واکاوی سبک رقص و شادی صادق بوقی و برخوردهای قضایی با این گیله مرد هفتاد ساله بازار بزرگ و قدیمی رشت، همچنان صفحه اول برخی روزنامههای چاپ تهران را به خود اختصاص داده است و هر دو جناح سیاسی عمده داخل ایران، دیدگاههای خود را در یادداشتها و سرمقالههای این روزنامهها منعکس میکنند.
همزمان یکی از اجراهای جذاب صادق بوقی، بارها با همان نسخه اصلی اما به اشکال گوناگون در فضای مجازی جهان در حال بازآفرینی است و کارزاری که در حمایت از او به راه افتاد، بازار داغی دارد که حکومت ایران را «دشمن شادی مردم» میخواند.
«درسی که صادق بوقی داد» عنوان یادداشت عباس عبدی، فعال سیاسی است که در روزنامه اعتماد منتشر شده است. او نوشته که این ماجرا میتواند درسی آموزنده برای سیاستگذاران باشد و اتفاقا همین درس را میتوانند به مسئله حجاب نیز تسری دهند.
آقای عبدی معتقد است که ممنوعیت رسمی یا حقوقی یک رفتار، هنگامی کارساز است که ابتدا در ذهن و ضمیر جامعه مذموم باشد. چون در غیر این صورت هرگونه برخورد رسمی و انتظامی با آن عمل «موجب انزجار عمومی و حتی واکنش عملی نیز خواهد شد.»
او نوشته است که نه تنها مردم از برخورد با صادق بوقی حمایت نکردند، حتی در خیلی از جاهای دیگر در همراهی با آن ابراز شادی و نشاط کردند، «آیا پلیس میخواهد با همه اینها برخورد کند.»
به نظر آقای عبدی مسئله حجاب هم از همین نوع است، «افزایش هزینههای تخطی» از حجاب اجباری به «افزایش تنش میان مردم، حکومت و نیروهای نظامی و سایر ماموران دولتی» خواهد انجامید. او چنین تنشی را بسیار زیانبار و «مستعد انفجار» توصیف کرده است.
حاکمان ایران بعد از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷، رقص و ترانههای شاد را «غنای حرام» میدانند و بکلی مانع اجراهای صحنهای این گونه از فعالیتهای موسیقایی شدهاند.
شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس ایرانی ساکن پاریس به بیبیسی فارسی گفت که احساس شاد ایرانیان که در ترانهخوانی و رقص تجلی پیدا کرده است به طور تنگاتنگی با احساس زندگی در تماس است. «یعنی در مقابل یک حکومت مرگاندیش، شما به زندگی آری میگویید، حتی در بدترین شرایط، مثل این چیزی که الان در ایران در حال وقوع است.»
به گفته خانم شفیق، جمهوری اسلامی ایران یک بار دیگر«با برخورد سرکوبگرانه با شادی و رقص ثابت کرد که حکومتی مرگاندیش است و این یکی از مولفههای حکومتهای تمامگراست.»
به اعتقاد خانم شفیق، رهبران ایران با «کپیسازی ایدئولوژیک از مذهب»، همه چیز را در قالب یک الگوی رفتاری ارائه میدهند که این الگوی رفتاری آنها با زندگی و شادی جامعه ایران در تعارض است.
از زمانی که صفحه اینستاگرام صادق بوقی فعالیتش را از سرگرفت و هشدار برخورد با «محتوای مجرمانه» مقامهای قضایی ایران از روی صفحه او برداشته شد، بر شمار پیروانش افزوده شد.
خانم شفیق به بیبیسی گفت که «در طول این چند دهه حکومت جمهوری اسلامی ایران سعی کرده تا فرهنگ رنگارنگ ایران را اعم از موسیقی یا رقص، به یک سرزمین بیرنگ تبدیل کند.» هرچند باور دارد که نمیتوان رقص و شادی را در جامعه محبوس کرد و کارزاری مثل آنچه برای صادق بوقی به راه افتاد نشان میدهد که این احساس در نزد مردم جاری است.
به گفته او، این طرز تفکر در همه اجزای این ایدئولوژی «ضد فرهنگ» صادق است اما نمیتوان رقص و شادی را محبوس کرد و این در جامعه ایران همچنان زنده است.
خانم شفیق نیز همچون آقای عبدی معتقد است که رقص و شادی با موضوع حجاب اجباری «کاملا در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد.» به نظر او فلسفه حجاب اجباری در حکومت ایران در واقع به بند کشیدن تن چه در زنان و چه در مردان، به بند کشیدن زندگی است که رقص و شادمانی را نیز در برمیگیرد.
صادق بوقی کیست؟
رقص و شادمانی در بازار ماهیفروشان رشت که تاکنون از نظر حکومت ایران به عنوان یک جاذبه توریستی آن شهر قابل چشمپوشی بود، در هفتههای اخیر شکل تازهای به خود گرفت و یک باره مرزهای فضای مجازی جهان را درنوردید.
صادق بنا متجدد، متولد سال ۱۳۳۲ در رشت است. در سالهای گذشته به عنوان بوقچی، لیدر و تبلیغاتچی کنار تیمهای فوتبالی شمال ایران فعالیت میکرد و به همین دلیل به «صادق بوقی» معروف شد.
صادق سالها به همراه عباس متجدد، برادرش برای تیمهای داماش و سپید رود رشت لیدری کرد اما بعد از بازنشستگی، در بازار رشت به ماهیفروشی مشغول شد. در این سالها به طور خودجوش در بازار آواز میخواند و میرقصد و در میان مردم آن شهر علاقمندان بسیاری دارد.
چندی پیش صادق گفت که من فقط شادی مردم را می خواهم و تلاش می کنم روحیه آنان عوض شود. ۵۰ سال برای فوتبال بوق زدم. اگر عمری باقی بماند ۱۰ سال هم برای ایران می زنم، چون من یک ایرانی واقعی هستم.
به گزارش رسانه «عصر ایران»، صادق بوقی به دلیل اخلاق خوب و رفتار مهربانانه خود در میان مردم رشت بسیار محبوب است و او را به عنوان نماد شهر رشت می شناسند. او همیشه با لبخند و مهربانی با مردم برخورد می کند و به آنها احترام می گذارد.
سبک خواندن صادق بوقی و رقص او نیز تلفیقی است از رقص محلی گیلکی و فرم بوقچیهای ورزشگاه به هنگامی که تماشاچیان را به تشویق دعوت میکنند.
شادی برای ایرانی ها حرام شد؟
در روزهای گذشته و همزمان با موج حمایت از صادق بوقی در فضای مجازی، برخورد مقامهای قضایی با او انتقادهای زیادی را در داخل ایران در پی داشت. نیروی انتظامی استان گیلان اعلام کرده بود که «۱۲ نفر از گردانندگان صفحات اینستاگرامی» را بازداشت کرده است و شایعه بازداشت صادق بوقی هم قوت گرفته بود که بعدا تکذیب شد.
از جمله اولین منتقدان به برخوردهای انتظامی و قضایی با رقص و شادی صادق بوقی در بازار رشت، عزتالله ضرغامی، وزیر گردشگری ایران بود که گفت، اگر او رقص را در ایام مذهبی انجام میداد، تشویق هم میشد.
محمد صادق جنان صفت، در سرمقاله روزنامه جهان صنعت روز دوشنبه ۲۰ آذر در این باره نوشت، برخی بر این باورند که ورود وزیر گردشگری که «دنبال کنندههای قابل اعتنایی» دارد و ظرفیت پاسخگویی از سوی برخی« تندروها و رسانههای آنها» را نیز داراست برای آن است که بتواند اعتماد «مخدوش و از دست رفته شهروندان را تا اندازهای ترمیم کند.»
آقای جنانصفت تاکید کرده بود که وزیر گردشگری ایران باید راهی برای عبور از «گرودنه سخت فساد چای دبش» پیدا کند و به شهروندان اطمینان دهد که این داستان را با همه جزئیاتش راست و درست بازگو خواهد کرد.
ماجرای «فساد ۳/۵ میلیارد دلاری» پرونده چای دبش را معادل ۱۴۰ هزار میلیارد تومان، یعنی معادل کل بودجه عمرانی ایران برآورد میکنند و یک عضو هیات رئیسه کمیسیون اقتصادی مجلس ایران، در این باره گفته است که «هیچ کس استعفا نداده و آب از آب تکان نخورده است.»
علی نجفی توانا، رییس پیشین کانون وکلای تهران و جرم شناس نیز به روزنامه جهان صنعت گفت: در شرایطی که همگان درگیر مشکلات اقتصادی و اجتماعی هستند، نباید «فشارهای روحی و روانی بیشتری بر آنها تحمیل کرد.»
به گفته آقای توانا، اگر رویکرد جوانان ایران به سوی «اعتیاد یا دیگر آسیبهای اجتماعی» برود، «ایراد از خودمان است که شادی را از آنها محروم کردهایم.»
به نظر او شادمانی نه تنها «خلاف موازین دینی» نیست، بلکه به نوعی نشانه بالندگی زندگی و زنده بودن هر انسانی است. بنابراین «افراط گرایی در کشور توسط برخی با برداشت شخصی و سلیقهای خلاف اصول قانونی و شرعی است.»
محسن مهدیان، مدیرمسئول روزنامه همشهری هم در سرمقاله امروز این روزنامه نوشته است که برخی مسئولان ایران در مواجهه با مسائل اجتماعی خواسته یا ناخواسته «هیزم آتش» میشوند.
به نوشته او «برخی تصمیمات خلقالساعه، هزینهساز برای کلیت ساختار حاکمیت است. یک نمونهاش برخورد با همین پیرمرد رشتی است. واقعا چقدر این مسئله اهمیت داشت که اینطور مقدمه ضریب دادن بدان میشویم؟»
به نظر آقای مهدیان یک نمونه اخیر دیگر جلوگیری از برگزاری کنسرت قربانی در اصفهان است. «این تصمیمها ممکن است در سطح یک مدیر محلی و با شتابزدگی اتخاذ شود اما هزینه آن فراتر از تصمیم یک مدیر است و کل جامعه و حاکمیت را درگیر میکند.»
ایرن مهرگان در سایت خبری «خبرآنلاین» به موضوعی اشاره کرده است که اغلب رسانههای ایران هم از زوایای مختلف به آن پرداختهاند. او نوشته است که هنوز یک هفته از انتشار نماآهنگ ساسی مانکن با عنوان «برادران لیلا» نگذشته بود که «همه چیز از ساسی به صادق بوقی چرخید.»
به نوشته خانم مهرگان، این همان کاری است که بسیاری از نهادهای فرهنگی ایران برای «مقابله با ترویج و انتشار موزیک ساسی مانکن نتوانستند انجام دهند، اما صادق بوقی با یک موزیک گیلکی انجام داد.»
ائو، ائو، ائو ائو؛ ترانه قدیمی با چاشنی طنز گیلکی
رویکرد ایرانیها در سالهای اخیر، بازگشت به ترانههای شاد است که روحانیون حاکم پس از انقلاب آن را «مبتذل» خواندند. از جمله همین ترانهای که صادق بوقی با همصنفیهای جوان خود خواند و رقص جمعی آنها در شبکههای اجتماعی پیچید.
این ترانه برای اولین بار در سال ۱۳۵۱ با صدای ناصر ابراهیمنژاد با نام هنری کیوان منتشر شد. شعر آن را کریم محمودی و ایرج رزمجو سرودند و پرویز مقصدی، آهنگ ترانه را نوشت. در واقع تولید این ترانهها بخشی از کشف استعدادهای جوان در برنامه «شش و هشت» تلویزیون ملی ایران بود و از نامش پیداست که ترانههای پاپ با ریتم تند و شاد را در برمیگرفت.
اما ترانهای که صادق بوقی میخواند شعر گیلکی طنزآمیزی دارد که در سطر دوم اشارهای به شعر ترانه اصلی دارد و از این قرار:
به هوای روخانه آبه میان (به هوای آب رودخانه)
آبه سر غوطه بزه باکه میان (کنار آب، غوطه زد در یک باک حلبی)
ائو، ائو، ائو ائو
یه روزی تنگه غروبه آسمان (روزی نزدیک غروب آسمان)
بزهمه تی خالا گوشا با تیرکمان (با تیرکمان به لاله گوش خالهات زدم)
ائو, ائو، ائو ائو
بسیاری از جملات به کار برده شده در این نسخه گیلکی، تنها با هدف هم قافیه شدن شعر است و خیلی نباید به معنای آن توجه کرد چون بیشتر با هدف سرگرم کردن مردم است و از همین رو آن را ترانههای مردمی مینامند.
در سالهای اخیر بازگشت مردم ایران به ترانههای قدیمی به نحو چشمگیری افزایش یافته است و بسیاری بر آن باورند که جامعه ایران با رقص و خواندن ترانههای شاد با حکومت به مقابله برخواستهاند.
شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس در همین باره به بیبیسی فارسی گفت: «در متن انقلاب زن، زندگی، آزادی تمام این مفاهیم هست و بهرغم سرکوب خونبار مداوم دیدیم که نمادهای این انقلاب نمادهای شادی و زندگی است. هم در گفتار مجیدرضا رهنوردها و هم از ویدئوهای جوانانی که کشته شدند و خانوادهها و دوستان این ویدئوها را پخش کردند.»
اشاره خانم شفیق به ویدئوهایی بود که به ویژه در مراسم خاکسپاری کشته شدگان اعتراضات سال ۱۴۰۱ به اجرا گذاشته شد. از جمله در مراسم کیان پیرفلک، کودک ۹ ساله اهل ایذه که در جریان سرکوب اعتراضها، کشته شد و مادرش به جای شیون یک شعر ریتمیک مردمی اما معترض را خواند و شرکتکنندگان او را همراهی کردند.
او میگوید در حقیقت این در ضدیت با آن چیزی است که در این چند دهه تحمیل شده است. «ضدیت با پاک کردن رنگهای زندگی» و همین است که جامعه ایران بیش از پیش به موسیقی و رقص روی آورده است.
خانم شفیق معتقد است که حالا این مبارزه از زیر پوست جامعه بیرون آمده و آشکارا به مبارزه برای شادی و به مبارزه برای زندگی گره خورده است که در تقابل با «حکومت مرگاندیش» قرار دارد.
این جامعهشناس به بیبیسی فارسی گفت که «در حقیقت این بنیان مبارزه اجتماعی مردم ایران، مجموعهای است از اشکها و لبخندها که با صدای بلند به زندگی آری میگویند و با همان صدا به مرگاندیشی نه میگویند.»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید