزاران مبارز.
بقول کردها، شیعه آذری ها از اول انقلاب ، نقشی فرصت طلبانه و ضد انقلابی و منفعت طلبانه، در مبارزات ایرانیان علیه شیعه صفوی بازی کزده اند.زمان مبارزه علیه خمینی در اول ، توسط چپ و ملی و مجاهد و کرد وفارس، آذری ها همراهی نکردند، حالا هم با رای به پزشکیان، آخوندها را نجات دادند.
عاشیگ حسن.

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: ناشناس خانوم!
دیدگاه:

البته با عرض معذرت از خانم های محترم، ما مردها خب فیزیک قوی تری داریم اما بعضی از ما شعور مان به انگشت کوچیکه خانمها هم نمیرسد مثل این ناشناس که مرا تهدید به قتل کرده. گه زیادی خورده از زیر چادر.. آخه مردک! چه کسی را میترسانی؟ تو که خایه نداری با اسم و رسم ات اینجا ظاهر شوی گه میخوری مرا تهدید می کنی. نام و آدرس مرا گوگل سرچ کنی بدست میاری. تک تیراندازت را بفرست سوئد شهر اپسالا! من اینجا کار و زندگی میکنم آدرس من عمومی است و پنهان نکردم. تو مزدور جمهوری اسلامی جرات نداری هویت ات را مشخص کنی گه زیادی نخور. من بارها در مقالاتم نوشتم که برای ساختن ایران نیاز به همه نیروهای سیاسی هست و سیستم تک حزبی محکوم به فناست همانطور که رستاخیز فنا شد. تو اما میخواهی با به میان آوردن نام چپ و جمهوریخواه و فدرالیست مرا دشمن آنها بنامی که اینها با تو همنظری کنند؟ خب این همه جمهوریخواه از چپ تا راست اینجا هستند چرا یکیشان بجز یکی دوتا چادری مثل خودت امثال لاچین که همه تان یکی هستید با تو همدردی نشان نداده؟ خیلی راحت برای آنکه تو را آدم حساب نمی کنند. راستی رفتی رای بدی؟ چادر مشکی رفته بودی یا با چادر نماز تک تیرانداز؟

تک تیرانداز
من تک تیراندازم...
زیر چادر ..
تک تیر میاندازم. ..
اوا خاک عالم! تیرم در هوا در رفت!
در هوا در کردم تیر...
چون سنم گذشت از شصت، ناغافل تیر ازم در رفت
بعد به اطراف نگاه کردم. خوب شد کسی نشنید صدایش..
اما بویش با کامنتم به اطراف جهان رفت
لیک زیر چادر نماز بودم من
اهل جهان نفهمید که این ترسو کیست
از زیر چادر پارس میکنم و ادعای مردانگی!
بچه گی هام مرا نام علی گلابی بود و هنوزم هست
آخه دوی علی گلابی ... از من آمده.
گفتم کمی شر و ور به ظاهر شعر نو بنویسم کمی تن نیما را در گور بلرزانم.. آخه در قالب ضد سلطنت من خودمو فدرالیست، تجزه طلب، جمهوریخواه، و طرفدار حقوق بشر میدانم.. ولی خب..کسی مرا آدم حساب نمی کند
اوا خاک عالم ...
که چادرم از سر یک آن بدر شد....
بروم محسن کردی را با تفنگ نداشته ام از دور بزنم و فرار کنم زیر چادرم..
شعار ما... این است: اوا خواهر.. خاک عالم!

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: انتخابات
دیدگاه:

سالام
دیگرزمان، کودتا،چریک بازی،
نیست،.
انسانها با آشناشدن از دنیای
انفورماتیک، وباپیوستن به
دنیای رسانه های مجازی
بقچه فرهنگسازان رانت خوار حکومتی را بسته اند،
یا دیگر نگرش های تنگ نظرانه افراد خاص رشد یافته در تفکرات شکل داده
شده عمدی و عوامفریبی
بهم ریخته است.
متاسفانه تعدادی هنوز برطبل جهل میکوبند،
درایران عمدی عقب مانده
نگهداری شده ،تعدادی هنوزهم فکرمیکنند،باید ازمکتب امامزاده شده آنها تبعیت کرد.
مل این بازی رابهم زده ایم،
درهمین سایت چندسال پیش نوشتم ،که جمودفکران
کوروش پرست وباستانگرا
که با توهم نوشته های ماسونها مغزشان پرشده ،
هنوز از برداشتن گوشی لمسی یا مدرن واهمه دارند،
نمونه آن را حدود ۵ سال پیش در بحث وجدل خود با
این افراد دیدم ،
و اعلام کردم ،که شماها حتی ازمدرنیسم علمی صنعتی و مجازی میترسید،
باورکنید،
که گوشی اش از همان گوشی هایی بود ،که فقط کار تلفنی انجام میداد،
ولی درشهر جوانان را دور خود جمع میکرد،
وبرعلیه دوستان وهمفکر
ما تحریک میکرد،
طوری بقچه اش را بستم
که دیگر لال شد.
حال هم هنوز تعدادی ترس و واهمه خودرا در حاظرشدن
درسایت ها فقط باتوهین به
تفکرات دگراندیشان ادامه میدهند،
وفکرمیکنند،چون بازی آنها توسط نو اندیشان بهم ریخته شده ،باید به آن بزرگان متفکر عصر وطنفروشی توهین کرد.
ازاینکه مقاله نسبتا خوبی
نوشته ایی ممنون شما،

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

یکی از بزرگ‌ترین و خارق‌العاده‌ترین دستاوردهای اصلاح‌معاشان این بوده است که مصطفی پورمحمدی را به سیاستمداری اصلاح‌طلب تبدیل کرده‌اند. شاهدش این گفته‌ی صریح "شرف اهل قلم" احمد زیدآبادی است که اگر پزشکیان نبود، به پورمحمدی رای می‌دادم. تفو بر ای چرخ گردون،

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: احمد افرادی در ۲۵ یونی…
دیدگاه:

احمد افرادی در ۲۵ یونی درگذشت
احمد افرادی در سال 1331شمسی درشهر ساری مازندران زاده شد .
او در سال 1356در رشته مهندسی مکانیک ، از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شد.پیش و اندکی پس از انقلاب، در یکی - دو کارخانه پست مدیریتی داشته است.آخرین شغل او مهندسی هواپیما بود. احمد افرادی در سال 1365 به قصد ادامه ی تحصیل از کشور خارج شد و در برمن آلمان زندگی می کرد.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: حملهٔ مسلّحانه به صندوقهایِ…
دیدگاه:

حملهٔ مسلّحانه به صندوقهایِ رأی در بلوچستان؛ یک گُفتمانِ عَمَلی است و باید در دورِ دوّمِ این انتصاباتِ کذایی در سراسَرِ ایران به عنوانِ یک استراتِژیِ مبارزاتی تکرار شَوَد

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: انسانهارا نباید الکی تنقیدکرد
دیدگاه:

سالام
من چند روزی است،
که این نوشته ها درمورد فرخ زاد را خوانده وچیزی
نمی نوشتم،
مگر میشه مایکل جکسون
راتقبیح کرد؟
مگر میشه تتلو را الکی تقبیح کرد،
مگرمیشه ،با اهانت به داریوش .مهستی،هایده،حمیرا،عارف،
ووو،،،که درزمان شاه حتی
در دربار ترانه سرایی میکردند،بیخودی گیرداد،
چه اشکالی داره، که یک خواننده طرفدار،فدایی،مجاهد،شاه،
خمینی،وو،،،خوانده و یا در
مجلس آنها بوده ،الکی گیرداد،که چرا آنجا بودی.
مگرمیشه از ویکتور خارا ،،خواننده بزرگ شیلی بخاطر
ضدپینوشه بودن تنقیدکرد.
چه اشکالی دارد،یک دگرباشی طرف دار ،فلان حکومت باشد،یا نه باشد.
برای یک تفکر مدرن و یک سیاسی دیدن این مسائل
باید از بالا باشد،
فلان جیره خوار داعشی ،
توهمی نو اندیش که اتفاقا
بدترین تحجرگرایی را دارد،
آمده از فرخ زاد ایراد میگیرد،
عزیز ،دل،
اگر درنگاه ودر اندیشه فرخ زادانحرافی می بینی ،فقط
حق داری ،محترمانه و با سندیت علمی تفکر ایشان را
تنقید کنی،
به دیگران چرا با توهین میخواهی، تفکرداعشی خودرا تلقین کنی؟
به همه روانی و ازاین چرندیات، که خودت گرفتاری
کمتر انگ بزن،
خواهشن برو جلوی آیینه
به خودت یک نگاهی بکن.
شاید آیینه راشکستی!!!

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .شیعه بلشویکی شریعتی.
دیدگاه:

شیعه بلشویکی علی شریعتی و اسلام ماکیاولی خمینی توانستند در ایران بقدرت برسند چون سیاست فرهنگی و مذهبی نظام پهلوی این امکان را به آنان داد.هالو در لینک زیر میگوید فرقی بین شیعه علوی شریعتی و شیعه قومی صفوی نیست. گویا آخوندی در کلاس درس ادعا کرده که یک دستاورد شیعه ولایتی ایران ، تئوری ولایت فقیه در سیاست است که اکنون در بعضی کشورهای عقب افتاده اسلامی تدریس میشود و به آن اشاره میشود. برای شناخت اسلام ولایتی باید آنرا به علم سنجش سپرد و در بحث شناخت دید که منطق این شیعه سیاسی وایدئولوزیک چیست؟
https://www.youtube.com/watch?v=ZtOtPkiU3mU

تا چه حد شیعه بلشویکی علی شریعتی در اسلام ماکیاولی خمینی تاثیر گذاشت و موجب شیعه ولایتی فقاهتی شد ؟با پیروزی انقلاب سال 57 شمسی در ایران، بتدریج اسلام ماکیاولیستی خمینی بر جریان شیعه "بلشویکی" شریعتی غالب شد. قبل از آن از طریق روحانیون مرتجع غیرسیاسی و گروههای فشار حزب اللهی جریانات ملی،چپ، و قومی خلقی سرکوب شده و به حالت نیمه مخفی و دفاعی درآمده بودند. خمینی چون برای حفظ نظام اسلامی، تقیه، خدعه،جاسوسی،شکنجه،جنگ ترور، و غیره را لازم میدانست، میتوان او را یک ماکیاولیست نامید که میگفت "هدف وسیله را توجیه میکند".
مازیار بهروز،محقق چپگرای ساکن امریکا، شیعه مورد نظر شریعتی را "بلشویکی" نامید چون او از شیعه مبارز و سیاسی علوی،ابوذری، زینبی، و چگوارایی در حسینیه ارشاد سخن گفته بود. شریعتی(1356-1312ش) مانند مجاهدین و طالقانی، مارکسیسم را رقیب اسلام میدانست، مطهری ولی آنرا دشمن اسلام میشمرد. بازرگان افکار شریعتی را زیر تاثیر نظرات حزب توده و تبلیغات کمونیسم جهانی میدانست. میثمی میگفت اگر مجاهدین نبودند بیشتر شاگردان شریعتی جذب مارکسیسم میشدند. شریعتی سوسیالیسم التقاطی خود را که نه ماتریالیستی و نه ایده آلیستی بود رئالیستی می نامید. در اینجا میتوان پریشان فکری او را مشاهده نمود که بقول وی حد وسط دو نظام فاسد کاپیتالیسم و کمونیسم است. مقصود شریعتی از اسلام، شیعه ای بود که مخلوطی است از اندیشه های غیراسلامی و غیرایرانی مانند سوسیالیسم و مارکسیسم و اگزیستنسیالیسم و از اندیشمندان مبارز جهان سوم و استعارات رمزی تصوف ایرانی و اسلامی. او شیعه را مذهب اعتراض و عدالت میدانست که خواستار براندازی حگومتهای ستمگر و فاسد است. بعضی او را"محبوب ترین آموزگار رادیکالیسم اسلامی در اینران نوین در صد سال اخیر" میدانند، گرچه وی مدتی حقوق بگیر ساواک برای کوششهای ضد کمونیستی و ضد توده ای خود بود و بعد از اینکه نوشته هایش در خانه های تیمی مجاهدین بدست ساواک افتاد مورد غضب قرار گرفت و به فرانسه مهاجرت نمود.
شریعتی از طریق داستان هابیل و قابیل، تبینی طبقاتی از اسلام نمود، رابطه وی با مارکسیسم رابطه مهر و کین بود. او از یک طرف شناخت جامعه و تاریخ مدرن را بدون علم مارکسیسم غیرممکن میدانست و از سوی دیگر مارکس را متفکری اراده گرا و اقتصادمحور و ماتریالیست میدانست. شریعتی کشورهای سوسیالیستی آنزمان را بوروکرات بحساب می آورد. حزب توده شریعتی را از مبلغان بینش توحیدی و ایدئولوژی سیاسی اجتماعیی که نقش اهرم معنوی نیرومندی را ایفا کرده است میدانست. شریعتی در دهه 30 شمسی به جنبش جامای کاظم سامی پیوست وکتاب "ابوذر، سوسیالیست خداپرست" را از" جوده السحار" ترجمه کرد که در باره ابوذر غفاری بود. شریعتی در این دوره تحت تاثیر مسلمانان نوگرای مصر و سوریه بود که متاثر از سوسیالیسم بودند. او در سال 1336 کتاب "تکامل و فلسفه" را منتشر نمود و در طول دههای 1940 و 1950 میلادی در حسینیه ارشاد سخنران بود. در آنجا 3 جریان اسلامی فعال بودند.- جریان فکری مطهری،بهشتی،و روحانیون سنتی،- جریان و گرایش لیبرال بازرگان،طالقانی،زنجانی، شبستری،- و جریان رادیکال شریعتی و مجاهدین خلق.
مبارزه سیاسی شاه با گروههای چپ و ملی لیبرال موجب تضعیف گفتمان سکولار مدرن و رشد افکار مذهبی اسلامی شد. تمایل بیمارگونه شاه به سرکوب نیروهای چپ و مارکسیست منجر به تحمل نسبی فعالیتهای مذهبی از سال 1930 میلادی گردید. در نتیجه از سال 1937 انجمن های اسلامی و مرکز نشر و "حسینیه ارشاد" و نشر گفتار ماه و مجله میلیونی و سراسری" مکتب اسلام " شروع به فعالیت و تبلیغ دینی نمودند. مطهری میگفت بازگرداندن مفهوم حماسه به لغت نامه اسلامی ضروری است.، یعنی به جهادی فکری، قلمی، زبانی، و به یک جهاد عملی. دکتر قیرچی، اسلام شناس، مینویسد نوگرایی دینی سیاسی در جهان اسلام با مفهوم" شورا" شروع شده و با آن پیوند دارد، برخلاف دموکراسی غربی که با فردگرایی و حقوق طبیعی شروع میکند.
گفتار چپ اسلامی نخستین بار از سال 1970 میلادی در مصر مطرح شد که فرزند خلف شروع جنبش ترقی خواه ملی بود و به قبل از این تاریخ برمیگردد. بنیاد فکری آن از سید قطب از سال 1940 گرفته شد. اینها ادامه تاویل عقلانی از افکار سید جمال الدین و محمد عبده بود که آنرا در برابر افکار غربی و با تکیه بر میدان عقلی معتزله و ابن رشد بنا شده. از طرف دیگر در دهه 50 شمسی گفتمان پهلویسم با بحران مشروعیت مواجه شد و در نهایت در سال 1357 شمسی سقوط کزد. بخشی از مخالفان نظام سلطنتی پهلوی، اسلام گرایان بودند که حداقل میتوان آنان را به سه گروه تقسیم کرد. اسلام گرا کسی است که هویت اسلامی خود را در مرکز عمل سیاسی خود قرار میدهد یا آینده سیاسی خود را در اسلام می بیند. آنها مانند سایر مکاتب یکدست نیستند. نوبنیادگرایان اسلامی ولی آنهایی هستند که هدفشان تاسیس یک نظام اسلامی با محدود کردن آن به دو قلمرو شخصی و جمعی است یعنی اسلام گرایی یک طرح سیاسی و ایدئولوژیک است که میتواند ماکیاولیستی، شبه فاشیستی، و ارتجاعی باشد.
کودتای 28 مزداد 1332 و سرکوب خشونت بار قیام 15 خرداد 1342 شمسی و محاکمه و مدافعات سران نهضب آزادی در دادگاههای نظامی پهلوی موجب خشم هرچه بیشتر گروههای اسلام سنتی و شبه مدرن التقاطی گردید. بازرگان سعی در توجیه مفاهیم اسلامی از دیدگاه علمی داشت. روحانیت مبارز و سیاسی که دنبال مفاهیم اجتماعی انقلابی سیاسی در قرآن و نهج البلاغه و متون مذهبی بود. و شریعتی که فلسفه سیاسی او ترکیبی از سنتهای اسلامی و افکار انقلابی بود، مفهوم مقاومت را تا مرز عمل شهادت مطرح کرد. در اواخر سال 1343 شمسی افراد و گروهها و سازمانهای مخالف رژیم به نتیجه"مبارزه مسلحانه" رسیده بودند. صادق امامی عضو هیئت موتله اسلامی دست به ترور منصور،نخست وزیر زد. تیراندازی به شاه در فروردین 1343 را نیز میتوان آغاز مبارزه مسلحانه دانست. تصمیم جوانان رادیکال برای مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را میتوان از اواخر سال 1342 دانست. در سال 1343 "حزب ملل اسلامی" کشف شد که هدفش تشکیل دولت واحد اسلامی در ایران، ایجاد جنگ با رژیم پهلوی از طریق قیام مسلحانه بود. این گروه دارای 55 عضو بود که 8 نفر آن محکوم به اعدام شدند.
از طرف دیگر در اواخر سال 1342 در خارج از ایران، علی شریعتی در اروپا با فانون،تئوریسین و عضو جبهه آزادی بخش الجزایر و نویسنده نشریه المجاهد شخصا دوست و آشنا شد و ارتباط گرفت. شریعتی که از رهبران "نهضت آزادی ایران" در خارج بود با ابراهیم یزدی، دکتر چمران، صادق قطب زاده، و پرویز امینی،فعال در امریکا، تماس داشت. در سال 1343 شمسی بعضی از این افراد برای آموزش به مصر رفتند.
با رشد حزب توده بعد از سال 1325 شمسی، برخی از "چپ های" مذهبی مانند آیت اله بروجردی به شاه نزدیک شدند، نخستین گروهی که از این حریم گذشت، فدائیان اسلام بودند، چهرههایی مانند آیت الله شریعتمداری در سفر شاه به آذربایجان در مدرسه طالبیه تبریز از شاه استقبال نمودند. دامنه مبارزه فکری ایدئولوژیک با مارکسیسم و حزب توده در ادبیات مذهبی بعد از سال 1320 گسترده شد. نتیجه آنکه در زمینه مبارزه با ماده گرایی دهها عنوان کتاب طی این 37 سال تا زمان انقلاب توسط افرادی مانند محمد تقی آملی، یحیی شکوهی محسنی، سراج انصاری، عبدالحسین کافی، حسین فقیه مرندی، ابوالفضل نبوی قمی، جلال الدین آشتیانی، سرهنگ اکبر افروخته، سید غلامرضا سعید، ناصر مکارم شیرازی، حسن حسن زاده رشتی، مهدی بازرگان، علی حسین کرمانی، مهدی قائنی، علامه طباطبایی، مرتضی مطهری، علی شریعتی، و خسرو شاهی انتشار یافت.
از جمله موضوعات پروپاگاندیستی، ضد توده ای،ضد ماتریالیستی،ضد کمونیستی و ضد علمی اینگونه نویسندگان و مترجمان، عنوانهای زیر هستند.- ماده پرستی و خداپرستی، مرام اشتراکی، متافیزیک ایده آلیسم، کمونیسم، شناخت، یکتاپرستی، عقل کمونیستی، فیلسوفان گمراه کمونیسم، دیالوگ معترض ماتریالیستی، ایمان ضد کمونیستی، فلسفه و رئالیسم غلط ماتریالیستی، دورویی مارکسیستی بین سالهای 1358-1324 یا ترجمه هایی از نویسندگان و نظریه پردازان عرب، مانند مصطفی محمود، سید قطب، و محمد قطب بودند.
با رسیدن شاه به تخت و تاج، محدودیت های رضاشاهی برای تبلیغات دینی لغو شد. غیر از حوزه علمیه قم، هزاران انجمن اسلامی و کانونهای دینی فعال شدند تا در برابر کمونیستها و آثار سوء ضد دینی و ضد کسروی شروع بکار نمایند. رژیم شاه با کمک سازمان مخوف ساواک برای ممانعت از رشد طرفداران حزب توده و شوروی ، با مشورت انگلیس و امریکا، به مذهب توجه زیاد نمود. البته این توجه تا حدی بود که از رشد امثال" فدائیان اسلام" جلوگیری گردد. غیر از انتشارات دینی، رادیو نیز در اختیار تبلیغات اسلامی قرار گرفت تا جلو سوسیالیسم و کمونیسم گرفته شود. با این وجود حزب توده توانست روحانیون برجسته ای مانند شیخ حسین لنکرانی از آذربایجان و آیت الله سید علی اکبر برقعی از قم را هوادار خود کند. برقعی در سال 1331 از طرف این حزب به کنگره صلح در شهر وین سفر کرد که موجب اعتراض فدائیان اسلام و آیت الله بروجردی گردید.
شاه برای مبارزه با رادیکالیسم چپ و لیبرالیسم طبقه متوسط و جبهه ملی، بارها به مشهد و قم رفت تا برای زیارت و شرکت در نظافت و خاکروبی این امامزاده ها اعتقادات مذهی خودرا نشان دهد. در حمله اسلامیست ها به مرکز بهائیان در سال 1334 وی اعتراض نیز نکرد، برای این رفتار او آیت الله بهبهانی و بروجردی تشکر کردند. رویهمرفته علمای طراز اول، حتی بصورت ضمنی از کودتای نظامی سال 1332 شمسی حمایت کردند و اولین تلگرام را آیت الله بروجردی فرستاد. در ادامه حمایت شاه از اسلامگرایان، ساواک در سال 1337 به شعبه ها و مسئولین خود توضیه های زیر را نمود،- حمایت از تبلیغ مجله مکتب اسلام مکارم شیرازی و نشریه های ضد چپ و شرکت علما در ترویج این مجله، تماس با روحانیون و وعاظ و کارگردانان مساجد که رفتار و اعمال کمونیستها را برای مردم تشریح کنند تا به مبارزه با کمونیسم بپردازند.
در مقابل جریانی که نزدیکی به دربار و ساواک را تشویق میکرد، جریان اسلامی التقاطی دیگری بنام "نهضت خداپرستان سوسیالیست" کوشید تا با تلفیق از تشیع و سوسیالیسم اروپایی بوجود آورد. محمد نخشب( 1355-1302)شمسی، بعنوان نخستین ایرانی فعال در راه این تلفیق بعد از شهریور 1331 شمسی اعتباری بدست آورد. باید اشاره نمود که جاذبه های مارکسیسم بدلیل انقلابی گری و علمی بودن برای اندیشمندان نوگرای مسلمان پیش از انقلاب سا ل 57 بسیارمهم بود. از سال 1320 شمسی روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی کوشیدند تا واسطه ای برای انتقال مفاهیم سوسیالیستی و لیبرال به حوزه دین باشند. یکی از گروههای ملی که به نوعی دچار این مسئله شد تشکیلات محمد نخشب بود که از سال 1320 فعال شد. در مشهد کاظم سامی و دکتر شریعتی شعبه این سازمان را تاسیس نمودند. دکتر یزدی نیز سالهای جوانی خود را در این حزب گذراند. نخشب یعد از دستگیری در ایران به امریکا فت و از جمله پایه گذاران کنفدراسیون دانشجویی بود ولی با چپگرا شدن کنفدراسیون او جدا شد و به نهضت آزادی در امریکا پیوست.. نخشب گویا در پایان عمر نسبت به رژیم شاه منفعل شد و در سال 1355 درگذشت.
بعد از پیروزی انقلاب سال 1357 شمسی در ایران، 4 بلوک از نیروها،سازمانها و احزاب سیاسی وارد ادامه مباززه برای تسخیر قدرت شدند،- 1.احزاب بنیادگرای روحانی به رهبری خمینی.2. احزاب لیبرال ملی و سکولار متعلق به طبقه متوسط.3- گروههای اسلامی رادیکال متعلق به روشنفکران و تحصیل کرددههای اسلامی مانند مجاهدین.4- نیروهای چپ و سازمانهای قومی خلقی به نمایندگی از زحمتکشان و روشنفکران آوانگارد.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

تحریمِ واقعی باید یک تحریم فعال باشد به این معنی که طرفداران سرنگونی رژیمِ تبهکار شیعه باید برایِ پیش بردن هژمونی بر اندازی به حملهٔ فیزیکی به ستادهای انتصاباتی روی آورند و گرنه همه چیز پشم است
اگر در نتیجهٔ این حملات فیزیکی عده ای شمپانزه کشته و یا زخمی شوند نباید مایهٔ تأثر شود زیرا رأی خواهان و رأی دهندگان به یکسان خائنین هستند و حذف خائنین تنها راه اعمال هژنونی انقلابی است
اِعمال هژمونی یعنی : تلاش برایِ مرگِ دوشمن....
نُقطه.......آخر خط

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: محمود: احمد افرادی: اندیشمند…
دیدگاه:

محمود: احمد افرادی: اندیشمند هنرمندی که تازه باید شناخت.

بسیار لازم است که کارهای ایشان جمع آوری و در چند جلد منتشر شود. از او به عنوان استاد احمد افرادی نام برده بودم و زنگ میزد و پیام و خجل از اینکه او را استاد نامیده ام. می گفتم که من همان چیزی را که می بینم می گویم. نه کم و نه زیاد. تنها احمد و یک اندیشمند دیگر را با صفت استاد یاد می کردم و می کنم. احمد هر چه می گذرد زنده تر خواهد شد.🌹🌹🌹

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: دوست و همشهریم زنده یاد احمد…
دیدگاه:

دوست و همشهریم زنده یاد احمد افرادی یکی از همکاران سایت فرهنگ و گفتگو( ایرانگوبال) بود ؛ احمد یکی از نخبگان فرهنگی ایران بود، من کیانوش توکلی به خانواده گرامی آش عمیقا تسلیت می گویم

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: تروریسم
دیدگاه:

آنوقت همین ناشناس که حمید اشرف ها را تحسین و تقدیس می کند وقتی من از مبارزه مسلحانه در شرایط امروز حرف میزنم مرا تقبیح می کند و خوانندگان را تشویق به شرکت در انتخابات می کند! وقتی من مینویسم نه به آن زینب و کلثوم شدنت .. نه به این دایره و دمبک زدنت ... انصافا.. حرف درستی نمیزنم؟ وقتی میگویم این بابا از سر تعصب و دشمنی و نه عقل و حتا ایدئولوژی حرف میزند حرف بیراهی میزنم؟ وقتی میگویم این بابا مشکل روانی دارد حرف بیراهی است؟ دکتر معرفی کنم؟

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: تعصب «رفیق ناشناس»
دیدگاه:

این رفیق ناشناس بدجوری تعصب دین مآبی نسبت به حمید اشرف و اعمال او دارد. اگر رفقایش برایش دست نمیگرفتند بجای آنکه بنویسد «ترور حمید اشرف» مینوشت به شهادت رسیدن حمید اشرف علیه سلام. حمید اشرف در خیابان ناغافل ترور نشد او در یک درگیری با ساواک در خانه تیمی کشته شد. چرا این رفقیق ما اسمش را میگذارد ترور؟ خیلی ساده برای آنکه مثل یک روستایی ساده لوح میخواهد محل سقوط هلیکوپتر رئیسی را تبدیل به زیارتگاه کند. این از آن نوع آدم است. اختیار را به دست او بدهید ساختمان محل کشته شدن حمید اشرف را تبدیل به زیارتگاه میکند. حمید اشرف یک تروریست شرور و یک دشمن انسانیت و یک «پول پوت» خفته بود که خوشبختانه ساواک شر نکبت بار او یاران گمراهش را از دست اندازی به سرنوشت مردم ایران، دست اندازی به سرنوشت من، همشهریانم و هم میهنانم کم کرد. چریک فدایی هیچ نمایندگی از جانب مردم ایران که از زندگی شان راضی بودند نداشت که اسلحه بدست بگیرد و بر علیه امنیت کشور اقدام کند. حتا پس از سرنگونی رژیم نکبت اسلامی هم لازم است یک دادگاه تاریخی بر این خبط بزرگ تاریخی و موقع نشناسی عده ای گمراه برگزار شود. نسل تازه ایرانیان که فکری آزاد دارند به کارنامه ساواک به نیکی مینگرند اما همه دو سازمان تروریستی مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق را تقبیح می کنند و بر گمراهی آنان تاکید میورزند. اینها گذشته ای قابل افتخار ندارند. فقط بازماندگانی متعصب و هنوز گمراه هنوز برای آن جوانان ره گم کرده بزرگداشت برقرار می کنند. نکبت تاریخی که بزرگداشت ندارد.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: چرا دروغ میگفتی
دیدگاه:

سالام
توکه میگفتی،نوشته های من رانمیخوانی ونمی خوانند،
ایوالله، ،،مجبوری دروغ بگویی؟
الان فرم درخواست خودرا
عوض کرده ایی،
اتهام میزنی که همفکران من
چرا بامن برخورد نمیکنند،
دستور آتش به اختیاری
را تبدیل تحریک کرده ایی،
بلی ، عزیزم ، تو هم طبق
فرمایش خودت با من در اول
انقلاب همفکربوده ایی،
من چه گناهی دارم ،که تو بجای اینکه مطالعه درست
کنی ،وخودرا بالا بکشی،
با مطالعه ناراست،شایدهم
تفکر و وو،،،نادرست ،خودرا
به زیرکشیده ایی،
اگر کسانی بعلت ذات پاکشان
سکوت میکنند،
وجدان سالم وصادقشان آنهارا باوجدان نگه داشته است.
آنها دنبال دلارهای های نفتی
دزدیده شده شاه اللهی ها
و دنبال دلارهای نفتی شیخ
اللهی ها نبوده اند.
که پاک مانده و گذشته خودرا باصداقت تنقید میکنند،
کس کسانیکه تفکر بمباران پادگانی و کودتایی توسط
آمریکا واسرائیل هستند.
بهر دلیل ،آنها نه وطن دوست
هستند ونه میتوانند باشند.
آدمهایی دمدمی،روانپرش،
افسردگی گرفته درخارج،
غرق شدگان درتفکرات پوچگرایی،به این روز
می افتند.
همفکران ما ،مرد عمل هستند.
عمل مثبت و علمی ومنطقی،
ازهر روزنه ایی بصورت
عاقلانه واردشده وسیاست
خودرا پیش میبرند.
ما دنبال دلار نفتی،رانت ،پست وزارت ساواک,
و وو،،نیستیم،
نگاه میکنیم،میخوانیم،
متحدمیشود،برنامه سازی میکنیم،
نتیجه اعمال خودرا بررسی
کرده ،جنبه های مثبت ومنفی ،ونتایج بعدی،بعدی،
ونمونه های حرکت خودرا
دردنیا حسابی بررسی کرده
حرکت میکنیم،
که چطور پینوشه را برداشتند،چطورترمز
موسیلینی راکشیدند،چطور مالزی را به رشد،بالا رساندند،
چطور چین که مردم،حتی گوشت همدیگررامیخوردند،نجات یافتند،چطور در بیخ گوشمان
تورکیه ایی که آمریکا یک کودتای نظامی میکرد،چطورلخ والسا،وو.،،
کشورخودرانجات دادند،
ماهم راهی رامیرویم .

آسيب کمی به مردم وبه کشور بخورد.
آنرا انتخاب میکنیم،
ما باچپ،باسطلنت طلب،
به سوسیالیست،به آخوند،
به مسیحی،به یهودی،به
هندی،روسی وو،،،
کاری نداریم،
ما دنبال راهی هستیم،
که بدراکنترل و خوب هارا
ارتقا بدهیم،
وطن فروشهارا میشناسیم،
آدمفروشهایی که ملت و کشور خودرا بخاطر پست وپول،اتینیک به اجنبی ها
میفروشند،آنهارا هم میشناسیم،
باشعارداد اصلن میانه خوبی
نداریم،
کارخودرا با هر تفکری پیش میبریم،
توهم سعی کن،،خیانت های
گذشته خودرا کم کنی،
و درخواست بمباران هموطن
ووطن خود را نکنی،
بعد هم می‌میگویی وطن‌پرست واقعی تویی،
اکثرا،نوشته های من ،وتورا
میخوانند،
قضاوت با آنهاست،
تو سعی نکن،یکبار دستور
آتش به اختیاری به دیگران بدهی،
یک بارمتهم کنی که موافق من هستند،
و باایجاد تفکر انحرافی ،
دیگران را مجبوربه برخورد
بامن کنی،
چه اشکالی دارد،شعر نو،
بگویم،
انسانها دارای تفکرند،
مهم تحمل همدیگراست،
لطفا ،کلت را ازکمرت بازکرده
بصورت نظامی گری بامردم برخوردنکنی،