شوربختانه طبقه کارگر ایران، حزب و یا ستدیکاهای قدرتمند و متحد خویش را در سایه استبداد فراینده و دخالت های روشنفکران حامی جنبش کارگری ،شکل نگرفته است.
طبقه کارگر ایران از علوم و تجربیات جنبش کارگری جهان بدور مانده است و روشنفکران چپ هر چقدر تلاش ورزیده اند که کارگران را با مفاهیم کمونیستی پیوند دهند به جایی نرسیده است.
کشور ایران با ۲۱۹۸ کشته در سال گذشته رکورد دار سوانح کارگری در دنیا بود.
کارگرانی که برای تامین معشیت خانواده به سرکار میروند و دیگر به خانه برنمیگردند ،بسیار دردناک است و کارفرمایان و حکومت هیچ تضمینی برای ایمنی کارگران فراهم نمیکنند و پس از کشته شدن کارگران هیچ حمایتی از خانواده های بازمانده کارگران بعمل نمی آورند.
آری جمهوری اسلامی در همه زمینه ها و عرصه ها، ایران را در رتبه آخر و بدترین ها و فاجعه انگیزترین ترین قرار داده است.
روز کارگر در جهان تاریخی خون آلود دارد .در ۱۸۸۹، در کنگره اول انترناسیونال دوم، کنفرانسی که با شرکت احزاب سوسیالیست و کارگر و نمایندگان اتحادیههای کارگری از ۲۰ کشور برگزار شد، تصمیم گرفته شد که اتفاقات خونبار اول ماه مه در سال ۱۸۸۶ در امریکا را گرامی بدارند و آنروز را روز جهانی کارگر نامیدند.
در ایران به جز حزب توده تا پایان دولت دکتر مصدق هیچ یک از جریانات کمونیستی پایگاه و نفوذی در میان کارگران نداشتند و خیال بافانه خود را نمایندگان کارگران می پنداشتند.
جریانات چپ که بیشتر از اقشار دانشجویی برخاسته بودند از خانوادههای مرفه به فعالیت های سیاسی روی آورده بودند و هیچ پیوندی با طبقه کارگر نداشتند.
جریانات سیاسی گوناگون چپ ،هریک از آنها خود را نماینده واقعی اندیشه های کارگری می پنداشتند در حالیکه کارگران به هیچ روی از نمایندگان نیابتی خویش اطلاعی نداشتند.
اندیشه چپ که بسیاری از آنان از زمینه های گذشته مذهبی ریشه گرفته بودند به رهایی جهان از ظلم و ستم توسط طبقه کارگر،همانند فلسفه فکری امام زمانی می اندیشیدند که روزی امام زمان ظهور خواهد کرد و جهان را از فساد نجات خواهد داد،اعتقاد داشتند.
اشکالات اصلی اندیشه کمونیستی از آغاز در افکار کارل مارکس ریشه گرفته بود که پرولتاریا را در کانون جوامع قرار داده بود و بیش از اندازه به لحاظ تاریخی به آنها بعنوان نجات بخش،رهایی بخش و حلال مشکلات فرض کرده بود.کارل مارکس که جامعه انسانی را طبقاتی و همچون علم ریاضی بررسی و تجزیه و تحلیل می کرد و از آن نتیجه دلخواه خویش را میگرفت هیچگاه جوانب دیگر انسانها را مورد توجه قرار نمی داد و به بقیه اقشار و طبقات اهمیت نمی داد و پرولتاریا را به لحاظ تاریخی که در عصر جوامع صنعتی به پیشوایی و رهبریت هدایت کننده برگزیده شده بود می انگاشت . کارل مارکس جامعه را بسیار مکانیکی نگاه میکرد و در مرکز آن پرولتاریا قرار داشت و انسان جایگاه خاصی نداشت.به همین خاطر کارل مارکس بحث های حقوق بشر را در عصر خویش ،کاملا بورژوازی قلمداد میکرد و اساسا برای کارل مارکس "انسان مساوی با پرولتاریا " مفهوم شده بود و بقیه طبقات و قشرها هیچ سهمی از جامعه انسانی برای وی نداشتند.برای کمونیستها فقط بقدرت رسیدن کارگران به نمایندگی از حزب کمونیست یک اصل تعین کننده در رهایی بشریت از ظلم و ستم سرمایهداری تصور می شد. برای مثال تسخیر قدرت سیاسی توسط کمونیست ها برای لنین یک تغییر بنیادی در سرنوشت تاریخ محسوب می شد که مساوی با گشوده شدن جهان بسوی ارتقا و اعتلای جامعه تلقی میگردید.
اصل حفظ محیط زیست هیچ جایگاهی در مباحث کمونیستی نداشت و قلم افتاده بود.
این در حالیست که سرمایه داری جهانی با تولید انبوه و سود آوری به هر قیمتی کمر به نابودی محیط بسته است و تاکنون هیچ نیرویی جلودار آن نبوده است. این در حالیست که محیط زیست و سرنوشت بشریت به یک و دیگر گره خورده اند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
سندیکای ازاد
با تشکراز نویسنده محترم
جریان چپ درایران با سیاست های خود بزرگترین ضربه اقتصادی رابه جامعه ایران و بویژه
طبقه کارگر واردساخت. آنچه مردم زحمتکش نیاز داشتند و دارند ایجاد سندیکای ازادکارگران و دیکر اصناف میباشد.
کومونیستها در سرتا َسر جهان دشمن آزادی و سندیکاهای آزاد هستند. در شوروی سابق کارگران دارای سندیکا نبودند، چرا که حزب کمونیست خود را نماینده قانونی کارگران شوروی میدانست.
در غرب درکنار حزبهای چندگانه سندیکا نماینده دمکرات کارگران است. توانمندی سندیکا در اروپا بیش از همه حزبها برای مبارزه برای دستمزد بیشتر و یااعتصابات است.
در ایران درکنار مبارزات سیاسی تلاش برای ایجاد سندیکای کارگران و اصناف از جمله ضروریات معیشت اقتصادی مردم ایران است.
افزودن دیدگاه جدید