اينکه جنبش سبز به کجا می رود و چگونه سرنوشت ايران و ايرانيان را رقم خواهد زد، اين روزها موضوع بحث ها و مقالات زيادی است. گفتگوهايی که پيرامون سرنوشت جنبش و به ثمر نشاندن تلاش های يک قرن اخير ايرانيان برای آزادی و دمکراسی در جريان است، بسيار مفيد، اميدوارکننده، و قابل تقدير است. اما در مواردی اين گفتگوها به درگيریهای لفظی غير ضروری و طولانی و در نتيجه هرز رفتن انرژیها میانجامد.
به نظر میرسد ريشه بسياری از اين درگيری ها به ابهام طرفين بحث درباره تعريف «هدف» و «استراتژی» و به ويژه تمايز بين هدف جنبش سبز و استراتژی جنبش سبز برمی گردد. همچنين جايگاه «انتخابات آزاد» در رابطه با هدف و استراتژی جنبش روشن نيست. هدف اين يادداشت کمک به روشن شدن اينگونه ابهامات و به جريان انداختن بحث های عميق تر و راهگشاتر است.
نخست بايد يادآوری کنيم که ايران ملک مشاع همه ايرانيان است و هر ايرانی يک سهم مساوی از حدود ۷۳ ميليون سهم کنونی شرکت را دارد. هر تصميمی که برای اداره اين شرکت گرفته شود بايد تمام سهامداران در آن مشارکت داشته باشند. مثلا اگر سهامداری جرمی مرتکب شد بايد مطابق قانون به اين جرم رسيدگی شود. جرم هر چقدر هم بزرگ باشد حق مالکيت فرد را از او سلب نمی کند.
نکته اساسی ديگری که بايد يادآوری شود اين است: با پيروزی جنبش سبز قرار نيست فردی برود و فرد ديگری بيايد. قرار نيست سرنوشت کشور دست حزب يا سازمانی بيفتد. قرار است همه ملت ايران بيايد و سرنوشت خود را در دست گيرد؛ يعنی آنچه حاکميت ملی ناميده میشود. برای مثال قرار نيست سرنوشت کشور در دست آقای موسوی يا آقای کروبی يا رهبر يکی از احزاب يا يک شخصيت محبوب ديگر قرار گيرد. حاکميت واقعی مردم ايران بر سرنوشت خويش ميسر نخواهد شد مگر با برقراری «دمکراسی پايدار» در ايران.
به عبارت ديگر در ايران دمکراتيک فردا بايد حزب اللهی، اصولگرا، اصلاح طلب، تحول طلب، انقلابی، راست، چپ، ميانه، ليبرال، دمکرات، کمونسيت، مجاهد، فدايی، ملی، مذهبی، بی مذهب، بهايی، زرتشتی، يهودی، مسيحی، مسلمان، شيعه، سنی، درويش، سلطنت طلب، شيطان پرست و سايرين... همه در کنار هم با مسالمت زندگی کنند.
هدف جنبش سبز
با مقدمه بالا بگذاريد هدف جنبش را به روشنی بيان کنيم:
هدف ما «تغيير» وضعيت موجود (اجتماعی-سياسی-اقتصادی-فرهنگی...) ايران به يک «دمکراسی پايدار» است. هدف ما سرنگونی رژيم يا تعويض رژيم فعلی حاکم بر ايران با يک رژيم ديگر نيست.
برقراری دمکراسی پايدار هدفی است که اکثريت احزاب و گروه ها و شخصيت ها بر آن اتفاق نظر دارند. مثلا در کشورهايی که دمکراسی نهادينه شده است می توان در يک فضای آزاد خرد جمعی و گفتگو و بطور دموکراتيک به آسانی رئيس جمهور و يا نخست وزير را حتی قبل از پايان دوره ماموريتش برکنار کرد، قانون اساسی را اصلاح کرد ، و ياحتی نوع حکومت را تغيير داد.
با هدف برقراری دمکراسی پايدار در ايران، آشکار است که حاکميت فعلی و باندهای تبهکارش مانعی در برابر اين تغيير هستند اما تنها مانع نيستند. اما اگر هدف تغيير رژيم باشد اين رژيم تنها مانع رسيدن به هدف تغيير رژيم میشود.
«تغيير»
«تغيير» فرآيندی است که علاوه بر تغيير در ساختارها و روابط احتماعی، سياسی، اقتصادی، فرهنگی، ...، تغيير در شهروندان را هم در بر میگيرد و در يک مدت زمان نسبتا طولانی ميسر میشود. در حالی که تغيير رژيم رخدادی بيش نيست که معلوم هم نيست حتما به دمکراسی بينجامد. سعی کنيم فرق بين «فرآيند»/ پروسه Process و «رخداد» Event را روشن کنيم.
يعنی برای تسريع در فرآيند تغيير به دمکراسی پايدار، بايد آموزش مردم و تمرين دمکراسی از همين حالا در دستور کار احزاب و گروه ها و نهادهای مدنی باشد.
دو گروه با «تغيير» مشکل دارند:
۱) کسانی که فکر می کنند «تغيير» يعنی سرنگونی (خيزش خونين) و تصاحب قدرت توسط آنها
۲) برخی سران اصلاحطلب که فکر می کنند «تغيير» يعنی انقلاب
استراتژی
استراتژی يا راهبرد مناسب برای «تغيير» و دستيابی هدف دمکراسی پايدار، «تغيير مرحله ای مسالمت آميز» است. برای تحليل ريسک سه استراتژی ۱) تغيير مرحله ای، ۲) سرنگونی، ۳) بی ثباتی؛ اين مقاله* را مطالعه کنيد.
اينجاست که بايد به تمايز بين هدف و استراتژی و همچنين تاکتيکها دقت کرد. وقتی هدف کاملا روشن باشد، ديگر نمیتوان اهداف مرحلهای را هدف نهايی فرض کرد و به بحث های انحرافی و تفرقهافکن دامن زد. هدفهای مرحلهای يا وسيله و روش دستيابی به هدف و تاکتيکهای ضروری مربوطه، همان هدف نهايی نيستند.
مثلا اگر رهبران و کنشگران داخل کشور مجبورند همان مقدار از حقوق شهروندی را که در قانون اساسی فعلی به رسميت شناخته شده طلب کنند، به معنای اين نيست که هدف نهايی آن ها عدم تغيير در قانون اساسی فعلی است. چرا که برای رسيدن به هدف نهايی دمکراسی پايدار چارهای جز تغيير قانون اساسی فعلی نيست.
اگر «تغيير مرحله ای مسالمت آميز» را استراتژی بزرگ فرض کنيم برای رسيدن به هدفهای مرحلهای و بنا به ضرورت و متناسب با اقدامات رژيم لازم است استراتژیهای محدودتری و با اهداف محدودتری در چارچوب و قلمرو استراتژی بزرگ و در راستای رسيدن به هدف نهايی فرمول بندی و معرفی شود.
مثلا طرح خواسته برگزاری «انتخابات آزاد» يک استراتژی است که میتوان با آن در اين مرحله به حاکميت فشار آورد. چرا که حتی اصولگرايان داخل رژيم هم نمی توانند آشکارا با برگزاری انتخابات آزاد مخالفت کنند.
انتخابات آزاد
انتخابات آزاد و داوری صندوقهای رای «ابزار» بديهی و ابتدايی در دمکراسی پايدار آينده چون ساير دمکراسیها خواهد بود. اما در اين مرحله مبارزات در برابر رژيم يک استراتژی مبارزه با رژيم و با هدف مرحله ای محدود و مشخص است. اگر به مرحلهای از توازن قوا با حاکميت برسيم که به برگزاری انتخابات آزاد تن در دهد، پيشرفت بزرگی در راه دستيايی به هدف برقراری دمکراسی پايدار انجام شده است.
لازم به يادآوری است که رفراندم هم يک انتخابات آزاد است. يعنی اگر موفق شويم برگزاری يک انتخابات آزاد را به عنوان يک هدف مرحلهای به رژيم تحميل کنيم، اين انتخابات میتواند يک رفراندم باشد.
ديگر لازم نيست وارد بحثهای تکراری چون انتخابات آزاد در اين رژيم بیمعنی است شد. چون اين انتخابات يک هدف مرحلهای است در جهت رسيدن به دمکراسی پايدار و برگزاری انتخابات و رفراندمهای لازم بعدی. قرار نيست اين تنها انتخابات باشد که همه سرنوشت کشور را رقم بزند.
پيدا کردن فرمول بهينه در يک محيط تفاهم و صلح برای جايگزين کردن ساختارهای جديد کار مشکلی نيست. چالش اصلی رسيدن به موازنه قوا و وادار کردن حاکميت به پذيرش اراده مردم برای تغيير است. يعنی اينجا مساله اصلی ما برقراری موازنه قواست.
برنامه استراتژيک و نقشه راه
اما اين که بهترين نقشه راه چيست، تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، متاسفانه هيچکدام از گروههای سياسی منجمله رهبران نمادين جنبش سبز «برنامه استراتژيک» ارائه ندادهاند. يک برنامه استراتژيک بايد بتواند در عمل بيشترين توان مردم را به مبارزه و مقابله مدنی با رژيم و نافرمانیهای مدنی بکشاند. نقاط قوت و ضعف باندهای حاکميت را معرفی کند. همچنين ضعفهای نيروهای دمکراتيک و مردم را شناسايی کند و برای اصلاح آن برنامه ارائه دهد.
مبارزه با چنين رژيمی که با فکر نظامی اداره میشود و برای مقابله و آزار مردم نيروهای خودش را با گردان و تيپ و لشکر جابجا میکند، نبايد دست کم گرفت. در اين پيکار همه جانبه بايد برنامه داشت و تمام توان ملت را هماهنگ کرد و به ميدان آورد.
رسيدن به آزادی و دمکراسی بدون يک طرح استراتژيک هوشمندانه و اجرای آن با مهارت کامل ميسر نخواهد بود. اگر با ساده لوحی و سطحینگری و بیبرنامگی اين فرصت بزرگ تاريخی را برای گذار به دمکراسی از کف بدهيم، آيندگان ما را نخواهند بخشيد. فراموش نکنيم سرنوشت ايران و ملت ايران در قرن بيست و يکم با سرنوشت جنبش سبز گره خورده است.
به نظر میرسد که تضعيف و فلج کردن رژيم با اعتراضات و نافرمانیهای مدنی و اعتصابات (و فتح خيابان ها در صورت لزوم) برای وادار کردن رژيم به مذاکره، کم هزينهترين راه باشد. اما اين برنامهی استراتژيک است که بايد با دقت و هوشمندی يک نقشه راه برای رسيدن به دمکراسی پايدار ارائه دهد.
برقراری موازنه قوا با رژيمی چنين بيرحم برای وادار کردن آن به پذيرش اراده مردم از طريق مسالمت آميز و صلح کار سادهای نيست. اين مبارزه پيچيدگی و هزينههای خود را دارد. رسيدن به اين هدف مستلزم مهارت بالای استراتژيک، تشکيلات، و برنامه ريزی است. فراموش نکنيم که ما در تلاش برای فروپاشيی نيستيم که به هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزيه کشور بينجامد.
دامن نزدن به تضادها
همانطور که در بالا اشاره شد قرار نيست صرفا اين حاکميت برود و حاکميت گروه و جريان ديگری برقرار شود. هدف «تغيير» در تمامی لايههای اجتماعی و برقراری حاکميت همه مردم ايران است. بايد برنامههای آموزشی منجمله برای تمرين و آموزش دمکراسی و چگونگی تعامل با يکديگر و حل تضادها تدوين و اجرا شود. نه تنها نبايد به تضادها و اختلافات دامن زد که لازم است اراده، اعتماد به نفس و مهارت های مقاومت در مردم تقويت شود.
برای اين کار رهبران گروهها و کنشگران سياسی بايد نخست از خود شروع کنند: اصل طلايی ۵۰-۵۰ در تضادها. در تعامل با يکديگر و گفتگو حتی اگر ۱۰۰ در صد خود را محق می دانيم، بپذيريم که طرف بحث ما ممکن است ۵۰ در صد درست بگويد. بايد کوتاه آمدن از موضع خود برای رسيدن به اهداف بلند مدت جمعی يا همان فرهنگ برد-برد را نهادينه کنيم.
متاسفانه ضعف بزرگ ما ايرانيان گيرکردن در اين فرهنگ باخت-باخت است که حاصلی نداشته است جز اين ذلت ديرينهی بدون نتيجه ماندن تلاشها و جانفشانیهای چندين نسل برای آزادی و دمکراسی!
مگر نه آن است که همه گروه ها و جريانات بر اين باورند که جنبش رنگارنگ است. خب بايد اين رنگارنگی را در چگونگی و روش مبارزه با رژيم هم پذيرفت و با پذيرش رنگارنگی در همه زمينهها برنامه ارائه داد. اگر قرار باشد هر گروهی بر راه و روش خود پافشاری کند و ديگران را نفی کند که ديگر کسی در صحنه مبارزه باقی نمیماند.
راه حل از تعامل و با رويکرد برد-برد بدست آيد. در يک جامعه رنگارنگ وقتی برد خود را در برد ديگران ديديم پيروزيم.
سه اصلی که می تواند به کم کردن تنشها و درگيریها کمک کند و همه نيروها را به ميدان مقابله با حاکميت آورد:
۱) پذيرش اختلافات از جمله اختلاف در نوع حکومت آينده
۲) پذيرش بيانيه جهانی حقوق بشر
۳) پذيرش داوری صندوقهای رای
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید