نگاهی به عمومیترین مشکلات پناهجویان ایرانی پس از انتخابات
بله رسم روزگار چنین است. شما اگر شهروند یکی از شهرهای بزرگ یا کوچک ایران باشی حتما لازم نیست که با موشک یک دشمن خارجی خانهخراب شوی. کافیست وجدانی بیدار داشته باشی و نتوانی در برابر ظلم سکوت کنی. تو که شهروند یکی از شهرهای ایران هستی با انگیزهی رسیدن به ایرانی بهتر، در انتخابات 22 خرداد 88 شرکت میکنی و پس از اعلام نتیجهی انتخابات، معتقدی که تقلب شده است. آنوقت به دنبال رأی گمشدهی خود میگردی و در چند تظاهرات شرکت میکنی. در شهرهای کوچکتر ناخواسته رهبر عدهای میشوی که به نتیجهی انتخابات معترضند. پس از مدتی حکومت چنان خانهخرابت میکند که از زندگی کوچکی که سالها برای بهدستآوردنش تلاش کردهای و خون دلها خوردهای دست میشویی و بدون اینکه پشت سرت را نگاه کنی و بدون اینکه حتا فرصت وداع با کسانی را که دوستشان میداری بیابی، با هزار مصیبت مرز کشورت را رد میکنی و اگر خوششانس باشی میتوانی خانوادهات را نیز با خود همراه کنی.
پس از انتخابات سال گذشته تعداد قابل توجهی از ایرانیان، از گروههای مختلفی چون فعالان سیاسی، روزنامهنگاران و حتا مردم عادی، برای نجات جان خود یا خانوادهی خود، بدون هماهنگی و برنامهریزی، تصمیم گرفتند از ایران خارج شوند و رهسپار کشورهای همسایه شدند. در این گزارش سعی شده بخشی از مشکلات این پناهجویان و مطالباتشان از سازمانها و تشکلهای حامی پناهندگان به تصویر کشیده شود.
از خیابانهای بروجرد تا زندان اینترپل ترکیه
“رحیم محمدی” که با همسر و پسر 10 سالهاش زندگی خوبی در شهر بروجرد داشت دو ماه پیش از انتخابات سال گذشته، با هدف رسیدن به زندگی بهتر برای خود و هموطنانش، در ستاد موسوی فعالیت میکند. او پس از انتخابات، به صف صدها هزار معترضی میپیوندد که معتقد بودند در انتخابات تقلب شده است. 25 خرداد خود را به تهران میرساند و در تظاهرات میلیونی شرکت میکند. پس از ریخته شدن خون جوانان بیگناه در راهپیماییهای اعتراضی، رحیم محمدی دیگر نمیتواند سیاسی نباشد و به ظلمهایی که به هموطنانش در خیابانها و زندانها میشود بیتوجه باشد و به زندگی معمول خود ادامه دهد. او حالا آن قدر سیاسی شده که حکومت به دنبالش است و به گفتهی خود متواری میشود و سرانجام پنج ماه پیش، چارهای جز ترک وطن نمییابد. مانند برخی از ایرانیانی که در این یک سال از مرز عبور کردهاند به قاچاقچی پول میدهد تا او و خانوادهاش را از مرز بگذراند و به کشور امنی برساند. مقصد این خانوادهی سهنفره، کشور آلمان است اما در فرودگاه آنکارا، پلیس ترکیه متوجه جعلی بودن گذرنامههای آنان میشود و همسر و فرزندش سر از زندانی در آنکارا در میآورند و خودش نیز چندین شب را در خیابانهای آنکارا به صبح میرساند.
او میگوید: «همسر و پسرم 58 روز در زندان بودند. من دستگیری همسر و فرزندم را سریع به سازمان ملل گزارش دادم و هر روز میرفتم آنجا و التماس میکردم تا به مشکل من رسیدگی کنند اما این سازمان که مدعیست از پناهجویان حمایت میکند هیچ کمکی نکرد. هیچ سازمانی و هیچ نهاد یا فعال حقوق بشری پیدا نشد که پسر 11 سالهی من را از زندان خارج کند. همهی پول ما را قاچاقچی برده بود و من شبها در خیابان میخوابیدم اما آن موقع واقعا درخواست کمک مالی از سازمانی یا شخصی نداشتم فقط میخواستم خانوادهام از زندان ترکیه آزاد شوند. پسر من از وقتی از زندان آمده پرخاشگر و گوشهگیر شده و بیماری همسرم شدت گرفته و تحت درمان است.»
از او میپرسم چرا با سازمانهای حقوق بشری یا اشخاصی که در این زمینه به پناهجویان کمک میکنند ارتباط نگرفتید؟ پاسخ میدهد: «من شخص یا نهادی را نمی شناختم. اما در همان ابتدا و هنگامیکه همسر و فرزندم زندان بودند با خانمی در آلمان و خانم دیگری که خود را از انجمن وکلای آمریکا معرفی میکرد ساعتها از طریق اینترنت صحبت کردم. آنها قول دادند کمک کنند اما پس از اینکه دلیل فرار من را از ایران با جزییات خواستند و شنیدند یکباره غیبشان زد.» اکثر پناهجویانی که امروز یا در کشورهای همسایهی ایران مستقرند یا خود را به یکی از کشورهای اروپا رسانده و در انتظار گرفتن پناهندگی بهسر میبرند مشکل اقتصادی و معیشتی را بزرگترین مشکل خود عنوان و بلاتکلیفی و ترس از دیپورت را به عنوان مشکلات بعدی مطرح میکنند.
رحیم نیز تأمین مخارج زندگی را بزرگترین مشکل خود میداند و میگوید: «همسر بیمار من در زندان مجبور بود بخشی از دو وعده غذای خود را به پسرم بدهد و در زندان ضعیفتر و بیمارتر شده است و تاکنون هزارلیرترک برای درمان او هزینه کردهام و چند روز دیگر موعد پرداخت اجارهی منزل من است اما ندارم.»
تفاوت ایرانیانی که در سی سال اخیر برای ادامهی زندگی ایران را ترک کردهاند با پناهجویانی که پس از انتخابات ناچار به ترک وطن شدند این است که گروه دوم بدون آمادگی و بدون زمینهسازی، در کمتر از 24 ساعت تصمیم به خروج گرفتهاند و با سرمایهای اندک کشور را ترک کردهاند
“رؤیا فولادوند” همسر رحیم، زندان اینترپل در ترکیه را اینگونه توصیف میکند: «تمامی خانمهایی که به آن زندان آورده میشدند روسپیهای روسی بودند و با توجه به اینکه ملحفههای زندان تمیز نبود و توالتها هم عمومی بودند من مدام از این وحشت داشتم که خود یا پسرم در معرض بیماری قرار بگیریم.»
شاید فکر کنیم رحیم که سیاسی نبود و در جریان انتخابات 88 سیاسی شد و به تبعید خودخواسته تن داد اینک پشیمان است که زندگی نسبتا مرفه خود را فدای گرفتن حق خود و هموطنانش از حکومت کرد اما او میگوید: «من به خاطر وطنم این کار را کردم؛ به خاطر جوانهایی که مثل ندا، سهراب و ترانه کشته شدند؛ برای آزادی وطن. حتا اینجا هم به فعالیت خود ادامه میدهم و یکی از عوامل برگزاری تظاهرات 22 خرداد امسال در مقابل سفارت ایران در آنکارا بودم. آن روز هم در مقابل سفارت، از من و خانوادهام فیلم گرفتند اما نمی ترسیم.»
تفاوت ایرانیانی که در سی سال اخیر برای ادامهی زندگی ایران را ترک کردهاند با پناهجویانی که پس از انتخابات ناچار به ترک وطن شدند این است که گروه دوم بدون آمادگی و بدون زمینهسازی، در کمتر از 24 ساعت تصمیم به خروج گرفتهاند و با سرمایهای اندک کشور را ترک کردهاند و غالبا بخش قابل توجهی از همان سرمایهی اندک را به قاچاقچی دادهاند.
“دلجو آبادی” بنیانگذار و مدیر اجرایی سازمان همبستگی با پناهندگان ایرانی، مهاجرت ناخواستهی ایرانیان در این یک سال را پدیدهای جدید میداند و میگوید: «آن دسته از فعالان سیاسی که در سالهای پیش از انتخابات در زندان بودند فرصت این را داشتند که پس از آزادی، وثیقهی خود را از گرو دربیاورند اما کسانیکه پس از انتخابات خارج شدهاند، غالبا مردم عادیای هستند که به اقتضای روزگار، سیاسی شدهاند و آن قدر زندگی خود را در خطر میدیدند که بدون تهیهکردن پشتوانهی مالی، ناچار به ترک وطن شدهاند. برخی زندان بودند و همهی زندگی خود را به عنوان وثیقه داده و از زندان آزاد شده سپس گریختهاند؛ بنابراین مشکلات مالی گریبان اکثر پناهجویان یک سال اخیر را گرفته است و البته آنان از دیپورت و نوع برخورد سازمان ملل با پروندههایشان نیز هراس دارند.»
آبادی که در 17 سال اخیر، در پایان هر سال، گزارشی از آمار پناهجویان ارائه میدهد معتقد است: «بیشتر کسانیکه در این یک سال به ترک وطن ناگزیز شدند مردمی هستند که به هیچ عنوان سیاسی نبودهاند.»
یک محکوم به تبعید در تبعید خودخواسته
اما فعالان سیاسی شناسنامهدار نیز تعداد قابل توجهی از آمار پناهجویان این یک سال را به خود اختصاص میدهند. “منیره ربیعی” فعال سیاسی از مهر تا اسفند 88 در زندان بود. او با 50 میلیون وثیقه آزاد میشود و بلافاصله به صورت قاچاق ایران را ترک میکند. اگر در ایران میماند اکنون به زندان برازجان تبعید شده بود و تا پنج سال دیگر باید در این زندان میماند. پلیس ترکیه او را با قاچاقچیاش پس از عبور از مرز ایران میبیند و به سمت آنان تیراندازی میکند و منیره از اسب به زمین پرت میشود. او با دشواری خود را به سازمان ملل میرساند و اکنون در انتظار نتیجهی بررسی پروندهاش است. او میگوید خانوادهاش را از فرار خود مطلع نکرده بود و به خاطر رهایی خود و خانوادهاش از آزار و اذیتهای پیاپی تصمیم به خروج گرفته است؛ آنهم با همهی خطرهایی که خروج غیرقانونی میتواند داشته باشد.
هادی قائمی، هماهنگکنندهی کمپین بینالمللی برای حقوق بشر در ایران، موج مهاجرت در یک سال اخیر را، پس از جنگ هشتساله با عراق، بزرگترین موج میداند
ربیعی میگوید او را به جرم ارتباط با سازمان مجاهدین خلق گرفته اما هیچ مدرکی برای اثبات این جرم نداشتهاند. او نیز با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم میکند. ربیعی از برقراری ارتباط با خانوادهاش میهراسد و فکر میکند ایجاد ارتباط با خانوادهاش، برای آنها دردسرساز است. همین هراس و احساس نداشتن امنیت باعث شده تا نتواند روی حمایت مالی خانوادهاش حساب کند. این دختر جوان نیز از فعالیت خود برای رسیدن به ایرانی بهتر پشیمان نیست و میگوید: «من فعالیت کردم؛ زندان و شکنجه و توهینها را تحمل کردم تا روزی ببینم مردم وطنم مانند مردم دنیا زندگی راحت و بیدغدغهای دارند.» او خواستهی خود را از سازمانهای حقوق بشر اینگونه مطرح میکند: «شرایط من بحرانیست. از سازمانهایی که ادعا میکنند طرفدار حقوق بشرند میخواهم به اوضاع من رسیدگی کنند. من تا کنون از هیچ سازمانی نه حمایت مالی شدهام نه حمایت حقوقی.»
این فقط خواستهی منیره ربیعی نیست؛ بسیاری از پناهجویان از سازمانهای حقوق بشری انتظار دارند به مشکلاتشان رسیدگی کنند. در این یک سال در برخی کشورها چون آلمان، نروژ، ایتالیا و آمریکا ایرانیانی به صورت خودجوش تشکلهایی برای حمایت مالی از پناهجویان ایجاد و مبالغی نیز برای هموطنان پناهجوی خود ارسال کردهاند اما این تشکلها نمیتوانند به عنوان حامی حقوقی این پناهجویان فعالیت کنند. انتظار پناهجویان از سازمانهای حقوق بشری حمایت حقوقیست.
هادی قائمی، هماهنگکنندهی کمپین بینالمللی برای حقوق بشر در ایران، که موج مهاجرت در یک سال اخیر را، پس از جنگ هشتساله با عراق، بزرگترین موج میداند دربارهی نوع حمایت کمپین بینالمللی حقوق بشر با ایرانیان پناهجو میگوید: «سازمان ما، یک سازمان حقوق بشریست نه سازمانی صرفا برای حمایت از پناهجویان. البته با توجه به بحران خروج ایرانیان در این یک سال، کمپین ما در حد ظرفیت خود توانسته به کسانی که تاییدیه میخواستند کمک کند. یعنی ما به اشخاصی که درون ایران فعال بودند و ما از فعالیتشان مطلع بودیم و از احکام قضاییشان آگاهی داشتیم به سازمان ملل تأییدیه دادیم.»
ترکیه، عراق؛ کدامیک به مقصد نامعلوم نزدیکتر است
به نظر میرسد در میان پناهجویان این یک سال، بیشترین حمایت از روزنامهنگاران صورت گرفته است. سازمان گزارشگران بدون مرز علاوه بر حمایت مالی از روزنامهنگاران پناهجو، برخی از آنان را از کشورهایی چون ترکیه و عراق خارج کرده است اما همچنان هستند روزنامهنگارانی که در ایران از فعالان حرفهای بودند اما پس از خروج از کشور تا کنون هیچگونه حمایت مالی یا حقوقی دریافت نکردهاند.
یک روزنامهنگار که دو ماه پیش مجبور به ترک ایران شد و اکنون در شهر کوچکی در ترکیه زندگی میکند میگوید: «من فکر میکنم تشکلهایی که در رابطه با صنف روزنامهنگاران فعالیت میکنند درگیر روزمرگی یا شعار هستند. ما انتظار داریم به اساسنامهی خود مراجعه کنند و اگر در حد وظایفشان هست از ما حمایت کنند. من در این چند وقت متوجه شدم کسانی که مسایل و مشکلاتشان را با اسم خود رسانهای میکنند و خود را در خطر نمیبینند و بدون واهمه نام رسمی و جای زندگی خود را عنوان میکنند بهتر حمایت شدهاند تا ما که به خاطر تهدیدات جدی مجبور به ترک ایران شدهایم و هنوز جای خود را آنقدر امن نمیبینیم که بخواهیم اسم و رسم و محل زندگی خود را در بوق کنیم. ما مشکلات مالی و روحی زیادی داریم و نیازمند حمایت همهجانبه از طرف سازمانهایی هستیم که هر روز خود را مدافع ما قلمداد میکنند ولی در عمل یا حمایت نمیکنند یا بسیار پیچیدگی دارند و کند عمل میکنند.»
این در حالیست که “کاوه قریشی” روزنامهنگار کرد پناهجو در عراق، معتقد است اوضاع روزنامهنگارانی که به ترکیه گریختهاند به مراتب بهتر از روزنامهنگارانیست که برای فرار، راه عراق را در پیش گرفتهاند. او میگوید: «ایرانیان پناهجو در عراق حتا برای اجارهی مسکن، مشکل دارند و کسی به آنها خانه نمیدهد.» به گفتهی این روزنامهنگار «دفتر سازمان ملل در عراق درگیر بینظمیهاییست و به کار پناهجویان رسیدگی نمیکند. اگر پناهجو به شکل مستقیم به سفارتخانههای کشورهای پناهندهپذیر مراجعه کند شاید شانس به او رو کند و بتواند از عراق خارج شود در غیر اینصورت نباید به پیگیری پروندهاش از سوی سازمان ملل امید داشته باشد.»
پناهجویان عراق پس از مراجعه به سازمان ملل و انجام مرحلهی پیشمصاحبه، باید ماهها انتظار بکشند تا از سازمان ملل با آنها تماس گرفته و وقت مصاحبهی اصلیشان اعلام شود؛ حال آنکه در سایر کشورها، سازمان ملل پس از انجام پیشمصاحبه با پناهجو، وقت مصاحبهی اصلی را به او اعلام میکند و فرد میداند که دقیقا چه زمانی باید دوباره برای مصاحبهی اصلی به دفتر سازمان ملل مراجعه کند. کاوه مشکل امنیتی و بلاتکلیفی را بزرگترین مشکل پناهجویان ایرانی عراق، اعم از روزنامهنگار، فعال سیاسی یا مردم عادی، عنوان میکند و میگوید: «عراق برای مردم خود به ویژه روزنامهنگارانش کشور ناامنیست چه رسد به روزنامهنگاران ایرانی که به خاطر ناامنی کشورشان به اینجا پناه آوردهاند. ما در اینجا علاوه بر تمامی مشکلاتی که مردم عراق با آنها دست بهگریبان هستند از نفوذ نیروهای اطلاعاتی ایران نیز در هراسیم و میتوانم بگویم ما پناهجویان عراق از ترس جان در حبس خانگی هستیم.» او دربارهی حمایتهای مالی سازمانها، نهادها یا تشکلهای مردمی از پناهجویان عراق میگوید: «من به نمایندگی از دستکم بیست پناهجو میگویم در اینجا پولی به حساب کسی واریز نشده است. سازمانهای حامی روزنامهنگاران نیز تا کنون هیچگونه حمایت مالی از ما نکردهاند. سازمان گزارشگران بدون مرز برای خارج کردن ما از عراق تلاشهایی کرد و قرار بود ویزای آزادی دولت فرانسه به ما نیز تعلق بگیرد که نگرفت و اکنون گزارشگران بدون مرز در حال مکاتبه با سفارت فرانسه در عراق است تا ببیند که مشکل کجاست اما باز هم میگویم ما از هیچ جا حمایت مالی نشده و نمیشویم.»
همانطور که رسیدن به آمار دقیقی از ایرانیانی که پس از انتخابات از روی اجبار ایران را ترک کردهاند مشکل است درک مشکلات این پناهجویان نیز دشوار به نظر میرسد. تو باید شهروند یکی از شهرهای بزرگ یا کوچک ایران باشی و از ظلم حکومت به مردم وطنت به ستوه آمده باشی و با هدف رسیدن به ایرانی بهتر پردهی سکوت را دریده و فریاد عدالتخواهی سرداده باشی؛ مثلا در روزهای پس از انتخابات 22 خرداد 1388 به تقلب در انتخابات معترض شوی و در چندین راهپیمایی شرکت کنی و برای نجات از خطر حتمی، تمامی خطرات احتمالی خروج قانونی یا غیرقانونی را به جان بخری؛ از همهی معلومات زندگیات دست بشویی و قدم در مسیری نامعلوم بگذاری تا بتوانی مشکلات ایرانیان آوارهی پس از انتخابات را درک کنی. بله رسم روزگار چنین است.
————–
*عنوان مجموعه، داستانیست از “محمدآصف سلطانزاده” داستاننویس مهاجر افغانی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید