رفتن به محتوای اصلی

در داستان باز هم "شهید قلب تاریخ است"!

در داستان باز هم "شهید قلب تاریخ است"!

کیانوش توکلی

در باره "خبر هولناک"

تقی عزیز !در ارتباط بابرخورد با دیدگاهای گذشته و بطور مشخص در باره تاریخچه سازمان چریک های فدایی اکنون پس از سی سال ؛ این سازمان مبدل به یک موضوع تاریخی شده است در این مورد که روزگاری چریک های فدایی ، بخش بزرگی از روشنفکران سکولار چپ را بدور خودجلب کرده بودند و این سازمان پر نفوذ ترین سازمان سیاسی چپ خاورمیانه محسوب می شد. به جرات می توان ادعا کرد که 90 در صد سیاسون سکولار چهل سال گذشته از طریق این سازمان به سیاست روی اورده اندیعنی اگر به بیوگرافی فعالین سیاسی دیروز و امروزی ایران نظری بیاندازیم متوجه این حقیقت خواهیم شد .

از میان هزاران تن از فعالین سابق این سازمان تنها تنی چند از کادر های این سازمان دست به خاطره نویسی , داستان نویسی و یا تک نگاری های نوول گونه زده است .

خانم مریم سطوت هم خاطرات خود را به شکل داستان در اورده است شخصا به این تلاش به دیده احترام می نگرم.

در داستان ، در مقابل قهرمان یک ضد قهرمان هم ساخته می شود از انجا که شخصیت های " منفی"در این قصه اکثرا بدست رزیم کشته شده اند ؛ از این رو شخصیتها منفی این داستان به ضد قهرمان مبدل نمی شوند؛ چرا که هنوز "شهید ، قلب تاریخ" است و در عمل نقدی هم صورت نمی گیرد بویزه که در ما سیاسیون فرهنگ شهید پرستی، هنوز بسیار قوی است.

همچنین در داستان اسامی مستعار بکار می رود که جنبه حقوقی ندارد و بکار یک محقق تاریخ نمی اید.

من در نوشته کوتاه خود، داستان عبدالله پنجه شاهی و پری را بزبان خاطره نوشتم

قصد م ، تاکید بر چند نکته به قرار زیر بود :

_ موضوع عبدالله پنجه شاهی ، مشخصا یک قتل بود که شخصی بنام هادی در ان نقش عمده را داشت.

_ رضا غبرایی از این قتل اطلاع داشته ولی با ان بشدت مخالف بود ولی مشخص نیست در زمان تصمیم گیری در رهبری سازمان حضورداشت یا نه !

_در سال 55 کلیه رهبران با تجربه سازمان در درگیری کشته می شوند و تا یک سال سازمان بشکل فردی اداره می شده و بعدا یک رهبری سه نفری شامل هادی، مجید عبدلرحیم پور و رضا غبرایی اداره می شده است

_ مناسبات دختر و پسر در یک سازمان سکولارچپ ، نا مشخص بود؛ هم شیوه سنتی ازدواج را به دلیل کوتاهی عمر رد می کرده اند؛ در حالی در همان زمان، توده ای ها علیرغم زندگی در یک جامعه سنتی متاثراز الگوی شوروی و احزاب برادر بود و یا بقول معروف امروز ی بود .

_ اصولا سازمان در همه ی مسایل شخصی اعضا و هواداران خود از جمله ازدواج و طلاق دخالت می کرد و مخالف رابطه جنسی قبل از ازدواج بود. شاید هم به دلیل مقابله با این شایعه که می گفت " کمونیست در همه امور از جمله زنان خود ،اشتراکی عمل می کنند"

با چنین درکی بود وقتی سال 63 خانمی که از مرزافغانستان خارج شده بود و خود را دوست دختر یکی از رهبران ارمنی حزب خوانده بود؛ رفقا بسیار متعجب شده بودند

تقی

taghi@home.nl

در باره "خبر هولناک"

سلام کیا. این قضیه سال 63 و اینکه یکی از رهبران ارمنی حزب توده ایران دوست دختر داشت چی بود و اون رفقای مربوطه از چی تعجب کردند؟! امروز اومدم اینجا و یه نگاهی کردم، ببینم ناصر اینجا هیچ کامنتی نذاشته! کامنت ایشون در رابطه با نوشته مریم آنچنان کلیشه ای بوده که فکر کنم در طی یکسال گذشته و هربار که نوشته ای در رابطه با فعالیت چریکی آن دوران و سازمان های سیاسی آن مطرح میشد، ناصر همان جملات رو در آنجا بعنوان نظر می نوشت! بهرحال، نمیدونم بالاخره تو منظورت این بود که مریم بجای داستان، خاطره می نوشت و یا اینکه باید مثل نقی کتاب می نوشت؟ اینها تو نوشته تو بالاخره روشن نشده!

ناصر مستشار

خبر هولناک

یکی از علت ها و دلایل شکست های پی درپی جامعه روشنفکری ایران در بی تجربگی و جوان بودن نرخ سنی همه آنها بود، عدم دانش سیاسی کافی، نداشتن جرات و شجاعت برای تصمیم گیری های حساس ، قرار گرفتن در معذورات و رودرواسی و تعارف ، حرف واقعی دل یا شعور خود را نزدن بخاطر رفقا و شهیدان از دست رفته ،انشاالله مرغ همسایه غاز هست، برویم جلو تا راه را بیابیم بدون اینکه شناخت دقیق از پیرامون خود داشته باشیم و بر گذشته و حال و آینده ملی و بین المللی اشراف داشتن ،گرد آمدن پیرامون دشمن مشترک به هرقیمتی بی آنکه آماج دیگر متحدین که شاید در فردای پیروزی دست بالا را داشته باشند!ضدیت با شاه به هرقیمتی ومهم نبودن شکل گیری حکومت آتی!!!

یکی از علت ها و دلایل شکست های پی درپی جامعه روشنفکری ایران در بی تجربگی و جوان بودن نرخ سنی همه آنها بود، عدم دانش سیاسی کافی، نداشتن جرات و شجاعت برای تصمیم گیری های حساس ، قرار گرفتن در معذورات و رودرواسی و تعارف ، حرف واقعی دل یا شعور خود را نزدن بخاطر رفقا و شهیدان از دست رفته ،انشاالله مرغ همسایه غاز هست، برویم جلو تا راه را بیابیم بدون اینکه شناخت دقیق از پیرامون خود داشته باشیم و بر گذشته و حال و آینده ملی و بین المللی اشراف داشتن ،گرد آمدن پیرامون دشمن مشترک به هرقیمتی بی آنکه آماج دیگر متحدین که شاید در فردای پیروزی دست بالا را داشته باشند!ضدیت با شاه به هرقیمتی ومهم نبودن شکل گیری حکومت آتی!!!

در انقلاب مشروطیت این روشنفکران بودند که روحانیون را به آلت دست خود تبدیل نمودند تا پیروزی حکومت قانونی الهام گرفته از کشور های ار.پائی به پیروزی برسد اما در انقلاب 57 روشنفکران به آلت دست ملاه تبدیل شدند تا از حکومت مدنی مشروطیت دوباره به حکومت اسلامی برگردیم؟در مورد دانش سیاسی نیروهای سیاسی همینقدر را بگویم که دکتر منصور بیات زاده که چهل و پنج سال است که در آلمان مقیم و تحصیل کرده و با مکتب فرانکفورت آشنائی دارد در چهارسال پیش در ارزیابی پیروزی خمینی و فریب خوردن روشنفکران اینچنین نوشته بود:ما روشنفکران هیچ شناخت روشنی از جدائی دین و حکومت نداشتیم))اما بخش قابل توجه ائی از نیروهای جبهه ملی هوادار دکتر شاپور بختیار به گفته بنی صدر معتقد بودن که بیست سال دیرتر شاه را سرنگون کنیم اما بدون شرکت مذهبیون این کار را انجام دهیم که بالاخره خط طرفداران همکاری با اسلامیون پیروز شد و بیشتر نیروهای جبهه ملی نیز به زیر پوشش رهبری خمینی رفتند!اگر روشنفکران ما در خارج فاقد دانش سیاسی لازم بودند وای به حال روشنفکران داخل که زیر استبداد سیاسی اصلا دسترسی به دانش سیاسی دست نیافته بودند!شاه به غلط میدان رابرای یکه تازی ملاها علیه کمونیست ها وتمدن غرب باز گذاشته بود و برای مثال مرتضی مطهری که یک روز هم در زندان بسر نبرده بود براحتی به نجف می رفت تابا خمینی ملاقات نماید هنگام برگشت به ایران هیچ مشکلی برایش به وجود نمی آمد اما اگر یک دانشجوی ایرانی هنگام سفر به برلین غربی که می بایستی آنموقع از آلمان شرقی کمونیستی عبور می کرد ودر پاسپورتش مهر کشور آلمان شرقی می خورد هنگام سفر به ایران به گیر ماموران امنیتی حکومت شاه می افتاد!دنیاله روی روشنفکران ایرانی همچنان ادامه دارد و همین 2 سال پیش ، فرخ نگهدار برای پیروزی در انتخابات برای شیوخ محترم رفسنجانی ـ خاتمی ـ کروبی التماس دعا کرده بود. هم اینک نیز بیشتر روشنفکران ما یا بدنبال ـ عبدالله نوری هستند و یا خاتمی و یا کروبی تا حسن روحانی و رفسنجانی هستند!پس می بینیم که دنباله روی از روحانیت همچنان ادامه دارد و همچنان مانند گذشته بیشتر روشنفکران از خود صف مستقل و برنامه مستق و آلترناتیو مستقل ندارند و این دائره ارتجاعی و شیطانی همچنان مانند 30 سال پیش ادامه دارد چون بخش وسیعی از روشنفکران ما هنوز در سرنگونی شاه سهم می طلبند و خود را با بخش وسیعی از نیروهای مذهبی متحد العمل می دانند.این در حالی است که تمام نیروهای مذهبی بدون استثناء به فعالیت های نیروهای غیر مذهبی ارزشی قائل نیستند و همه تلاش های آنها را کتمان می کنند.نیروهای مذهبی تنها در روزهای حساس برای جلب توجه همه نیروهای سیاسی هر بار جبهه جدیدی می گشایند و سرود های ای ایران پخش می کنند و برای چند صباحی بار دیگر روشنفکران را فریب می دهند!پایان سخن اینکه اگر نیروهای روشنفکر از همان آغاز که دیدند نیروهای مذهبی با شعار تشکیل حکومت اسلامی به میدان آمده اند ودست بالا با آنهاست باید در میان مردم به روشنگری می پرداختند تا جامعه به انشعاب کشیده می شد شاید شاه سرنگون نمی شد اما زمینه های سیاسی بهتری برای فراروئی به مراحل تکاملی پر فراز تر گشوده می شد و به حکومت اسلامی ختم نمی شد.حالا که هیچ معلوم نیست که آینده ایران به کجا کشیده خواهد شد. اینکه بیشتر نیروهای حتی مذهبی نیز از دست احمدی نژاد و شخص ولی فقیه درمانده اند ، نشان از کوری آینده ایران است!

مهران

زبانشناسان و اديبان اروپايي در پايان نشست سه روزه خود در شهر برلين كه در نيمه سپتامبر 1872 برگزار شده بود، زبان پارسي را در رديف زبانهاي يوناني، لاتين و سانسكريت، يكي از چهار زبان كلاسيك اعلام كردند.

http://iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GD=17&GM=9

در اين اجلاس، زبانهاي هند ـ اروپايي مورد بررسي قرار گرفته بود. اين نشست، زبان پارسي را از لحاظ كلاسيك بودن، زبان شماره 2 (پس از زبان يوناني) قرار داد. زبان پارسي از اين لحاظ يك قرن از لاتين و 12 قرن از زبان انگليسي جلوتر است. در همين اجلاس، زبان اوستايي شاخه بدون متكلم زبان پارسي اعلام شد و گفته شد كه ريشه اوستايي از خراسان شرقي (بخش شمالي افغانستان امروز، تاجيكستان و فرارود) بوده و بنابراين، به احتمال زياد زرتشت در اين منطقه به دنيا آمده و از آنجا به آذربايجان رفته است. در تعريف، زباني را كلاسيك گويند كه اولا باستاني باشد، ثانيا ادبيات غني داشته باشد و ثالثا در آخرين هزاره عمر خود، تغييراتي اندك كرده باشد. بنابراين، قضاوت بر پايه ادبيات زبان و درصد تغييران آن در هزار سال پيش از زمان به قضاوت نشستن است. هيچ زباني در طول زمان مصون از تغيير نبوده است ولي هرچه كه اين تغييرات كمتر باشد، آن زبان كلاسيك تر است و استحكام بيشتري دارد. زبان ايرانيان و پارسي زبان اينك همان است كه فردوسي و حافظ به آن شعر گفته اند؛ همان واژه ها، عبارات و دستور زبان. در اجلاس برلين، زبانشناسان و اديبان پذيرفتند كه ادبيات فارسي در قرون وسطي در صدر ادبيات ساير ملل قرار داشته و ايران در آن قرون بيش از هر ملت ديگر شاعر، نويسنده و انديشمند (حكيم = فيلسوف) به وجود آورده كه سخنان و افكارشان تا ابديت شنيدني و پندآموز است. در نشست هاي سالهاي 1922 و 1936 مقام زبان فارسي (مقام دوم) در ميان زبانهاي باستاني و كلاسيك هند و اروپايي بار ديگر تاييد

کامران

هشدار! فاجعه به چند قدمی پادگان اشرف رسيده است

توضیحاتی برای فردی به نام ایرانی. برای رسیدن به یک دمکراسی و جامعه آزاد باید ابتدا به حقوق اولیه انسان پایبند بود. در جهان برای انسانها قوانینی عام وجود دارد که شامل زندانیان اسیران جنگی و پناهندگان اجتماعی و سیاسی هم می شود. طبق قانون چهارم کنوانسیون ژنو ساکنان اشرف در عراق پناهنده سیاسی هستند و کشور اشغالگر موظف به حفاظت آنهاست. هر مدعی ایرانی یا خارجی حقوق بشر نمی تواند نسبت به این حق انسانی ایرانیان مستقر در اشرف بی تفاوت باشد. پارلمان اروپا با تشکیل کمیته عدالت در روز سه شنبه باحضور خانم مریم رجوی در بروکسل قصد پیگیری این موضوع را دارد.

حرف شما درست است که بازرگان شریعتی و مجاهدین خلق اسلام را بین جوانان ترویج کردند اما شاه با کمک همین روحانیت دکتر مصدق را برکنار کرد. دهها هزار آخوند در آن سیستم شاهنشاهی پرورش یافتند. شاه بود که با ساختن دانشکده الهیات آخوندهای مثل مطهری و مفتح را استاد دانشگاه نمود. کتابهای دینی مدارس را هم به بهشتی و باهنر واگزار کرده بود. سازمان اوقاف در تیول آخوندها بود. شاه خود را شیعه و هوادار روحانیت می دانست و اسلام آخوندها را اصیل می دانست و مجاهدین خلق را مارکسیست اسلامی. از دهها هزار آخوندی که سر منبر شاه را دعا می کردند شاید فقط دهها نفرشان سمپات سازمان مجاهدین خلق ایران بودند.در سال 54 که عده ای مارکسیست شدند تعداد حامیان جدی انها در بین روحانیت از تعداد انگشتان دست هم کمتر بود. در زندانهای شاه روحانیت و ساواک مشترکا علیه مجاهدین و فدائی ها کار می کردند. آمریکا و غرب هم برای جلو گیری از نفوذ شوروی حکومت را به خمینی واگذار کرد که از همه مطمئن تر بود. خمینی همیشه مخا لفتش را با مجا هدین خلق اعلام کرده بود و از آخوندها خواسته بود به آنها کمک نکنند. خمینی حتی برای اعدام بنیانگذاران مجاهد ین و یا مرگ دکتر شریعتی حاضر نشد حرفی بزند ویا اعلامیه ای صادر کند.

کرمانشاهی

این فدرالیسم چیست که وحشت در دل برتری طلبان ایجاد نموده؟!

آقای توکلی چرا همیشه کامنتهای مرا پاک میکنید؟میخواهیدبا همین چند نفر که در سایت نظر میدهند بسنده کنید ؟من به روش دمکراسی نظر دادم و حتی دفعات قبل هم کامنتهای مرا حذف کردید/ من گفتم که بجز استقلال چیزی دیگه ای امکان ندارد و این به وقوع میپیوندد/ما کردها که در سرزمین خودمان زندگی می کنیم ،آنجا کردستان است و دلیلی ندارد با شماها شریک باشیم ،به هر حال ما به مبارزه ادامه میدهیم،بمیرد دشمنان کرد و کردستان عزیز.

کیانوش توکلی

این فدرالیسم چیست که وحشت در دل برتری طلبان ایجاد نموده؟!

جناب کرمانشاهی گرامی! اینجا کسی جلوی نظرتان را نمی گیردولی اگر توهین و ناسزا گفته باشید کامنت شما حذف می شود ؛ دفعه پیش علیه من نوشتی پاکش نکردم و اگر تکرار کنید امکان کامنت گذاری از شما گرفته خواهد شد شما در کامنتی سام قندچی را" قندی" خواندید و به مجاهدین هم توهین کردید در حالی که شما می توانید نظرات قندچی و یا مجاهدین را نقد کنید ولی حق ندارید به کسی توهین کنید . اینجا آزاد است ولی قوائدی هم دارد که بایستی همگی رعایت کنیم با احترام

امید ایران

هشدار! فاجعه به چند قدمی پادگان اشرف رسيده است

با سلام فاجعه ای که همگان بخصوص دلسوختگان سازمان تروریستی مجاهدین خلق دم از آن می زنند و آن را تا این اندازه بزرگ می کنند فاجعه ای است که مجاهدین و رهبران آن ها نیز از آن بارها صحبت کرده اند. این فاجعه چنانچه روی دهد در واقع تکرار صحنه های خودکشی و خودسوزی چندش آور افراد رده پایین مجاهدین خواهد بود.

مسعود و مریم رجوی و سایر رهبران سازمان فاجعه انسانی اشرف را سال هاست که آفریده اند . محصور کردن آدم ها در میان یک دژ نظامی و وادارکردنشان به کار و اطاعت اجباری نقض آشکار حقوق بشر و همانا خلق فاجعه است.

پس چگونه است که امروز که صدام حسین به مجازات اعمال خود رسیده است و حامی این سازمان تروریستی جای خود را به زخم خوردگان صدام و مجاهدین داده است و به نوعی ورق روزگار علیه آقا و خانم رجوی برگشته است ساکنان فلک زده اشرف دارای حقوق انسانی و بشری شده اند؟

تا به امروز که خانم رجوی با البسه فاخر خود دسته گل روی سر زنان و مردان جوانی که نمی دانند در اشرف چه می گذرد می ریزد آیا لحظه ای فکر کرده است که چقدر جای لباس خاکی های پادگان اشرف در باغ های خرم اوورسوروآز خالی است؟

بله! حقیقت تلخ و دردناک است...البته نه برای ملت زخم خورده ایران بلکه برای رهبران سازمان...

چراکه فروپاشی اشرف فروپاشی آن هم کب کبه و دب دبه است که مجاهدین عادت به ساخت و پرداختش دارند!

فروپاشی اشرف مساوی است با فرار و رهایی ساکنان اشرف از قید و بند های تشکیلاتی مسعود رجوی و بازگشت به زندگی و کسب مجددآزادی ای است که سال ها در عراق به سخره گرفته شد و عوضی تعریف شد.

ناصر مستشار

شجاعت تنها به اسلحه کشیدن نیست!

نمی توان در کلاس دوم ثبت نام کرد مگر اینکه کارنامه موفقی از سال اول داشت.اپوزیسیون سیاسی ایران که در سی ساله گذشته علیرغم اینکه علیه نظام جمهوری اسلامی مبارزه کرده است همچنان نتوانسته است تا کنون در پیشگاه مردم ایران به مثابه ممتحن و رای دهنده ئی که کارنامه موفقی از کلاس اول ارائه کرده باشد تا بتواند خود را در کلاس دوم مبارزات سیاسی معاصر دوره کنونی مردم ایران وبه مثابه آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی نشان داده و ثبت نام نماید چراکه همچنان نتوانسته است کارنامه موفقی از کلاس اول و مبارزات آن برهه یعنی سالهای 57 ارائه نماید!

نمی توان در کلاس دوم ثبت نام کرد مگر اینکه کارنامه موفقی از سال اول داشت.اپوزیسیون سیاسی ایران که در سی ساله گذشته علیرغم اینکه علیه نظام جمهوری اسلامی مبارزه کرده است همچنان نتوانسته است تا کنون در پیشگاه مردم ایران به مثابه ممتحن و رای دهنده ئی که کارنامه موفقی از کلاس اول ارائه کرده باشد تا بتواند خود را در کلاس دوم مبارزات سیاسی معاصر دوره کنونی مردم ایران وبه مثابه آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی نشان داده و ثبت نام نماید چراکه همچنان نتوانسته است کارنامه موفقی از کلاس اول و مبارزات آن برهه یعنی سالهای 57 ارائه نماید!اینکه مردم ایران به مثابه رای دهنده نهائی در انتخاب جانشین جمهوری اسلامی همچنان در شک وتردید بسر می برند کاملا حق دارند و نمی توان به آنها خرده گرفت! چراکه کارنامه سال اول بسیار سیاه است.

اگر ایرانی مقطع سال 1847 میلادی با 99 درصد بیسوادی وعدم امکان دسترسی به دانش سیاسی جهان آنروز ودر خاموشی کامل و جهل جماعت توانست از خود محمد علی باب وبانوی آزاده و بزرگواری همچون قره العین به تاریخ مبارزات خود ارائه دهد اما ایرانی سالهای 1978 میلادی در عین ادعا های رنگانگ برای نجات مردم ایران ودر عین حال در اوج تحصیل امور سیاسی و فرائزدیگر علوم ، تنها توانست از خود مکشوفه ائی موهوم بنام ولایت وفقیه که خود را نماینده امام موعودی خطاب می کرد که محمدعلی باب با شجاعتی بی نظیر آنرا از آسمانها ونهان به میان مردم و به روی زمین آورده بود. نیروهای سیاسی دوره معاصر تنها توانستند تحفه ائی به ملت ارائه نمایند که تنها باعث نابودی وسرافکندی میهن ما ایران شده است.دکتر ابراهیم یزدی رسما به جوانان توصیه می کند که اشتباه مارا نکنید .این بدان معنی می باشد که انقلاب اسلامی برخلاف نیاز تاریخی مردم ایران بود و ایشان به عبارتی پس از 30 سال از رخداد انقلاب اسلامی پشیمان شده است اما برای درمان جامعه کنونی ایران نیز هیچگونه طرحی برای برون رفت از بحران کنونی نمی تواند ارائه نماید.سالها طول کشید تا ثمرات منفی انقلاب اسلامی وارتجاعی سال 57 را بچشیم!صحبت بر سر طرفداری از شاه نیست بلکه سئوال اساسی همچنان بر این میزان پا برجاست که آیا به جای رژیم شاه توانسته ایم حکومت بهتری بر سرکار بیاوریم و تا به امروز از انقلاب شکوهمند سال 57 دفاع می نمائیم؟ اگر به جای حکومت شاه حکومتی ممتاز وبهتر بر سر کار نشانده بودیم مطمئنا حق داشتیم از انقلاب 57 دفاع نمائیم.انقلابی که به روشنفکران مدرن تعلق نداشت و هیچگونه ربطی به نمایندگان فکری وسیاسی آن طبقه با برنامه های مترقی تر نسبت به حکومت شاه نداشت چگونه می توان از آن واقعه تاریخی بغایت ارتجاعی تقدیر کرد؟ آیت الله منتظری بعنوان سخنگوی بخش وسیعی از نیروهای سیاسی، انسان ساده وراستگوئی است اما با همان صداقت روستائی خود مسبب به تصویب ساندن رژیم ولایت فقیهی گردید که ابتدا شخص ایشان را از دائره قدرت حذف کرد چراکه باورها وقرائت او از حکومت اسلامی به گونه دیگر بود! اما با این همه بخشی از فعالان سیاسی دوره قبل از انقلاب اسلامی برای یافتن وچاره جوئی بن بست سیاسی برهه کنونی با ایشان ملاقات می کنند که خبر زیر مبین آن می باشد:

"جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۸۷ آيت الله العظمی منتظری پذيرای آقايان : دکتر محمد‏ ‏ملکی ، مهندس صميمی ، دکتر عليرضا رجايی ، شايا شهوق ، خانم ميثمی و ديگر‏ ‏اعضای تحريريه ماهنامه توقيف شده "نامه" بودند."

این در حالیست که او سنین کهولت را می گذراند وبا زبان بی زبانی می گوید که از او دیگر کاری ساخته نیست!

(آیت الله منتظری ،من با اين که آفتاب لب بامم اما در عين حال کارم چندين برابر گذشته شده‏ ‏است)

سئوال اساسی در اینجاست چرا اپوزیسیون ایرانی آنچنان در باورهای گذشته خود زندانی شده است که هنوز برای نجات خویش از آقای منتظری مدد می طلبد؟ چرا اپوزیسیون مفلوک وکهنه اندیش نتوانسته است از خود برنامه ائی نوین برای آینده ملت ایران ارائه دهد که ناچارا باید به سراغ آقای منتظری برود؟

او رسما خمینی و پیروان او وخود را مسئول فاجعه کنونی ایران می داند اما انقلابیون دو آتشه چپ همچنان و هنوز از شجاعت او درس نمی گیرند!

"آنچه مايه تأسف است اين که آيت الله العظمی خمينی (ره ) وعده هايی‏ ‏دادند ما هم به تبع ايشان همان ها را مطرح کرديم ، مردم هم به خيال اجرای‏ ‏آنها در صحنه آمدند، انقلاب کردند و هزينه های سنگينی هم دادند، اما آن‏ ‏وعده ها عملا محقق نشد. خيلی ها برای من ايميل می‎زنند و بنده را شريک‏ ‏آن وعده ها می‎دانند و اين که وعده ها محقق نشد مرا مقصر و شريک‏ ‏می‎دانند. درست هم می‎گويند ما به مردم قول داديم که آزادی باشد،‏ ‏استبداد نباشد و به مردم و نظرات آنها بها داده شود، ولی نشد. البته من در‏ ‏حد خود وظيفه ام را انجام دادم ولی کسی به نصايح و خيرخواهی ها توجه‏ ‏نکرد. حالا هم نظرات من سانسور می‎شود. بعضی افراد که به بيت من رفت‏ ‏و آمد کرده اند به آنها گفته شده چرا بيت فلانی رفته ايد؟"(به نقل از خبرنامه گویا)

در خاتمه باید گفت نمی توان در کلاس دوم ثبت نام کرد مگر اینکه کارنامه سفیدو روشنی از خود ارائه نمائیم! تنها اپوزیسیون نوین که از باورهای گذشته خود را رها نیده باشد می تواند حقانیت تاریخی بیابد تا خود را در مرحله نوین مبارزاتی ملت ایران به ثبت برساند وگرنه نسل گذشته که از کارنامه سیاهی برخوردار است همچنان مانند سد شکننده ائی در برابر خواست ها وبرنامه های تازه و راهگشاه اپوزیسیون نوین دست به مقاومت خواهد زد.رژیم اسلامی را نمی توان کنار زد مگر اینکه آن نسلی که همین رژیم را بر سرکار آورده است را مجبور به تمکین آرزوهای اپوزیسیون نوین نمود که از آمادگی و بالندگی وفراروئی از گذشته تاریخی برخوردار می باشد!

گلمرادی

این فدرالیسم چیست که وحشت در دل برتری طلبان ایجاد نموده؟!

آقای مزدک عزیز،

بنده امیدوارم قادر باشم افرادی مانند شما را از توهین کردن و از جملات اهانت آمیز نوشتن بر حذر دارم که این یک کار موفق خواهد بود. البته با کمک سر دبیران محترم سایتها که آنها نیز ازدرج برخی از توهین ها و دشنامها خودداری می کنند. اگر واقعا شما مطمئن هستید که بنده بشما دروغ بسته ام، بسیار خوشحال می شدم که شما علیه بنده شکایت می کردید. شما که مشخصات کامل بنده را هم دارید. ادامه دارد

اما چیزی که شما را از این کار باز می دارد دو نکته است: یکی اینکه من حرف خودتان را تکرار کرده ام واگر دروغ باشد، پس خودتان توهین کرده اید و دروغ فرموده اید. دوم اینکه شما از آن وحشت دارید که هویتتان افشا شود و حرفهای بنده درست از آب در آیند. شما خودتان خوب می دانید که واژه اتنیکی (راسیستی) را زیر یک نام دگر بکار گرفته اید. متأسفانه چون فراموش کرده اید، در اینجا خودتان را لو داده اید! بهر حال من هیچ دشمنی با شخص سرکار را ندارم، اما با افکار ناسیونالیستی افراطی همیشه مخالف بوده و هستم. موفق باشید. از سردبیر محترم سایت ایران گلوبال خواهش می کنم این مطلب را زیر نوشته بنده و آنجائی که آقای مزدک کامنتشان را نوشته اند، بگذارند.

مزدک

این فدرالیسم چیست که وحشت در دل برتری طلبان ایجاد نموده؟!

جناب دکتر مشکل شما قوم و قبیله گر ها خود شما هستید نه وطن پرستان ایرانی.بنابراین برای چاره کار از خودشروع کنید و دیگران را به کینه ورزی و دشمنی کردن متهم نکنید. در همان اروپایی که زندگی می کنیدتمام احزاب اتنیکی بدون استثناً دارای عقایدی فاشیستی ونژادپرستانه هستند.و شکی دراین نداشته باشید که هر حزبی با اعتقادات اتنیکی

درهرنقطه ای از دنیا که تشکیل شود ولو با هزاران ترفند بخواهد نژادپرستی و بیگانه ستیزی را انکار کند بازهم درعمل به آن پایبند خواهد بود.چنین احزابی بخصوص در ایران و سایر کشورهای جهان سوم نیز جز داشتن اعتقادات ایل و قبیله گری و کدخدامنشی ایلی ونژادپرستی و بیگانه ستیزی در منطقه نخواهند داشت.چنانچه همین حزب دمکرات کردستانیکه شما از طرفدارانش هستید درعمل غیراز این نیست و هزاران ایران ایرانی غیره کرد میتوانند گواهی دهند.باری من نه شخصا شمارا می شناسم و نه دشمنی باشما دارم ولی شما گویا کامنت مرا درست نخوانده اید.من دروغی نگفته ام بلکه فدرالیسم اتنیکی را نژادپرستانه خوانده ام و این با تهمت زدن و دروغگویی فرق دارد.شما نوشته اید که 1.من هم اروپا را دارم و ایران را2.که من زمانی چپ بوده ام.هردو دروغ وتهمت است!من در کامنتهایم شخصی را مستقیما متهم نکرده ام .درپایان من یک وطن پرستم و هیچ سرسازشی هم با اوباش و ارازل پان ترک و پان کرد و پان عرب و پان اسلامیستها و جدایی طلب ندارم و جدایی طلبی را هم حق قومی و یا گروهی نمی دانم!دلیل ام هم اینست که هر قطعه ای از خاک ایران مربوط به تمام مردم ایران است نه یک قوم و گروه خاص! و برعکس بسیاری از ایرانیان که ناز کردها را می کشند و حاضر به باج دادن به پان اکراد هستند من هیچ تفاوتی بین یک پان کرد و پان عرب و ...نمی بینم .ولی با کسانیکه خود را ایرانی میدانند شکی نیست که نه تنها حس همدردی دارم بلکه خودرا ملزم به دفاع ازحقوقشان می دانم چنانچه تابحال اینطور بوده و خواهد بود.و من حتم دارم که اکثریت ایرانیان میهن پرست با این عقیده مخالفتی ندارند

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید