رفتن به محتوای اصلی

پیامد های قتل عام ۶۷ بر خانواده های قتل عام شدگان – قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ فصل دهم

پیامد های قتل عام ۶۷ بر خانواده های قتل عام شدگان – قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ فصل دهم
تهیه و تنظیم:
کانون حقوق بشر ایران

پیامدهای قتل عام ۶۷ بر خانواده های قتل عام شدگان – فصل دهم

کانون حقوق بشر ایران، در دهمین فصل از سلسله مقالات قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، به پیامدهای قتل عام ۶۷ بر خانواده های قتل عام شدگان می پردازد.

بی گمان خانواده قربانیان بخصوص مادران و پدران آنها بیشترین و دردناک ترین تاثیرات را از این کشتار فجیع و جنایت علیه بشریت پذیرفته‌اند. مادران و پدرانی که بی صبرانه در انتظار آزادی فرزندان خود از زندان بودند و برای آن روزشماری میکردند، در بهت و ناباوری با خبر شهادت آنها مواجه شدند، در حالی که حتی پیکر فرزندانشان را برای دفن کردن به آنها ندادند.

پدران و مادران و خانواده هایی که حتی از محل دفن عزیزانشان بی خبر ماندند و اثری از آنها نیافتند. بسیاری چقدر از این پدر و مادرها پس از شنیدن خبر فاجعه، سکته کرده و جان خود را از دست دادند؟! چه بسیار از این پدر و مادرها که با شنیدن اخبار هولناک اعدام ناگهانی فرزندانشان، دچار جنون شده و تا آخر عمر لب به سخن نگشودند؟! این خانواده ها حتی اجازه پیدا نکردند تا برای فرزندان خود مراسم ترحیم برگزار کرده و فاتحه‌ای بخوانند.

بدون تردید ابعاد تاثیرات و خسارات این جنایت، بر روی خانواده های قتل عام شدگان ۶۷، بسا بیشتر از نسل کشی صورت گرفته بود.

Image removed.

یکی از شاهدان قتل‌عام ۶۷ در باره تاثیرات و خسارات بر خانواده های قتل عام شدگان می نویسد:

«به مادری زنگ زدند و گفتند: «پسرت آزاد شده، فلان روز بیایید از کمیته زنجان پسرتان را ببرید». این مادر تمام همسایه‌ها را خبر کرد. به کمک همسایه‌ها ماشینی تزیین و گل آرایی کرد و به سرعت ترتیب یک مهمانی مفصل و مراسم استقبال از فرزندش را داد. مادر که از شدت سختی و فراق، قامتش شکسته و موهایش سفید شده بود، به عشق فرزند موهایش را رنگ کرده و زمان موعود به کمیته زنجان مراجعه می‌کند.

اما به‌جای دیدن فرزندش، ساک و آدرس محل دفن او را تحویلش دادند. کسانی که در خانه منتظر مادر و فرزندش بودند، در برگشت مادر به خانه، با چهره‌یی مات و مبهوت روبه‌رو شدند. دیگر نه کلامی حرف می‌زد و نه اشتیاقی داشت. تنها به نقطه‌یی دور خیره می‌شد و آرام اشک میریخت».

Image removed.

یکی دیگر از شاهدان قتل‌عام سال ۶۷ در تشریح اولین ملاقات با خانواده‌های قتل عام شدگان پس از قتل‌عام نوشته است:

«امروز روز مادران بود. مادران شهیدان، اشک‌ریزان؛ خیابان بیرون زندان را قرق کرده بودند… بعد از اولین سری ملاقات فهمیدیم به بخشی از خانواده‌ها تلفنی خبر مرگ عزیزشان را داده‌اند. برخی را به کمیته محل فراخوانده، ساک و لباس شهید را تحویل پدر دادند. برخی را با حیله‌گری به اوین رانده و از تعدادی هم پول و لباس گرفتند و هم‌چنان سر می‌دواندند. حوالی ظهر فهمیدیم خبر شهادت جواد ناظری را به خانواده‌اش داده‌اند و برای منوچهر ـ برادرش ـ پول و لباس گرفته‌اند.

بیچاره مادر! که گمان می‌کرد منوچهر زنده است؛ اشکش را و داغ و فریادش را در سینه می‌کُشت تا شاید منوچهرش را ببیند». هر دو برادر اعدام شده بودند.
مادرانی که هنوز خبر اعدام فرزندانشان را نداشتند و یا آنان که از طریق کمیته محل یا اوین شنیده بودند ولی هنوز اخبارش را باور نداشتند، سراغ خانواده‌های ملاقات رفتند و با هزار خواهش و اشک و تمنا درخواست کردند از آنها بپرسند: فرزندشان کجاست؟ … مادران غلامحسین مشهدی‌ابراهیم و مهران هویدا، از همین ناباوران بودند.

تعدادی از مادران به‌محض شنیدن خبر سکته کرده و برخی دچار جنون شدند. هنوز بسیاری از مادران، حتی پس از گرفتن ساک و وصیت‌نامه، باز هم اعدام فرزندانشان را باور نمی‌کردند.
پدر بهزاد رمزی اسماعیل (داور بین‌المللی بدمینتون) پس از شنیدن خبر بهزاد سکته کرد و چندی بعد جان باخت. مادری که ۲ پسرش اعدام شده بود، تعادل روحی خود را از دست داد. او مستمراً درِ خانه‌ها را می‌زد، به همسایه‌ها مراجعه می‌کرد و گمشده‌اش را می‌خواست.

پدر رضا زند، وقتی برای گرفتن آدرس مزار فرزندش اقدام کرد، از او خواستند که شناسنامه پسرش را بدهد تا آدرس و شماره قبر فرزندش را بدهند. پدر در جواب به آنها گفته بود: «بچه‌مو کشتین حالا شناسنامه‌شو می‌خواین؟ دارم اما نمیدم». پدر را تهدید کردند اما او باز هم ایستادگی کرد و جوابشان را داد. سرانجام پدر (کریم زند) را گرفتند و او را مدتی در سلول انفرادی نگه‌داشتند و ۳بار هم برایش صحنه اعدام مصنوعی ترتیب دادند. اما پدر هم‌چنان می‌گفت: «شناسنامه را دارم و نمیدم».

پدر مسعود مقبلی هم بعد از شنیدن شهادت فرزندش مسعود سکته کرد و مدتی بعد درگذشت. مادر او بعد از جستجوی فراوان در میان قطعه‌های ۱۰۶-۱۰۷-۱۰۸-۱۰۹ بهشت زهرا سرانجام مزار فرزندش را یافت و چنان آه و شیون سر داد و از قبر برای ساعتها جدا نشد که از آن پس تعادل روحی‌اش را از دست داد.

مادر صفدر آزادمهر پس از شنیدن خبر اعدام صفدر سکته کرد و درگذشت و خواهر صفدر از فرط اندوه خودش را کشت؛ و دهها و صدها نمونه دیگر از خانواده‌هایی که در اوج ناباوری، با خبر مرگ عزیزانشان به‌تدریج زجرکش و قتل‌عام شدند.

بی تردید روز دادخواهی مردم ایران از قاتلان فراخواهد رسید. روزی که آمران و عاملان این جنایت هولناک در برابر عدالت قرار گرفته و پاسخگوی اعمال خود و خانواده های قتل عام شدگان باشند.

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کانون حقوق بشری نه به زندان

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید