ایران جامعه ای کلنگیست بدین مفهوم که هر چند دهک یکبار انقلابی ویا کودتائی هارد دیسکش را تماما فرمت کرده به جعل گذشته می پردازد. بالنتیجه همواره فاقد تجربه نهادینه (Institutionalized Experience) است واز یک سوراخ بارها گزیده می شود. انقلاب مشروطیتش بر علیه سلطنت و مونارکیزم و برای سکولاریزم و حتی دموکراسی نبود چرا که جمهوریت را علیرغم تاریخ صد ساله اش در اروپا نمی فهمید. درکی از سکولاریزم نداشت و مذهب رسمی اسلام شیعه اثنی عشری را در قانون اساسی مشروطه گنجاند وبه 5 آیت الله منتخب حوزه جهلیه قم اختیار فسخ قوانین مصوبه مجلس منتخب را داد. فکر می کرد دموکراسی یعنی رای خواص خود خوانده نه همه مردم. رعایا حق رای نداشتند. جماعت فرق عقده گشائی را از دموکراسی نمی دانستند و فکر می کردند آزادی یعنی فحش و بد و بیراه به قاجارها و هرج و مرج. اش آنقد شور شد که جماعت باصطلاح روشنفکر (بانضمام کمونیستها)
زمان اشغال عراق در سال 2003 امریکائیها بخش جنوبی آن را به انکلیسیها واگذار کردند چرا که تجربه اداره آنرا داشتند و نمی خواستند دردسرهای کنترل بخش شیعه را داشته باشند . انگلیسیها همه اسناد و مدارک دوران استعمار را در ارشیو های دولتی داشتند و با مراجعه به آنها توانستند بصره را بخوبی اداره کنند در حالیکه امریکائیها بدلیل عدم شناخت جامعه و مردم به گل نشستند. وای بروزی که خود جامعه همانند ایران فاقد حافظه تاریخی و نهادینه باشد. بهمین دلیل هنوز هم برداشت غالب مردمان و روشنفکرانش از دموکراسی , سکولاریزم و حقوق بشر گزینشی است!!! بخشی را که به نفعشان است انتخاب می کنند و منکر وجود مابقی می شوند !!!!. امیدی به اصلاح این مجموعه پر از تضادنیست و باید طلاقش داد .