اواخر اسفندماه ۱۳۶۶، خبرهایی از فجایعی باورنکردنی به گوش میرسید اما هنوز رسانههایی معتبر آن را تائید نکرده بودند.
خبرهای غیررسمی از کشته شدن هزاران تن از شهروندان حلبچه در کردستان عراق حکایت میکرد که توسط هواپیماهای خود آن کشور بمباران شیمیایی شده بودند.
پس از چند روز، در میان سکوت رسانه های جهانی، تلویزیون جمهوری اسلامی تصاویری از فاجعه حلبچه را منتشر کرد و جهانیان را به واکنش واداشت.
اما حتی برملا شدن این فاجعه و محکومیت جهانی که به همراه داشت هم، برای پایان دادن به درد و رنج مردم کرد در کردستان عراق کافی نبود.
ستمهایی که از همان آغاز تاسیس عراق آغاز شده بود با وقوع و انعکاس این فاجعه به پایان نرسید. تا آنکه سه سال بعد، کردها در حرکتی جمعی و برگشتناپذیر و در یک هجرت تاریخی، به آن پایان دادند.
در این نوشته، به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد فاجعه حلبچه، به بررسی عوامل این فاجعه، حوادث قبل و بعد از آن و همچنین نقش سیستم بینالملل درتداوم آن فاجعه پرداخته میشود و در پایان در مقایسهای تطبیقی با رویدادهای جاری سوریه، شباهتهای آن دو بررسی خواهند شد.
مبارزات کردهای عراق علیه دولت مرکزی در دهه شصت خورشیدی با جنگ ایران و عراق عجین شده بود. آنها در وقوع این جنگ نقشی نداشتند اما در هر دو سوی مرزها از پیامدهای آن در امان نبودند.
کردستان ایران و کردستان عراق به بخشی از جبهه جنگ ایران و عراق تبدیل شده بودند. نیروهای عراقی در ارتکاب جنایتهای جنگی و استفاده از سلاح شیمیایی دست بالا را داشتند و استفاده از این سلاح ممنوعه تنها محدود به مناطق جنگی نبود. سالها قبل شهرهای بانه و سردشت مورد حملات شیمیایی واقع شده بودند.
اما آنچه فاجعه حلبچه را از موارد قبلی متمایز میکرد، اولا ابعاد و حجم استفاده ازاین سلاح و دوما استفاده از آن در درون مرزهای عراق و علیه شهروندان خود آن کشور بود.
عدم واکنش جامعه جهانی علیه این فاجعه بشری- کشتار پنج هزار شهروند غیرنظامی، طی کمتر از یک ساعت توسط دولت مرکزی- تاکید مجددی بود بر این واقعیت تلخ که در سیستم بینالملل، حفظ بالانس قدرت، حفظ منافع قدرتهای بزرگ و حفظ موقعیت دولتهایی که در درون مرزهای خود دارای قدرتی مطلق و غیرپاسخگو هستند، بر حفظ جان انسانهای بیگناه تقدم دارد.
شاید اگر تصاویری مستند و غیر قابل انکار از این فاجعه منتشر نشده بود، جامعه جهانی نیازی به محکومیتهای خشک و خالی هم احساس نمیکرد. کما اینکه از سالها قبل، منابع خبری کردهای معارض از فجایعی به مراتب وسیعتر از فاجعه حلبچه خبر میدادند اما گوش شنوایی یافت نمیشد.
کشتار بیش از ۱۸۰ هزار کرد در مجموعه عملیاتهای انفال، که از سال ۱۳۶۲ آغاز شده و در چندین مرحله صورت گرفته بود و حتی پس از فاجعه حلبچه هم ادامه یافته بود، هیچ انعکاس خبری به همراه نداشت و تا زمانی که پس از سقوط صدام، شواهد آن در گورهای دستهجمعی یافت شد، مورد انکار جهانیان واقع شده بود. اما در نهایت سیستم بینالملل، چگونه در مورد کردهای عراق مجبور به واکنش عملی شد.
سه سال پس از فاجعه حلبچه، هنوز دولت مرکزی با استفاده از ابزارهای سرکوب، کماکان بر حاکمیت خود در کردستان عراق ادامه میداد تا اینکه پس ازحمله عراق به کویت و شکست آن کشور توسط نیروهای ائتلاف، و در حالی که سرکوب شیعههای به پاخاسته در جنوب عراق، تصویر سرکوبی وسیعتر ازعملیات انفال و کشتار حلبچه را پیش روی کردها ترسیم کرده بود، آنها به حرکتی تاریخی دست زدند.
میلیونها کرد عراقی، پیر و جوان، زن و مرد، شهری و روستایی، همه با هم به آنسوی مرزهای ایران و عراق رفته و نیروهای دولتی را با شهرها و روستاهایی خالی از سکنه مواجه کردند. فشار وارده به کشورهای ایران و عراق، بسیار سریع به جامعه جهانی هم منتقل شد.
اینبار ابعاد این حرکت از رویدادی در داخل مرزهای یک کشور فراتر رفته بود و از حالت پناهجویی شماری افراد معترض هم خارج شده بود. در واقع کردها، جهانیان را در برابر عملی انجامشده قرار داده بودند. دیگر عدم دخالت در امور داخلی کشورها توجیهی قابل قبول محسوب نمیشد. جامعه جهانی مجبور شد در اقدامی عملی برای همیشه دست صدام و حکومت مرکزی را از بخش وسیعی از کردستان عراق کوتاه کند.
شاید اگر شیعیانی که در جنوب عراق قیام کرده بودند و در ابعادی وسیع سرکوب شده بودند، به اقدامی مشابه دست میزند، شکل آنها هم به مسالهای جهانی تبدیل میشد و نه مجبور بودند هزینه چنین سرکوب وسیعی را بپردازند و نه محکوم به تحمل حاکمیت صدام برای دوازده سال دیگر میشدند.
اکنون در سوریه، هرچند دولت مرکزی به مانند صدام به سلاح ممنوعه متوسل نشده است، اما دقیقا به مانند صدام به جنگی نابرابر علیه مردم خود برخاسته است.
در این جنگ بدون نیاز به بمبهای شیمیایی تاکنون حدود هفتاد هزارتن کشته شده اند و پایانی هم بر این کشتار متصور نیست. اگر اکنون روسیه از دخالت جهانی علی سوریه ممانعت میکند، آن زمان نه تنها روسیه که حتی آمریکا و انگلستان هم مخالف برخورد با صدام بودند.
اگر اکنون خطر به قدرت رسیدن جریانات تندرو اسلامی جهانیان را در تردید برای اقدامی عملی قرار داده است، آن زمان خطر تشکیل حکومتی اسلامی آن هم از نوع شیعی در مجاورت حکومت شیعی ایران مطرح بود. نیروهای معارض سوری مواضع و منافع ناهمگونی دارند، اما حداقل به مانند نیروهای معارض عراقی و کرد، سابقه سالها جنگ و درگیری را با هم ندارند.
در واقع اقدامی مشابه توسط مردم سوریه جهان را تکان خواهد داد. مطمئنا تخلیه شهرها و روستاهای سوریه توسط میلیونها سوری، هزینهای کمتر از سرکوب کنونی را در پی خواهد داشت، حتی اگر به نتیجهای کاملا مشابه کردستان عراق ختم نشود.
در چند دهه اخیر تردیدهایی در مورد دخالت جامعه جهانی علیه حکومتهای سرکوبگر وجود داشته است. مخصوصا توسط افکار عمومی مردم جهان.
چرا که در مواردی، اهداف واقعی این اقدامها بیش از آنکه حمایت از مردمی سرکوبشده و پیشگیری از جنایتی علیه بشریت بوده باشد، تامین منافع قدرتهای بزرگ یا جدال آنها برای تغییر معادلات قدرت بوده است.
تنها فاکتوری که میتواند به این گونه اقدامها کارایی کامل و مشروعیتی واقعی ببخشد و حتی در مواقعی قدرتهای جهانی را مجبور کند بر خلاف منافع خود هم عمل کنند، دخیل شدن عنصر اراده جمعی مردمی، در ابعادی میلیونی و گسترده خواهد بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید