رفتن به محتوای اصلی

ایران تلاش برای دگرگونی

ایران تلاش برای دگرگونی

جمهوری اسلامی بقای خود را در طول سی سال گذشته بیش از هر چیز مدیون یکپارچگی نسبی طبقه حاکم بر کشور بوده است. این یکپارچگی اما اکنون از دست رفته است. جمهوری اسلامی از درون ترک برداشته است. هر روز که می گذرد اختلاف بین خودی ها(حاکمان و سردمداران رژیم اسلامی) چهره ای جدید به خود گرفته و هرتظاهرات مرمی بر عمق اختلافات آنها می افزاید. در صورت ادامه این روند، پایان جمهوری اسلامی رقم خواهد خورد. همه نشانه های موجود بر این دلالت دارند که جمهوری اسلامی گام در راه بی بازگشتی گذاشته است، یا باید، پیش از آنکه دیر شود، دست به اصلاحات جدی بزنند و یا سرنوشتی چون سرنوشت رژیم پهلوی پیدا خواهند کرد.

از نقطه نظر تشکیلاتی جمهوری اسلامی هیچگاه یک کلیت بهم پیوسته و ارگانیگ از نوع دولت های مدرن نبوده است. جمهوری اسلامی از بخشهای متفاوتی تشکیل شده که هر یک ساز خود را میزنند و راه خود را میروند. همچنان که اقتصاد ایران کل بهم پیوسته ای را تشکیل نمی دهد، سیاست و سیاست گذاری هم بهم پیوسته و هم آهنگ نیست. اما در چند ماه گذشته یکی از اجزا ساختار دولتی نقشی برجسته پیدا کرده است. از آنجا که در این مدت نقش سپاه پاسدران و بسبج در سرکوب اعتراظات مردمی مهم شده همزمان بر نقش سیاسی آنها نیز افزوده شده است. سپاه پاسداران با داشتن صد و بیست هزار کادر و بسیج با داشتن شصت هزار کادر ثابت و حقوق بگیر و داشتن سیصد هزار عضو خود را برای رویاروییهای گسترده آماده می کنند، اما خود می دانند که در مقابل یک جنبش بزرگ ملی تاب ایستادن نخواهند داشت و همچون خس و خاشاکی طوفان آنها را خواهد برد.

اما قدرت سرکوب جمهوری اسلامی را نباید دست کم گرفت. هنوز ابزارهای سرکوب آن – نیروهای انتظامی، بسیج و سپاه - دست نخورده باقی مانده اند و توانایی سرکوب های وسیع را از دست نداده اند. اگر چه مبارزات مردم دیر یا زود نیروهای سرکوب را متزلزل خواهد ساخت، اما این کار، زمان و مبارزات بیشتری را می طلبد و نباید پیش از موعد به اضمحلال نیروهای سرکوب دلخوش کرد.

اگرچه نیروهای سرکوبگر رژیم همچنان برقرارند، اما مبارزات و اعتراظات مرم آسیبی جدی به بنیاد ایدیولوژیک جمهوری اسلامی وارد کرده است. جمهری اسلامی دیگر نمی تواند ادعا کند که از پشتیبانی همه مردم برخوردار است. نقاب از چهره سرکوبگر و مستبد رژیم اسلامی برداشته شده و زوال ایدیولوژیک آن آغاز گشته است. این زوال هم در عرصه ملی و هم در عرصه بین المللی خود نمایی میکند.

کلنگ پایان جمهوری اسلامی خورده است. اما مبارزات به پایان نرسیده است. ما هنوز در آغاز راهیم. حرکت های خود جوش مردم با تمام نیروی خود راه و سوی مشخصی را پیدا نکرده است. با توجه به اینکه که در شرایط کنونی طرح یک مشی سیاسی از داخل کشور و به دست رهبران سیاسی شناخته شده کار ساده ای نیست، اما بدون مشی روشن و اهداف مشخص مبارزات و مبارزین فرسوده خواهند شد. مبارزات سیاسی نه به مدیریت سیاسی بلکه به رهبری سیاسی نیاز دارند. این سخن که اکنون زمانه دیگری است و برای پیشبرد مبارزات نیازی به رهبری سیاسی نیست، به هیچ عنوان مبنایی در دانش سیاسی ندارد و بیشتر خبر از بی اطلاعی ناقلان چنین اظهاراتی می دهد.

از طرف دیگر مخالفین جمهوری اسلامی نه متحد هستند، نه رهبری واحد دارند، ونه جبهه مشترکی را تشکیل داده اند. آنچه که به نام رهبری جنبش سبز وجود دارد، بیشتر نقشی سمبلیک واخلاقی بازی می کند که تا کنون نه توانایی رهبری مردم را داشته ونه مردم منتظر افکار و نظراتش بوده اند. این رهبری نه مبارزات را سازمان داده، و نه طرحی از آینده مبارزات را ارایه کرده است.

رهبری ولی فقیه

از آنجا که خامنه ای نقشی کلیدی در ساختار دولت اسلامی بازی می کند، فهمیدن نقشهای او از اهمیت وافر برای فهمیدن روند دگرگونیهای سیاسی برخوردار است. متاسفانه تعداد بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران ما به مسایل سیاسی همچون مسایل خانوادگی و شخصی می نگرند. آنها با عطف توجه به وضعیت مالی و تعداد عصاها، چپق ها و پیپ های آقای خامنه ای، و یا با توجه به تعداد اسب ها و خانه ها و قصرهای ایشان تلاش می کنند تا رفتار سیاسی او را فهمیده و روانشناسی سیاسی او را استنباط کنند. متا سفانه رفتار سیاسی استالین، گاندی، رضا شاه، چرچیل، دوگل، نادر شاه افشار و غیره ربط چندانی به تعداد عصا ها، چپق ها، اسبها و قصرهای آنها نداشته است. رفتار سیاسی سیاستمداران را نمی توان به نیازهای خصوصی و روابط خانوادگیشان تقلیل داد. خامنه ای بیش از هر چیز در یک موقعیت سیاسی قرار دارد که ارتباط تنگاتنگی به موقعیت او در ساختار نظام جمهوری اسلامی دارد. رفتار سیاسی خامنه ای بیش از هر چیز متأثر از موقعیت او در ساختار قدرت است.

در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ولی فقیه در رأس هرم قدرت قرار دارد. ایشان تنها فصل الخطاب نیستند، بلکه رأس هرم قدرت هم هستند. همچنان که پیش از او رضا شاه و محمد رضا شاه هم در رأس هرم قدرت بوند.

در نظام های استبدادی آنکه در رأس هرم قدرت قرار دارد در شرایط بسیار معضلی قرار میگیرد. در موقعیت او، چه او بخواهد و چه او نخواهد، آخر سر همه چیز به نام او تمام می شود. وضعیت او و قدرت او دوستان و دشمنان بسیاری را برای او فراهم می آورد. از یک طرف همه زیر دستانش به او نیازمندند و از طرف دیگر او به همه آنها. اگرچه او قدرت خود را مدیون فرمانبری زیردستان است، اما اتکای بیش از اندازه به زیردستان برای او خطر می آفریند. او در صورتی آقا و فصل الخطاب باقی خواهد ماند که زیردستان بیشتر به او وابسته باشند تا او به زیردستان. او موقعیت خود را در صورتی حفظ می تواند کرد که زیر دستان او هیچگاه بر علیه او و تصمیمات او یکدست و یکپارچه نشوند. اختلاف نسبی زیر دستان ضامن قدرت اوست. اوبرای حفظ قدرت باید فصل الخطاب همه آنها باشد. همه راهها باید به او منتهی شوند. در غیر این صورت مردان نیرومند و رقبای سیاسی دیر یا زود او را از میدان به در کرده جای او را خواهند گرفت.

با توجه به همین منطق می توانیم رفتارهای متناقض آقای خامنه ای را توضیح دهیم. اگر او یک روز از احمدی نژاد دفاع می کند، روز دیگر یکی از نزدیکان اقا به احمدی نژاد انتقاد می کند. اگراو یک بار از رفسنجانی فاصله می گیرد، بار دیگر از او دلجویی می کند. او با یکدست پس میزند و با پا پیش می کشد. این رفتار متناقض نه به دلیل خبث ذات است، و نه به دلیل تریاکی بودن و حرف آقا مجتبی را گوش کردن. دلیل این رفتار متناقض منطق قدرت و منطق حفظ آن است. ولی فقیه بازیگر اعلم و اعظم قدرت است.

ادامه بحران

بحران مشروعیت حکومت اسلامی عمیق و ریشه دار شده است. چند ماه گذشته نیز نشان داد که مخالفین جمهوری اسلامی بسیارند. رژیم اسلامی با دخالت در حوزه زندگی خصوصی، با دخالت در پوشاک و رفتار مردم و با دخالت در حوزه موسیقی و فرهنگ مردم دشمنان بسیاری را برای خود آفریده است. استبداد جمهوری اسلامی استبدادی همه جانبه بوده است. این استبداد همه جانبه، بحران مشروعیت همه جانبه ای را به بار آورده است. از سوی دیگر، سرکوب گسترده مردم پس از انتخابات، ماهیت استبدادی رژیم اسلامی را به روشنی به نمایش گذاشت. این سرکوب از آنجا که ناموفق باقی مانده و نتوانسته صدای گامهای مردم را خاموش کند برای رژیم اسلامی بحران آفرین بوده است.

در تقابل با این بحران سه گزینه پیش پای جمهوری اسلامی است:

گزینه نخست: سرکوب گسترده اعتراضات مردم. این گزینه بسیار خطرناک است و می تواند به انقلابی دیگر و سرنگونی کامل جمهوری اسلامی منتهی شود.

گزینه دوم: راه حل میانه. حرکت به سمت سیاست های میانه روانه از نوع سیا ست های رفسنجانی. به نظر نمی رسد که فعلا این گزینه در دستور کار روز قرار داشته باشد.

گزینه سوم: فرسوده کردن تدریجی جنبش اعتراضی. با دستگیری ها و با ترساندن مردم از یک سو، و از سوی دیگر با میدان دادن به چهره های ملایم و سازشکار از قدرت جنبش کاسته شده تا ثبات سیاسی برقرار شود. جمهوری اسلامی اکنون مشغول به آزمایش گزینه سوم است. در صورتی که این گزینه بی اثر باشد، گزینه دوم و یا نخست انتخاب خواهند شد.

اما مشکل دیگر جمهوری اسلامی در امر بحران زدایی اینست که بسیاری از هواداران سینه چاک رژیم اهل نظم و ترتیب نیستند، راه خود را میروند و کار خود را میکنند و برای رژیم اسلامی مشکلات متعددی می آفرینند و دست و پای حکوت اسلامی را در پوست گردو میگذارند . این خود از انسجام سیاسی جمهوری اسلامی می کاهد. و چه بسا که آن را وادار به مانورهای عجیب و غریب میکند (مانند ماجرای کهریزک).

اما فراموش نکنیم که هیچ یک از گزینه های سیا سی بالا در دراز مدت کار ساز نخواهند بود. اگر جنبش دانشجویی در چین فرو کاسته شد، دلیل اصلی آن را باید در رشد مداوم اقتصادی چین بجوییم. جمهوری اسلامی تا آنگاه که نتوانسته است برای جامعه وفور و پیشرفت وبرای جوانها تحصیل و کار مناسب فراهم کند از تنشهای عمیق سیاسی خلاصی نخواهد یافت. اما تجربه های گذشته، دلالت بر توانایی جمهوری اسلامی در امر سازماندهی کار و اقتصاد نمیکنند. سازماندهی اقتصادی و اجتماعی جامعه منتظر برآمدن نیروهای مترقی جامعه میباشد. از هم اکنون باید به این مهم بیندیشیم. سیاست آغاز کار است. بزرگترین و سختترین کارها تازه پس از جمهوری اسلامی آغاز میشوند.

جنبش اعتراضی مردم

جوانان در این جنبش نقش محوری دارند. هفتاد درصد جمعیت ایران زیر سی سال قرار دارد. در میان جوانان نا امیدی و بیکاری و اعتیاد بیداد میکند. بسیاری از روشنفکران ما ویژگی این جنبش را در مسالمت جویی آن و پرهیزاز خشونت آن میدانند. اما در این میان یک مطلب بسیار مهم فراموش میشود. این جنبش بر اساس نیروی جوانان استوار شده است. تمام جنبش هایی که بر اساس نیروهای جوان قرار میگیرند به سرعت میتوانند رادیکالیزه بشوند. این جنبش در صورت اعمال گسترده خشونت از طرف حکومت به سرعت قهر آمیز خواهد شد. جوان بودن جنبش هم نقطه قدرت آن و هم نقطه ضعف آن است.

از سوی دیگر این جنبش با تمام شور و فداکاری آن، هنوز صاحب برنامه و فکر منسجمی نیست. جوانان رو به آینده دارند و برای ساختن آینده باید طرح و فکری منسجم داشت وگرنه تلاشها کم ثمر خواهند بود. رهبری آقایان موسوی و کروبی بیشتر جنبه اخلاقی و انسانی دارد. جنبش جوانان به رهبرانی جوان، نیرومند و فرهیخته نیاز دارد. شاید دیری نپاید که چنین رهبرانی پا به میدان بگذارند.

اگر نسلهای پیشین به علت ایمان کورکورانه به ایدئولوژیهای سیاسی بهایی بسیار گزاف پرداختند، نسل جوان کنونی میتواند به علت گریز از تفکر سیاسی بهایی سنگین بپردازد.

اما این جنبش نه تنها یک جنبش سیاسی است بلکه انقلاب امید است. این جنبش بزرگترین دانشگاه نسل جوان ایران خواهد شد. آنها دوستی، شجاعت و پایداری را در میدان مبارزه و در زندانها خواهند آموخت. جوانان ایران در کارگاه تاریخ آزموده و آبدیده شد ه و آماده ساختن ایران آینده خواهند شد.

سیاست و سیاستمداری در جمهوری اسلامی

اغلب سیاستمداران مهم جمهوری اسلامی در کارگاه انقلاب 1979 شاگردی کرده اند. تجربه جنگ ایران و عراق اگر چه سخت بود اما از ارزش سیاسی چندانی برخوردار نبود. احزاب اسلامی نیز هیچگاه حزب به معنی واقعی نبوده اند. بلکه جماعتی بوده اند که دور هم جمع شده اعلامیه یا بیانیه ای صادر کرده اند و آخر سر نمازی خوانده اند و غذایی خورده اند. ماجرای پروژه نیروگاههای اتمی گواه بر این است که سیاستمداران جمهوری اسلامی دست کمی از بسیاری از همتایان اروپاییشان ندارند، اهل بده بستان هستند و مذاکرات طولانی و کم حاصل، صدور اعلامیه و مانورهای دیپماتیک. در عراق و افغانستان هم هر وقت لازم بوده پشت میز مذاکره نشسته اند و بده و بستان کرده اند. واقع بینی سیاسی سیاستمداران جمهوری اسلامی را نباید دست کم گرفت. اگر لازم باشد باخود شیطان هم پشت میز مذاکره می نشینند. تنها مشکلی که دارند مذاکره مستقیم و علنی با سیاستمداران آمریکایی است، و تنها تابوی سیاسی آنها اسراییل است. متاسفانه بخش بزرگی از اپوزیسیون تصوری خیلی اید ئولوژیک و غیرواقع بینانه از سیاستهای جمهوری اسلامی دارد. واقعیت اما چیز دیگری است. جمهوری اسلامی سی سال تجربه تاریخی و سیاسی را پشت سر دارد، از دل بحران های متعددی گذشته است و علیرغم همه پیشگوییها سرنگون نشده است. سی سال تجربه سیاسی در شرایط همیشه بحرانی خاورمیانه را نباید دست کم گرفت. جمهوری اسلامی تا آنجا که برای یک رژیم مذهبی میسر است خود را با شرایط جهان پیرامونش تطبیق داده است.

اما در مورد سیاست های داخلی با تمام عقب نشینی ها و واقع بینی هایشان سیاستمداران جمهوری اسلامی چندان موفق نبوده اند. در طول این سی سال جامعه ایران تغییرات بسیاری کرده است. مهمترین تغییر در ساخت جمعیتی کشور حاصل شده است. هفتاد درصد جمعیت ایران اکنون زیر سی سال هستند و پس از انقلاب متولد شده اند. ندیدن درست این تغییر ساختاری، و ندیدن نیازهای انبوه جوانان چشم افراسیاب جمهوری اسلامی شده است. جمهوری اسلامی در مورد نسل جوان ایران نه تنها واقع بین نبوده است بلکه کور و کر و لال هم بوده است. امروز نیروی اجتماعی نسل جوان پویایی سیاسی یافته است، خواستار تغییر است و خواستار شرکت در انتخاب سیاستمدارانی شایسته تا کشور به درستی هدایت شود. سیاستمداران جمهوری اسلامی ناتوان از درک نیازهای نسل جوان بوده و هستند. ارتجاع فرهنگی آنها مانع از تماس جدی آنها با نسل جوان ایران بوده است. تغییرات جلوی چشم آنها روی داده است و آنها ندیده اند. آنها پیش از آنکه مشروعیت سیاسی شان از دست برود مشروعیت اجتماعی شان را از دست داده بوده اند.

مسئله نیروگاه های اتمی

مسئله نیروگاه های اتمی یک مسئله ملی است و این مسئله را نباید در چارچوب جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار داد. در اینباره من بیش از هر چیز نظر شما را معطوف به سخنرانی های اکبر اعتماد پایه گذار نیروگاه های اتمی ایران میکنم. یکی از مشکلات اپوزیسیون این است که همه فعالیت های جمهوری اسلامی را مخالف منافع ملی ایران ارزیابی می کند. این درست نیست. باید واقع بین باشیم. باید اپوزیسیون به کارهای درست و نیمه درست جمهوری اسلامی نقدی روا نکند. و از آن مهمتر نباید که به نام مخالفت با جمهوری اسلامی بلند گوی منافع کشورهای قدرتمند جهان بشویم. سیاست خارجی هیچ یک از کشورهای جهان هیچگاه مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر نبوده ونخواهد بود. سیاست خارجی هر کشوری، بطور کلی، مبتنی بر منافع ملی آن کشور است. نامه نگاری به وزارت خارجه این کشور و آن کشور به این امید که در روابطشان با دولت ایران تجدید نظر کنند، بیشتر نشانه ساده دلی نامه نویسان است تا درایت و واقع بینی سیاسی. مخالفت ما با جمهوری اسلامی به معنی موافقت ما با سیاست خارجی کشورهای قدرتمند جهان نیست. برای اپوزیسیون به هیچ وجه شایسته نیست که صدای منافع و مواظع سیاسی دیگر دولت ها بشود.

ریشه این مشکل را من در نفوذ ایدئولوژیک لیبرالیسم در میان فعالین سیاسی میبینم. اعتقاد به لیبرالیسم همچئن اعتقاد به ایدئولوژی های دیگر مانع از شکل گیری اندیشه پویای سیاسی میشود. آنگاه که پاسخ ها از پیش آماده باشند چه نیازی به جستجو و اندیشیدن است. اگرچه لیبرالیسم عناصر شایسته ای از آزادی و آزادی خواهی را در خود دارد، اما در عین حال درکی محدود و کوته بینانه را از جامعه، سیاست و سیاست بین المللی به فعالین سیاسی القاء میکند. جنبش مدنی ایران را نباید محدوود به خواسته های ایدئولوژیک لیبرال پنداشت. این جنبش آزادیخواهانه و ملی است و در ظروف ایدئولوژیک جا نمیگیرد. مسئله نیروگاه های اتمی ایران نه ربطی به لیبرالیسم دارد و نه به اعلامیه جهانی حقوق بشر. بررسی نیروگاه های اتمی را باید از نقطه نظر منافع بلند مدت ملی مورد توجه قرار داد.

(پایان بخش نخست)

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید