رفتن به محتوای اصلی

مادری که موهایش یک شبه از اندوه از دست دادن جگرگوشه‌اش سپید مادری که موهایش یک شبه از اندوه از دست دادن جگرگوشه‌اش سپید شد

مادری که موهایش یک شبه از اندوه از دست دادن جگرگوشه‌اش سپید مادری که موهایش یک شبه از اندوه از دست دادن جگرگوشه‌اش سپید شد

مردم عزیز ایران؛ پسرم پویا بختیاری را جلوی چشم‌هایم با شلیک گلوله‌ای به مغزش کشتند چون خواستار آزادی ایران بود. حالا مرا #به_جرم_مادری روزها و ساعت‌ها در سلول انفرادی شکنجه روانی می‌کنند تا بگویند «هم فرزندت را می‌کشیم و هم به جای قاتل خودت را مجازات می‌کنیم». من یک مادرم، مادری که موهایش یک شبه از اندوه از دست دادن جگرگوشه‌اش سپید شد. من یک معلمم که یک شبه از شاگردانش جدا شد تا مبادا فرزندانی چون پویا تربیت کنم. من یک زنم که غم بزرگ زندگی‌ام را در کنار مادران داغدار سرزمینم به قدرت بدل کردم تا زمین نخورم. من به جای افسرده ماندن و تنهایی گریه کردن، دست‌هایم را به دست‌های خسته مادران آبان گره زدم، صورتم را به صورت غمگین مادران همدردم چسباندم تا قلب شکسته‌ام آرام بگیرد. من همصدا با کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، دادخواهان چهل سال کشتار این حکومت، همصدا با دختران خسته‌ از ظلم و زورِ ایران فریاد زدم تا ریشه‌ی ظلم را براندازم. شب‌های زیادی بغض نبودن پسرم، تخت خالی‌اش و لباس‌های به جا مانده از او در خانه‌، ویرانم کرد اما دلم برای ویرانی ایران بیشتر از ویرانی خانه‌ی‌ خودم سوخت. بارها با بغض و تنهایی سودا و سوگند گریستم اما نگذاشتم دختران ابراهیم کتابدار احساس تنهایی کنند، بارها با داع مادران بی‌پناه آبان سوختم اما نگذاشتم سنگینی این داغ بیمارم کند. من در چشم‌های تک تک مادران نگاه کردم و امید از دست رفته‌ام بعد از پویا را باز یافتم. پویا همیشه دوست داشت من تنها نباشم. پسر دلسوزم همیشه می‌گفت برای خودت دوست پیدا کن. کاش پویا زنده بود و می‌دید بلاخره دوستانی پیدا کردم از جنس خودم که همه داغدار بودند اما دادخواه خون به ناحق ریخته او و هزار و پانصد گل پرپر شده‌ی آبان‌. من نه کسی را کشتم، نه مال کسی را دزدیدم و نه آزاری به کسی رساندم ولی به جای همه دزدان و قاتلان و آزارگران در گوشه زندان تنها ماندم. این حکومت دشمن من نیست. دشمن «ما» است. آنها از اینکه ما متحد شدیم و فریاد زدیم دست به دست تا سرنگونی وحشت کردند. حکومت با تمام ادعایش از من مادر می‌ترسد چون رویاهای پسر خودم و پسران و دختران این سرزمین را دور نریختم و کنار مادران این خاک خسته‌ی به تاراج رفته، فریاد دادخواهی سر دادم. برای شما از آزادی و کرامت انسانیِ‌ بر بادر رفته‌مان میگویم، صدای مرا از پشت دیوارهای زندان می‌شنوید؟ فقط من در اسارت کسانی نیستم که فرزندم را کشتند. یک ملت در زندانی بزرگی به نام ایران اسیر است. دیوارهای این زندان را بشکنید. این زندان حق من و ما نیست.

از زبان ناهید نوشتم که دلتنگ مادران است

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
از فسیبوک مسیح علینژاد

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید