جناب یکنفر تورک فرزند جلیل
ناشناس
جناب یکنفر تورک فرزند جلیل خان و 50 تا دیگه:
تورک خوداش معنی .... میدهد که یک واژه چینی ماندارین هست زمانی که کسی میگوید من تورکم یعنی "من .. هستم"
«تُرک» یک واژه از زبان ماندارین چینی و برگرفته از واژۀ «توکی» به معنی .... است.(کتاب تیمور لنگ/ نوشته هارولد لمب/ مبحث ترکان/ صفحه 313تا315)
باز برو به ادامه تا با نام قومیت ات بیشتر اشنا بشوی:
باید در به کار بردن نامها و ریشهیابی آن، کمال دقت را داشت.
برای بهتر فهمیدن این جمله، مثالی میزنم،
واژۀ «زنگی» در زبان فارسی اسم جنس است و به همۀ سیاهپوستان گفته میشود، یا واژۀ «درخت» که آن هم اسم جنس است و وقتی میگوییم «درخت» منظور ما همۀ درختها است که ممکن است هلو باشد یا آلبالو، و به طور کلی «اسم عام» است.
یک مثال دیگر که بهتر این متن فهمیده شود،
بارها در نوشتههای شاعران، به واژۀ «تُرک» برخوردهایم. تُرک هم مانند زنگی در زبان فارسی، اسم جنس عام است و به همۀ زردپوستان گفته میشود.
برای نمونه، مینگریم به کتاب قابوسنامه که دقیقا یک هزار سال پیش نوشته شده (در مبحث معرفی ترکان)،
«بدان که ترک نه یک جنس است و هر جنسی را طبعی و گوهری دیگر است و از جملۀ ایشان از همه بدخوتر "قبچاق و غُز" بود و از همه خوشخوتر و به عشرت فرمانبردارتر "خُتنی و خلخی و تبتی و چینی" بود … چون در تُرک نگاه کنی، سر بزرگ بود و روی پهن و چشمها تنگ و بخجبینی (پهنبینی) و لب و دندان، نه نیکو. چون یکیک را بنگری به ذات خویش، نه نیکو بود … عیب ایشان آن است که کُندخاطر باشند و نادان و شغبناک باشند و ناراضی و بدمست. بیبهانه و باآشوب و پرُزیان باشند و به شب سختدل باشند … و نرماندام باشند به عشرت و از بهر تجمل، بِه از ایشان هیچ جنس نیست».
(عنصرالمعالی کیکاوس؛ قابوسنامه؛ به کوشش سعید نفیسی؛ تهران، 1312، صص 81-80؛ به تصحیح غلامحسین یوسفی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383، صص 115-114)
در این نوشته، واژۀ «تُرک» به همان صورت درست آن در فارسی که به معنی زردپوست است به کار رفته، چنانکه حتی چینیها و خُتنیها هم ترک پنداشته شدهاند. اما امروزه واژۀ ترک (تورک) در فارسی به معنای قومیِ «آلتایی» به کار میرود.
«تُرک» یک واژه از زبان ماندارین چینی و برگرفته از واژۀ «توکی» به معنی سگ ولگرد است.(کتاب تیمور لنگ/ نوشته هارولد لمب/ مبحث ترکان/ صفحه 313تا315)
برای بهتر فهمیدن این جمله، مثالی میزنم،
واژۀ «زنگی» در زبان فارسی اسم جنس است و به همۀ سیاهپوستان گفته میشود، یا واژۀ «درخت» که آن هم اسم جنس است و وقتی میگوییم «درخت» منظور ما همۀ درختها است که ممکن است هلو باشد یا آلبالو، و به طور کلی «اسم عام» است.
یک مثال دیگر که بهتر این متن فهمیده شود،
بارها در نوشتههای شاعران، به واژۀ «تُرک» برخوردهایم. تُرک هم مانند زنگی در زبان فارسی، اسم جنس عام است و به همۀ زردپوستان گفته میشود.
برای نمونه، مینگریم به کتاب قابوسنامه که دقیقا یک هزار سال پیش نوشته شده (در مبحث معرفی ترکان)،
«بدان که ترک نه یک جنس است و هر جنسی را طبعی و گوهری دیگر است و از جملۀ ایشان از همه بدخوتر "قبچاق و غُز" بود و از همه خوشخوتر و به عشرت فرمانبردارتر "خُتنی و خلخی و تبتی و چینی" بود … چون در تُرک نگاه کنی، سر بزرگ بود و روی پهن و چشمها تنگ و بخجبینی (پهنبینی) و لب و دندان، نه نیکو. چون یکیک را بنگری به ذات خویش، نه نیکو بود … عیب ایشان آن است که کُندخاطر باشند و نادان و شغبناک باشند و ناراضی و بدمست. بیبهانه و باآشوب و پرُزیان باشند و به شب سختدل باشند … و نرماندام باشند به عشرت و از بهر تجمل، بِه از ایشان هیچ جنس نیست».
(عنصرالمعالی کیکاوس؛ قابوسنامه؛ به کوشش سعید نفیسی؛ تهران، 1312، صص 81-80؛ به تصحیح غلامحسین یوسفی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383، صص 115-114)
در این نوشته، واژۀ «تُرک» به همان صورت درست آن در فارسی که به معنی زردپوست است به کار رفته، چنانکه حتی چینیها و خُتنیها هم ترک پنداشته شدهاند. اما امروزه واژۀ ترک (تورک) در فارسی به معنای قومیِ «آلتایی» به کار میرود.
«تُرک» یک واژه از زبان ماندارین چینی و برگرفته از واژۀ «توکی» به معنی سگ ولگرد است.(کتاب تیمور لنگ/ نوشته هارولد لمب/ مبحث ترکان/ صفحه 313تا315)