کامنت چهارم پیرامون "" چرا پایان رجز خوانی و ساده لوحی ؟ "" کلمات ابزار و وسائلی هستند که ذهن با اتکا به آن کلمات، تعقل، تفکر و خلاقیت را به شکل نظریه پردازی، فرمالیته میکند، در جامعه شاهنامه زده، شعر زده و شعار زده، ذهن توان فرمالیته کردن را به دلیل سطحی بودن کلمات، از دست میدهد، در چنین جوّی، جامعه شناسی نیز، تبدیل به ایدئولوژی میشود و جامعه شناس ساده لوح تحصیل کرده خارج ما، چنین میپندارد که بسان آخوندی که در مورد بهشت و جهنم فتوا صادر میکند رسالت جامعه شناسانه ایشون، فتوا و حکم کردن، پیرامون عملکرد جامعه است. در بهترین حالت، جامعه شناس، پیرو کمونیستها میشود چونکه چیزی در چنته ندارد. هر از گاهی با پسا ساختار گرائی، پست مدرنیسم سینه ستبر میکند بدون اینکه دریابد پست مدرنیسم و پسا ساختار گرائی غرب، نتیجهٔ پیشرفت علم و تکنولوژی است نه رجز خوانی جامعه شناسانه، با این تفاصیل، آیا
کامنت چهارم پیرامون "" چرا
کامنت چهارم پیرامون "" چرا
ناشناس
جامعه شاهنامه خوان ما، یک نظریه پرداز دارد؟