در ارتباط با مذاکرات هستهای ایران و غرب، میتوان سال ۲۰۱۴ را سال "مهلتهای از دست رفته" نامید اما این سال در عین حال، سال دستاوردهای مهمی بود.
از دست دادن مهلتها در هر مذاکرهای میتواند یک شکست مهلک باشد. اما در مورد مذاکرات سال گذشته ایران این امر صادق نبود؛ نه در مورد مهلت ماه ژوئیه و نه مهلت ماه نوامبر. انقضای هر دو مهلت از پیش تعیین شده در مذاکرات سال گذشته بدون ایجاد فضای رنجش عمومی اتفاق افتاد و هیچ یک از طرفهای مذاکره سعی نکرد طرف مقابل و مذاکرهکنندگان دیگر را به عنوان عامل انقضای مهلت، محکوم کند.
تا ماه اوت گذشته ایران به ۱۶ درخواست آژانس بینالمللی هستهای پاسخهای سازندهای داد که موجب شد این تحقیقات پیشرفت خوبی داشته باشد. اما از آگوست به بعد روند تحقیقات به بنبست رسید به دلیل دو درخواست آخر آژانس در ارتباط با ادعاهایی در مورد برنامه هستهای ایران که این کشور آنها را رد میکند. رفع این مشکل بر عهده طرف ایرانی است و آنها میتوانند با ارائه پاسخهای دقیق خود در مورد چرایی رد شواهد مربوط به دو ادعای آخر طرح شده از سوی آژانس، این تحقیقات را از بنبست بیرون بیاورند.
چیزی که اتفاق افتاد درست برخلاف این بود و در هر دو مورد، طرفهای مذاکره در زمان مناسبی پیش از سررسیدن مهلتها، فهمیدند که امکان به نتیجه رساندن مذاکرات وجود ندارد و به نظر میرسد بدون دردسر چندانی بر سر تمدید مهلت ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳ برای "طرح اقدام مشترک" به توافق قانعکنندهای رسیدند.
اما پیش از اینکه سراغ دستاوردهای سال گذشته برویم باید این را تایید کنیم که اطلاعات بسیار کمی در مورد این مذاکرات به بیرون از اتاق مذاکره درز پیدا کرده و همین موضوع خودش موجب ستایش سطح بالای برگزاری مذاکرات به شکل محرمانه بوده است.
اطلاعاتی که از مذاکرات وجود دارد، نشان میدهد این موضوع در روند مذاکرات به رسمیت شناخته شد که: یک توافق جامع نباید فقط بر اساس بندهای معاهده منع گسترش سلاحهای اتمی استوار باشد بلکه باید طرف ایرانی را هم قادر سازد تا بر بیاعتمادی خود به دلیل "سیاست پنهانکاری" (این عین عبارتی است که محمد البرادعی، برنده جایزه صلح نوبل به کار برده) بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۳ غلبه کند.
به رسمیت شناخته شدن موضوع فوق باعث شد طرفهای مذاکره، اختلافهای خود را محدودتر کنند. این اختلافها هم شامل به رسمیت شناخته شدن صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی بود و هم شامل ایجاد تغییرات فنی در برنامه هستهای این کشور. علاوه بر اینها، آمریکا هم از پافشاری برای ایجاد محدودیت در مورد برنامه موشکی ایران در قالب مذاکرات هستهای دست برداشت.
کلید اصلی برای کم کردن اختلافها در مورد غنیسازی اورانیوم در برنامه هستهای ایران به مفهومی مربوط میشود که از آن به عنوان "نیازهای عملی" یاد میکنند. معنی ساده "نیازهای عملی" این است که ایران در صورتی میتواند در مورد صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود دست به اعتمادسازی بزند که فقط به انداره نیاز سوخت رآکتورهای اتمی خود، اورانیوم غنیشده تولید کند.
کلید اصلی برای کم کردن اختلافها در مورد غنیسازی اورانیوم در برنامه هستهای ایران به مفهومی مربوط میشود که از آن به عنوان "نیازهای عملی" یاد میکنند. معنی ساده "نیازهای عملی" این است که ایران در صورتی میتواند در مورد صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود دست به اعتمادسازی بزند که فقط به انداره نیاز سوخت رآکتورهای اتمی خود، اورانیوم غنیشده تولید کند.
از آنجایی که بیشتر راکتورهای فعلی ایران، یا راکتورهایی که برای آنها برنامهریزی کرده است، میتوانند به شکل بهتری به وسیله تامین کنندگان خارجی راکتورها (بر اساس معیار جهانی) به کار خود ادامه دهند، پس ایران میتواند توسعه توان غنیسازی خود را تا زمانی به تعویق بیندازد که راکتورهای نسل بعدی این کشور که از داخل خود ایران تغذیه خواهند شد به مرحله تکمیل برسند.
البته در مورد غنیسازی اورانیوم اختلافهایی هم وجود دارد که هنوز بر طرف نشده است. این موضوع که تفاهم کمتری در مورد آن وجود دارد و از آن با نام "نقطه فرار" یا "زمان گریز" یاد میشود به این دیدگاه مربوط است که یک توافق جامع باید ایران را در شرایطی نگه دارد که توانایی اندکی برای غنیسازی داشته باشد تا هیچ رهبری در ایران نتواند ـ در ضدیت با قرار داد منع گسترش سلاحهای هستهای ـ حتی به این فکر کند که از توانایی خود برای تولید سوخت مورد نیاز برای سلاحهای هستهای استفاده کند.
تقریبا برای تمام ناظران بیطرف مذاکرات مسلم است که مذاکرهکنندگان ایرانی به دلیل در نظر گرفتن وقار ملی خود نمیتوانند با کاهش تعداد سانتریفیوژها به اندازهای موافقت کنند که خواستهای حداکثری طرف دیگر را تامین کند. اما رهبران آمریکا برای مواجه شدن با این موضوع شاید به سمت ارائه تفسیری منطقیتر از این مفهوم حرکت کرده باشند و مذاکرهکنندگان ایرانی هم شاید راهی یافتهاند که از طریق آن بتواند مدت زمان رسیدن به نقطه فرار را آنقدر طولانی کنند که دیگر نیازی برای کاهش تعداد سانتریفیوژهای فعال خود نداشته باشند.
درک این مطلب هم ساده است که طرف ایرانی میخواهد به توافقی برسد که بر اساس آن، دولتهای بعدی در آمریکا نتوانند دوباره تحریمها به جای خود برگردانند. این عوامل میتواند تاثیر قابل توجهی بر تمایل بانکداران و سرمایهگذاران غربی برای ورود دوباره به ایران داشته باشد.
از سوی دیگر ایران به موازات انجام گفتوگوهای هستهای، همکاری خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را افزایش داده است تا بتواند پرونده تحقیقات این آژانس را در مورد فعالیتهایی ببندد که ادعا میشود در سالهای اجرای "سیاست پنهانکاری" صورت گرفته است.
تا ماه اوت گذشته ایران به ۱۶ درخواست آژانس بینالمللی هستهای پاسخهای سازندهای داد که موجب شد این تحقیقات پیشرفت خوبی داشته باشد. اما از آگوست به بعد روند تحقیقات به بنبست رسید به دلیل دو درخواست آخر آژانس در ارتباط با ادعاهایی در مورد برنامه هستهای ایران که این کشور آنها را رد میکند.
رفع این مشکل بر عهده طرف ایرانی است و آنها میتوانند با ارائه پاسخهای دقیق خود در مورد چرایی رد شواهد مربوط به دو ادعای آخر طرح شده از سوی آژانس، این تحقیقات را از بنبست بیرون بیاورند. آژانس بینالمللی انرژی اتمی هنوز منتظر چنین پاسخی است.
اگر دولت فعلی ایالات متحده بخواهد در سال ۲۰۱۵ به توافقی جامع با ایران دست پیدا کند، اختلافهای باقی مانده در مورد معیارهای اعتمادسازی قابل رفع است. تحلیلی که به تازگی از سوی گرث پورتر نویسنده کتاب بحران مصنوع، منتشر شده این سوال را مطرح میکند که آیا اصلا چنین خواست سیاسیای از جانب آمریکا وجود دارد یا خیر. پورتر در آن مقاله عنوان میکند که احتمالا مشاوران اوباما به او فشار میآورند تا با تمدید مهلت طرح اقدام مشترک موافقت کند تا به این ترتیب رسیدن به توافق جامع را به تعویق بیندازد که باید از طرف کنگره، اسرائیل و عربستان سعودی هم مورد پذیرش قرار بگیرد.
احتمالا دلیل اصلی از دست رفتن مهلت پایان مذاکرات در ماه نوامبر سال گذشته به همین تحریمهای اولیه و ثانویه آمریکا مربوط باشد. به نظر میرسد پیشنهاد طرف آمریکایی این بود که به جای بردن قوانین تازه به کنگره برای لغو تحریمهای قبلی، بار تحریمها را با استفاده از قدرت اجرایی ریاست جمهوری، برای ایران سبکتر کند.
تقریبا این اطمینان وجود دارد که گروه خاصی از مشاوران اوباما به چنین راه حلی عقیده دارند، چرا که این روند مورد پسند اسرائیل هم خواهد بود که ترجیح میدهد منازعه اتمی ایران تا ابد ادامه پیدا کند، یا دستکم تا زمانی که ایران اسرائیل را به رسمیت بشناسد ـ چیزی که اسرائیل به شدت مشتاق آن است. اما هنوز متقاعد نشدهام که این گروه از مشاوران اوباما میتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند. چرا که برای گروهی از دولتمردان آمریکایی واضح است که ایران تمایل ندارد به طولانی شدن نامعین شرایط موجود تحت لوای طرح اقدام مشترک تن بدهد.
در شرایط فعلی سوال اینجاست که اختلافهای موجود در روند اعتمادسازی چطور برطرف خواهند شد؟ طولانیتر کردن زمان رسیدن به "نقطه فرار" که قبلا درباره آن توضیح داده شد و تنظیم ظرفیت غنیسازی ایران در آینده بر اساس "نیازهای عملی" میتواند فاصله موجود درباره غنیسازی را بین طرفهای مذاکره از بین ببرد. ضمن اینکه تجددنظر درباره برخی از طراحیهای انجام شده برای رآکتور آبسنگین اراک ـ به شکلی که آن را تا حد بیشتری به تولیدکننده ایزوتوپهای دارویی تبدیل کند ـ میتواند زمینههای قانع شدن آمریکا را در این مورد به وجود بیاورد که نیازی به نگرانی در مورد توان تولید پلوتونیوم در این رآکتور نیست.
نگرانی اصلی در مورد روند این گفتوگوها به محدودیتهایی مربوط میشود که آمریکا در سالهای اخیر برای تجارت و سرمایهگذاری در ایران وضع کرده است. به نظر میرسد دلیل اصلی از دست رفتن مهلت پایان مذاکرات در ماه نوامبر سال گذشته به همین تحریمهای اولیه و ثانویه آمریکا مربوط باشد.
دستیابی به نتیجه به افراد تصمیمگیرنده در عالیترین مراتب دولت آمریکا بستگی دارد که هیچ راهی برای پیشبینی تصمیم آنها وجود ندارد. پیشبینی رو در رویی کنگره آمریکا و دولت این کشور هم کار دشواری خواهد بود اگر دولت آمریکا تصمیم بگیرد در مسیر رسیدن به یک راه حل و مقابله با مخالفتهای موجود، حرکت کند.
به نظر میرسد پیشنهاد طرف آمریکایی این بود که به جای بردن قوانین تازه به کنگره برای لغو تحریمهای قبلی، بار تحریمها را با استفاده از قدرت اجرایی ریاست جمهوری، برای ایران سبکتر کند. خیلی ساده میشود فهمید چرا طرف آمریکایی تمایلی ندارد به روند قانونی برای تغییر دادن تحریمها وارد شود؛ روندی که نیازمند تصمیمگیری و توافق قانونگذارانی است که از جریانهای مخالف ایران تاثیر میگیرند.
اما در عین حال درک این مطلب هم ساده است که طرف ایرانی میخواهد به توافقی برسد که بر اساس آن، دولتهای بعدی در آمریکا نتوانند دوباره تحریمها به جای خود برگردانند. این عوامل میتواند تاثیر قابل توجهی بر تمایل بانکداران و سرمایهگذاران غربی برای ورود دوباره به ایران داشته باشد.
یک راه برای رفع این مشکل این است که در توافق جامع نهایی، یک بند در نظر گرفته شود که بر اساس آن دولت آمریکا بتواند با استفاده از حمایت افکار عمومی و همسو با دیدگاه متحدان خود، قوانین موجود در مورد تحریمهای ایران را تغییر بدهد.
و اما آخرین مشکل به موضوع پرونده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی و سوالهای بیپاسخ در آن مربوط میشود که پیش از این در مورد آنها توضیح دادم. البته این موضوع به طور رسمی به روند مذاکرات ایران با آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و چین مرتبط نیست. اما در عمل، اگر آژانس از روند همکاری و پاسخگویی ایران رضایت کامل نداشته باشد، برای آمریکا و اتحادیه اروپا از نظر سیاسی دشوار خواهد بود که به یک توافق جامع با ایران برسند.
یکی از راههای برون رفت از این بنبست این است که آژانس اعلام کند برخی از شواهدی که بر اساس آنها خواستار همکاری ایران شده بود، دیگر موضوعیت ندارند. از طرف دیگر ایران هم باید امکان دسترسی آژانس به سایتهایی را به وجود بیاورد که تا الان مانع از ورود بازرسان به آنها شده است.
*******
از سال ۲۰۰۵ که بریتانیا، فرانسه و آمریکا به دلیل قضاوت در مورد نیات برنامه هستهای ایران نتوانستند از امکان به وجود آمده برای رسیدن به توافقی معقول استفاده کنند، ۱۰ سال میگذرد و در این مدت هیچ وقت طرفهای مذاکره به اندازه امروز به رسیدن به نتیجه نهایی نزدیک نبودند.
برای این دیدگاه که منازعه هستهای ایران با غرب در سال ۲۰۱۵ به نتیجه میرسد، چند دلیل وجود دارد؛ از نظر عملی، راهحلها فراهم هستند. اما بیشتر از آن، دستیابی به نتیجه به افراد تصمیمگیرنده در عالیترین مراتب دولت آمریکا بستگی دارد که هیچ راهی برای پیشبینی تصمیم آنها وجود ندارد. پیشبینی رو در رویی کنگره آمریکا و دولت این کشور هم کار دشواری خواهد بود اگر دولت آمریکا تصمیم بگیرد در مسیر رسیدن به یک راه حل و مقابله با مخالفتهای موجود، حرکت کند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید