سه سال از خود سوزی دختری بنام "سحر خدا یاری" "دختر آبی"می گذرد آن روز خشم عظیم ناشی از درد ،ناشی از تحقیر ،اورا ندیدیم .هنوز زمان لازم بود تا شعله بر خاسته ازجان جوان و پرشوراو که در نیستان خشگ حکومت اسلامی افتاده بود به آتشی سرکش که امروز بتمامی دامن خونین جانیان حاکم بر کشور را گرفته است.بدل شود . نامی آتشین ،بشارت دهنده سحر در مبارزه با تاریکی حکومت اسلامی .یاد ش گرامی که ناقوس اعتراض وخشم یک نسل را ببهای جان خود بصدا در آورد .
"سحر " آتش در نیستان فکنده است !
شهر بغض کرده و غمگین است .
دختری با آتش زنه ای بردست
در آرزوی "آزادی" خود را به آتش می کشد.
زنی تب دار
در سلول کوچک خود
باعکس دو کودکش بر دست
می چرخد
حق خود ،
حق من وحق ترا
طلب می کند.
زنی در خیابان حجاب از سر میگیرد
از سر بندسپیدش پرچمی می سازد
رقصان در باد.
بر بلندی می ایستد
آزادی را فریاد می زند.
مادری سیاهپوش
با جثه ای کوچک
چونان ماده شیری در مصاف با استبداد
عکس پسرش را در خیابانهای شهر می گرداند
و
دادخواهی میکند.
دختری زیبا وجسور
درکنار کارگران معترض می ایستد
و
تاوان ایستادگی خود می دهد .
سه زن برای آزادی
گل های سرخ هدیه میکنند .
تاوان گل سرخ سنگین است .
مادران خاوران
ایستاده در گنار گور های گمنام فرزندانشان
سرودی در رسای آزادی می خوانند
سرودی که
بادش تا دور دست ها می برد.
جای مادری سفید پوش
بر دروازه خاوران خالی است
"او رفته با صدایش
دیگر خواندن نمی تواند "
شب در نور می سوزد !
" سحر"
آتش فکنده بر لشگر شب زدگان !
آتش در نیستان فتاده است!
ابوالفضل محققی 2019 09 10
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید