ديكاپريو به زندان نمى افتد و بازداشت هم نميشود و كسى براى او داستان زبانى همچون آزرى درست نميكند. كسى او را وادار به يادگيرى زبانى كه هيچ رابطه حتى گرامرى و ساختار با زبان مادريش نداشته باشد نميكند. كسى او را يك پان انگليس، پان آمريكايى يا آلمانى نمينامد. ديكاپريو كاريزماتيك است. جزابتر از آن يك هنرمند بزرگ است، همه او را ميشناسند، نمايندگانى حتى اورا به ايران دعوت ميكنند.... ولى داستان قصه ما غصه بى پايان قريبى است كه غريبى از او به ما نزديكتر است.