رفتن به محتوای اصلی

اعدام الهی ـ ملائی و چرائی آن

اعدام الهی ـ ملائی و چرائی آن

بیرون از نبرد نیروی کار با سرمایه که جای گفتمانش اینجا نیست. چنین می نماید که رودرروئی ها و جنگ های ناسیونالیستی و فناتیستی و فاشیستی و راسیستی پایانی ندارد. ازینرو و از دید من و ای بسا هر نوعدوستی شایسته و بایسته شهروندان ایران و جهان ماست که بشود در همین زمین پرآشوب و پر از دشمنی ها و خودخواهی ها هرچه بهتر و بیشتر انسان را به امکان خردمندانه ی بینش و گزینش سبک زندگی آگاه تشویق و نزدیک کنیم؛ تا هرگونگی انتخاب شیوه زندگی، گرایش و برگزیدگی جهان بینی ها و پیشبرد سبک زندگی انسان در آن میدان، نه زندان اسلامی کنونی، که آزاد راه زندگی و بی نگرانی دلبخواه هر شهروندی باشد.

نگرشی که بتواند هر کسی را با یاری دیگری همگام کند، و با وفاداری به آن، حق استقلال هستی آزاد را یاریرساند. و چگونه بودن و زیستن و شدن خود را آنچنان برگزیند که دیگری هم این حق را داشته باشد. و در یکچنین هموندی سراسری و آغازین است که می توان پایه های محکم آنرا بویژه در ایران ولائی و همچنین در کشورهای بلازده ی اسلامی و بویژه از خانه ی خود برپاسازیم و سپس بخواست خود و توده های میلیونی در گستره "رنگارنگی" نوع زندگی یکی از دست های دوستی شد، و پرچم همبستگی اجتماعی را نشان داد و برای نگهداری دستآوردهای آن در همه جا پایداری نمود. و بی نیاز از تأیید و تشویق، این اصل را پاسداری کرد. این بینش سرزنده و نبود امکان گزینشش در ایران، نیاز انسانی و ساده ای ست که فاشیسم مذهبی تا دنیای اسلامش پابرجاست با آن نه بیگانه، که در دشمنی و ستیز مرگبار بوده و خواهدماند.

بنابرین و با توجه به پذیرفتن اصل حق آزادی عقیده، وجدان و بیان، همزمان نیز باید از همه متعصبان ادیان، خویشان دور و نزدیک مومن، و در همین راستا از هر مسلم صادق، پاکباخته و ولایت پرست که آنها هم بسان ما بیکاران، تنگدستان، گرسنگان، بیدادزدگان، ناامیدان و بجان آمدگان از دین دولتی شده اند پرسید! تاکی آنها می خواهند خود را به کری و کوری عقیدتی زده و اینهمه ناشایستگی ولائی را با اینهمه فجایع و فسادهای نظام اسلامی ناگزیرانه بخاطر ترس از خدا پذیرفت و عقیده ورزانه تبهکاری ها و چپاول های این ولی فقیه مطلق را ندیدگرفت و سکوت ضدبشری کرد. تاکی!؟

آخر در کجای زمان، مکان و تاریخ سرکوب ها و دادخواهی های نوع بشر امروز، مردمی چون ما وجودداشته که  43 سال و چنین مطیع و گرفتار شلاق و قهر خدا و ملا بوده باشند که آنان، هم امت خوار، زبون و سربه زیر بمانند، و هم بنده و برده وار گوش بفرمان خودکامگان و تبهکاران دینی باشند و در همان میدان نان و آب و نوا را هم از آنان گرفته باشند؟ و چندش برانگیزتر اینکه آنان ده ها میلیونی توسط این گروه های مافیای کوچک بدینگونه بی پروا و بیرحمانه و روزانه سرزنش، سرکوب، چپاول و پیاپی اعدام شوند؛ و خواست، داد و دادستانی های شان درین 43 سال آزگار پی در پی بی داور و دادرس درهم کوبیده شده و همیشه بی پاسخ مانده باشد؟

آیا باور به چنین خدا و اسلامی کافی نیست؟! آیا باور به چنین خدا و اسلام و ملاهائی دشمنی با حقوق بشر نیست؟ چرا هست! مگر فاشیسم شیعی توسط ملاها و مکلاها درین دوران بی آبروی ولائی چیزی بیشتر از این جان شکننده برای مان بجاگذارده اند!؟ تاکی باید گول چنین خدا و ملایانی را خورد؟ آخر در کدامین زمان سرخوردگی ها و سرشکستگی های پیاپی باید پذیرفت که کشور ویران ما جز دچار بلای آسمانی ـ الهی نیست، که می باید یکبار برای همیشه خود ما قربانیان، و در همین زمین سوخته و بیمار بپاخیزیم و با راهکارهای اجتماعی ـ طبقاتی مرض دین را یافته و درمان کنیم، و در نبرد با گردانندگان آن که آغاز راه فردا می باید دانسته شود، اسلام و دکان دینمداران را از هستی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود بدورریزیم به خود باوری اجتماعی ایمان بیاوریم.

مگرنه که در پهنه ویرانی ها و زمینگیرشدگی های سراسری کشور، ما قربانیان اسلام دیری ست دچار رنگ، نیرنگ و ننگ دینمداران می باشیم؟ و از همه کوی و سوی دار و ندارمان را برده و چهارچوب زندگی مان را درهمریخته، و نامیدی در اوج بدبختی ها و بدفرجامی کمرمان را شکسته است! در حالیکه می بینیم زندگی بکام "ملا و مکلا" هاست و زندگی شان در همه حال بال فراخ و گشاده زده، و مافیاها و باندهای هردو سوی" اسلامی ـ ولائی" به جیب های گشاد خویش رقم های کلان میلیاردی می زنند، و فرزندان این تبهکاران با همان چپاول ها بخارج رفته و یا به بخشی هم از آنان که در کشور مانده اند، به مدیریت در دم دستگاه سروری کشور رسیده اند. آری، برای ما غمگینی و گرسنگی و بیکاری و بیماری و زندان و مرگ و اعدام همه جا کمین گرفته است. چون روان و جان و چهره خونین کشورمان آلوده به فرمانروائی مطلق فاشیسم مذهبی ست.

فاشیسمی که همه جای ایران جاخوش کرده و به میل و فرمان رهبر، و همچنین بخواست گردانندگان و خودکامگان سپاه و بسیجی و دیگرانش می چرخد و پیوسته می زند و می خورد و می برد و می کشد و خدا را پناه تبهکاری هایش کرده است و هر معترضی را که بخواهد بنام اوی خدا اعدام الهی می کند؛ همانگونه که درین 44 سال ترور و کشتارمی کرده است. در هیچ دوره و زمانه ای از تاریخ تاکنونی فساد حکومت ها، فساد هیچکدام آنها قابل مقایسه با حکومت اسلامی الهی نیست و بویژه بدین روشنی، گستردگی و ژرفا وجود نداشته است؛ تازه رونمائی واقعی از پشت پرده ها زمانی ممکن است که این حکومت سرنگون شود و پوشیده ها آشکار.

چرائی لگام گسیختگی این دم و دستگاه وحشی و ضدبشری ولائی تنها، بدلیل باورمندی توده ها به خداست که ملا را بدین جایگاه والای اهریمنی نشانده است. خدا در چهارچوب باور مردمی ابزار و اهرم این دریدگی بی مانند دین دولتی ست که جز برده و امت را در برابر خویش برنمی تابد و ولایت یا " جانشینی خدا" را تا آمدن مهدی افسانه ای شان حق مسلم کسانی از قماش خمینی، خامنه ای و ... می دانند.

پاسخ چرائی کشتار و یا اعدام های وحشیانه الهی ـ ملائی نیز در درون این سنت وامانده یکتاپرستی و با بهتر است گفته شود یکه سواری سیاسی ـ اقتصادی پیشین شاهی، و کنونی شیخی و بهره کشی سرمایه سالارانه هردو ساختار نهفته است. اینان هرکدام و بسهم خود مدعی خودرائی ها هستند و در طی تاریخ معترضان بسیاری داشته اند. شاهان پهلوی برای حکومت خودکامانه شان کم نکشتند؛ که جای گفتمانش اینجا نیست. اما رژیم اسلامی ایران عمر 43 ساله یافته است و درین 43 سال چه جنایت ها و نامردمی ها که نکرده است؟! پرونده این پلشتان یا دکانداران خدا، سراسر سیاه و خونین است. آنان راهی برای برگشت و اصلاح ندارد. چون بیداری اجتماعی، آگاهی طبقاتی و خیزش انقلابی کارگران، زنان، دانشجویان، ملیت ها، و توده ها دیگر گمراه کردنی نیست. مگر با سرکوب و اعدام برای ترساندن و کند کردن سرنگونی شان. اینان یکدست جنایتکار، بخوبی می دانند که اگر معترض را بنام اعتراض علیه حکومت خدا نکشند، خود توسط حکومت معترضان کشته خواهند شد.

از همین رو پرسیدنی ست! وجود خدا، و جزای اعدامش برای چیست؟ آیا او نمی توانست در خلقت خود روش اصلاحی، بدو کشتار ایجادکند؟! تازه حکومت اسلامی اش با گستردگی اینهمه نگرش ها برای چیست؟ و اصولا چرا با اینهمه بی آبروئی ها و فسادها بنام او، از وی و دعاویش تاکنون هیچ نشانه، کمک و دادرسانی بسود سرسپردگانش نبوده و نیست؟ پاسخ سرراست من این است: چون وجودندارد. ولی فرمان اعدام قهرآلود و ضدبشری خدا را دکان ملا بخوبی فروخته، بکاربرده و دما از روزگار مردم درآورده، و جای رمانتیک و غایبش را ملا نیرنگ باز خوب پر کرده است.

اگر درست و تاریخی نگان کنیم خدا برای نیروی کار جز واژه ای میان واژه ها بیش نبوده و نیست. زیراکه کارگر و کارمزد هیچگاه بیاری اوی خدا پاداشی عینی نداشته و ندارد، و همچنین بدون کارکردن مزد نگرفته و نمی گیرد. درحالیکه ملایان حاکم دیروز و امروز هرگز کار نکرده و نمی کند، ولی دستکم در ایران ما صاحب جان و مال و اراده و دارائی های مردم و کشور هستند. حال اگر رژیم با اینهمه خونخواری ها نخواهد تن بخواست کارگران و مردم کارمزد و همچنین زنان ستمزده دهد که روزانه است. پس ملای راهی ندارد جز سرکوب و اعدام نافرمانان، روشی که تاکنون برپابوده است! و اجرای اعدام نیز برای کسانی ست که جسور بوده اند و امروز باید ناقل ترس فراروئی ها شوند. بنابرین، دشمن واقعی ما این خدا و اسلام است که ملایانش زندگی و کشور ما را بدین روسیاه نشانده اند. ما هیچ راهی جز همبستگی طبقاتی و مهیاشدن برای سرنگونی رژیم نداریم.

بهنام چنگائی 23 دیماه 1401ب

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید