پان تركيسم و وحدت ملي ايران (بخش نخست)
عبدالله مراد علي بيگي Artabeigi@yahoo.com
نگاهي كوتاه بر تاريخچهي پان تركيسم
ـ بستر سازان انديشهي پان تركيسم
در دهههاي پاياني قرن نوزدهم ميلادي كه همزمان با اوجگيري تجددخواهي (تجديدنظرطلبي) غربگرايانه در امپراتوري عثماني بود، انديشهي پانتركيسم نيز پايهريزي شد. چنانكه از سالهاي آغازين قرن بيستم ميلادي، اين انديشه ، راهنماي فكري غالب روشنفكران تجديدنظر طلب ترك در هر حركت سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... در امپراتوري عثماني و سپس در جمهوري تركيه گرديد.
در فرايند اين تحولات، البته دلايل و شواهد كافي وجود دارد كه نشان ميدهد سياستهاي استعماري، بهويژه دولت انگليس از آغاز، در جهت نيل به مطامع كلان سياستهاي استعماري خود «پان تركيسم» را كه تجلي اوج عصبيتهاي نژادگرايانه است، جعل كرده است.
هدف اصلي و واقعي طراحان از جعل پانتركيسم كه در گرماگرم كشاكشهاي سياسي و رقابتهاي استعماري ميان امپراتوري روس و انگليس در آسيا صورت گرفت، ايجاد منطقهاي حايل از اقوام تركزبان مسلمان در حاشيهي جنوبي مرزهاي روسيه بود كه به صورت كمربندي از اقيانوس آرام تا درياي سياه امتداد مييافت.
از نظر طراحان انگليسي، ايجاد اين كمربند پان تركي حايل ، ميتوانست از گسترش نفوذ و توسعهي ارضي قلمروي روسيه بهسوي جنوب، به ويژه متصرفات انگليس در هندوستان جلوگيري كند. 1
بجز آن، ظهور و حضور انديشهي پان تركيسم در كنار مرزهاي ايران كه حامل و مروج افكار الحاق گرايانه نسبت به بخشهايي از سرزمينهاي ايراني نيز باشد، ميتوانست، فريادهاي وحدت خواهانهاي را كه هنوز از سرزمين هاي تجزيهي شدهي ايران در قفقاز و آسياي مركزي [خوارزم و فرارود] بهگوش ميرسيد، در محاق قرار دهد و خاموش سازد و از تسري آن به ديگر بخشهاي تجزيه شدهي سرزمينهاي ايراني، در بلوچستان و افغانستان و جزاير و سواحل جنوبي خليج فارس كه در اشغال نظامي و زير سلطه استعماري دولت انگليس بود، پيشگيري نمايد.
از سوي ديگر، دولت روسيه نيز پس از اشغال نظامي قفقاز و سپس آسياي مركزي [خوارزم و فرارود] و استقرار سلطه سياسي خود بر اين سرزمينها، چون همچنان رشتههاي پيوند فرهنگي و تاريخي ميان مردمان سرزمينهاي متصرفي با مردم ايران را برقرار و مستحكم ميديد، سياستهاي ايران زدايي همهجانبهاي را در مناطق يادشده به مورد اجرا گذاشت.
تبليغ و ترويج زبان تركي و تلاش براي ايجاد چيزي بهنام فرهنگ ترك از جمله سياستهايي بود كه دولت روسيه بهمنظور به حاشيه راندن و سپس محو آثار و نشانههاي فرهنگ و تمدن ايراني و برانداختن نفوذ زبان و ادبيات فارسي در سرزمينهاي ايراني قفقاز و آسياي مركزي [خوارزم و فرارود] بهكار بست. در نتيجهي اين سياست ضد ايراني دولت روس، روشنفكران و نويسندگان اين خطه از «نياخاك» باستاني ايرانيان كه تا پيش از آن به فارسي ميخواندند و مينوشتند، تشويق، بلكه موظف شدند كه از آن پس به تركي بنويسند و در ترويج آن بكوشند.2
سياست سختگيرانه وپيگيري همهجانبهي دولت روسيه در ترويج زبان و فرهنگ تركي، در سرزمينهاي جدا شذه از ايران، اگرچه با هدف از ميدان به در كردن زبان فارسي و عنصر فرهنگ ايراني صورت ميگرفت، ولي نتيجهي قهري اجراي چنين سياستي در نهايت، خلق چيزي بهنام هويت تركي بود كه كاملا به سود طرح انگليسي ايجاد كمربند پان تركي حايل در سرزمينهاي جنوبي قلمروي امپراتوري روسيه تمام ميشد.
با اينهمه، آن عاملي كه بيش از ديگر عوامل در طراحي و شكلدهي يك هويت جعلي پان تركي موثر افتاد، آموزههاي مبتني بر كار مطالعاتي گروهي از شرق شناسان وابسته به وزارتخانههاي خارجه و مستعمرات دولت انگليس بود.
به عقيدهي پژوهشگران تاريخ ترك، مطالعات نظري هدفمند چندتن از شرقشناسان يهودي دربارهي تاريخ و زبان كهن ساكنان باستاني آسياي مركزي [خوارزم و فرارود]، يعني تورانيان و تعميم آن به تركان، بيشترين سهم و اصليترين نقش را در خلق انديشهي پان تورانيسم و در نتيجه پان تركيسم داشته است.3
«لئون كاهون» (Leon Cohen 1841-1900) يك يهودي فرانسوي و يكي از شرقشناساني بود كه كتاب وي به نام « مقدمهاي بر تاريخ آسيا »4، تاثير شگفت انگيزي در گرايش روشنفكران عثماني و در كنار آنان، رويكرد شماري از روشنفكران ترك زبان مسلمان قلمروي روسيه به آرمانهاي پانتورانيسم داشت.
نظريهي تاريخي وي درباره ميراث كهن تركان، در پايهريزي نظام فكري جنبش پانتورانيسم و پان تركيسم، از اهميت زيادي برخوردار است.
«ضيا كوك آلب» كه از وي بهعنوان پدر پانتركيسم نامبرده ميشود، در نوشتههاي خود بهطور آشكار از تاثير تعيين كنندهاي كه نوشتههاي كاهون بر افكار و آراي او داشته است، ياد ميكند. 5
لئون كاهون با برابر گرفتن « تور و تورك» و مصادرهي تاريخ تورانيان كه با ايرانيان از يك ريشه و نژاد هستند به نفع تركان، توران زمين را كه در اسناد كهن به آن « ايران بيروني» نيز گفته ميشود، بهعنوان سرزمين پدري و وطن اصلي تركان معرفي ميكند. وي همچنين با تجليل از چنگيزخان و امپراتوري مغول، تركان را فرزندان راستين مغول و ميراثدار آنان مي خواند و تشكيل امپراتوري جهاني ترك را از هر نظر شايسته و در توان اين فرزندان (تركان) برميشمارد. 6
نوشتههاي كاهون كه در پي تحقق هدف سياسي موردنظر انگليس و در رقابت با روسيه است، در واقع يك فراخوان آشكار و فريبنده از تركان به تلاش و كوشش براي تاسيس يك امپراتوري توراني ـ ترك در سرزمينهاي جنوبي قلمروي امپراتوري روسيه از اقيانوس آرام تا درياي سياه ميباشد.
لئون كاهون، با روشنفكران تجديدنظر طلب عثماني در پاريس و استانبول (اسلامبول) ارتباط و مراوده نزديك داشت. وي بسياري از آنان را به عضويت لژهاي ماسونيك، ازجمله گراندلژ اورلئان فرانسه درآورد. كساني كه بعدها رهبري جنبش تركان جوان را برعهده گرفتند، همه از اعضاي همين لژهاي فراماسونري بودند.7
« آرمينيوس وامبري» (1832-1913/ Arminius Vambery)، يهودي مجارستاني، يكي ديگر از شرقشناساني بود كه به خدمت دولت انگليس درآمد و در راه پيشبرد سياستهاي استعماري ان دولت در رقابت با روسيه در آسيا، خدمات ارزندهاي انجام داد.
وي كه استعدادي شگفتانگيز در آموختن زبانهاي مختلف داشت، مدتي را در استانبول به فراگيري زبانهاي شرقي گذراند.
نامبرده بهويژه چندان به زبانهاي فارسي، تركي و عربي تسلط يافت كه اين زبانها را بهخوبي زبان مادري، صحبت ميكرد و با ادبيات آنها آشنايي كامل داشت.
وامبري پس از آنكه مدت شش سال در استانبول بهعنوان مترجم در وزارت خارجه عثماني، مشغول به كار بود، از سوي دولت انگليس به ماموريت آسياي مركزي (خوارزم و فرارود) فرستاده شد. وي در سال 1863 ميلادي با ظاهر يك فرد مسلمان مومن اهل استامبول و در لباس فقر و درويشي، همراه با كاروان حاجيان بخارايي به اين سفر مبادرت ورزيد و طي اين سفر اطلاعات بسيار حساس و مفيدي از موقعيت جغرافيايي و اوضاع سياسي و اجتماعي آسياي مركزي (خوارزم و فرارود) و شمال افغانستان و مواضع و استحكامات نظامي روسيه در شرق درياي مازندران فراهم آورد.8
وامبري در كتاب خود به نام «سفرهايي به آسياي مركزي»،9 ضمن شرح اين مسافرت پرماجرا، طرح و نقشهي تاسيس يك امپراتوري پان تركيستي را ترسيم ميكنند. وي در نوشتههاي بعدي، براي مفهوم بندي امپراتوري «پان توراني» موردنظر « طرحهايي از آسياي مركزي» را ارايه مينمايد.10
تا جاييكه مينويسد:11
خاندان عثماني با ويژگي دودماني تركي و داشتن پيوندهاي خويشاوندي زباني، مذهبي و تاريخي، ميتوانست بنيانگذار يك امپراتوري بزرگ از سواحل آدرياتيك تا چين باشد.
اين امپراتوري همچنين ميتوانست بسيار قويتر از امپراتوري رومانف باشد كه قهرا از ناهمگون ترين عناصر بهوجود آمده بود.
آناتوليها، آذربايجانيها، تركمنها، ازبكها، قرقيزها و تاتارها گروههايي بودند كه از پيوندشان [امپراتوري] معظم ترك ميتوانست ظهور كند. در اينصورت اين امپراتوري بسيار بهتر از تركيه كنوني قادر بود با رقيب شمالي خود مقابله كند.
نوشتههاي ستايشآميز وامبري درباره ميراث كهن ساكنان باستاني آسياي مركزي (خوارزم و فرارود)، يعني تورانيان و انتساب آن به تركان كه به منظور ترويج و گسترش فكر احياي ملت بزرگ ترك صورت ميگرفت، در امپراتوري عثماني با استقبال گرم و گستردهاي روبرو گرديد. آنگونه كه در كنار روشنفكران، بسياري از صاحبمنصبان سياسي و نظامي و حتا برخي از شاهزادگان عثماني در هواي تجديد عظمت تاريخ، فرهنگ و تمدن گذشتهي تركان به حركت و جنبش برخاستند.
يك سال پس از انتشار كتاب وامبري، يعني در سال 1865 ميلادي، « انجمن عثمانيان نو» در استانبول پايهگذاري شد. در اين انجمن، افزون بر روشنفكران تجددخواه چون « نامق كمال»، شماري از درباريان عثماني طرفدار اصلاحات نيز عضويت داشتند.
«انجمن عثمانيان نو» با برداشتي تركي از اسلام كه آميزهاي از اسلامخواهي و تركگرايي بود، در پي آن بود كه با اصلاحاتي در ساختار سياسي امپراتوري عثماني و تبديل آن به يك امپراتوري مشروطه، آنرا به نيروي محركهي مناسبي براي دستيابي به روياي تاسيس يك امپراتوري بزرگ ترك مبدل سازد.
ترويج تفكر انجمن عثمانيان نو و شيوه و هدف اقدامات اصلاحي رهبران اين انجمن، سرانجام در اواخر قرن نوزدهم ميلادي، به نهضت فكري و اجتماعي فراگير و غالبي در امپراتوري عثماني بدل گرديد كه جنبش تركان جوان از درون آن برخاست.
وامبري در سال 1901 ميلادي، «تئودر هرتسل» بنيانگذار نهضت «صهيونيسم» را كه در تلاش يافتن راهي براي كوچاندن يهوديان اروپا به سرزمين فلسطين بود به ملاقات «سلطان عبدالحميد دوم» به دربار عثماني برد.12
نامبرده از يكسو با دربار عثماني و با شخص سلطان نرد دوستي ميباخت و سلطان عبدالحميد را در اداره امور مشورت ميداد و از سوي ديگر، رهبران تركان جوان را كه شاگردان وفادار آموزههاي پانتركي وي بودند، در دشمني با سلطان ترغيب ميكرد و براي مصادرهي قدرت راهنمايي مينمود.
«آرتور لوملي ديويد» (Arthur Lumley David)، يك انگليسي يهودي تبار و يكي از شرقشناساني بود كه نوشتههاي وي درباره شكوه و عظمت تاريخ باستاني تركان و ويژگيهاي زبان تركي، فكر برپايي ملت بزرگ ترك را در ذهن روشنفكران عثماني پروراند و مواد و مصالح لازم موردنظر را براي شكلگيري انديشهي پانتركيسم فراهم ساخت.
نوشتههاي تركستايانهي اين شرقشناس، بهويژه كتابهاي «بررسيهاي مقدماتي» و«دستور زبان تركي» كه در پي تبليغ و اثبات برتري نژادي و زباني تركي نسبت به ساير ملل شرق، از جمله اعراب و ايرانيان ميباشد، بهطور آشكار با هدف برانگيختن و شعلهور ساختن احساسات ترك گرايي برتريجويانهي نژادي روشنفكران عثماني و نخبگان ترك زبان قلمروي روسيه به رشته تحرير درآمده است.13
همانگونه كه:14
هاستلر اشاره ميكند، كتاب دستور زبان تركي حاوي يك نقشهي جغرافيايي مناطق ترك زبان آناتولي، روسيه، بالكان و خاور نزديك و نيز شرحي از وابستگيها و گويشهاي زباني آنها بوده. هدف از انتشار كتاب، تبليغ انديشه ي وحدت تركها بود.
البته انجام اينگونه پژوهشهاي تاريخي تركستايانهي هدفمند، تنها محدود به فعاليتهاي پژوهشي اين سه تن شرقشناس يهودي نميشود، بلكه به پيروي و در كنار آنان، شمار قابل توجهي از شرقشناسان غربي ديگر نيز با برجسته كردن گذشتهي تاريخي تركان در آثار خود در جهت همان هدف گام برداشتند.
امروز اين يقين حاصل است كه اكثريت قريب به اتفاق اين شرق شناسان در خدمت پيشبرد سياستهاي استعماري دولتهاي غربي، بهويژه دولت انگليس، در ميدان رقابتهاي سلطهطلبانهي استعماري آن دولت با روسيه در آسياي مركزي (خوارزم و فرارود) و قفقاز، در طول قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادي بودند. هدف اصلي اين پژوهشها، همچنان كه در اين نوشتار از آغاز بر آن تاكيد شد، جعل هويتي تركي براي اقوام تركزبان قلمروي روسيه و برانگيختن احساس همبستگي و وحدت ميان تركان عثماني و اقوام ياد شده و تبليغ موجوديت ملت بزرگ ترك، از درياي سياه تا اقيانوس آرام بهمنظور ايجاد كمربند پان تركي حايل ميان قلمروي روسيه و مناطق نفوذ و متصرفات آسيايي دولت انگليس، به ويژه حفظ هندوستان از دست اندازيهاي دولت روسيه بود.
نقش و تاثير دروغ نوشتههاي تركشناسان غربي، بهويژه آثار تركستايانهي سه تن از شرقشناسان يهودي نامبرده دربارهي عظمت تمدن و فرهنگ باستاني تركان و توانمنديهاي زبان تركي، بر روشنفكران ترك در گرايش آنان به پان تركيسم براي احياي ملت بزرگ ترك، تنها به قلمروي عثماني محدود نماند، بلكه همانگونه كه طراحان سياستهاي استعماري انگليس از آغاز انتظار داشتند، اين آثار نوشتهها بر آراي بسياري از نخبگان ترك زبان قلمروي روسيه نيز تاثير مستقيم گذاشت.
تا پيش از آن، روشنفكران مسلمان تركزبان قلمروي روسيه كه بيشتر در شبهجزيرهي كريمه فعال بودند و «اسماعيل بيك گاسپرالي» از شاخصترين آنان بود، ميكوشيدند تا در چهارچوب يك جنبش «فرهنگي ـ ديني» با احياي همبستگي اسلامي، مسلمانان ترك زبان قلمروي روسيه را برابر گسترش و سلطه فرهنگ، زبان و ارزشهاي روسي بسيج كنند. اما بعد و به تدريج اين روشنفكران تحت تاثير افكار و آموزههاي مبلغان اروپايي احياي ملت بزرگ ترك، با گرايش آشكار به انديشههاي الحاقگرايانه و برتري جويانهي پان تركيسم سياسي، در آثار و نوشتههاي خود، تمام اقوام ترك و مردمان ترك زبان، از چين تا اروپا را به اتحاد و تاسيس يك امپراتوري واحد ترك فراخواندند.15
- كميتهي اتحاد و ترقي
خواستههاي جنبش تركان جوان در حزب اتحاد و ترقي متجلي ميشد و در واقع كميتهي مركزي حزب اتحاد و ترقي، قلب تپندهي جنبش تركان جوان بود و رهبري فكري و سياسي جنبش مذكور را برعهده داشت:16
گردانندگان اصلي اين جمعيت متشكل، كه عمدتا نيز يهودي بهشمار ميرفتند، عبارت بودند از : «امانويل قاراصو»، «محمد جاويد دونمه»، «طلعتزاده»، «مدحت شكري»، «حفظي»، «فاضل»، «اسماعيل ماهر»، «حافظ سليمان»، «البكتاش»، «اسماعيل حقي» و همچنين سران [فرماندهان] زرهي، «جمال پاشا»، «انور[پاشا]»، « مصطفي كمال [كمال آتاتورك سالهاي بعد]» و ...
خاستگاههاي رهبران اصلي كميتهي اتحاد و ترقي، شهربندري «سالونيك» يونان بود. شهر سالونيك از سال 1492 ميلادي به بعد، به تدريج مسكن اصلي يهوديان مهاجري شد كه پس از راندهشدن از اسپانيا به قلمروي امپراتوري عثماني پناهنده شدهبودند.
شمار زيادي از يهوديان قلمروي عثماني از سال 1666 ميلادي، در پي شكست ادعاهاي مسيح گرايانهي يكي از رهبران خود به نام «شابتاي زوي» و به پيروي از وي، از سر اجبار و يا تدبير، به دين اسلام گرويده بودند.17
اين يهوديان تازه مسلمان در ميان تركان به «دونمه» مشهور شدند كه در زبان تركي عثماني، به معناي گروندگان و يا برگشتگان از دين است. شواهد و اسناد تاريخي گواه آن است كه گروش اين گروه از يهوديان به اسلام، امري ظاهري بوده و آنان اين گرايش به اسلام و تظاهر به مسلماني را بهعنوان يك ماموريت مخفي تلقي ميكردهاند و در باطن همچنان بر يهوديت خود اصرار ميورزيدند و نهاني از از تعاليم دين يهود پيروي ميكردند.18
اكثر رهبران كميتهي اتحاد و ترقي، از همين يهوديان فرقه ظاهرالاسلام دونمه به شمارميآمدند. «دكتركاظم» دبيركل كميتهي اتحاد و ترقي، خود از يهوديان دونمه بود. تقريبا تمامي اين رهبران در لژهاي فراماسونري عضويت داشتند.
انقلاب تركان جوان سرانجام در سال 1908 ميلادي، به رهبري كميتهي اتحاد و ترقي به پيروزي رسيد. در حكومت انقلابي تركان جوان، از همان آغاز، اختيار مهمترين پست هاي كشوري و لشكري در دست اعضاي ”دونمه“ كميتهي اتحاد وترقي قرار گرفت.
قدرت و نفوذ يهوديان در كميتهي اتحاد و ترقي و نيز در ساختار حكومت تركان جوان تا به آن اندازه بود كه فرمان خلع سلاح عبدالحميد دوم از خلافت عثماني در سال 1909 ميلادي، توسط وكيل يهودي سالونيك«كاراسون افندي» و همكار ارمني او «آرام افندي» به نامبرده ابلاغ شد. 19
اين قدرت و نفوذ، از سال 1913 ميلادي كه چهرههاي تندروي كميتهي اتحاد و ترقي به رهبري گروه سهنفرهي : انور پاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا، با انجام يك كودتاي داخلي و تسويه رقيبان حزبي، قدرت حكومت را بهطور كامل قبضه كردند، باز هم افزايش بيشتري يافت. از طرفي از همين زمان است كه پان تركيسم، به صورت علني، بهعنوان ايدئولوژي رسمي و راهنماي عمل سياسي حكومت تركان جوان معرفي، تبليغ و با شدت به مورد اجرا گذاشته شد.
با پيروزي انقلاب تركان جوان و قرار گرفتن يهوديان ظاهرالاسلام دونمه در راس اداره كشور عثماني، پارلمان برخاسته از اين انقلاب، بهتدريج با وضع و تصويب قوانيني، زمينههاي قانوني مهاجرت يهوديان از كشورهاي اروپايي و حضور در سرزمين فلسطين را فراهم آورد. ازجمله آنكه، اين مجلس در سال 1913 ميلادي، قانوني را به تصويب رسانيد كه براي نخستين بار، اجازهي خريد و حق تملك بر اراضي فلسطين را به يهوديان مهاجر ميداد. بدينترتيب بود كه اولين سنگ بناي تاسيس كشور و دولت جعلي اسراييل در سرزمين فلسطين، بهدست كميتهي اتحاد و ترقي كه رهبري انقلاب تركان جوان و اختيار حكومت بر سرزمينهاي امپراتوري عثماني را برعهده داشت، گذاشته شد. حكومت تركان جوان به رهبري كميتهي اتحاد و ترقي كه با برگزيدن انديشهي پان تركيسم، بهعنوان راهنماي عمل سياسي و اجتماعي خود، به ورطهي ترك گرايي افراطي نژادپرستانه افتاده بود، رفتاري تحقيرآميز همراه با اعمال خشونت نسبت به ملتهاي غير ترك تابع امپراتوري عثماني (بهجز يهوديان) را در پيش گرفت.
قتلعام وحشيانهي بيش از يك ميليون تن از ارمنيها در سال 1915 ميلادي و راندن و آواره ساختن اين ملت تاريخي از سرزمين نياكاني خود، تخريب و انهدام روستاهاي كردنشين و كوچ اجباري كردها از نيا خاك باستاني آنان كه بر اثر آن دهها هزارتن از آنان جان خود را از دست دادند و چندصدهزار تن ديگر آوارهي كوه و بيابان شدند و نيز اعمال سياست نژاد پرستانه ي « ترك سازي» كردها و انكار هويت تاريخي، فرهنگي و قومي آنان و ...، تنها بخشي از اقدامات گستردهاي بود كه سران كميتهي اتحاد و ترقي و حكومت تركان جوان بهطور رسمي و علني، در راستاي سياستهاي خونبار پانتركيستي نسلكشي و پاك سازي قومي برضد ارمنيها و كردها در قلمروي عثماني به مورد اجرا گذاشتند.
البته بايد دانست اينگونه تسويههاي خونين نژادگرايانهي كميته اتحاد و ترقي، تنها به كردها و ارامنه محدود نميشد، بلكه اين سياستي بود كه نسبت به بسياري از اقوام و ملتهاي غيرترك تابع امپراتوري عثماني، از جمله اقوام و ملتهاي شبه جزيره بالكان، نظير يونانيان و بلغارها و ... نيز اعمال ميگرديد. يعني يا « ترك» شدن داوطلبانه و يا قبول آوارگي و مرگ دستجمعي.20
« از اتحاد اسلام تا اتحاد تركان جهان»
سران كميته اتحاد و ترقي، پس از رهبري پيروزمندانهي انقلاب تركان جوان، در آغاز كار كه امپراتوري عثماني هنوز بسياري از سرزمينهاي اسلامي را در قلمروي حكمراني خود داشت و به ظاهر داراي قدرت و شوكتي بود، در تظاهر به اسلام خواهي، نخست براي مدتي شعار« اتحاد اسلام» سر ميدادند و ميكوشيدند تا مقاصد تركگرايانهي خود را در پوشش « پان اسلاميسم» به پيش ببرند. اين اسلامخواهي ظاهري كميتهي اتحاد وترقي، داراي اهداف پنهان متعددي بود، از جمله، تلاش براي حفظ قلمروي در حال فروپاشي عثماني، با جلب نظر عربزبانان مسلمان ساكن سرزمينهاي تابع امپراتوري و ديگر؛ ايجاد انگيزش در ميان تركزبانان مسلمان بيرون از قلمروي عثماني، در ايران و روسيه براي پيوستن به طرح پان تركيستي تاسيس كشور و ملت بزرگ ترك، از درياي سياه تا اقيانوس آرام، بهمنظور جبران شكستهاي امپراتوري عثماني در بالكان و شمال افريقا و از دست رفتن سرزمينهاي آن نواحي.
اما واقعيت آنكه، در پس پردهي اسلام خواهي و برافراشتن پرچم پاناسلاميسم از سوي كميتهي اتحاد و ترقي، هدفي جز ترويج انديشهي تركگرايانه در ميان مسلمانان سرزمينهاي اسلامي موردنظر، از جمله ايران، وجود نداشته است. چنانكه برپايهي مصوبات محرمانهي اجلاس سومين كنوانسيون سالانهي كميتهي اتحاد و ترقي كه در ماههاي سپتامبر و اكتبر سال 1911 ميلادي در شهر سالونيك برگزار گرديد، اگرچه از تبديل امپراتوري عثماني به يك امپراتوري اسلامي سخن به ميان آمده است، اما در پي آن در همان مصوبات، آشكارا از « استحاله»ي ملتهاي مسلمان در « ملت ترك» و از رواج « زبان تركي» بهعنوان زبان رسمي سراسر امپراتوري اسلامي موردنظر كميتهي اتحاد و ترقي و نماد ان دفاع شده است . اين تصويبنامه تاكيد ميكند كه :21
به هيچ ملت ديگري [بهغير از ملت ترك] نبايد حق تاسيس سازمانهاي ملي ويژهي آن ملت داده شود.
در اين تصويبنامه، همچنين از سازماندهي ترك زبانان در سرزمينهاي اسلامي و مسلمان نشين، از جمله ايران و روسيه و تشكيل شاخههاي كميتهي اتحاد و ترقي در اين كشورها سخن به ميان آمده و بر برنامهريزي براي گردهمآيي سالانه از نمايندگان شاخههاي كميته در كشورهاي يادشده، در استانبول تاكيد شده است.22
اما مقاصد واقعي حكومت تركان جوان و وسوابق سياسي و بد ديني رهبران كميتهي اتحاد و ترقي آشكارتر از آن بود كه ملتهاي مسلمان را بار ديگر دردام فريب دعوت دروغين پان تركيستها در زير نام اتحاد اسلام بكشاند. افزون بر آن، با پايان گرفتن جنگ اول جهاني و شكست خفتبار امپراتوري عثماني تحت رهبري تركان جوان كه متحد آلمان در اين جنگ بود، امپراتوري عثماني كه بنا بود با نام «امپراتوري اسلامي» پرچم « اتحاد اسلام» را در جهت مقاصد نژادگرايانهي پان تركيستي حكومت كميتهي اتحاد و ترقي به اهتزاز در آورد، به پايان راه خود رسيد و فروپاشيد.
البته بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه براي انديشهپردازان پان تركيسم كه به آموزههاي دروغين ترك شناسان غربي و گزافهگوييهاي آنان درباره شكوه و عظمت خيالي تاريخ، تمدن و فرهنگ تركان در دوران باستان و پيش از اسلام دلسپرده بودند، به واقع جمع ميان همگرايي اسلامي كه برابري حقوق ملتهاي مسلمان از هر نژاد، از ابتداييترين اصول آن شمرده ميشود و نژادگرايي تركانه، امري محال و غيرممكن بود. بهويژه براي دستهاي از نظريه پردازان افراطيتر پان تركيست، مانند : «ضيا كوكالب»23، «گون آلتاي»، «تكين آلپ» يهوديالاصل و ... كه با قدرت گرفتن «مصطفي كمال پاشا» (آتاتورك) به خدمت «كماليسم» درآمدند، اسلام عامل تمامي ناكاميها و مانع اصلي احياي شكوهي خيالي و دروغين باستاني ملت ترك شمرده ميشد.
حاصل آنكه انديشهي « اتحاد اسلام» خيلي زود و حتا پيش از پايان جنگ اول جهاني و آغاز فروپاشي امپراتوري عثماني، از سوي پان تركيستها به كنار نهاده شد و آنان بار ديگر كوششهاي خود را براي تحقق روياي «اتحاد تركان جهان» و تاسيس «كشور و ملت بزرگ ترك» در قالب نام «پان تورانيسم» پيگرفتند. 24
البته ناگفته پيداست كه چنگ انداختن كوتاهمدت پان تركيستها به دامان «پان اسلاميسم» تنها ناشي از اقتضاي زمان و مبتني بر فرصتطلبيهاي ذاتي اين گروه بود.
بنابراين براي پانتركيستها، آسانتر اين بود كه با منتسب كردن تركان به تورانيان و با مصادرهي نام، فرهنگ و تمدن آريايي (ايراني) آنان، توران زمين را (كه در اسناد كهن از آن بهعنوان ايران بيروني ياد ميشود) سرزمين باستاني تركان بنامند. زيرا وجود كشور «توران» و حضور «تورانيان» در تاريخ امري بديهي و غيرقابل انكار ميباشد. از طرفي اين امر نيز مسلم است كه پس از فروافتادن آخرين دولت توراني، موسوم به «هياطله« (هپتال = افتاليت)، از اواسط قرن ششم ميلادي ( در زمان خسرو انوشيروان)، جاي آنان را بعدها، به تدريج و طي قرون، قبايل كوچندهي تركنژاد، تركزبان و ترك مانندي كه از سرزمينهاي واقع در شمال چين و جنوب كوههاي آلتايي (Altai) بهسوي غرب روان بودند، گرفتند. ديگر اينكه وجود شباهت ظاهري ميان كلمهي «توران» و «تورك»، سبب يكي گرفتن اين دو در اذهان ساده و بيخبر از وقايع تاريخي ميشود.
واقعيت اين است كه هرگز ميان تورانيان و تركان هيچگونه پيوند نژادي، تاريخي و فرهنگي وجود نداشته است. اما مورخان و نويسندگان پانتركيست بيهيچ احساس مسئوليتي در برابر بديهيترين واقعيتهاي تاريخي، در كوشش هاي شبه علمي خود، با بيشرمي دست به تحريف تاريخ ميزنند و كذبنامههايي به نام تاريخ، درباره سوابق موهوم باستاني تركان و پيوستگي تاريخي و نژادي آنان با تورانيان جعل ميكنند. در دروغ نوشتههاي مورخان پان تركيست تمام اقوام باستاني ساكن سرزمينهايي كه امروز مردمان آنها به دلايل متعدد تاريخي، به يكي از شعبههاي زبان تركي و يا شبه تركي سخن ميگويند، تركنژاد خوانده ميشوند. حتا در بسياري موارد، مورخان پانتركيست، در جعل تاريخ تا آنجا پيش تاختهاند كه «برخلاف همهي يافتههاي علمي وراي و نظر رسمي علماي تاريخ و نژاد كه بر آريايينژاد و ايرانيتبار بودن دودمانهاي كهن توراني (سكايي) و سرمتي تاكيد دارند و اقوام باستاني ميتاني، هيتي، اورارتويي، كاسي، گوتي و ... را از گروههاي اقوام هند و اروپايي ميشمارند، بدون ارايه هيچ سندي، همهي اين اقوام را ترك معرفي ميكنند.25
اين مورخان، « مادها، پارتها و كردها را نيز ترك دانستهاند».
«كرزي اوغلو» مورخ پان تركيست بيهيچ دليل روشني مينويسد:26
اين نكته كه كردان از جميع جهات ترك هستند، واقعيتي است روشن و انكارناپذير، همانند آنكه بگوييم دو ضربدر دو (4=2×2) ميشود چهار
كوشش مورخان پان تركيست در ترك جلوه دادن اقوام باستاني با اين هدف انجام ميگيرد كه برپايهي آن بتوانند با جعل حضور تاريخي براي مردم تركنژاد در زيست بوم باستاني اقوام موردنظر خود، روياي پان تركيستي موجوديت «ملت واحد ترك» در گسترهاي از درياي سياه تا اقيانوس آرام را توجيه تاريخي كنند.
اما اصولا اين روياي پان تركيستي، يعني تجسم همهي ترك زبانان عالم و يا حتا در مقياس بسيار كوچكتر، يعني ترك نژادان يك محدودهي جغرافيايي فراملي در يك ملت واحد بر هيچ منطقي علمي در تاريخ و جامعه شناسي استوار نيست. حتا به نظر ميرسد كه پرداختن به اين امر كاملا ذهني و غيرقابل دسترس، بسيار وهمآميزتر از تجسم مثلا ملت واحد آريايي نژاد و يا تجربهي كاملا شكست خوردهي عربزبانان در قالب يك ملت واحد ميباشد.
پينوشتهاي بخش نخست :
1- پيتر هاپكرك ـ بازي بزرگ، عمليات جاسوسي روس و انگليس در آسياي مركزي و ايران ـ ترجمه رضا كامشاد ـ نشر نيلوفر ـ تهران 1379 /همچنین نگاه کنید به: فيروز كاظمزاده ـ روس و انگليس در ايران 1914ـ1864 ميلادي ـ ترجمه دكتر منوچهر اميري ـ رر 90-1 ـ انتشارات آموزش انقلاب اسلامي ـ تهران 1371 /همین طور نگاه کنید به: دكتر حميد احمدي ـ قوميت و قومگرايي در ايران / افسانه و واقعيت ـ ر 357 ـ نشر ني ـ تهران 1379
2- گريگوريقيكيان ـ شوروي و جنبش جنگل ( يادداشتهاي يك شاهد عيني) ـ به كوشش برزويه دهگان ـ موسسه انتشاراتي نوين ـ چاپ اول 1363 ـ رر 402 تا 299/همچنین نگاه کنید به: دكتر حميد احمدي ـ همان ـ رر 326 و325
3- پرفسور برنارد لويس ـ ظهور تركيه نوين ـ ترجمه محسن سبحاني ـ تهران 1372 /همچنین نگاه کنید به : دكتر حميد احمدي ـ همان رر 358 تا 356
4- Introduction a L΄Histoire de L΄ Asie
5- دكتر حميد احمدي ـ همان ـ رر 358 ـ357
6- همان ـ ر 358
7- پرفسور برنارد لويس ـ همان ـ ر 210
8- محمود محمود ـ تاريخ روابط سياسي ايران وانگليس در قرن نوزدهم ـ جلد سوم ـ فصل سيو هشتم ـ
انتشارات اقبال ـ چاپ پنجم ـ رر 872تا861
9- Travels in Central Asia.
10- دكتر حميد احمدي ـ همان ـ ر 357
11- همان
12- مجله آراكس ـ شماره 65 ـ ارديبهشت 73 ـ ر 4
13- پرفسور برنارد لويس ـ همان
14- دكتر حميد احمدي ـ همان ـ ر 362 به نقل از Hostler, The Turks of Central Asia,112
15- كاوه بيات ـ ناسيوناليسم ترك و ريشههاي تاريخي آن ـ ماهنامه نگاه نو ـ شماره 4ـ دي ماه 1370 ـ
رر 60 و59
16ـ عليرضا سلطانشاهي ـ پانتركيسم و يهود ـ كيهان هوايي ـ شماره 1274ـ 26 فروردين 1377 ـ ر9
17- همان ـ ر 11
18ـ همان
19- خان ملك ساساني ـ سياستگران دورهي قاجار ـ جلد اول ـ انتشارات بابك ـ ر 235
20- دولت تركيه نوين كه حاصل انقلاب تركان جوان و دنبالهي حكومت كميتهي اتحاد و ترقي است، برپايهي آموزههاي پان تركيستي كه چهارچوب و جهانبيني آنرا تشكيل ميدهد، همچنان تا به امروز بر سياست ترك سازي كردها پايميفشارد و اصولا تا چندسال پيش منكر وجود قوم كرد در تركيه بود و به طور رسمي از كردها با نام « تركان كوهستاني» ياد ميكند.
21- دكتر عنايتالله رضا ـ آذربايجان و اران ( آلبانياي قفقاز) ـ انتشارات ايرانزمين ـ چاپ اول ـ ر 60
22- جيكوب لاندو ـ پان تركيسم / يك قرن در تكاپوي الحاقگري ـ ترجمه دكتر حميد احمدي ـ نشر ني
ـ سال 1382 ـ ر91
23- نام اصلي اين فرد «محمد ضياء پاشا» بود كه آنرا به «گوگ الب» تغيير داد تا نامش تركي باشد.
24- واقعيت اين است كه دولت تركان جوان از سال 1913 ميلادي، پس از كودتاي داخلي از سوي انور پاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا، پانتركيسم و روياي تاسيس امپراتوري توران را بهعنوان سياست رسمي خود برگزيدند.
25- عبدالله مرادعلي بيگي ـ خيالبافي پانتركيستها، واقعيت تاريخي ! مجله گزارش ـ شماره 75 ـ ارديبهشت 1376 ـ ر 48
26- عنايت الله رضا ـ آذربايجان و اران ( آلبانياي قفقاز) ـ ر 101 ـ انتشارات ايران زمين ـ چاپ اول/ به نقل از: Kirziog΄ lu M.Fahrattin, Her bakimdan. Turk Olan Kurtler, Ankara.
« پان تركيسم و وحدت ملي ایران »
عبدالله مرادعليبيگي Artabeigi@yahoo.com
بخش دوم
خاستگاه تركان و چگونگي گسترش زبان تركي
تاريخ واقعي تركان، از آغاز تا پايان، با فراز و فرودهايي كه طي قرون داشتهاند، بسيار روشن است. ابهامي هم دربارهي خاستگاهي آنان و جغرافياي تاريخي گسترش نژاد ترك و علتهاي تركزبان شدن گروههايي از مردمان در اينجا و آنجاوجود ندارد.
با اين همه اما، « تاريخ سازان » پانتركيست ميكوشند كه با شاخ و برگهاي داستاني، هر چه بيشتر تاريخ تركان را در هالههاي وهمانگيز اساطيري فرو برند و آن را در پيچاپيچ دهليز ناشناخته هاي دوران باستان بگردانند، تا بلكه بهتر بتوانند از دل آن، تاريخ دلخواه و خيال بافانه خود را جعل و خلق نمايند.
مورخان به اتفاق، مبداء تاريخ تركان را ميانه های سدهي ششم ميلادي ميدانند.(1) در آن سالها، قبايل گوناگوني كه از تيرهها و تبارهاي مختلف بودند و خود را « توروك » (تورك ـ ترك) ميخواندند، (2) هنوز در دشتهاي آن سوي مرزهاي شمالی چين، در دامنههاي جنوبي و شرقي كوههاي آلتاي (Altai) به سر ميبردند.(3)
در اسناد تاريخي و رويدادنامههاي بازمانده ازمیانه های سدهي ششم ميلادي در چين، از مردماني به نام « تو ـ كيو» (Tou-Kiue) يا «توـ چوئه» (Tu-chueh) ياد شده است كه ساكنان دشتهاي آن سوي مرزهاي شمالي آن كشور بودند. پژوهندگان تاريخ ترك، «تو ـ كيو» را تلفظ چيني نام « توركوت »، « توركيت » و « تورك» ميدانند.(4)
كهنترين سندي كه از خود تركان و به زبان تركي تا كنون يافته و شناخته شده است، سنگنوشتههاي «اورخون» ميباشد كه در آنها نخستين بار كلمهي «توروك» (ترك)، به عنوان نام گروهي قومي آمده است. اين سنگنوشتهها، در واقع شماري سنگ قبر مربوط به دههي سوم قرن هشتم ميلادي ميباشند. زبانشناسان، الفبا و خط به كار رفته در نوشتن اين سنگ قبرها را اقتباسي از خط يكي از جامعههاي اقوام ايراني آسياي مركزي ميدانند. گفته ميشود كه «سغديان» ايرانيتبار و ايراني زبان آن را ابداع و به تركان آموختهاند.(5)
تا پيش از آن، يعني در سدهي ششم ميلادي و تا چندين دهه پس از تشكيل اولين دولت ترك (خاقانات شرقي و غربي)، خط رايج در قلمروي تركان، خط سغدي بود و زبان سغدي نيز به عنوان زبان ميانجي در مكاتبات سياسي و تجاري و روابط ميان تركان با همسايگان آنان به كار ميرفت. تركان و پس از آنان، اويغورها كه جانشين تركان شدند، نخستين بار از طريق زبان سغدي با مفاهيم و آموزههاي ديني و فلسفي آيينهاي بودايي و مانوي ونيز مسيحيت نستوري آشنا گشتند. زيرا زبان تركي تا سدهٍهاي بعد هم براي بيان مفاهيم پيچيدهي ديني و فلسفي مناسب نبود.(6)
بنابر رويدادنامههاي تاريخي ياد شدهي چيني، چند دهه پس از برافتادن آخرين دولت «هون»، قبايل مختلف پراكنده در سرزمينهاي پيرامون كوههاي آلتاي كه از تبارهاي گوناگون ولي بيشتر تركزبان بودند، در اتحاديهاي قبيلهاي به رهبري قبيلهي «آشينا»، كه به معناي « گرگ نجيت » است،گرد آمدند.(7)
در افسانهاي تركي به نام « بوزقورت » (گرگ خاكستري)، آمده است كه در جنگي خونین، تمام دودمان «آشينا» به دست جنگجويان دشمن كشته شدند و از آن ميان، تنها پسركي كه دست و پاي او را بريده بودند، زنده ماند كه او را در باتلاقي افكندند. اين پسرك را ماده گرگي از مرگ رهانيد و با خود به كوههاي آلتاي برد. در آن جا، ماده گرگ از پسرك باردار شد و ده فرزند پسر به دنيا آورد و آنان را با شير خود پروريد. «آشينا» يكي از آن ده پسر« گرگزاد» بود كه اولين فرمانرواي تركان شد. «آشينا»، اين اولين فرمانرواي تركان, به نشانهي قدرداني از مادر خود كه گرگي خاكستري بود و براي پاسداشت نام و یاد او، فرمان داد تا بر پرچم قبيله، « كله گرگ » را نقش بندند.(8)
چينيها، اتحاديهي قبيلهاي تركزبان شكل گرفته در شمال مرزهاي خود را ،« تو ـ كيوئه » ناميدند. در تاريخ، اين اتحاديه، قبايل تركزبانان كه به تشكيل اولين دولت ترك منجر شد، به «گوك ترك» نامبردار گرديد.
« بومين » (Bumin)كه در منابع چيني از او به نام « تيو ـ من » ياد ميشود، بنيانگذار حكومت « گوك ترك » است. وي در سال 552 ميلادي، پس از پيروزي نهايي بر فرمانروايان « ژوان ـ ژوان» (Juan – Juan)هاي مغول و تصرف مغولستان،خود را خاقان ناميد. تا پيش از آن، خاقان، لقب و عنوان فرمانروايان مغول، از جمله ژوان ـ ژوانها بود.(9)
با شكلگيري و استواري حكومت گوكترك، در سرزمين مغولستان و اراضي ميان مرزهاي شمالي چين و كوههاي آلتاي،توسط « بومين »، وي برادر كوچكتر خود،«ايستمي»(Istemi) را با لقب و عنوان « يبغو »، به فرماندهي نيروهاي ترك براي گسترش قلمروي حكومت به سوي سرزمينهاي غرب ، منصوب كرد.
واژه يبغو، ريشه در زبانهاي ايران شرقي دارد و پيش از آن كه از سوي تركان به عاريت گرفته شود، لقب و عنوان فرمانرايان ايرانيتبار كوشاني (از تیره ی اقوام سكايي) بود.(10)
بدين ترتيب، از ميانهي سدهي ششم ميلادي، نام ترك، براي نخستين بار، با تشكيل حكومت « گوك ترك » رواج يافت و بر سر زبانها افتاد و در خارج از مرزهاي اين حكومت شناخته گرديد.
در آن هنگام, ميان سرزمين تركان با ايران،سرزمين «هيتال» (سرزمين كاشغر = ايالت سين كيانگ كنوني در قلمروي دولت چين ) قرار داشت، كه قلمروي آن از جانب شرق « ختن »، با مرزهاي غربي سرزمين تركان همسايه ميشد .(11) هيتاليان (افتاليتها= هياطله)، آخرين تيرههاي بازمانده از دوده های اقوام سكايي و در نتيحه تورانی نسب و ایرانی تبار و آريايينژاد بودند كه هنوز در اين بخش از نياخاك باستاني تورانيان، صاحب قدرت و دولت شمرده ميشدند.(12) در منابع باستاني از سرزمين توران با نام «ايران بيروني » (ايران خارجي) نام برده شده است .(13)
حدود يك دهه پس از ظهور تركان در تاريخ، خسرو اول، انوشيروان (انوشهروان) و «ايستمي » خاقان بخش غربي حكومت گوكترك (خاقانات غربي)، با يك ديگر متحد شدند و با كمك هم، دولت هيتالي را از ميان برداشتند. در نتيجه این رخداد ، تركان بخشي از سرزمين آريايينشين هيتال (سكايي ـ توراني) را نصيب بردند و با ايران در اراضي شرقي سيردريا ( رود سيحون) همسايه گشتند.(14)
با برافتادن آخرين دولت سكايي افتاليت و جايگير شدن تركان در نياخاك باستاني تورانيان، نام « تورك » نيز به تدريج جانشين نام « توران » گرديد و بازماندگان ايرانيزبان قبايل توراني در متصرفات حكومت گوكترك، در ارتباط و آميزش با تركان مهاجر مهاجم, به تدريج تركزبان شدند.(15)
«ايستمي » در ادامهي گسترش قلمروي حكومت گوكترك به سوي سرزمينهاي غرب زادگاه ی تركان، از سرزمينهاي شمالي درياجه خوارزم و درياي مازندران گذشت و استپهاي جنوب روسيه را فتح كرد و تا سواحل درياي سياه پيش تاخت .(16)
با همسايه شدن تركان با ايران، تا پايان كار دولت ساساني، پيكارهايي چند ميان تركان با ايران رخ داد، ولي قدرت دولت ساساني همواره مانع گذشتن تركان از مرزهاي ايران و دستيابي آنان به شهرهاي شمالي خراسان بزرگ و قفقاز جنوبي بود. تركان كه با رسيدن به شمال كوههاي قفقاز و درياي سياه، با متصرفات امپراتوري روم شرقي نيز همسايه شده و با آن دولت مراودهي سياسي و تجاري برقرار كرده بودند، در بيشتر پيكارهاي خود با ايران، متحد دولت امپراتوری روم شرقي محسوب ميشدند.(17) همزمان با سقوط دولت ساساني، قدرت تركان نيز به سستي گراييد.
حکومت خاقانات گوكترك كه از همان آغاز تاسيس، به ويژه با گسترش متصرفات آن به سوي غرب، با دو ساختار اداري جداگانه، يكي در شرق، زير فرمان « بومين » وديگري در غرب, به فرماندهي «ايستمي» اداره ميشد، با مرگ بومين، به طور رسمي و عملي به دو بخش خاقانات شرقي و غربي تقسيم گرديد. خاقانات شرقي در سال 630 ميلادي، با شكست و اسير شدن «كت ـ ايلخان» ، خان بزرگ خاقانات شرقي به دست ارتش امپراتوري تانگ در چين، سقوط كرد و سرزمين های آن به تصرف دولت چين درآمد.(18)
ديري نپاييد كه خاقانات غربي نيز به سرنوشت خاقانات شرقی گرفتار آمد وبه سراشيب سقوط درغلتيد. زيرا خاقانات غربي كه در جنگهاي طولاني روم شرقي با ايران در زمان خسرو دوم ( خسرو پرويز) متحد امپراتوري بيزانس بود، اندكي پس از پايان اين جنگها، گرفتار كشمكشهاي ميان سران ترك و غير ترك قلمروي اين حكومت گرديد. از طرفي در پي سقوط دولت ساساني و قتل يزدگرد سوم در مرو، به سال (651-652 ميلادي /31 خورشيدي )، خاقانات غربي از دو سوي شرق و غرب با يورشهاي بنيانافكن ارتش امپراتوري چين و سپاه تازيان كه بر خراسان دست يافته بودند روبهرو گشت.
اگر چه، كمابيش نيم قرن پس از برافتادن خاقانات شرقي به دست امپراتوري چين، بار ديگر در سال 681 ميلادي، با تشكيل اتحاديهاي از قبايل ترك و غيرترك، تحت رهبري يكي از بازماندگان حكومت گوكترك، در قلمروي متصرفي چين، خاقانات شرقي احياء گرديد و اقتداري به هم رسانيد. اما دوران اين اقتدار چندان نپاييد و اين تجديد حيات حدود شصت سال بعد به پايان عمرخود رسيد. اين بار حكومت احياء شده گوكترك كه گرفتار شورش و قيام اقوام و قبايل متحد خود،, از جمله « اويغورها» غير ترك گردیده بود، سرانجام در سال 742 ميلادي، به دست اقوام و قبايل شورشي سقوط كرد و براي هميشه يه تاريخ پيوست .(19)
از سال 744 ميلادي، اويغورها با غلبه بر ديگر قبايل متحد خود كه در برانداختن نهايي حكومت گوكترك شركت داشتند، جانشين اين حكومت در سرزمييهاي بخش شرقي آسياي مركزي شد. در اين زمان، سرزمينهاي بخش غربي آسياي مركزي، به تصرف مسلمانان درآمده بود.
بيشك، خاقانات شرقي و غربي (حكومت گوكترك)، طي حدود دويست سال فرمانروايي بر گسترهي وسيعي از «اوراسيا»، تاثيري ژرف و تعيينكننده بر زندگي مادي و معنوي اقوام و قبايل ترك و غير ترك قلمروي خود, به ويژه در تغيير تدريجي زبان اقوام غيرترك آن به يكي از گويشهاي تركي و شبهتركي داشته است.
با اين همه، در قرن هفتم ميلادي، كه نيمهي نخست آن همزمان با سقوط خاقانات شرقي و به سستي گراييدن خاقانات غربي و نيز تازش تازيان بر ايران و دستيابي آنان بر خراسان بود، هنوز در كاشغر، در قلمروي خاقانات ترك، همانگونه كه «رنهگرسه» هم بر آن تاكيد دارد، به لهجههاي هند و اروپايي [ايراني ـ توراني] گفتوگو ميشده است.(20)
پس از آن كه خراسان و فرارود (ماوراء النهر) و خوارزم به دست تازيان افتاد و در پي آن ، مسلمانان پيروزمندانه در كاشغر به پيشروي پرداختند، نخستين گروههاي بزرگ ترك و تركزبان كه بيشتر در جنگها به اسارت مسلمانان درآمده بودند، نخست در شهرهاي ايرانينشين خوارزم و فرارود, همچون سغد و سمرفند و بخارا و چاچ (تاشكند) و سپس در شهرهاي خراسان، چون مرو و هرات و نيشابور، ظاهر شدند.
بايد توجه داشت كه همهي اين گروهها كه به نام ترك خوانده ميشدند. تركنژاد نبودند. بلكه بيشتر آنان از اقوام « ترك مانند » (نظير: تركمانان) و « تركزبان » (نظير: قرقيزها، قزاقها، اويغورها و ... ) بودند كه به دليل چند قرن زيستن در مجاورت تركان (تركنژادان), در قلمرو حكومت گوكترك، در آن سوي سيردريا ( رود سيحون) و بر اثر آميزش و اختلاط با آنان، زبان قومي و بومي خود را از دست داده بودند.(21)
همراه با گرايش تدريجي تركان (تركنژادانـ تركزبانان و تركمانان) به اسلام، هر بار شمار بيشتري از آنان از سرزمينهاي خود، در آن سوي سيردريا به درون مرزهاي ايران، به خوارزم و فرارود و خراسان سرازير ميشدند و از آن جا در ديگر سرزمينهاي اسلامي پراكنده ميگشتند.
مورخان، اوج اسلامپذيري تركان را در قرن چهارم و در عصر سامانيان ميدانند و معتقدند كه مردم خراسان (خراسان بزرگ) و خوارزم، بيشترين سهم و تاثير را در گرويدن تركان به اسلام داشتند.(22)
تركان از قرن سوم هجري، به ويژه از زمان خلافت معتصم (تركزاد)، در دستگاهي خلافت عباسيان، نفوذ زيادي به هم رسانيدند. از طرفي، هسته اصلي سپاهيان دولتهاي ساماني، غزنوي و حتا زياريان و آلبويه را غلامان تركنژاد و تركزبان تشكيل ميدادند و سپاهيان سلجوقي تقريبا همه ترك (تركنژاد، تركزبان و تركمانند) بودند.
اعراب و مسلمانان و نيزمورخان اسلامي، به طور كلي همهي اقوام صحراگردي را كه از آن سوي سيردريا ميآمدند، ترك ميخواندند. بسياري از اين اسيران ترك (تركنژاد، تركمانند و تركزبان)، در خدمت اميران محلي و يا در دستگاهي اولين سلسلههاي ايراني پس از اسلام، در خراسان و فرارود (خراسان بزرگ) و خوارزم، به ويژه در دربار سامانيان، تربيت ايراني يافتند و به مقامهاي بلند رسيدند.
از ميانه های سدهي چهارم هجري (ربع پاياني نيمه دوم سدهي دهم ميلادي)، در نتيجهي بعضي رخدادهاي تاريخي، سلسلههاي ايراني تركزبان يا تركمانند، به تدريج در سرتاسر ايران تأسيس شدند كه بنيانگذاران آنها، همان اسيران آزاد شده و اميران تربيت يافتهي دربارهاي ايراني خراسان بودند. اما از آن جا كه سلسلههاي ايراني تركزبان و ترك مانندي، همچون غزنويان و سلجوقيان، چون بيش و كم در محيط فرهنگ و آداب ايراني تربيت يافته بودند، خود دلبستهي فرهنگ ايراني و از بزرگترين حاميان و مشوقان ترويج زبان و ادب فارسي شمرده ميشدند.(23)
با اين همه، استمرار حكومتهاي تركزبان تا دورههاي بعد، به ويژه از عصر مغول تا عصر صفوي و استقرار شماري از ايلات و عشاير تركنژاد و تركمانند در مناطق مختلف ايران، مقدمه و زمينهساز رواج تدريجي زبانهاي تركي و شبه تركي در بخشهايي از فلات ايران گرديد.اما اوج رواج زبان ترکی در ایران را باید در عصرصفویان جستجو کرد .(24) فرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی با آن که از تبارخالص ایرانی وآریایی نژاد بودند،اما به دلیل آن که پایه های اصلی و اولیه قدرت آنان بر شمشیر جنگ جویان قبیله های ترک زبان قزلباش استوارگشته بود ، چندان توجه و عنایتی به زبان و ادبیات فارسی نداشتند . در دربار صفویان بر خلاف دربارهای عزنویان، سلجوقیان و تیموریان، بیشر به ترکی سخن گفته می شد.
چنان كه بر اثر این رویدادها، امروز بیشینه ای از باشنگان خوارزم و فرارود و نيز مردمان ايراني تبار بسياري در پهنههاي ديگري از ايران زمين،در آذربايجان و اران، به يكي از زبانهاي شبهتركي مانند: قرقيزي، ازبكي، تركمني و تركي آذربايجاني سخن ميگويند. اما غالب اين مردمان را به سبب آن كه زبانشان شبهتركي و يا حتا اگر تركي است، تركنژاد نميتوان خواند. همانگونه كه سلاطين سلسلههاي ايراني تركزبان و تركنژادي، نظير سلجوقيان و يا گوركانيان هند و برخي امپراتوران عثماني را كه به فارسي سخن ميگفتند و حتا بعضا اشعار ناب فارسي ميسرودند و سهم بسياري در گسترش زبان و ادب فارسي داشتندنمی توانیم آريايي بخوانيم .(پيوست يك)
« رابطهي زبان با نژاد( تبار )»
هميشه چنان نيست كه متكلمان به يك زبان داراي ريشهي تباري مشترك باشند. يك زبان ممكن است توسط عوامل پشتيبانيكنندهي مختلفي، چون قدرت نظامي و سلطهي درازمدت سياسي و يا نفوذ گستردهي فرهنگي در قلمرويي خارج از مرز نژادي خود نيز رواج يابد. چنان كه هر يك از زبانهاي انگليسي، اسپانيولي، پرتقالي و فرانسوي به واسطهي بهرهمندي از پشتيباني قدرتهاي استعماري اروپا، با از ميدان بهدر كردن زبانهاي قومي، ملي و يا نژادي در بسياري از مناطق افريقا, آسيا و كل قارههاي آمريكا (شمالي و جنوبي) و اقيانوسيه، امروز نه تنها زبان غالب و مورد تكلم اكثريت تام نژادهاي غير اروپايي در مناطق ياد شده است، بلكه به صورت زبانهاي رسمي و ملي مردمان بومی آن سرزمينها در آمده است.
زبان فارسي نيز، چون حامل ارزشهاي انساني يك فرهنگ بسيار نيرومند است، طي سدههاي بسيار، زبان علم و ادب و زبان همدلي اقوام و نژادهاي گوناگون در پهنهي وسيعي از چين تا بالكان بود و در هند و آسياي كوچك رواج گستردهاي داشت.
به هر رو,گسترش زبان و زايش نژاد، هميشه همآهنگ با هم عمل نميكنند و معمولا جغرافياي گسترش آنها قلمروي يكساني ندارند. بنابراين، مشتركات زباني و نژادي، هيچ يك، نه به تنهايي و نه در كنار هم، علت وجودي « حيات ملي» يك ملت نميتوانند باشند. بلكه اين دو عنصر (زبان و نژاد) در كنار عناصر ديگري چون دين و مشتركات تاريخي و مانند آن، تنها عناصر سازندهي « هويت ملي» (مليت) هستند.
واضح است كه زبان اگر در پهنهي فراگير ملي مطرح و مورد تكلم باشد، زبان اكثريت و عنصري از عناصر مليت (هويت ملي) است. ولي چنانچه اگر زبان، تنها در عرصههاي محدود قومي و منطقهاي، زبان گروههاي هر چند بزرگ از مردم يك جامعهي ملي باشد، فقط عنصري از هويت محلي و قومي خواهد بود. همين حكم درباره نژاد و ساير عناصر تشكيلدهندهي هويت نيز صادق است.
«نقش فرهنگ ملي در حيات ملت»
ـ فرهنگ عنصر پايدار هويت ملي
بايد توجه داشت كه مشتركات زباني، ديني، نژادي و غير آن به سبب متغير بودن « نياز ملي» در ادوار مختلف حيات ملت، هميشه به يكسان به كار شناسايي ملت نميآيند. بلكه گاه يك عنصر هويتي، در ميان ديگر عناصر آن، در رابطه با نياز ملي در يك زمان معيني از تاريخ، برجستگي بيشتري مييابد و عنصر غالب شناخته ميشود.
بنابراين، شناخت ما از ملت، تنها به كمك اين عناصر هر يك به تنهايي، به دليل ناپايدار بودن آنها برابر با نياز ملي در طول حيات ملت، هميشه شناختي انتزاعي و بريده از واقعيت حيات ملي آن ملت خواهد بود.
از اين رو، در كار شناسايي ملت به عنصر پايداري از هويت ملي نياز است كه نياز ملي در طول حيات ملت نيز در چهارچوب ثابت آن قابل طرح باشد و حتا مشروعيت خود را تنها در قالب آن بيابد. اين عنصر پايدار، « فرهنگ ملي» است. اساسا هم در بستر فرهنگ ملي است كه ديگر عناصر تشكيلدهندهي هويت ملي، مانند زبان، نژاد، دين، مشتركات تاريخي، اقتصاد، هنر و ... به درستي تعريف پذير ميشوند.
فرهنگ ملي، بستر مناسب تجلي تمام ارزشها و مجموع آفرينشهاي ماندگاردین ودانش نسلهاي به هم پيوستهي مردماني است كه سرنوشت مشترك تاريخي، آنان را طي هزارهها در بستر سرزميني معين فراهم آورده است. پس فرهنگ ملي، علاوه بر آن كه عنصر ثابت و هميشه غالب هويت ملي است كه شناسايي كامل ملت، تنها به واسطهي آن ممكن ميگردد، بلكه به طور مشخص نيز، فرهنگ ملي در كنار موجوديت انساني (بستر حياتي = مردم) و نياخاك باستاني (بستر زميني = ميهن) ، يكي از سه عاملي است كه تكوين و تشكيل ملت بسته به آن است.
بنابراين، آن چه به واقع به يك ملت موجوديت ميبخشد، زبان و نژاد مشترك و امثال آن نيست. ملت از مجموع « موجوديت انساني » و « نياخاك باستاني » و « فرهنگ ملي » حيات مييابد و ادامهي حيات ملي آن نيز به همآهنگي مداوم اين سه عامل بستگي تام و تمام دارد.
از اين رو، با شناخت علمي و تاريخي حيات ملي ملت ايران، آسان است تا دانسته شود كه ساكنان ديروز و امروز فلات ايران و اصولا همهي اقوام با هر زبان و نژاد انساني كه در قلمروي « جهان فرهنگ ايراني » بر بستر نياخاك باستاني خود بود و باش دارند، وابسته به حيات ملي كدام ملت تاريخي ميباشند.
بر پايهي چنين شناختي است كه ميتوان دريافت كه دعاوي ناروا و خيالپردازانهي مورخان پانتركيست دربارهي تاريخ و تبار اقوام و سرزمينهاي ايراني (و ديگر ملتهاي تاريخي)، بر هيچ منطق علمي در تاريخ و جامعهشناسي استوار نيست. همچنان كه تجسم همهي « ترک زبانان » عالم و حتا در مقياس بسيار كوچک تر، يعني تجسم « ترک نژادان » يك محدودهي جغرافيايي فراملي، در يك ملت واحد، تنها در همان حد واندازهي روياهاي پانتركيستي ميگنجد.(25)
پينوشتهاي بخش دوم
1- عنايتالله رضا ـ ايران و تركان در روزگار ساسانيان ـ ص 47 ـ شركت انتشارات علمي و فرهنگي ـ تهران 1365
2- شماري از پژوهشگران، « تورك » (ترك) را « نيرومند» و « توانا » معنا كردهاند . اما دور نيست،هممان گونه كه برخي به اشتباه، قوم ايراني تبار « تور» را با تورك يكي پنداشتهاند،« نيرومند و توانا» را هم كه در اساس ، معناي نام واژه ی ايراني « تور» است ، در تكرار همان اشتباه، براي « ترك » به كار برده باشند.
به تصريح و تاكيد تمامي دانشمندان بزرگ تركپژوه، از جمله دانشمند شهیر تركيه، شادروان پرفسور محمد فوأد كوپرلوزاده؛ در امپراتوري عثماني، تا اواخر قرن نوزدهم، كلمهي « ترك » بيشتر به معنا و مفهوم؛ ظالم و خشن، دهاتي، باديهنشين، بيگانه به آداب شهري و ... به كار ميرفته است.
3- رحيم رئيس نيا ـ دانش نامه جهان اسلام ـ جلد 7 ـ ذيل ترك / عنايتالله رضا ـ همانـ ص 33-34
4- ج . ج . ساندرز ـ تاريخ فتوحات مغول ـ ترجمهي ابوالقاسم حالت ـ ص 29 ـ اميركبير 1363 / عنايتالله رضا ـ همان ـ ص 25 و 31-34 / رحيم رئيس نيا ـ همان.
5- ج .ج. ساندرز ـ همان ـ ص 36-37
6- ا . فون گاباين ـ مناسبات ايرانيان و تركان در اواخر دورهي ساساني ـ تاريخ كهن كمبريج ـ 3/1 ـ ص 731-737 ـ امير كبير 1380
7- لونيكلايوچ كوميلوف ـ تركان باستان ـ ص 30-32
8- ج . ج . ساندرز ـ همان ـ ص 30 / عنايتالله رضا ـ همان ـ ص 32-33
9- رنهگروسه ـ امپراتوري صحرانوردان ـ ترجمهي عبدالحسين ميكده ـ ص 158-159 ـ تهران 1365 / عنايتالله رضا ـ همان ـ ص 43 و 49
10- رنهگروسه ـ همان ـ ص 159 ـ پينوشت 5 / ج .ج . ساندرز ـ همان ـ ص 201 ـ يادداشتهاي فصل دوم ـ يادداشت سوم
11- ترمبلای(Tremblay) مورخ و زبان شناس نامدار در تحلیلی ازنام و القاب ایرانی (آریایی)شاهان هفتالتیان می نویسد ؛« تفسیر نام هفتال ها بر پایه زبان ترکی ممکن نیست و حقایق تاریخی نیز چنین تفسیری را تأییدنمی کند. چراکه هیچ رد و اثری ازدین ترکی در این نام هاوجودندارد.اما نام آنان بر پایه زبان های ایرانی همواره قابل تفسیر است .» به گفته وی هفتالتیان به مانند پشتوها،پامیری هاوسکاها(ختنی ها)ازایرانیان شرقی بودند.
12- ريچارد فراي ـ ميراث باستان ايران ـ ترجمهي مسعود رجب نيا ـ ص 364 ـ انتشارات علمي و فرهنگي ـ تهران 1377
13- در اسناد تاریخ كهن و نوشتههاي ديني ايرانيان باستان آمده است كه فريدون بر همهي برزمينها و اقوام آريايي فرمانروايي داشت. وي آن گاه سرزمينهاي آريايي را ميان سه فرزند خويش، ايرج، تور و سلم ( سئيرم) تقسيم كرد. بدين ترتيب سه كشور آريايي پديد آمد كه هر يك به نام فرمانروايان خود، ايران، توران، سرمان (سرمت) نامبردار شدند.بايد توجه داشت كه كار فريدون در تقسيم سرزمينهاي آريايي ميان فرزندان, نمادي اسطورهاي از جدايي و مهاجرت اقوام آريايي است. تمام محققان بر آريایی بودن تورانيان تاكيد دارند و قايل به هيچ رابطهي نژادي ميان تركان با تورانيان نيستند. ولاديمير بارتولد، دانشمندان شهير روس مينويسد: از سدهي ششم ميلادي كه تركان به آسياي ميانه [ آسياي مركزي ] راه يافتند، شباهت اين دو نام [تور و تورك] ، سبب شد كه بعضي نام توران را با نام تركان يكي بدانند. حال آن كه رابطهاي ميان اين دو نام موجود نبود.
براي آگاهي بيشتر درباره تورانيان نگاه كنيد به:
13– (1) ـ جليل دوستخواه ـ اوستا، كهنترين سرودههاي ايرانيان ـ جلد دوم ـ ص 364-363 ـ انتشارات مرواريد ـ تهران 1375
13- (2)ـ مهرداد بهار ـ پژوهشي در اساطير ايران ـ ص 181-182 و 390 ـ انتشارات آگه ـ تهران 1376
13- (3)ـ ذبيحالله صفا ـ حماسهسرايي در ايران ـ ص 586 به بعد ـ انتشارات فردوسي ـ تهران 1374
13- (4)ـ دكتر هوشنگ طالع ـ تاريخ تمدن و فرهنگ ايران كهن ـ ص 69-78 ـ انتشارات سمرقند ـ چاپ دوم ـ1386
13ـ (5)ـ احسان يارشاطر ـ تاريخ ايران ـ جلد سوم ـ قسمت اول ـ پژوهش دانشگاه كمبريج ـ ترجمهي حسن انوشه ـ ص 520-519 ـ انتشارات اميركبير 1380
13 – (6) ـ ريچارد فراي ـ ميراث باستاني ايران ـ ص 68-67 ـ ترجمهي مسعود رجبنيا ـ انتشارات علمي و فرهنگي ـ تهران 1377
13- (7) ـ آرتور گريستن سن ـ مزداپرستي در ايران قديم ٍٍٍٍـ ترجمهي ٍذبيحالله صفا ـ ص 112 و 2-95 ـ انتشارات هيرمند
13-(8) و بسياري آثار ديگر
14- الكساندرماركوويچ بلنيتسكي ـ خراسان و ماوراء النهر ـ ترجمهي دكتر پرويز ورجاوند ـ ص 166-168 ـ تهران 1364 / عنايتالله رضا ـ همان ص 91-93
15- دكتر هوشنگ طالع ـ تاريخ تمدن و فرهنگ ايران كهن ـ ص 70-71 ـ انتشارات سمرقند ـ چاپ دوم 1386 / ا . فونگاباين ـ مناسبات ايرانيان و تركان در اواخر دوره ساساني ـ تاريخ ايران كمبريج ـ جلد 1 / 3 ـ ص 727 ـ انتشارات اميركبير 1380
16- عنايتاللهرضا ـ همان
17- عنايتاللهرضا ـ همان ص 105-124-159-110-164-188
18- رحيم رئيس نيا ـ همان / عنايتاللهرضا ـ همان ـ ص 184
19- «اويغور»ها در شرق كوههاي پايمير و غرب صحراي كاشغر و تكله مكان ساکن هستند. برخي از دانشمندان از جمله بيچورين [تركشناس شهير روس] ، «اويغورها» را جز از تركان دانستهاند و معتقدند كه قبايل اويغور از «توركيوتها» نيستند.» (نگاه كنيد به ايران و تركان در روزگار ساسانيان،ص 157)
20- رنهگروسه ـ همان ص 91
21- رحيم رئيس نيا ـ همان
22- همان
23- سلجوقیان حتابرای آن که خودراایرانی نژادبنمایانند، شجره نامه ای پرداخته بودندکه تبارشان را به یزدگردساسانی می رسانید.
24- پرفسورپیترگلدن(Peter.B.Golden)،درصفحه386 کتاب خود،روندترکی شدن زبان درآذربایجان واران را به سه مرحله، به ترتیب زیر تقسیم می کند :اول تأسیس دولت سلجوقی ومهاحرت قبایل اغوز به سرزمین آذربایجان و اران و آناتولی . دوم حمله مغولان که بیشترسربازانشان راترک زبانان آسیای مرکزی تشکیل می دادند. سوم دوران صفوی که سبب مهاجرت قبیله های ترک زبان قزلباش ازآناتولی به ایران شد.
Peter.B.Golden : An introduction to the history of the Turkic peoples .
25- عبدالله مراد علي بيگي ـ خيالباقي پانتركيستها، واقعيت تاريخي ـ ماهنامه گزارش ـ ص 48-49 ـ شماره 75ـ ارديبهشت 1376
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید