اروپا در تعطیلات پسکه(رستاخیز عیسی) به سر میبرد،که این مورد در کتاب انجیل هم ذکر شده است،در واقع اشاره به زنده شدن دو باره عیسی دارد.
اما در این میان چیزی تقریبا عجیب تر توجّهم را جلب نمود،یا بهتر بگویم دروغی که فاقد مدرک است.
این اعتقاد که جسم مریم هم،به آسمان عروج کرده،حدود شش قرن پس از دوران عیسی پدید آمد.
مانند همه افسانههای دیگر دهان به دهان چرخیده و گسترش یافته است و سرانجام به یک سنت مستقر تبدیدل شده است.
ظاهرا گذر زمان میتواند،داستانی را که در ابتدا یک دروغ محض بوده ،نزد برخی به یک حقیقت بی چون و چرا مبدل کند،چیزی که به صورت کلی در مورد خرافات مذهبی صدق میکند.(این مورد را به وفور در سایر ادیان،مخصوصا اسلام شیعی میتوان یافت.)
تا دهه ۱۹۶۰،این سنت(پرواز مریم) چنان استوار شد،که دیگر به عنوان یک حقیقت رسمی کلیسا در آمد.
واتیکان فتوا داد که کاتولیکها باید به فرضیه،عروج مریم باکره اعتقاد داشته باشند،که البته چرا همچنان مریم را باکره خطاب میکنند،جای سوال دارد،چون در واقع در انجیل اشاره شده که عیسی برادر هم داشته،و همسر مریم، نجّار بوده است.
از پاپ پیونس ۱۲،پرسیدند که چگونه این داستان پرواز آسمانی صحت دارد؟ در جواب گفته باید حرفش را بپذیرند،چون صحت دارد و این مطلب از جانب خدا به او الهام شده است،جوابی که تمامی مردان خدا برای توجیه توهمات خیالی عنوان میکنند.
در واقع ایشان در خلوتگاه خود با شکم پر نشسته و از روی سیری فکر کرده،تا اینکه متقاعد شده که اصولاً باید اینطور باشد،بدون اینکه مبنای منطقی یا الهیاتی برای این صحت وجود داشته باشد.یعنی به زبان علمی به صورت الکترو مغناطیسی این خرافات را دریافت میدارند
چرا کلیسا ،مسجد،کنشت,به عنوان،یک اتوریته پذیرفته شده؟ چون همیشه استعمار انسانها از طریق دین و مذهب صورت پذیرفته و همچنان میگیرد.
البته منصفانه نیست،که انگشت اتهام فقط رو به کاتولیکها باشد،همه ادیان از این تر فندها استفاد کرده و میکنند.
میتوان همین پدیده را نزدمسلمانان،امامها ،و فتواهایشان هم دید.با اندکی تعمق در واقعه عاشورا و محل آن بسیاری از حقایق آشکار میشود،نکته جالب در این است که هر ملا و آخوندی به زعم خود روایتی جدید و نوین از آن دارد.
اصل قضیه همیشه یکسان است،حکمی توسط مراجعه دین صادر میشود،پس از طریق سلسله مراتب اجتماعی به خانوادهها منتقل میشود،و بر کودکان تاثیر میگذرد.نمونه زنده این مکتب،در مدارس طالبان است،که هر کودکی آموزش حرکت انتحاری را از همان کودکی جهت کشتن،هم نوع خود میاموزد.
بر خلاف علم که رازهای ناگشوده را چالشی برای پاسخگویی مییابد،دین فقط ناشناختهها را تقدیس میکند.
از مواردی که در عصار قبل به خدا نسبت میدادند،میتوان به بودن زمین بر روی شاخ گاو به فرمان خدا ،و یا اینکه خورشید یک ارابه آتشین است که خداوند راننده آن است اشاره کنم،و کسی تا مدتها جرات ابراز نظر را نداشت،مانند گالیله.
جای بسی تاسف است،که دوباره خرد ستیزی در شکل و قالبی جدید،آشکار شده است.
نان ،آزادی،کرامت انسانی در جامعه انسانی ،را برای همه به رسمیت بشناسیم،چرا که حق همه انسانهاست.
تنها راه ، برگشت اختیار به انسان است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید