رفتن به محتوای اصلی

گفتگوی ویژه با آیت الله بابا طاهرعریان (ادبی سیاسی)

گفتگوی ویژه با آیت الله بابا طاهرعریان (ادبی سیاسی)

این مصاحبه ویژه به دو دلیل از طریق ماهواره متا فیزیکی با بابا طاهر عریان که یکی از شاعران صوفی و عارف مسلک ایرانی وبه گفته ای فقیه نیز بوده است، انجام شده است. نخستین دلیل؛ بهره گیری از کلمه سبز رنگ در یکی از اشعار وی می باشد و دو دیگر درگیری جدید فقهی سیاسی بین آیت الله کروبی لرستانی وآیت الله نوری همدانی همدانی در باره وقایع جنبش سبز انجام گرفته استلُرها مردمانی جنگی، دلیر و رُک گو و همدانی ها نیزبه هوشیاری و زیرکی همه دانی مشهورند. حکیم ابوالحسن بنی صدر نیز همدانی است و تلویحا در پاریس گفته است که؛ ما می خواستیم انقلاب در اسلام کنیم نه انقلاب اسلامی!؟.

اشاره:

جهت اطلاع خوانندگان جوان: بابا طاهرعریان از شعرای قرن چهارم هجری (حدود هزارسال پیش) می باشد. نامبرده شاعری صاحبدل عارف و آزاده و فقیهی دانشمند قبل از مولوی بوده است. چون به مادّیات این جهانی ( سکولوم) وعالم ظاهر دلبستگی نداشته شهرت " عریان " یعنی لخت و عور و بی چیز یافته و عنوان بابا ( پاپا، پدر، پیر و پاپ؟) نیز به معناى مرشد و شيخ و رهبر فرقه ى صوفى ها ست که به او داده اند. اشعار دو بیتی او به گویش " لری " که شبیه به فارسی دری است بسیار مشهور و بزبانهای مختلف نیز ترجمه شده است. وی در استان همدان در پای کوه الوند (در کتیبه هخامنشی: هگمتان یا اگباتان) بدنیا آمده و آرامگاه او نیز در همان جا است. استان لرستان و همدان درغرب ایران و همسایه می باشند.

متن گفتگو: (آقای بابا طاهر در صورتی حاظر به مصاحبه شدند که پاسخ هایشان فقط به سبک اشعار خودشان باشد و تفسیر با خوانندگان!).

پستچی: آقای بابا از اینکه شما را از خواب بیدار کردیم پوزش می طلبیم. شما در یکی از اشعارتان گفته اید:( وگر شو شُد که ما جانم بسوزد، گریبان تا به دامانم بسوزد، برای خاطر یک " سبزرنگی " همی ترسم که ایمونم بسوزد). ازکلمه " سبزرنگ " چه بر داشتی می توان داشت؟

بابا : گفتم که: ( هر آنکس عاشق است از جان نترسد، عاشق از کنده وزندان نترسد، دل عاشق بُود گرگ گرسنه، که گرگ از هی هی چوپان نترسد)!؟

پستچی: می توان اینطور فهمید که عاشقی همان سبز رنگی است و دل سبز رنگ ها نباید از هی هی کسی که خود را چوپان (علی؟) می داند بترسند؟

بابا: همینطور است واصولا (عزیزان ما گرفتار دو دردیم، یکی بد نقشی و دیگر که فردیم!، گهی همچون پلنگ تیر خورده، گهی چون شیر در نخجیر خفته!).

پستچی: رابطه ومشگل این آقای لرستانی (کروبی) را با آن آیت الله همدانی چگونه توصیف می کنید؟

بابا: ( عزیزا مردی از نا مرد نایی، فغان و ناله از بیدرد نایی، حقیت بشنو از پوُر فریدون، که شعله از تنور سرد نایی!).

پستچی: اگر آن که خود را چوپان می داند خود را به آن " الله " وصل کرد چه باید کرد؟

بابا: (الهی ای فلک چون ما زبون شی، دلت همچون دل مو غرق خون شی، اگر یک لحظه ام بی غم بینی، یقین دونم کزین غم سرنگون شی!؟)

پستچی: شما از غم صحبت می کنید؟. منظورتان گویا غم عشق بوسه یار است!؟ زیرا گفته اید که: (شب تاراست و گرگان مى زنند ميش، دو زلفونت، حمايل كن بيا پيش، از آن كنج لبت، بوسى به من ده، بگو راه خدا، دادم به درويش!).

بابا: درست فهمیدید. من میدیدم که خیلی ها جان ومال و سرمایه شان را در راه " الله " فدا می کنند و به این شیخ و آن زاهد مکّار می دهند. چون اهل مادّیات نیستم، گفتم اقلا بوسه ای هم در راه الله به من دهید!.

پستچی: چرا مردمان گرفتار این درد و رنج شده اند؟

بابا: ( اگر دستم رسد بر چرخ گردون ،از او پرسم كه اين چند است و آن چون، يكى را داده اى صد گونه نعمت، يكى را قرص جو آلوده در خون!).

پستچی: چه باید کرد؟

بابا: ز دست ديده و دل هر دو فرياد، هر آن چه ديده بيند، دل كند ياد، بسازم خنجرى نيشش ز پوﻻد، زنم بر ديده، تا دل گردد آزاد!).

پستچی: آزادی با خنجر؟

متاسفانه بابا از درد خستگی گویا دو باره به خواب رفتند و ارتباط قطع شد!؟

ppostchy@gmail.com

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید