هفتهنامه ابزرواتور، از کتابی نوشته که از نامزدهای جایزه "گنکور" امسال است.
جایزه ادبی "گنکور"، معتبرترین جایزه ادبی فرانسه است که به نویسنده فرانسویزبانی اعطا میشود که در همان سال بهترین اثر ادبی منثور را خلق کرده باشد. انتخاب بهترین اثر هم به عهده منتقدان فرانسوی است.
جایزه گنکور، بیش از صد سال سابقه دارد.
در ابتدای قرن بیستم، برادران گنکور تصمیم گرفتند که اموال خود را پس از مرگ برای اعطای سالیانه 6000 فرانک به 10 نویسنده فرانسوی اختصاص دهند تا آنها بتوانند از راه قلم، زندگیشان را بگذرانند و علاوه بر این هر سال هم 5000 فرانک به عنوان جایزه به یکی از نویسندگان برنده اهدا شود.
اما خیلی وقت است که دیگر این جایزه ارزش مادی ندارد و از طرف آکادمی گنکور، بیشتر از 10 یورو به نویسنده داده نمیشود؛ هرچند اعتبار این جایزه به اندازهای است که معمولا بعد از برنده شدن، کتاب نویسنده به چندین چاپ با فروش بسیار زیاد میرسد.
این جایزه در سال 1902 راهاندازی شد و یک سال بعد "ژان آنتوان نو" اولین نویسندهای بود که جایزه گنکور برای نوشتن کتاب "نیروی دشمن" به او اعطا شد.
هر سال کتابهای ادبی تازه منتشر شده بررسی میشوند، اولین روز ماه اکتبر فهرست اولیه اعلام میشود، آخرین روز ماه اکتبراز فهرست نهایی خبر میدهند و چهارم نوامبر برنده نهایی را اعلام میکنند.
این هفته، مجله "ابزرواتور" از یکی از کتابهایی که نامزد دریافت جایزه آکادمی گنکور امسال است، به نام "آردن" اثر "فردریک ورگر" نوشته که داستان آن مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است و در یکی از کشورهای اروپای مرکزی میگذرد.
شخصیت اصلی این داستان "الکساندر دولکور" صاحب هتلی در منطقهای به نام "آردن" است و ماجرایی عاشقانه را در آن روزگار حضور نازیها در اروپا تجربه میکند.
از دیگر کتابهایی که نامزد گنکور امسال شده و به موضوع جنگ جهانی دوم پرداختهاند، "خداحافظ طبقه بالاها"، نوشته "پیتر لومیتره" است.
اسامی دیگر کتابهایی که به نظر میرسد اعضای هیئت داوران آکادمی گنکور هنوز بر سر یکی از آنها به توافق نرسیدهاند از این قرار است:
رمانهای "پالادیوم"، "قدیسان برهنه"، "ماجرای ادوارد انیشتین"، "جابهجایی شاهزادگان"، "ابتکار زندگیهای ما" و "چهارمین دیوار".
بد نیست این را هم یادآوری کنیم که عتیق رحیمی، نویسنده افغان ساکن فرانسه اولین و تنها نویسنده فارسی زبانی بود که با نوشتن اولین رمانش به زبان فرانسه به نام "سنگ صبور" در سال 2008 این جایزه را کسب کرد.
فیلسوف مرتجع یا ترقیخواه
مجله لوپوئن، این هفته سراغ "آلن فینکل کروت"، نویسنده، فیلسوف و مقالهنویس فرانسوی رفته و در گفتوگو با او در دفتر کارش در یکی از محلات پاریس نظریات وی را جویا شده است.
آلن فینکل کروت، روزگاری فریاد برآورده بود که «پیشرفت بس است»؛ همین موضوع او را به عنوان فیلسوف و روشنفکری ضد مدرنیته شناساند.
خبرنگار لوپوئن، هم گفتوگو را با همین پرسش آغاز میکند. اینکه برخی هنوز این فیلسوف فرانسوی و یهودی را مرتجع میخوانند؛ او که نویسنده آثار بسیاری در زمینههای مختلف مثل ادبیات، عشق، مدرنیته، ناسیونالیسم و حتی شهرکسازی یهودیان در اسرائیل است. در پاسخ به این سؤال توضیح میدهد که تازگیها بیشتر به هویت فرانسوی خود میاندیشد ولی اکنون حس میکند که فرانسه به عنوان کشوری که آنچه خواسته را به او داده، حتی در نگاه سیاسی او هم تأثیر داشته است، هرچند تا پیش از آن فرانسه برایش فقط به منزله هوایی بوده که در آن نفس میکشیده است؛ او خود را کسی میداند که همواره افکار ترقیخواهانهای داشته، اما در عین حال ضد استبداد و جهان وطنی بوده است.
این نویسنده و فیلسوف، در ادامه توضیح میدهد که اینکه به هویت فرانسویاش اندیشیده، خود نشاندهنده این است که هویت برایش، لزوماً به معنای یهودی بودن نیست.
و وقتی خبرنگار از او میپرسد که در خیال هم آیا بیشتر خود را فرانسوی میداند یا یهودی، میگوید: «من فرانسویام، با این زبان و ادبیات و فرهنگ. این موضوع هم کاملاً روشن است و نیازی به اعلام آن یا جار زدنش نیست»؛ او معتقد است «این توجه به هویت فرانسوی، از وقتی برایش جدی شده که اسلامگرایان متعصب، به لائیسیته به طرزی وحشیانه تجاوز کردند».
این فیلسوف، در گفتوگوی خود با مجله لوپوئن به روشنفکران هم میتازد؛ روشنفکرانی که خواهان دموکراسی هستند، اما برای آن مبارزه نمیکنند و در واقع آرمانهایشان، آنقدر جدی نیست که برای آن خود را هم فدا کند.
سینما، راهی برای گفتوگو
مجله اکسپرس، این هفته هم سراغ کارگردان و هنرپیشه شناخته شده آمریکایی، "کوئنتین جروم تارانتینو" رفته است؛ او که صاحب جایزه اسکار بهترین فیلمنامهنویس است و در کارنامهاش نخل طلایی هم دارد، به زودی پنجاه ساله میشود.
خبرنگار اکسپرس در ابتدای مطلبش از ویژگیهای سینمای تارانتینو نوشته و اینکه تشخص فیلمهای او از دورانی که او در آن زمان فیلم ساخته متأثر است و همچنین زندگی و تجربیات او.
آخرین اثر سینمایی این کارگردان آمریکایی "جانگوی آزاد شده" بود که سال گذشته اکران شد.
در ادامه مطلب میخوانیم که تارانتینو همواره گفته مدرسه فیلمسازی نرفته و با سینما رفتن، فیلمسازی را آموخته است و همیشه تأکید کرده که برای خوب فیلم ساختن باید عاشق سینما بود.
هرچند در این گفتوگو، این موضوع مطرح میشود که او هربار که فیلمی میسازد، نبوغ خود را نشان میدهد و این برای فیلمسازی که در این رشته تحصیل نکرده و سینما را به طور تجربی آموخته، موفقیت بزرگی به نظر میرسد.
تارانتینو در پاسخ به خبرنگار این مجله که در مورد تأثیر سینما بر او در دوران کودکیاش پرسیده، میگوید: «من همیشه شیفته سینما بودهام؛ نوعی شیفتگی که از آن تغذیه میکردم و بیشتر از هرچیزی بر روح من اثر داشت. از همان بچگی دلم میخواست از سینما بیاموزم و بعد ایدههایم را گسترش بدهم، به همین دلیل هم سینما همیشه برایم جدی بوده است. از همان موقع سینما برایم راهی بود برای گفتوگو. وقتی میرفتم سینما آن شب خوابم نمیبرد. همه شب به این فکر میکردم که اگر من میخواستم این فیلم را بسازم چطور آن را میساختم؟ یا اگر جای قهرمانان فیلم بودم چطور نقشآفرینی میکردم؟.»
و بعد، از تأثیر بچگیهایش بر فیلمهایی که ساخته چنین میگوید: «من در دورهای رشد کردم و بزرگ شدم که شاهکارهای سینمایی ساخته شد. کودکیام را در دهه هفتاد گذراندم و نوجوانیام را در دهه هشتاد که یکی از مهمترین دورانهای تاریخ سینما بود. همین موضوع در رشد ذهنی من تأثیر زیادی داشت.»
خود او در دهه ٩٠، به طور جدی وارد دنیای سینما شد. اول به عنوان هنرپیشه و بعد با ساختن فیلمهایی با ساختار غیرخطی و پست مدرن خود را به دنیای سینما و تماشاگرانش شناساند.
اما تارانتینو که هم فیلمساز است، هم کارگردان و هم بازیگر؛ میگوید که فیلمنامه نوشتن را دوست دارد، اما برای این مینویسد که بتواند آنچه در ذهن دارد را به تصویر تبدیل کند.
او در مورد راز موفقیت فیلمهایش، احترام به تماشاگر، در کنار او بودن و نه خود را برتر از او دانستن را مهمترین دلیل اقبال فیلمهایش میداند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید