از چندین مادر داد خواه خواهم نوشت. باشد تلنگری شود برمن ،شما! بر کنشگران سیاسی واجتماعی بر احزاب و سازمان ها ! که چنان در مباحث نطری و گروهی خود غرق اند.که قادر بدیدن این روح های جراحت بر داشته ازظلمی که در حق فرزندانشان رفته است ! نیستند .
براستی چه میزان در انعکاس درد ورنج این مادران که باید بیک رنج ملی بدل شود تلاش کرده ایم ؟تلاشی که می تواند بیک همدردی فراگیر ملی وجهانی.بیک داد خواهی فرا گیراجتماعی بدل شود.
در هیچ کجای جهان چنین گسترده وانبوه نمی بینی مادرانی در جامه سیاه عزا!مادرانی عزا دار فرزندانی که با قساوت و سنگدلی کشته شده اند.مادرانی سخت غمگین با تصویری از فرزندان خویش که در میان مردم می گردند وهمدلی طلب می کنند. همدلی یک جامعه در برابر این درد سنگین ،این اندوه ،این بی عدالتی روا شده در حق زیبا ترین فرزندان این آب وخاک
چگونه می توان بر داد خواهی آنان پاسخ گفت ؟
چگونه می توان بر تصویر" مادر "سیاووش محمودی "مچاله شده برمزارش فرزند نگریست که تمامی شب سر بر خاک پسرش نهاده و خفته است ؟
چگونه می توان از کنار پدری بی تفاوت عبور کرد که با تمامی وجود خاک پسر در آغوش کشیده وخفته است؟
چگونه می توان آرام بربستر خفت زمانی که روح رنج دیده هزاران مرد وزن، فرزند ،همسر ، برادر ،خواهر از کف داده همراه با آهی بر آمده از دل های پر خون بر فراز شهر می گردند و حدیث دردمندی می گویند؟
هرگز ،هرگز تصویر "مادر ادوارد" تنها زن سیاهپوش زنجان را که بتمامی روی بر آمدگی خاک پسرش خوابیده بود پس از شصت وپنج سال فراموش نمی کنم .مادری که تمام عمر سیاه پوشید .مویه کرد و پرسید بکدامین گناه پسرم کشته شد؟ از ذهنم پاک نمی شود. مادری که سرانجام بر سر خاک پسرجان داد .پیکر یخ زده اورا چند روز بعد یافتند. "جنازه مرا در کنار استخوان های پسرم دفن کنید."
حال نیم قرنی بر آن تراژدی می گذرد .نیم قرنی تلخ به تلخی حنظل وسنگینی یک کوه بر دوش وجدان های بیدار یک ملت .
در مقابل درب سلولی کوچک می ایستم دردا درب سلول زندانیست در شهرم زنجان که مردمان آن روزگاری به مهربانی ومحبت نامبرده می شدند.مهری ومحبتی که حکومت ولی خدا از دل ها بر کند وبجای آن تخم نفاق وسنگدلی درآن پاشید.
زنی با چشمانی چنان غمگین و صورتی تکیده وسفید که موهای سرش درچند روز بتمامی سفید شد .در کنجی از سلول نشسته است .نامش" ناهید شیر بیشه است ."مادر "پوبا بختیاری" شیر زنی که امروز گرفتار شکارچیان انسان است .زنی که جرمش دادخواهی خون پسر هست .ابستادگی در برابر ظالمان . زنی که زندگی آرامش در چشم برهم زدنی دگرگون گشت.
زندگی که هر صبح با گشودن چشمان زیبای پسرش آغازمیشد. "سلام مادر روزت بخیر!" روز با چنین زیبائی بر او لبخند میزد.معلم مدرسه بود. زنی سخت مهربان ومتعهد که طی سال ها صدها کودک به همراه فرزندش تربیت کرد. باعشق به کودکان نگریست بر بالیدن آن ها همراه پسرش بشادی نظاره نمود.
پسری که هرزمان در چشمان زیبا، سرشارازشورزندگی وجوانی اونگاه میکردقلبش آرامش می یافت .حاصل سال ها زحمت وتربیت خود در او می دید.مهندس جوانی که آینده در دست های اودر حال شکوفه زدن بود.
"آه این پسر من است که چنین زیبا ،چنین شاد وآگاه، چنین امیدوار بربالیده بر شانه های زمان نشسته ودر حال گشودن دریچه زندگی بسوی آینده است."
غمگینانه لبخدی محزون بر کناره لب هایش می نشیند. دریغ ودرد که تمامی این رویاهای زیبا در چشم برهم زدنی دیگرگون گشت.
آبان سال نود هشت! دست در دست پسر در میان سیل جمعیت در حرکت است .جمعیتی که آزادی را فریاد می زنند.
"تنها یک لحظه دستش از دستم رها شد."
نگران بر هر سوی می دود. صدای گلوله، صدای فریاد، پیکر جوانی در روی دست تظاهر کنندگان در حرکت است. مادرهراسان بر پیکر بی جان می نگرد. این پیراهن ،این شلوار پویا است! این پسر من است که این چنین غرق در خون بر سر دست گرفته اند.دو چشم زیبا وسرشار از زندگی که حال مات بر آسمان خیره گردیده اند.
فریاد می کشد "آخ این پسر من است! پویای من" و فرو می غلطتد. حال این زن در تنهائی وتاریکی یک سلول بجرم داد خواهی خون پسر نشسته است .سلولی که هنوزکلید آن بدست جلادان است.از خود، از شما وجدان های بیدار ،از هم شهری های خود ،از هم میهنان خود !از سازمان ها واحزاب سیاسی که هنوز در حال تداوم گفتگوهای بی پایان ،بر گزاری جلسه و کنگره بنام زن ،زندگی ،آزادی هستند،از کنشگران سیاسی که مرتب در کلاب هاووس ها،در صفحه تلویزیون ها ظاهر می شوند . به تجزیه وتحلیل می نشینند . بجای حرکت در جهت شکل دادن بیک وفاق همگانی !جستجو برای یافتن نکات مشترک و نقطه قوت هاو تقویت نیروی خود در برابر حکومت مستبد ،سرکوب گر!مرتب در حال مجادله و هشدار از بر آمد نیروی سلطنت و سلطه استبدادی دیگرهستند. می پرسم چه میزان از وقت ونیروی شما صرف نشاندادن این همه جنایت و خواست مادران داد خواه می شود؟ کدام حرکت و کمپین ها را در جهت انعکاس این همه ظلم بر مادران و پدران فرزند از کف راه اندازی کرده اید ؟ کمپین هائی که وجدان جامعه ،وجدان این همه مهاجر ایرانی و نهایت وجدان جهانی ر ا بر انگیرد! همبستگی گسترده در راستای حمایت از داد خواهی این مادران را فراهم آورد .امری که می تواند به همبستگی ملی وحمایت جهانی از داد خواهی مادران داد خواه منجر گردد . در انتهای کوچه ای بن بست در مقابل در خانه ای کوچک و محقر می ایستم. ادامه دارد ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید