رفتن به محتوای اصلی

پاسخی به آقای برادری

پاسخی به آقای برادری

مزدک مادر باوران

آقای برادری! ....من به چیزی بنام روانشناسی بعنوان علم معتقد نیستم و نمی دانم که شما چگونه به خودتان این اجازه را می دهید که آنچه که فروید و یا لاکان در مورد خودشان گفته اند، تحت هر عنوانی عمومیت بخشیده و سپس به ضعفهای آنان اشاره می نمائید؟...

آقای برادری!

"..نگاه روانکاوانه و یا هر نوع آن مثل نگاه لکان دارای محدودیتهای خویش است.."، "..بنابراین خوب است که ما ایرانیان یاد بگیریم.."، "..بحران مدرنیت جامعه ما.."، "..هر متخصصی فقط در عرصه کاریش خود نظر بدهد .."، "..یک چشم انداز خاص .."، "..ادعایی ندارد که همه معضلات یا چشم اندازهای یک پدیده را بیان میکند..."، "..روانکاوی نیز فقط تجربه های شخصی فروید یا لکان و یا من و دیگر روان درمانگر نیست بلکه یک علم و متد بررسی و تحلیل است.." و و و ...

متاسفانه من سالهاست که با این واژگان وداع نموده ام و طول موجهای این صوتهای نوشتاری هیچ واکنشی در پیوندهای نویرونی ماده ی خاکستری پیکر من ایجاد نمی نمایند.و متاسفانه فکر می کنم که شاید شما مطلب مرا متوجه نشده اید و یا شاید من نتوانستم منظورم را برسانم.

من به چیزی بنام روانشناسی بعنوان علم معتقد نیستم و نمی دانم که شما چگونه به خودتان این اجازه را می دهید که آنچه که فروید و یا لاکان در مورد خودشان گفته اند، تحت هر عنوانی عمومیت بخشیده، به آنها مارک "علم" زده و سپس، و بهمین دلیل، به ضعفهای آنان اشاره نمائید؟

روانشناسان، خود موضوع روانشناسی هستند و بس! همانگونه که "انقلابیون" نیز خود موضوع انقلاب هستند. من به چیزی بنام شناساننده و مورد شناسائی باور ندارم.

روانشناسی، دنبالچه ی سیاست (سیاست در اینجا به مفهوم عام آن، و نه در هیئت مافیائی شده حاکمیت ِ در قدرت)و خود سیاست دنبالچه ی جنگ است، بشکلی دیگر و هیچ!

و این مساله، دقیقا بر خلاف آنچه است که دیگران، دیگرانی که در پی توجیح جنگ هستند، خلاف آنرا ادعا می کنند.

در این مورد از شما دعوت می نمایم در آینده ای نه چندان دور، نگاهی به برداشتهای من در مورد "از اسطوره ها تا روانشناسی" در سایت مورد داده شده بیندازید. باعث حیرت من است که شما نمی توانید سایت مرا بگشائید!

http://www.pitahura.gmxhome.de/html/farsi/madar_samani_farsi.html

من متاسفانه نمی فهمم، شما مدعی هستید که "متخصص"!!! هستید و می توانید روان دیگران را "بکاوید"؟

آیا واقعا مطمئن هستید.

آنچه که من در کامنت کوتاه خود آوردم این است که شما بهتر می بود که در مورد تجربه های زیسته ی خودتان می نوشتید و از تخصص خود در این مورد نیز آزادانه استفاده می نمودید.

دانشجویان بسیاری تاکنون به این "علم" مسلح شده اندو شما اولین ِ آنها نیستید.

شمای متخصص می توانید البته به اطلاع دیگران برسانید، که مثلا یانگ چه اعتقادی داشت و روان ِ انسان (البته، روان خودش را) چگونه می دید.

ولی من در این جایگاه، به خودم این اجازه را نمی دهم، آنها را متهم به ناقص بودن بنمایم، زیرا همانظوریکه از متن شما بر می آید، و برخلاف آنچه که شما ادعا می نمائید، چیزی بنام علم روانشناسی وجود ندارد، و از آنجا که هرانسانی، "یکی دیگر" می باشد، بنا به تصور من، نامیدن ِ آنچه این یکی دیگر در مورد خود گفته است، دیگر به عنوان "مکاتب مختلف خاص خویش" محلی از اعراب ندارد.

هر انسانی خود یک مکتب است و بنا بر آنچه که باصطلاح علم "روانکاوی" ادعا می نماید، و بزعم من، اگر وارد پهنه های سپهر پیکر خود گردد، حوزه ها و گوشه هائی را کشف می کند، که خود یک "مکاتب مختلف خاص خویش" خواهد بود.

فکر نکنید که انسانهای "بی سواد" و "غیر متمدن" از این "کاویدن" بدور می باشند.

این فقط قدرت تحکم "علم" و "دانشگاهیان" و "متخصصین" است که به چنین کاری، که توسط هر انسانی ممکن است روزانه صورت بگیرد، قدرت اجرائی و حتی تبهکارانه می دهد.

آیا نیازی دارید برخی از این تبهکاریهای روانشناسان را برشمارم؟

مشکل بر سر "کمبود" های "نظریات" روانکاوانه ی این یا آن روانکاو نیست. و حتی بر سر سبک های متفاوت هم نیست.

هر نگاه هر انسانی به سپهر پیکر خویش خود یک سبک است. و از آنجا که شاید هیچ انسانی را نتوان یافت که بداند چه می خواهد، از اینرو زندگی محلی برای آزمایش، یافتن، کنار گذاشتن، چیزی دیگر جستن، نخواستن، لذت بردن و بپایان رساندن، دوباره شروع کردن و و و می گردد.

و شاید تمام زیبائی زندگی نیز از همین جا سرچشمه بگیرد، وقتی که انسانها مجبور نباشند در صورت نک زدن به این یا آن "چیز"، گرفتار زندان آن شوند و "مسئول" امتحان کردن شان شوند.

به همین دلیل من دیگر هیچ اشاره ای به "بحران مدرنیته" شما نمی نمایم. بویژه آنکه این واژه ی سوخته و نخ نما، مدتی است که خارج از اندازه های بی بعدش مورد استفاده ی "سیاستمداران" و "انقلابیون" دمکرات !!! این گوشه ی جغرافیای گرفتار ِ سیاره ی ما، این "شیر خفته به بیشه ی آسیا" همان "ایران" قرار می گیرد.

همچنین، نیازی نمی بینم، که در مورد "ایجاد چشم اندازی روانکاوانه از بحران و تحول جامعه ما و یا یکایک ما" !!!( وه که شما چه نیاز سترگی در سپهر پیکر خود برای کاوش دیگران دارید) چیزی بگویم.

من علاقه مند بودم وهستم که شما نیز مانند یک انسان غیر متخصص، از خودتان بگوئید. شاید این بیش از هر کار "تخصصی" دیگری، نقشی مشاورانه در زندگی خوانندگان مطالب شما ایفا نماید.

و من سخت بر آنم، که این همان جای سختی است که برای وارد شدن به آن، شهامتی بی نظیر می طلبد.

با مهر و سپاس!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید