رفتن به محتوای اصلی

انحلال جنبش در قدرت بلامنازع رهبری یا انحلال رهبری در جنبش بلامنازع مردم؟

انحلال جنبش در قدرت بلامنازع رهبری یا انحلال رهبری در جنبش بلامنازع مردم؟

در تاریخ سوم نوامبر مقاله ای در سایت ایران گلوبال تحت عنوان " انحلال طلبی برای جنبش سبزاز موضع انقلابیگری " توسط آقای حبیب تبریزیان و در نقد نظرات من در رابطه با جنبش سبز و آقای گنجی درج شده بود که ضمن تشکر از ایشان که به بحث در اینمورد پرداخته اند، لازم میدانم مطالبی را در مورد آن نکات محوری مقاله ی مزبور به نظر خوانندگان برسانم.

آقای تبریزی اظهار داشته اند:

- جنبش سبز امید، چاره ائی ندارد تا براه خود درچهار چوب همین نظام و بر طبق همان قانون اساسی ای که در وفاق با آن موسوی و کروبی خود را کاندید ریاست جمهوریش کرده اند براه قانونگرایانه خود ادامه دهد. جنبش سبز بضاعت اینرا ندارد تا از حمایت بخش نیرومندی از جامعه و معتقدان اصلاح طلب و اصول گرای معتقد به نظام خود را محروم کند.

- بنظر من جنبش سبز مانند هر جنبش دیگری دارای دو بخش است: رهبری و توده مردم. بخش رهبری همانطور که ایشان بدرستی خاطر نشان کرده اند، چاره ای جز این ندارد که در جهارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی پیش رود چرا که در غیر اینصورت آتش آن دامن همه حامیان نظام، منجمله خود آن را نیز می گیرد. ولی این در مورد خود جنبش یعنی توده ی مردمی که به خیابانها آمده اند صدق نمی کند. اندکی توجه به شعارها و سیر تکاملی آنها بالعینه نشان می دهد که خود جنبش، بر خلاف رهبری آن، نه تنها برای آنکه جلو برود، ناچار به فراتر رفتن از چهارچوب نظام است، بلکه هم اکنون نیز عملا در حال چنین گذاری می باشد. اما در مورد مسئله ی بضاعت، باز اگر منظور شما از جنبش سبز، رهبری آنست، درست میفرمائید. این رهبری، بخاطر ماهیت اسلامی و ارتجاعی اش، بضاعت اینکه خود را از اصلاح طلبان و اصول گرایان جدا و از حمایت آنها محروم کند را ندارد. چون در اینصورت به چیزی جز خود تبدیل می شود. همانطور که جنبش مردم نیز برای آنکه پیشتر رود، چاره ای جز گسستن از این دو گروه ارتجاعی - که مانع پیشروی آنند- را ندارد. ولی در مورد بخش سوم، یعنی "بخش نیرومندی از جامعه" حقیقت اینست که رهبری جنبش سبز بخاطر ماهیت ارتجاعی اش، نه تنها بضاعت جدائی و عقب افتادن از نیروی مردم و جنیبش را دارا می باشد، بلکه این امر هم اکنون در حال اتفاق افتادن است و در آینده نیز با عقب افتادن هر چه بیشتر اقایان از شعارهای مردم، این جدائی بیشتر خواهد شد. اینکه آقایان هز از چند گاهی بیرون می آیند و به مردم بخاطر افراط کاری ها یشان کارت قرمز می دهند و بر سر پابندی ی بی کم و کاست خود به نظام قسم می خورند، خود نشان فعال بودن این پروسه ی جدائیست. بالاخره باید چیزی در جریان باشد که آینها دائما می آیند و این توصیه ها را می کنند. آقای تبریزی در جای دیگری می گویند:

- جناب ستوده عزیز! اگر استنتاجات و استدلال شما را در این نوشتار جدی بگیریم یعنی جنبش سبز را منحله اعلام کنیم ...

- باید بگویم که من هیچگاه خواستار انحلال جنبش سبز نبوده ام. آنچه که من گفته ام اینست که، جنبش سبز باید سرخ یا حداقل آبی شود. یعنی از قید و بند شعارهای محافظه کارانه خارج شده، مطالبات توده کارگران و مردم زحمتکش را نیز در بر گیرد تا بموازات محروم شدن از حمایت اصولگرایان و اصلاح طلبان از حمایت توده ی مردم جنوب شهر بر خوردار و به جنبشی با قدرت ده ها برابر تبدیل گردد. باز هم اظهار کرده بودید:

- حذف موسوی و کروبی از این جنبش یعنی میدان دادن به رهبری متکثری که این جنبش را صد پاره کرده و همان وضع پیش از انتخابات را بر جنبش اعتراضی چیره کند، یعنی سپردن رهبری جنبش ضد کودتا به صدها فرقه ی سیاسی و در کنار آنها ده ها رهبری اطلاعات ساخته ائی که بسادگی، خود میدان دار این جنبش شده و آن را به مسلخ خواهند کشاند.

از شقِ خود ساخته ی "رهبریِ ساخته ی دست وزارت اطلاعات" که فکر کنم آنرا قثط برای ترساندن خوانندگان از جدائی از رهبری آورده اید که بگذریم، دقیقا درست گفته اید، بشرط آنکه بجای "رهبری متکثر" از عبارت "رهیری جمعی" استفاده کنید. به چند دلیل: اول آنکه رهبری جمعی دلیل بلوغ سیاسی و فرهنگی جامعه است. رهبری فردی، آنهم از نوع کاریسماتیک و مورد علاقه ی شما، به جامعه ی قرون وسطائی که ذکر آن در انجیل، بصورت مسیح بمثابه ی چوپان و مردم بمثابه گله ی نادان و دنباله روی او رفته است، تعلق دارد. تاریخ ما پر از نمونه های رهبران فردی و خیانت آنها به مردم می باشد. مگر انقلاب 57 نمونه ی بارز آن نبود. مگر همین نفوذ کاریسماتیک خمینی نبود که پس از انقلاب هر فرمانی می داد، از قتل عام کمونیستها گرفته تا حکم اجباری حجاب، بستن دانشگاه ها و لانه های باصطلاع فساد، توسط توده های نادان و بی اراده ی پیرو او به آنی به مرحله ی اجرا در می آمد؟ ما اگر یک درس هم از انقلاب مزبور و سی سال رنج و فلاکتی که بخاطر آن کشیدیم گرفته باشیم، این درس چیزی جز این نیست که ما دیگر رهبر کاریسماتیک، رهبری که او تصمیم می گیرد و مردم اجرا می کنند را- که در عمل چیزی جز همان ولایت فقیه منتها از نوع سکولار آن نمیباشد، نمی خواهیم. آقای تبریزی عزیز، اگر واقعتش را بخواهید من هر بار که شعار یا حسین میر حسین را می شنوم تنم شروع به لرزیدن و وحشت از این میکند که اگر ما همینجا جلوی کاریسماتیک شدن این آقا را نگیریم، فردا، وقتی که ایشان آن چیزی شد که نباید بشود، دیگر برای جلوی وی ایستادن خیلی دیر خواهد بود. دوست عزیز، چشمایتان را باز کنید و از تاریخ درس بگیرید. تراژدی در بار دوم مضحکه ای بیش نخواهد بود و آنوقت ما چاره ای نداریم که به ریش خودمان و حماقتی که دوبار مرتکب شده ایم بخندیم. بنابراین، بله من معتقدم که بالعکس ما باید با تمام نیرو جلوی کاریسماتیک شدن او و هر رهبر دیگری را بگیریم. چگونه؟ ، با انتقاد بی پروا و صریح از اندیشه ها و عملکرهای غلط او و در نهایت جایگزین کردن رهبری جمعی بجای رهبری فردی. بنظر من این سنت توسل به قدرتِ فردی ی رهبری و منحل کردن قدرت جنبش در قدرت یک فرد است که انحلال طلبی بشمار میرود و نه سنت نقد کج فکری و انحرافات رهبری، چیزی که بالعکس، مانعِ به بیراهه رفتن جنبش و تقویت آن می شود. من نمی فهمم که چرا رفرمیستها و لیبرال ها همیشه خلاف مدعیات خود عمل می کنند: برای پلورالیسم و تکثر گرائی سینه چاک می دهند و کمونیستها را متهم به نقض آن می نمایند، ولی پای عمل که میرسد خودشان وحدت یکدست و غیرانتقادی را بر وحدت متکثر ترجیح میدهند؛ صحبت از تقویت نهادها و سازمانهای مدنی (شما هم کرده اید) برای ایجاد بالانس قدرت و جلوگیری از قدرت گیری فردی در نظام دمکراسی می کنند، ولی په یای رهبری جنبش که میرسند برای ایجاد رهبری فردی پرقدرت و کاریستماتیک تبلیغ می کنند. ایا شما نمیدانید که رهبری کاریسماتیکِ فردی و پر قدرت در قبل از انقلاب معنایی جز دیکتاتوری خانمان برانداز فردیِ در پس انقلاب ندارد؟؛ یا خود را هوادار دمکراسی و اصل آزادی بیان می دانند میدانند ولی از سیاست "لطفا برای رعایت وحدت تا اطلاع ثانوی خفقان بگیرید" را توصیه می نمایند. بله آقای تبریزی، بگذارید جنبش با همین رهبری لنگان لنگان هم که شده پیش رود، چون بقول شما با این جو خفقان امکان برآمدن چیزی برای جایگزین شدن آن وجود ندارد. بگذارید ما هم برای آگاه نمودن مردم به ماهیت رهبری کار افشاگرانه ی خود را ادامه دهیم. بزودی زنجیرهای قدرت حاکمیت سست می شوند. آنوقت می بینید که چگونه مردم شروع به سازمان دادن خود می کنند و سازمانهای توده ای از در دیوار شروع به روئیدن می کنند: شورای کارگرانِ ... شوران کارمندانِ .... شوران دانشجویان، سازمان زنانِ کمیته ی همجنس گرایانِ ... سازمان مادرانِ جان باختگانِ ... و اگر ما اکنون، اکنون که هنوز فرصت داریم به مردم اگاهی دهیم، نه آنزمان که رهبر کاریسماتیک شما بوجود آمده و فرمان قتل عام منتقدین و سرکوب همه را صادر کرده، ، آنوقت وقتی این سارمانهای توده ای بوجود آمدند،و این آگاهی ها مانع گرایش آنها به این یا آن رهبر مرتجع یا سازشکار شدند، آنوقت من و شما آنچه را که کاشته ایم درو می کنیم و میبینیم که چگونه این سازمانها با هم متحد شده اگر هم نتوانند یک رهبری جمعی واحد را بوجود آورده و قدرت دولتی را تصرف کرده، نظام جمعی ی شورائی را جایگزین نظام مطلقه ی فردی کنونی نمایند، حداقل و حتما بصورت قدرت دوگانه در برابر رهبر کاریسماتیک مورد علاقه ی شما و آقای منتظری، ولایت فقیه آن، می ایستند و بدون رضایت مردم، اجازه ی آب خوردن هم به آن نمی دهند، چه رسد به حکومت کردن. این آن راهیست که من و امثال من و هر کسی که در پی ارتقاء جنبش، و نه کرنش در برابر آنست، دنبال و بخاطر آن مبارزه می کند. نگوئید نمی شود. در انقلاب قبلی دیدید که چگونه همینکه زیر فشار جنبش توده ای زنجیر های قدرت دیکتاتوری شاه سست شد، شوراها و سازمانها مردمی همه جا بوجود آمدند و یکی دوگام هم در جهت یکی شدن برداشتند، ولی به خاطر بی تجربگی و بخاطر اینکه بسیاری از آنها در فقدان کار افاشاگرانه ی قبلی از اپوزیسیون اسلامی، تماما یا بخشا اسلامی شده، حاضر به ایستادن در برابر دولت اسلامی نشدند، کارشان به جائی نرسید، و این چیزیست که اینبار با جلوگیری از پیدایش رهبران کاریسماتیک نباید بگذاریم تکرار شود. بنابراین، باز هم می گویم، نگوئید شدنی نیست. هیچ کاری نشدنی نیست. تاریخ هم که مطمئنا شما از آن مطلع هستید اینرا نشان داده است. در جای دیگر از مقاله تان اظهار کرده اید:

- جناب ستوده! شما با تقلیل نقش رهبری جنبش سبز کاری جز تبلیغ انحلال این جنبش نمیکنید.

- فکر کنم اکنون دیگر متوجه شده باشید که افشای ماهیت ارتجاعی رهبری یا بقول شما تقلیل رهبری جنبش سبز، نه تنها به معنی ی تضعیف و انحلال خود جنبش نیست، بلکه بالعکس، تقویت آن را بهمراه می آورد. زیرا اگر قبول داشته باشید که رهبری ی جنبش سبز با تاکیدی که بر ضرورت حفظ نظام اسلامی و نظام ولایت فقیه دارد، سعی در به بیراهه بردن جنبش را دارد. بنابراین، باید قبول کنید که تضعیف و افشای این رهبری وظیفه ی هر فرد مترقی و شرط ضروری نجات جنبش از برده شدنش به سراب یک نظام اسلامی و ولایت فقیهِ دیگر است. در جای دیگر گفته اید:

- هروقت نیروهای چپ ایران توانستند آن طبقه ائی را که مدعی نمایندگی اش هستند یعنی طبقه کار گر را سازمان داده و به عرصه پیکار بکشند و هر گاه اولترا ناسیونالیستهای سلطنت طلب ما توانستند بورژوازی مدرن و بخشهای اجتماعی آنرا در در دستگاه دولتی ، خصوصی، نظامی و انتظامی در دفاع از جنبش مردمی بمیدان کشند و هرگاه فدرالیستهای ما توانستند بخشهای غیر فارس را با مطالبات قومیشان به صحنه آورند، آنگاه و فقط آنگاه، شما و سایر مدعیان میتوانید نقش موسوی و کروبی را انکار و بجای آنها از بدیل پیکر گرفته مفروض خود سخن بمیان آورید.

آقای تبریزی عزیز، باید بگویم که به میدان آمدن طبقه ی کارگر و سایر نیروهای مردمی که از آن نام برده اید، اساسا نه کار چپ و کمونیستها و نه هیچ نیروی دیگر است. شما حتما اطلاع دارید که جنبش ها نه بدرخواست احزاب و گروهها و در نتیجه ی فعالیت آنها، بلکه به دلایل و شرایط درونی خودشان است که به حرکت در می آیند. نقش احزاب در بهترین حالت شکل و جهت دادن به این نیروی بحرکت در آمده است. یکی از وسائل اینکار افشای رهبران ارتجاعی و غیر کارگری ی ذی نفوذ در این جنبشها و حفظ استقلال طبقاتی آنها از اینطریق است، و این دقیقا همان کاریست که من و امثال من، خستگی ناپذیر، از طریق افشای رهبران مرتجعی چون موسوی و کروبی انجام می دهیم. بنظر من هر کسی که اینکار را نکند، در هر درجه و مقامی که باشد، مرتکب همان خیانتی نسبت به مردم می شود که بخش بزرگی از چپ ها و نیروهای مترقی ی ما با سکوت در برابر خمینی در انقلاب گذشته، از روی بی خبری، مرتکب شدند. خیانتی که شما ناآگاهانه، دوباره ما را به ارتکاب به آن فرا می خوانید. بعلاوه، اگر جنبش سبز در چهارچوب طبقات متوسط باقی مانده، جنبش های کارگری و ملی به آن نپیوسته اند، حداقل یکی از دلایل آن رهبری ارتجاعی و اصلاح طلب انست. توده ی مردم همواره بخاطر نیازهای عملی شان است که به حرکت در می آیند. شما بمن بگوئید که اقای موسوی و کروبی تا کنون کدام یک از مطالبات طبقه کارگر، حتی مطالبات حد اقل و فوری آن مانند حق تشکل، افزایش مزد، و ... یا مطالبات ملی ی ملت های تحت ستم را در دستور کار خود گذاشته که شما انتظار دارید آنها به جنبش سبز بپیوندند. شما کنار زدن موسوی و کروبی را مشروط به آمدن طبقه کارگر و جنبش اقلیتها به میدان می کنید، در حالیکه باید آمدن طبقه ی کارگر و اقلیتها را مشروط به کنار رفتن آنها از رهبری جنبش سبز و سرخ شدن یا حداقل آبی شدن آن بکنید. بنابراین، می بینید که این سیاست شما در تائید رهبری سبز است که آنرا از حمایت "بخش نیرومندی از جامعه" محروم می سازد، نه سیاست امثال من. ملاحظه می کنید که در نوشته شما چگونه حقایق وارونه جلوه داده شده اند؟ مرا که رهبری جنبش سبز و محدودیت شعارها و درخواست های آنرا بعنوان مانعی بر سر پیوستن طبقه ی کارگر و نیروهای مردمی دیگر به آن مورد نقد قرار می دهم، مخالف نیرومند شدن جنبش قلمداد می کنید، و خود را که با تاکید بر حفظ وضع موجود عدم پیوستن اقشار محروم جامعه را به جنبش تداوم می بخشید، به قهرمان دلسوزی برای جنبش تیدیل می کنید.

با اینحال، اگر دغدغه ی من و شما تقویت جنبش از طریق پیوستن طبقات محروم به آنست، ولی هر کس امروز می داند که دغدغه ی موسوی تقویت جنبش سبز از طریق پیوستن اصول گرایان و نه طبقه کارگر به آنست. اگر غیر از این بود یکبار هم شده در بیانیه هایش از مطالبه کارگران و نه مثل همیشه از وفاداری به نظام ولایت فقیه مورد علاقه ی اصول گرایان سخن می گفت.

تازه، کمونیستها و فدرلالیستها اگر هم بتوانند توده های مورد ادعای خود را به میدان بیاورند، مثل امثال حزب توده آنقدر احمق و نادان نیستند که طبقه کارگر و ملیتها را نه زیر پرچم مطالبات خود آنها، بلکه برای حمایت از موسوی و حکومت اسلامی ی مورد مطالبه ی وی و اصول گرایان، بمیدان آورده و باین طریق مقدمات قتل عام بعدی خود را فراهم نمایند. آنها اینکار را با طرح مطالبات خود آنها، یعنی از طریق راه اندازی جنبش مستقل کارگران و اقلیتهای ملی عملی می کنند، و آنوقت دیگر نیازی به آقای موسوی و جنبش سبز و پیوستن به آن ندارند. باز شما گفته اید:

- من بعید نمیدانم که بعلت انسداد فضای سیاسی و اجتماعی، مردم و جوانان ما ممکن است مجبور شوند برای سازمان یابی خود دو باره به تکایا و جلسات قرائت قران و حتی دستجات و هیت های عزاداری روی بیاورند.

- بله، من فکر می کنم دست بر قضا، اینجا هم مثل جاهای دیگر درست می گوئید. البته، بشرط آنکه ما همه به توصیه های شما عمل نمائیم. و آخرین حکمی که در مقاله ی خود داده اید اینست که:

- فقط و فقط در صورت اقتدار کاریسماتیک بلامنازع رهبری کنونی جنبش است که میتوان در توده های میلیونی مردم اعتماد به حرکت وسیع و قاطع را بوجود آورد.

من همیشه شنیده و خوانده بودم که علت عدم حرکت توده های مردم برای سرنگونی رژیم های دیکتاتوری، عدم باور و اعتماد آنان به قدرت خویش است، و حالا تعجب می کنم که از زبان شما و برای اولین بار عکس آنرا می شنوم: اینکه برای تقویت اعتماد مردم به قدرت خودشان باید بر اعتقاد آنها به قدرت رهبری و تقویت قدرت این رهبری کوشید. این حرف شما مثل اینست که دکتر روانشناس به پدری که فرزندش را بخاطر بیماری عدم باور به خود (Low self esteem ) نزد وی برده است بگوید که شما برای رفع این مشکل باید قدرت بلامنازع خود را بالا ببرید.

در ضمن فکر می کنم شما از روی سهل انگاری کلمات و عبارات گاها خطرناکی را بکار برده اید که احتمالا خودتان هم به آنها باور ندارید، جه رسد به منِ بزعم شما انقلابی. منظورم عبارت "اقتدار بلامنازع رهبری" است. می گویم احتمالا خودتان هم به آن باور ندارید چون این نوع مفاهیم از جمله مفاهیم مورد استفاده ی ادبیات اسلامی و جزب الهی است. میدانید معنای آن چیست؟ دیکتاتوری. چون در همه ی فرهنگهایِ لغت، در معنای کلمه ی دیکتاتور نوشته شده است، دیکتاتور کسی است که قدرت او بلامنازع است، یعنی کسی نمیتواند با او به نزاع بپردازد و از او ایراد بگیرد. فکر نمیکنم شما در پی چنین رهبری باشید. رهبری که قدرت او بلامنازع باشد. امیدوارم که اینطور نباشد.

6 نوامبر 2009

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید