جناب برادری
مقاله ای بسیار زیبا و جامع را درج فرمودید. همانطور که گفتید مشکل افرادی مانند بنی طرف و براهنی این است که از قالب روشنفکی و مدرن خود جدا شده و به پروپگاندیست حرکتی قومی فروکاسته شدند. همانطور که تعاریف روشنفکری از زمان امیل زولا تاکنون مشخص است یک روشنفکر نبایستی وابستگی حزبی و گروهی داشته باشد. او همچون یک چراغی روشن دغدغههای انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی یک جامعه را آشکار میکند. دغدغه روشنفکر در نهایت انسان و فرد است و برایش انسان ترک یا فارس و عرب فرقی ندارد.
وقتی جان استوارت میل میگوید "اگر همه مردم بر یک عقیده باشند و تنها یک نفر خلاف آنان فکر کند! خاموش کردن آن یک نفر توسط جمع به همان اندازه مصیبت بار است که آن یک نفر بخواهد جمع را خاموش کند" منظور او انسان و فرد و فردیت است و برایش انسان انگلیسی و اسکاتلندی و ویلزی و....
به گمانم این آقایان دیگر مهره ای سوخته هستند که با اشتباهاتشان هم آینده روشنفکری و هم سیاسی خود را تباه و تاریک نمودند. راهی برای برگشت اینان وجود ندارد و به گمانم برایشان بهتر همین باشد که به همان ساز قبلی برقصند.