آنچه که در خبرها آمد دیدار سید محمد خاتمی سرکرده ی باصطلاح اصلاح طلبان با خانم نسرین ستوده بود که به نقل از سایت خاتمی خانم ستوده ذکر کرده اند : همه ی ما دلسوز کشور هستیم و خود را مخالف نمی دانیم ! و به پیرو این سخن رسالت روزنامه نگاری و انسانی مرا بر آن داشت تا بعنوان یک شاهد عینی و کسی که در دل ماجرای کوی اوستا بوده ام لب به سخن گشوده و از مردی بنویسم که با تمام تضاد و اختلاف اندیشه یی که با ایشان داشتم به خانه اش برای تهیه ی گزارش پای گذارم ٬ انسانی که با دست خالی به میدان آمد بخاطر حفظ و پاسداشت شرافت و کرامت انسانی اما اکنون بعد از گذشت هفت سال از دستگیری ایشان بر آن مانده ام آیا کسی درک کرد که حسین کاظمینی بروجردی چه می گوید و چرا بدون حتا یک دقیقه مرخصی با رنج و بیماری در حبس عصب می کشد و گاهی هم با مرگ دست و پنجه نرم می کند ؟
باری : شنیدم که در تهران یک روحانی بنام کاظمینی بروجردی به اعتراض علیه جنایات جمهوری اسلامی طغیان کرده و رودروی از مردم و حقوق پایمال شده ی آنان در مدت تولد رژیم سخن می گوید ، که ابتدا باور نکردم و از دوستان شروع به تحقیق کردم که هر کسی سخنی می گفت ، یکی می گفت باز می خواهند خمینیسم را زنده کنند و دیگری می گفت عامل حکومت و . . . بهر روی خود تصمیم گرفتم که وسایل را بردارم و مسافت هزار کیلومتری تا تهران را طی کنم و خود از نزدیک ایشان را ببینم .
آنجا رسیدم و با خیل عظیم جمعیتی مواجه شدم که برای دیدار وی آمده بودند یا از طرفداران ایشان بودند که با آنها به صحبت پرداختم در آن شلوغی و لطف شان مرا نزد آقای بروجردی بردند و همان دیدار اولیه نزدیک یک هفته با توجه به اوضاعی که بوجود آمد مرا ماندگار کرد در آن خانه ی کوچکی که جز مهر و مهربانی نبود . اما حاصل این سخن تعریف خاطرات و قصه پردازی و بت سازی نیست بلکه حرمت انسانی است که خود دیدم چگونه نماینده گان علی خامنه یی را که برای راضی کردن و پرداخت مواجب به خانه اش آمدند بلکه صدایش را خاموش کنند بیرون انداخت و چگونه کل نظام اسلامی از خمینی تا خامنه یی را به غارت مملکت ، سرکوب اخلاق ، و رواج بی اعتمادی و فساد . . . با بی پروایی فریاد می کشید . باری آنوقت نه سبزی روییده بود و نه حصری ! همه دنبال کسب رزقشان بودند و دیدند و شنیدند که حکومت عدل الهی چگونه با زبان روزه ی دروغی شان بر زنان و نوزادان تاختند و خانه ی همین کسی که عده یی بدترین افتراها را بر او می بندند را تخریب کردند به شهادت سردار طلایی و اعوان و انصارش ! اما بر دهان هایشان قفل زدند و ساکت ماندند .
کاظمینی بروجردی با هر اعتقادی اما یک سخن داشت جدایی دین از حکومت و این نیز پاشنه ی آشیل علی خامنه یی بود وهست و مردم را تشویق به کسب و احیای شرافت با رهایی از دست حکومتی چپاولگر که حتا در دین آنها نیز دخالت می کند می کرد .
باری این مرد از جنس مردم تمام قد در مقابل حکومت ستم پیشه ی علی خامنه یی و پیروانش ایستاده و بدون هیچ مماشاتی مقاومت می کند چرا باید در انزوای خبری باشد و ماله کشان نظام جهل و جنون را که برای واژگون شدن کاسه شان از دست اربابشان معترض شده اند را بعنوان زندانی ی سیاسی و فعال حقوق بشری و . . . در تیتر خبرها ببینیم و با تنګ نظری مبارزه ی این پیرمرد نستوه را قدردان نباشیم . یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید