وندی شرمن، معاون وزیر امور خارجه آمریکا یکبار در کنگره این کشور گفت که اگر آمریکا نتواند یک جبهه متحد را در برابر ایران حفظ کند، جمهوری اسلامی توان آن را دارد که خود را از تحریم و انواع دیگر فشارها رها سازد.
به گفته خانم شرمن «کلید موفقیت» سیاست آمریکا این است که در برابر ایران «تنها نماند» و کسب حمایت کشورهای قدرتمند و ایجاد یک اجماع جهانی علیه ایران را حیاتی تلقی کند. به عبارت دیگر، احتمال موفقیت سیاست آمریکا علیه ایران بدون وجود یک جبهه متحد القول و متحد العمل بین المللی امکان پذیر نیست.
اگر چنین اجماعی وجود نداشته باشد ایران میتواند محدودیتهای اعمال شده توسط آمریکا، از جمله تحریمها را دور بزند و خنثی کند.
بر اساس چنین ارزیابیای بود که دستگاه سیاست خارجی در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد سیاست نگاه به شرق و نزدیکی با کشورهای رقیب آمریکا را مطرح و دنبال کرد.
نظر جمهوری اسلامی این بود که اگر ایران با روسیه، چین و کشورهای در حال توسعه همکاری کند میتواند در جبهه مخالف خود شکاف بیندازد و قدرت مانور آمریکا را محدود سازد.
اما آیا براستی ایران قادر شده است همکاری چند قدرت جهانی را بدست آورد و تحریمهای آمریکا را خنثی سازد و یا اینکه امید ایران به جلب چنین مشارکتی غیر واقع بینانه بوده است؟ عامل تعیین کننده در این میان چیست؟
برای ارزیابی دقیق شرایط جبهه متحد آمریکا و تواناییهای آن باید بازیگران آن را شناخت. در صف اول این جبهه کشورهای قدرتمند اروپا (بریتانیا، فرانسه و آلمان) به اضافه روسیه و چین قرار دارند درحالی که شرکای اقتصادی ایران (هند، ترکیه، کره جنوبی و ژاپن) و کشورهای درجه دو اروپا (ایتالیا، اسپانیا و یونان) در صف بعدی قرار میگیرند.
هریک از این کشورها اهداف و استراتژیهای خاص خود را بر مبنای تفسیر مشخص از منافع ملی خود دنبال میکنند و به همین دلیل برقراری رفتار هماهنگ میان آنان آسان نیست.
اروپاییها طی سه دهه اخیر اصولا روشی مستقل از آمریکاییها را دنبال کردهاند. بطور کلی، آنها محافظه کارتر بوده، روابط دیپلماتیک و تجاری خود را با ایران حفظ کرده و در سختترین شرایط خواستار نوعی گفتگو با ایران بوده اند.
بطور کلی، هدف استراتژیک آنها تحکیم نیروهای میانه رو در ایران و ایجاد ساختارهای مناسب برای گفتگوی متقابل و معامله سیاسی بوده است.
این استقلال روش به حدی بود که در مواردی اتحادیه اروپا اختلاف جدی با واشنگتن پیدا کرد. از جمله، در مورد قانون تحریمهای ثانویه آمریکا (موسوم به داماتو ۱۹۹۶) تا سرحد مقابله به مثل با شرکتهای آمریکایی پیش رفت یا اینکه، روابط قابل ملاحظه تجاری خود را با ایران حفظ کرد و حتی تا سال ۲۰۱۲ حدود ۲۰ درصد از نفت صادراتی ایران را میخرید.
این روند اروپایی، فراز و نشیبهای خود را داشته است. در دوره جنگ به نفع عراق فعال بود. در دوره هاشمی رفسنجانی، سیاست «گفتگوی انتقادی» (۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷) را دنبال کرد. در این دوره اروپاییها معتقد بودند که ایران شریک مهم اقتصادی آنهاست اما اروپا نسبت به رفتار جمهوری اسلامی از جمله ترور مخالفین، مخالفت با روند صلح خاورمیانه و مسئله هستهای معترض است و انتقاد اساسی دارد.
در همان زمان آمریکا «مهار فعال» ایران را دنبال میکرد و از اروپاییها به خاطر «رفتار غیر اخلاقی» در حفظ رابطه با تهران انتقاد میکرد.
در دوران خاتمی، اروپا «گفتگوی همه جانبه» در چهارچوب همکاری و تجارت با ایران را تشویق کرد. اکثر کشورهای اروپایی در قبال این روش متحد القول بودند و تعامل با تهران را بهتر از منزوی سازی و درگیری با آن میدانستند.
اما این روش تعامل و گفتگوی اروپاییها با رسیدن احمدینژاد به قدرت یکباره چرخید و پس از آنکه ایران غنی سازی اورانیوم از سر گرفت اروپاییها سرسختتر شدند و برخورد با ایران را در دستور کار قرار دادند.
سیاست روسیه با سیاست آمریکا و اروپا فاصلهای قابل توجه داشته و دارد. از جمله اینکه در سال ۲۰۱۲ فقط تحریمهای سازمان ملل را رعایت میکرد.
نزدیک بودن روسیه به ایران علل گوناگون دارد. اولا روسیه علاقمند است که از ایران به عنوان یک مهره شطرنج و یک کارت بازی در تعادل قوا با آمریکا استفاده کند.
کرملین از ورود به مسائل ایران استقبال میکند چرا که قدرت چانه زنی خود را با آمریکا بالا میبرد. روسیه همچنین خواستار جلب حمایت ایران برای حل اختلاف دریای خزر، بهبود روابط اقتصادی و جلوگیری از نفوذ بیشتر غرب در منطقه خلیج فارس است.
روسیه علاقمند است درمورد تقسیم دریای خزر، انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی و قفقاز به بازار آزاد و همچنین رقابت با ایران در فروش گاز به اروپا همکاری کند و مشکلات فی مابین را حل و فصل نماید.
روسیه دارای منافع تجاری در ایران است - از جمله ساخت راکتور اتمی بوشهر - و نمیخواهد این منافع را به خطر بیاندازد. به اضافه، روسیه از ایران نفت وارد نمیکند و در محاسبات صادراتی ایران و مسئله تحریم نفتی ایران نمیگنجد.
اما باید توجه داشت که دوری روسیه از موضع آمریکا به معنای این نیست که روسیه اوضاع جهانی را به شکل دو قطبی و تضاد بلوکهای جهانی تفسیر کند و در آن به ایران بهای خاص بدهد. و در این نکته است که اشتباه استراتژیکی دوره احمدینژاد برای نزدیک شدن به روسها مشخص میشود.
روسیه به نوعی تعامل و معامله بین المللی تعلق خاطر دارد و از روشهای دوران جنگ سرد پرهیز میکند و خواستار درگیری با آمریکا نیست. روسیه ایران را در چهارچوب این نوع روابط بین المللی و به عنوان یک مهره منطقهای موثر و مفید میداند ولی حاضر نیست در سطح جهانی حامی ایران تلقی شود و به یک بلوک بندی بین المللی در مورد ایران تن بدهد.
به عبارت دیگر، روسیه قصد ندارد که روابط خود با آمریکا و غرب را فدای روابط با ایران کند. به اضافه، روسیه میداند که یک ایران اسلامی، هستهای و قدرتمند میتواند در آسیای مرکزی و مناطق جنوبی روسیه مشکل آفرین باشد.
چین، همانند روسیه، در سال ۲۰۱۲ فقط تحریمهای سازمان ملل را به رسمیت میشناخت و خواهان حل مشکلات ایران و آمریکا از طریق مذاکره بود.
اما برای آمریکاییها، موضع چین - به عنوان بزرگترین خریدار نفت ایران - مشکل سازتر است. واشنگتن به چینیها با تردید و حتی بد بدبینی نگاه میکند و در بهترین شرایط، موضع آنها را دوگانه و مشکوک میداند.
چین از یک سو علاقمند است که ایران به عنوان یکی از تامین کنندگان نفت پکن همچنان ضد آمریکایی باقی بماند، زیرا در غیر این صورت تمام کشورهایی که به چین نفت صادر میکنند در حیطه نفوذ غرب قرار میگیرند.
به همین خاطر طی سالهای اخیر پکن روابط سیاسی، تجاری و نظامی خود را با ایران افزایش داده تا برای تهران نوعی فضای امنیتی بوجود آورد.
با اینکه چین میپذیرد که، به درخواست آمریکا، قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران را تصویب کند، اما این کار را فقط هنگامی انجام میدهد که به عنوان عضو شورای امنیت محتوای قطعنامهها را ضعیف کند و راه فراری برای جمهوری اسلامی به وجود آورد.
برخی ناظران حتی معتقدند که وجود یک ایران اتمی در خاورمیانه در تضاد با منافع ملی چین نیست بخصوص اگر ایران بتواند در آینده تبدیل به پایگاهی برای نیروی دریایی چین شود.
از سوی دیگر، ایران برای چین اهمیت حیاتی ندارد و سیاست ایرانی چین تابع سیاستهای دیگر و مهمتر پکن از جمله موقعیتش در تبت و تایوان است.
چین میخواهد آمریکاییها را در قبال مسئله ایران راضی نگاه دارند، به این معنا که آنها را از خود عصبانی نکند. از این رو تلاش دارد به عنوان رقیب سیاسی آمریکا رفتار نکند بلکه اعتماد آمریکا را جلب نماید و زمینه مانور دیپلماتیک خود را افزایش دهد.
تعقیب یک موضع میانی به چین اجازه میدهد که در زمینههای گوناگون نقش میانجی را بین ایران و آمریکا بازی کند.
چین، در توجیه موقعیت خود اینگونه استدلال میکند که طرفدار منع گسترش سلاحهای هستهای است ولی جنگ با ایران و یا تغییر رژیم تهران، اوضاع منطقه و منابع سوختی چین را به خطر خواهد انداخت.
از این رو به عقیده چین، تحریمها باید به حداقل برسد تا از وقوع جنگ جلوگیری شود و یک راه حل سیاسی جایگزین گردد.
نتیجه اینکه پکن از جمهوری اسلامی پشتیبانی میکند اما ایران نمیتواند از چین انتظار داشته باشد روابط خود با آمریکا را فدای روابط خود با ایران کند و یا اینکه چین به یک قطب بندی بین المللی در قبال مسئله ایران تن بدهد.
بررسی رفتار قدرتهای جهانی نشان میدهد که موفقیت آمریکا در ایجاد اجماع جهانی علیه ایران نسبی است، به این معنی که فقط در برخی مواقع دست آوردهای مشخص داشته است. از جمله اینکه در دومین دور ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، اتحادیه اروپا به آمریکا نزدیکتر شد و حتی در برخی زمینهها مواضع تندتری از آمریکا گرفت. یا در مورد روسیه، آمریکا تا حدودی سیاست کرملین را با رفتار خود تنظیم کرده است ولی در قبال چین آمریکا دردسر بیشتری دارد و فاصله دو کشور قابل توجه است.
اما عامل مهمی که در طی این مدت موجب هم نظری قدرتهای بزرگ شده، صرفا ابتکار عمل آمریکاییها و درایت و سیاستمداری آنها نبوده است، بلکه میزان موفقیت آمریکا مستقیما به شکل و محتوای سیاست ایران بستگی داشته و دارد. عامل تعیین کننده در ایجاد اجماع بین المللی علیه ایران، رفتار و خط مشی خود جمهوری اسلامی است و نه صرفا کیفیت سیاست گذاری آمریکا و یا تغییر در مصالح و منافع کشورهای دیگر.
جمهوری اسلامی در طول عمر سی ساله خود مراحل مشخصی را در حوزه سیاست خارجی پشت سر گذاشته است. دوره اول مربوط به آغاز انقلاب و جنگ با عراق بود که با رادیکالیسم سیاست خارجی همراهی داشت. در دوره هاشمی رفسنجانی، روش تعدیل و همکاری با کشورهای همسایه دنبال شد و در دوره خاتمی تشنج زدایی و گفتگوی تمدنها روند حاکم بود.
اما در دوره احمدینژاد رویارویی با دول غربی، سیاست «تهاجمی» و «نگاه به شرق» سرخط سیاست دولت قرار گرفت و روابط خارجی جمهوری اسلامی به سردترین و سختترین دوران تاریخی خود رسید.
موفقت آمریکا در ایجاد اجماع میان کشورهای قدرتمند دقیقا با دورههای سیاست خارجی ایران همخوانی دارد. یعنی آنگاه که سیاست تعدیل و عادی سازی و سپس تشنج زدایی و گفتگوی تمدنها حاکم بود شکاف و تفرقه در اردوی مخالف ایران بیش از پیش هویدا شد. حتی کار به جایی رسید که علی رغم درخواست نیروهای محافظه کار و حامیان اسرائیل در آمریکا (که بر طبل جنگ با ایران میکوفتند) وزرای خارجه کشورهای اروپایی برای آمدن به ایران با یکدیگر رقابت میکردند.
اما سیاست تهاجمی دوره آقای احمدینژاد اوضاع را کاملا تغییر داد. سیاست گذاران این دوره میخواستند جهان را بر مبنای مبارزه قهرآمیز ضد استعماری و تضاد دو اردوگاه شرق و غرب ارزیابی کنند و با استفاده از این تضادهای بین المللی فرصت پیشبرد سیاستهای جمهوری اسلامی را فراهم کنند. اما این طرز تفکر واقعیات روابط شرق و غرب و دوران پس از جنگ سرد را ندید و نتوانست از «تهاجم» به عنوان یک ابزار موفق در سیاست خارجی استفاده کند. در نتیجه اجماع جهانی، علیه ایران و به نفع آمریکا، تقویت شد.
جدا از فرصتهای طلایی که خود جمهوری اسلامی برای آمریکا به وجود آورده تا اجماع جهانی را علیه جمهوری اسلامی تقویت کند، دولت آمریکا تاکتیکهای مشخص خود را دنبال کرده است. که از جمله میتوان به انواع زیر اشاره کرد:
- گفتگوی دیپملماتیک با اتحادیه اروپا، روسیه و چین و تلاش برای اقناع این کشورها.
- فشار دیپلماتیک بر کشورهای فوق و دیگر کشورهایی که قصد ایجاد روابط جایگزین با ایران را دارند.
- اقدامات تشویقی، از جمله برای چین و روسیه، برای بهبود روابط با آمریکا، افزایش دسترسی به تولیدات پیشرفته آمریکایی، همکاری در مورد مسائل حساس مورد نظر کشور مخاطب و قبول نقش بیشتر در صحنه جهانی (مثلا موقعیت چین در حوزه مسائل هستهای)
- اقدامات تنبیهی برای تمام کشورهای مخاطب و بنگاههای تجارتی و مالی بین المللی، در صورت نقض تحریمها و اعمال فشار برای رعایت تحریم.
- تهدید نظامی ایران به نحوی که این کشور را فاقد ارزش سرمایه گذاری و یا تجارت، از جمله فروش نفت کند.
سخن آخر
سخن آخر این که امید ایران به جلب حمایت روسیه، چین و حتی اروپا در مقابله با دولت آمریکا سیاست موفقی نبوده است. ایران نتوانسته میان آمریکا و دیگر قدرتهای جهانی به حدی شکاف ایجاد کند که به فضا سازی استراتژیک و از جمله کاهش فشار تحریم بیانجامد. برعکس، روش تهاجمی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی که در دوران آقای احمدینژاد به جای روش گفتگو، تعامل و معامله به کار گرفته شد، اجماع جهانی را علیه ایران و به نفع آمریکا تحکیم کرده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید