رفتن به محتوای اصلی

تعبیر خواب اتمی آخوند ها

تعبیر خواب اتمی آخوند ها

جوامع انسانی در مسیر حیات سیاسی و اجتماعی خود همواره شاهد ظهور انواع و اقسام حاکمیت های دیکتاتوری با مشخصات مشترک سرکوبگری، ستمگری، جنایت پیشگی و تحمیل عقاید و روشهای زندگی بر مردم آن جوامع بوده اند. دیکتاتور ها عموما از تئوری هدف وسیله را توجیه می کند پیروی می کنند.

.......حال اگر به این هدف جنبه الهی نیز داده شود، قابلیت سرکوب و حذف مخالفین و منتقدین، توسط دیکتاتور ها به بی نهایت خواهد رسید.

این نوع حکومت ها خوب می دانند که برای حفظ پایه های قدرت و دست یابی به اهداف ارتجاعی خود لاجرم باید از خط قرمز هایی عبور کنند که جامعهء بین المللی انجام آنها را برای رژیم های غیر مسئول و خطرناک جایز نمی شمارد. بنابراین، اینگونه حکومتگران برای بقای خود و در امان ماندن از واکنش های بین المللی مجبورند که به قمارهای بزرگی نیز دست بزنند، که بنا بر داوری تاریخ همیشه بازندهء نهایی این قمارهای خودساخته بوده اند.

استبداد مذهبی حاکم بر کشورمان بنا به سوء پیشینهء 28 ساله اش بدون شک در غالب دیکتاتوریهای نوع دوم می گنجد. حضور کثیر شیعیان در برخی از کشورهای همجوار و امکانات وسیع مالی کشور، از دیر باز رسالت جهان شمول کردن حکومت خودساختهء آخوندی را برای بسیاری از تصمیم گیرندگان کلیدی و صاحب نفوذ رژیم بسیار وسوسه انگیز ساخته است. چنین ایده ای از ابتدای حاکمیت آخوندها بر کشور وجود داشته است، که اولین تبعات سیاست مخرب صدور انقلاب آنها را مردم ایران به وضوح در کوران جنگ 8 ساله ایران و عراق لمس کرده اند. تحت چنین معادلات استراتژیکی است که می بینیم، سردمداران رژیم بی اعتنا به مسائل معیشتی مردم و آیندهء کشور، 3 استراتژی موازی را همواره به پیش برده اند.

1- سرکوب بیرحمانهء مردم و ایجاد فضای اختناق در داخل و خارج از کشور.

2- ایجاد جای پا در مناطق نبازمند و آسیب دیدهء مسلمان در منطقهء خاورمیانه و سودای صدور انقلاب اسلامی نوع آخوندی در این مناطق و حتی مناطق مستعدی در آفریقا.

3- دستیابی به سلاح اتمی که ایده اش طبق نامهء محرمانهء رضایی فرماندهء وقت سپاه پاسداران به خمینی، به اواخر جنگ ایران و عراق برمی گردد. (منتشر شده توسط رفسنجانی در اکتبر 2006).

در مورد اول ماهیت اصلی حاکمان جمهوری اسلامی را در کشتارهای بیرحمانهء سالهای 60-61 و تابستان 67 به وضوح دیده و شناخته ایم و از پروندهء سیاه حقوق بشری رژیم هم اطلاع کافی داریم. در مورد دوم هم با نقش آفرینی های مخرب و بحران آفرینی های این رژیم در عراق، جنوب لبنان، فلسطین و افغانستان آشنا هستیم و نمونه های فراوان آن را طی چند سال اخیر همواره شاهد بوده ایم.

اما برخلاف موارد فوق، برنامهء اتمی رژیم به دلیل پنهان کاری های گسترده ای که از سوی حکومت تهران برای سرّی نگهداشتن مراحل پیشرفت آن ظرف 22 سال گذشته صورت گرفته، همچنان وضعیت ابهام آمیزی دارد.

در این نوشتار، ابعادی از کل ماجرای هسته ای رژیم بطور خلاصه مورد بررسی قرار می گیرد، تا زوایایی از واقعیتها و انکار ها در پس رقص هسته ای رژیم روشن شود. در ابتدا بطور مختصر نگاهی به تاریخچه شکل گیری انرژی هسته ای در ایران می اندازیم.

شکل گیری برنامه هسته ای در ایران

بنا به روایات موجود، اولین بار در اواخر دهه 60 میلادی رژیم گذشته بفکر برنامه هسته ای افتاد و در سال 1967 اولین تاسیسات تحقیقاتی کشور در دانشگاه تهران با کمک آمریکاییان راه اندازی شد. بدنبال آن در ژوییه 1968 ایران، به جمع امضا کنندگان پیمان NPT پیوست.آنگونه که یکی از دیپلومات های دوران زمامداری جرالد فورد رئیس جمهور آمریکا طی مصاحبه ای با صدای آمریکا در ماه نوامبر 2007 عنوان کرد، محمد رضا شاه بنا به روابط نزدیکش با ریچارد نیکسون، توانست توافق آمریکا را برای ساختن تأ سیسات هسته ای بدست آورد. در سال 1975 میلادی سند رسمی 292 مبنی بر موافقت آمریکا برای ایجاد تاسیسات هسته ای صلح آمیز در ایران، بین دو کشور ایران و آمریکا به امضا رسید. بعد از استعفای نیکسون و در زمان جانشینش جرالد فورد، وی حتی علایق خود را برای ساختن سلاح هسته ای با آمریکاییان در میان گذاشته بود، که با عدم استقبال دولت جرالد فورد روبرو شد. بعد از سرنگونی شاه و شروع کار جمهوری اسلامی، برنامه اتمی ایران بنا به تصمیم دولت بازرگان، متوقف شد. پس از گذشت چند سال حکومت جدید، مجددآ ادامه پروژه اتمی را در دستور کار خود قرار داد، که با فراز و نشیب هایی مواجه بود. از جمله شرکتهای زیمنس آلمان، کنسرسیومی از کمپانی های آلمانی، اسپانیایی و آرژانتینی و چند شرکت اروپایی دیگر بعلل سیاسی در طول دهه 80 تا ابتدای دهه 90، یک به یک انصراف خود را از ادامه ساخت و ساز نیروگاه هسته ای بوشهر 1 (بوشهر 2 در جنگ ایران و عراق بشدت آسیب دید) اعلام کردند. مدتی پس از آن در سفری که رفسنجانی رئیس جمهور وقت رژیم به مسکو داشت، سرانجام در مارچ 1990 موافقت گردید که تکمیل نیروگاه بوشهر به روسها واگذار شود. از آن پس روسها طبق قراداد رسمی شان با رژیم ایران در سال 1995، در بوشهر، کار تکمیل این نیروگاه را عهده دار شدند، تا اینکه در اوت 2002 سازمان مجاهدین خلق، پرده از برنامه مخفی هسته ای ایران گشود، برنامه گسترده ای که شامل چندین سایت تحقیقات هسته ای، ایجاد راکتور اتمی و امکانات و تجهیزات غنی سازی اورانیوم در نطنز بود. بعد از افشای جهانی برنامه اتمی رژیم که با عکس های ماهوارهای آمریکا از سایت های مذکور مورد تایید واقع گردید، خاتمی رئیس جمهور وقت رژیم، ضمن تایید خبر، بناگزیر اعلام کرد که اهداف هسته ای آنها صلح آمیز بوده و تنها قصدشان تولید 6,000 مگاوات الکتریسیته برای نیازهای کشاورزی و پزشکی و تولید انرژی تا سال 2010 میباشد. این ادعا با ارزیابی های اولیه غرب و آژانس جهانی انرژی اتمی از روند مخفیانه پروژه هسته ای رژیم ایران، مورد تردید قرار گرفته و در مقابل آمریکا و غرب حاکمان تهران را متهم به تلاشی غیر قانونی در جهت دستیابی به انرژی هسته ای کردند،که این اتهام امروزه شکل جدی تری به خود گرفته است.

برنامه هسته ای – صلح آمیز یا نظامی؟

در رابطه با ادعاهای رژیم، مبنی بر صلح آمیز بودن برنامه اتمی شان، ناباورانی که رژیم آخوندها را به ساختن بمب هسته ای متهم می کنند، سوالات ساده و مشخصی را مطرح می کنند، که تاکنون از سوی نمایندگان حکومت تهران پاسخهای منتطقی و قانع کننده ای به این سوالات داده نشده است. از جمله:

1- چنانچه رژیم ریگی در کفش نداشت با توجه به عضویتش در آژانس بین المللی انرژی اتمی و قبول پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای (ان. پی. تی) که در بند چهارم آن حقوق بدون تبعیض کشورهای عضو در استفاده از انرژی هسته ای برای توسعهء علمی، تولید و استفاده برای مقاصد صلح آمیز با نظارت آژانس به رسمیت شناخته می شود، چه نیازی به مخفی کاری 18 سالهء برنامهء هسته ای اش داشت؟

اگر رژیم مثل امروز مدعی است که به علت عضویتش در آژانس بین المللی انرژی اتمی از حق دستیابی به فن آوری هسته ای صلح آمیز برخوردار است، و در این مسیر حتی در مقابل قطعنامه های شورای امنیت ایستادگی می کند، چرا این حق را قبل از افشای برنامهء هسته ای اش در اوت سال 2002 توسط مجاهدین برای خود قائل نبود؟

2- اگر هدف اصلی رژیم استفادهء صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای است، چه توجیهی برای ساختن رآکتور آب سنگین 40 مگاواتی و کارخانه های تولید سوخت مورد نیاز این رآکتور وجود دارد؟ همچنین چه نیازی به گسترش 3000 دستگاه سانترفیوژ، برای غنی سازی اورانیوم که خود مورد اعتراض شورای امنیت سازمان ملل است، به 50- 56 هزار دستگاه سانترفیوژ دارد؟

3- چرا رژیم حاکم پیشنهاد سخاوتمندانهء دوستان اروپایی اش را در رابطه با اهدای بستهء مشوق شان در مقابل تعلیق برنامهء غنی سازی خود نپذیرفته است؟ چرا پیشنهادات ایجاد کنسرسیوم مشترک غنی سازی اورانیوم با روسیه و بعد از آن عربستان سعودی را که تحت عنوان طرح مشترک کشورهای مسلمان ارائه شد، رد کرده است؟

4- چرا پس از افشای طرح شیان لویزان-1 در اواسط سال 2003 توسط مجاهدین که حکایت از برنامه های مخفی نظامی هسته ای رژیم در این سایت نظامی سپاه پاسداران داشت، رژیم سایت مذکور را بطور کامل تخریب نمود و حتی منطقهء درختکاری مشرف به این سایت را با خاک یکسان کرد؟! اگر هدف غیر نظامی بود، چرا تا چندین ماه به بازرسان سازمان آژانس جهانی انرژی اتمی اجازهء روادید و بازدید از این سایت داده نشد؟

5- چرا همزمان با توسعهء برنامه های هسته ای، رژیم بطور موازی پروژهء توسعهء صنایع موشکی و افزایش برد موشکهای شهاب را در اولویت برنامه های خود قرار داده است؟ آیا ارتباطی بین کلاهک هستهای با ابزار پیشرفته پرتاب آن وجود ندارد؟

اینها همه نشانه هایی هستند که از نظر افراد ناباور، پرده از اهداف اصلی رژیم در توسعه برنامه های هسته ای اش بر می دارد.

در مقابل، کشور ها و شخصیت های سیاسی ای قرار می گیرند که معتقدند، رژیم با توجه به فشار های بین المللی از پروژه های نظامی هسته ای خود دست کشیده و باید با تعامل و مدارای بیشتر به گفتگو با رژیم حاکم بر ایران ادامه داد.

این که رژیم جمهوری اسلامی در گفته ها و کرده هایش صادق بوده است یا نه، موضوعی است که بهتر است، بعد از خواندن اظهارات حسن روحانی، رئیس سابق هیئت مذاکره کننده اتمی رژیم و رئیس شورای امنیت ملی دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، در موردش به قضاوت بنشینیم.

وی که هم اکنون از وابستگان باند رفسنجانی است و در مقام رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در اولین جشنوارهء تولید کنندگان جوان که در اواخر نوامبر 2007 در تهران برگزار شد، سخنرانی می کرد در بخشی از اظهاراتش گفت «در 11 سپتامبر و پس از پیروزی آمریکایی ها در عراق در خصوص مسالهء هسته ای آنها می خواستند به ایران حمله کنند که ما با تدبیر توانستیم این تهدیدات را رفع کنیم. درست است که ما تعلیق را پذیرفتیم، البته تعلیق برای تعطیلی نبود، بلکه برای تکمیل بود. ما توانستیم در این دوران، اصفهان و اراک را بسازیم و هرچیزی که ناقص بود را تکمیل کنیم و هرچه که کامل بود داوطلبانه تعلیق کردیم. غرب می خواست ما از تعلیق به تعطیلی برسیم ولی ما تعلیق کردیم تا تکمیل کنیم که با این کار هم از خطر عبور کرده و هم فن آوری خود را تکمیل کنیم... نباید بهانه به دست دشمنان داد و با سخنان نسنجیده آنها را تحریک کرد [خطاب به احمدی نژاد] باید با تدبیر بین منافع آمریکا و سایر کشورها فاصله بیندازیم و از این امر استفاده کامل را ببریم. ما امروز زمان زیادی برای تصمیم گیری نداریم و وقت تنگ است...»

وی طی مصاحبه ای دیگر با روزنامه حکومتی جام جم در اواسط ماه دسامبر 2007 در تکرار حرفهای بالا می گوید «ناگهان با کشف مسالهء نظنز و سپس آلودگی سطح بالا [اورانیوم غنی شده] به وسیله آژانس، سر و صدای زیادی ایجاد شد. تمام تلاش این بود که پروندهء ما را به شورای امنیت بفرستند و بلافاصله تحریم و سپس حملهء نظامی را شروع کنند. تمام اقتصاد کشور قفل و نفس ها در سینه ها حذف شده بود. آنزمان، تمام دنیا از آمریکا و اسرائیل گرفته تا تمام کشورهای اروپایی همه ما را به فعالیت مخفیانه برای ساخت بمب اتمی متهم کردند. در آن شرایط، ما تهدیدات را رفع کردیم و پرونده را از پشت در شورای امنیت به شورای حکام بازگردانیدیم.»

حسن روحانی که بنا به مقام و مسوولیتش از همهء تصمیم گیری های پشت پردهء رژیم در سطوح بالای آن مطلع بوده است، در این دو مصاحبه در جهت غسل تعمید دادن خود، به آنچه که جامعه بین الملل بر روی آن انگشت میگذارد یعنی غیر قابل اعتماد بودن ادعاهای رژیم صحه گذاشته و هدف اصلی آنها یعنی برنامهء نظامی هسته ای رژیم را ناخواسته افشا می کند.

تردیدهای مضاعف چیست؟

1- یکی از اصلی ترین انگیزه های دوئل غربی و بویژه آمریکا در متوقف کردن گسترش برنامهء غنی سازی اورانیوم در ایران، اظهارات پی در پی احمدی نژاد در نابودی اسرائیل و کمک به کشورهای اسلامی در کسب این فن آوری است.

2- تبدیل رژیم آخوند ها با سابقهء تروریستی اش، به پایگاه امن گروه های افراط گرای اسلامی در خاورمیانه است که چنانچه شاهد آن بوده ایم، رژیم با صرف هزینه های هنگفت، آنها را در خدمت آمال سیاسی آشوبگرانه اش در منطقه به کار می برد که به سان تندروهای مرتجع ساکن تل آویو، مانع از ایجاد صلح ثبات در این منطقه آشوب زده می شود. در اینجا برای پی بردن به نیات واقعی رژیم به یکی از مصاحبه های ولایتی وزیر خارجه پیشین رژیم و مشاور عالی امور بین المللی خامنه ای ولی فقیه نظام آخوند ها که چند ماه پیش توسط خبرگزاری دولتی مهر به عمل آمد و در سایت بازتاب برای مدت کوتاهی منعکس شد، اشاره می کنم.

ولایتی در مقابل سوال خبرنگار مهر که از او پرسید مردم می پرسند که چرا بجای ینکه امکانات مالی کشور صرف بهبود وضعیت آنها شود، راهی فلسطین و جنوب لبنان می شود، گفت: اینکار برای امنیت نظام لازم است، اینهایی که این سوالات را مطرح می کنند باید بدانند که اگر دشمن را به دور از مرز هایمان مشغول نکنیم، آنوقت باید در مرزهایمان بهای سنگین تری برای امنیت مان بپردازیم.

بنابراین در اینجاست که اظهارات سران رژیم از جمله خامنه ای مبنی بر وظیفهء ملی و اسلامی خواندن کمک های رژیم به گروه های افراطی فلسطینی و حزب الله لبنان معنا و مفهوم واقعی پیدا می کند. جالب اینکه این وظیفهء اسلامی شامل حال مثلا مسلمانان بخت برگشتهء چچن نمی شود که در معرض سرکوبهای مستمر دولت روسیه قرار دارند.

بنابراین خوف جهان از دسترسی گروه های افراطی مسلمان حامی رژیم به ابزار و سلاح ها و گلوله های پرتو زا (رادیو آکتیو) و به شدّت مخرب و کشنده بر علیه شهروندان شان، انگیزه قوی دیگری است، که این کشورها را نگران دستیابی جمهوری اسلامی به تکنولوژی نظامی هسته ای و حتی فن آوری چرخه سوخت هسته ای می کند.

3- زیر سئوال بودن سرمایه گذاری های کلان هسته ای در کشوری است، که حکومتگران آن در طول 28 سال گذشته در حفظ و رسیدگی لازم به چاه های نفت اش اهتمام جدی ای بخرج نداده اند. تمامی کارشناسان امور انرژی کشور بر این واقعیت صحه می گذارند که به علت عدم سرمایه گذاری های ضروری در صنعت نفت و گاز کشور که بیش از 70% بودجه کشور از قبل آن تأمین می شود، رژیم حاکم در کاستن از عمر چاه های گاز کشور نقش مخربی ایفا نموده است. میزان سرمایه گذاری های لازم در صنعت نفت و گاز کشور بنا به گفته شخص خاتمی رئیس جمهور پیشین رژیم به 100 میلیارد دلار بالغ می گردد. بعضی از کارشناسان امور انرژی حتی صحبت از ضرورت 600 میلیارد دلار سرمایه گذاری در این صنعت مهم کشور در عرض 10 سال آینده می کنند و معتقدند که در غیر اینصورت نفت ایران فقط تا سال 2015 قابل صادر کردن خواهد بود.

موضوع دیگر دروغ های شاخدار عوامل رژیم در قبولاندن مرجح بودن انرژی هسته ای نسبت به سایر منابع انرژی غیر فسیلی به مردم است. از جمله اینکه انرژی هسته ای تنها انرژی مناسب جایگزین نفت و گاز کشور بعد از اتمام آن است. شایان ذکر است که در حال حاضر تعداد قابل شماری از نیرگاه های هسته ای مستهلک در کشورهای پیشرفتهء جهان پس از پایان عمر 30 ساله شان روی دست دولت ها مانده است!

جدا از بحث فوق، موضوع بر سر این نیست که استفادۀ صلح آمیز از انرژی هسته ای به عنوان یک منبع انرژی غیر فسیلی مردود شناخته شود، اما در جهان امروز هیچ کارشناسی به آن به دیدهء اولویت نمی نگرد. بخصوص در مورد کشوری مثل ایران، آنهم با چنین حاکمیتی واپس گرا و بحران آفرین، سرمایه گذاری های کلان بر روی انرژی هسته ای نه تنها از نظر مالی و فنی از اولویت برخوردار نیست، بلکه قرار داشتن ایران در گسل زلزله از یک سو و طینت بحران زایی سران رژیم و بی ثباتی سیاسی کشور از سوی دیگر، از جمله عواملی هستند که می توانند عوارض پر ریسک و غیر قابل پیش بینی ای برای مردم کشورمان بدنبال داشته باشد. انتقال پسماند سوخت نیروگاه های هسته ای (High Level Waste) و خطر آفرینی وحشتناک عنصر پلوتونیوم باقیمانده در سوخت اورانیوم برای انسان آنهم در مقیاس یکهزارم گرمی آن و همچنین رعایت سایر اصول ایمنی نیرورگاه هسته ای در کشوری که از نظر رعایت استاندارد های ایمنی و میزان تصادفات، رکورد دار است، کاری است بسیار پر ریسک و خطر آفرین. در حالی که منابع انرژی های ماندگار و بی خطر مثل باد (Wind) و آب (Hydro) و خورشید (Solar) و منابع انرژی درون زمین (Geothermal) که به وفور در ایران وجود دارند، شایان توجه بیشتر و سرمایه گذاری های با صرفه تری نسبت به تولید انرژی هسته ای در ایران است که در صورت گسترش آن لاجرم باید برای سالیان سال افسار آن را به دست روس ها و یا دیگران سپرد.

امروزه می بینیم که در رابطه با گسترش تولید انرژی های موسوم به سبز یا (Renewable Energy) فقط کافیست که وضعیت آب و هوایی و جغرافیایی ایران را با کشور های صنعتی اروپا مقایسه کنیم که از موهبت آفتاب آنچنانی برخوردار نیستند اما صنعت انرژی خورشیدی آنها از جمله در تأمین بخشی از برق مورد نیازشان با (Photovoltaic) و افزایش اولیه دمای آب سیستم گرمایی شان (Solar thermal) به شدت رو به افزایش است. حتی در کشوری مثل قبرس، اکثر صاحبان منازل مسکونی برای تأمین آب گرم مورد نیاز خود از چنین سیستمی بجای گاز یا نفت بهره می گیرند. کشاورزان سوئد و دیگر کشورهای اسکاندیناوی برای تأمین برق پمپهای آبیاری در مزارع شان، بطور گشترده ای پذیرای توربین های بادی (Wind Power) هستند. کشور انگلستان اخیرا 2 میلیارد پوند فقط برای انجام تحقیقات جهت ارتقاء تکنولوژی های بادی و تولید انرژی از موجهای اقیانوسها (Tidal & Wave Action) اختصاص داده است، و زمینه های دیگری که در حوصله این نوشتار نیست.

در چنین وضعیتی آیا دنیا حق ندارد که بر روی ولع و اشتهای عجیب حاکمان تهران برای دستیابی به انرژی هسته ای آنهم با اهدافی مشکوک حساس شود؟ در حالی که زمینه های فراوانی برای سرمایه گزاری های ارجح تری در رابطه با انرژی های جایگزین در ایران وجود دارد.

نتیجه گیری

مجرد از فضای سیاسی ایجاد شدۀ سیاسی پس از قطعنامه های 1737 و 1747 شورای امنیت سازمان ملل متحد بر علیه رژیم ایران و بدنبال آن گزارش محمد البرادعی در 30 اوت 2007 و گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در سوم دسامبر 2007 ، که تحلیل جدا گانه ای را می طلبد، میتوان پیش بینی کرد، که رژِیم با همین بافت و ترکیب فعلی خود در رابطه با پروژه اتمی اش، 3 راه بیشتر پیش روی خود ندارد. که در زیر بطور خلاصه به آن اشاره میکنم،

1- مصّر بودن در ادامهء حرکت قطار بی دنده و ترمز اتمی شان بسمت مقصد تعیین شده، همراه با پذیرش ریسک حملهء نظامی از سوی آمریکا و برخی از متحدان اش. اگر چه این حملات بنا به دلایل گوناگون سیاسی، جغرافیایی و نظامی به احتمال زیاد محدود و موضعی بوده و راه به اشغال کشور نمی برد، اما یقینأ خرابی و نابودی بسیاری از تأسیسات و صنایع زیر بنایی کشور را در بر خواهد داشت. شواهد و قرائن نشان می دهد که تنها کسانی که از درگیری نظامی با آمریکا خود را متضرر نمی یابند، همان هستۀ طالبانی رژیم است، که هم اکنون کنترل کلیت نظام جمهوری اسلامی را در دست خود دارد. به نظر این جماعت سوپر مرتجع، وقوع چنین حمله ای دست آنها را برای براه اندازی یک سرکوب مهیب داخلی جهت صاف کردن آخرین موانعی که بر سر راه ایجاد نوعی حکومت یک دست شیعه طالبانی در کشور است، باز می کند. البته اینگونه تئوریسین های عقب مانده و مرتجع هیچگاه از گذشته و تاریخ آنگونه که باید درس نمی گیرند و همواره در نوعی یکجانبه نگری و خوش خیالی سیر می کنند.

2 – در ادامه سناریوی فوق، در صورت چپه شدن قطار بی دنده و ترمز اتمی رژیم در مسیر حرکت کنونی خود و شکست کامل تلاشهای اتمی رژیم در این ماجراجویی اتمی، سناریوی دوم، می تواند به واقعیت بپیوندد. سقوط قطار اتمی رژیم و تلاشی کامل آن البته به میزان تأثیر پذیری فشارهای فزاینده احتمالی دوئل آمریکا و غربی در اعمال تحریم های هوشمندی چون قطع بنزین وارداتی کشور، اخلال گری در سیستم بانکی و اعتباری کشور، مسدود کردن قسمت اعظم راههای ارتباطی ایران با جهان خارج و تحریم های موثر دیگر از سوی این کشورها دارد. در صورت وقوع این سناریو، طرف به زانو درآمده باید به بازرسی های همه جانبه نمایندگان آژانس، شبیه به آنچه که در عراق اتفاق افتاد، تن در داده و البته این رشته سر دراز خواهد داشت و ممکن است که حتی مسائل مختلفی چون درخواست محاکمهء بعضی از دست اندر کاران رژیم در دادگاه های بین المللی نیز از سوی طرف پیروز مد نظر قرار بگیرد. در هر صورت سرانجام تاریکی در انتظار رژیم خواهد بود، اما در صورت انجام کوچکترین غفلتی از سوی نیروهای مسئول و مردمی اپوزیسیون، وقوع این سناریو ممکنست که به یک جانشین مردمی راه نبرد.

3- رسیدن به یک راه حل بینابینی با غرب برای محدود کردن دامنهء فعالیتهای هسته ای کنونی خود در مقابل دریافت پاره ای امتیازات سیاسی و اقتصادی و شاید هم امنیتی محدود. پذیرش این راه حل از سوی رژیم کاملأ محتمل است، وقوع این سناریو مسلما رهبر جمهوری اسلامی و رانندهء قطار بی دنده و ترمز اتمی اش، احمدی نژاد را در موقعیت سیاسی بسیار دشواری قرار خواهد داد و به احتمال زیاد راه به تحولات و دگرگونی های سیاسی اجتناب ناپذیری در سطوح بالای رژیم خواهد برد. چنین رخدادی با توجه به وضعیت شکنندهء داخلی رژیم و وجود نارضایتی های فراگیر در جامعه نمی تواند در سکوت و بی تفاوتی نیروهای مردمی صورت بگیرد و مسلما برای رژیم پر هزینه خواهد بود.

در این میان آنچه که می تواند مسیر سناریو های پیش بینی شدۀ فوق را در جهت منافع مردم ایران کانالیزه نماید، و از بروز فجایع ملی جلو گیری کند، ورود فعالانه اقشار مختلف مردم از جمله دانشجویان، کارگران، معلمین و مردم زحمتکش و جان به لب رسیدۀ ایران به فعالیت های اعتراضی هدفدار و برنامه ریزی دقیق اپوزیسیون موثر برای مواجهه با هر یک از سناریو های فوق است. بدیهی است که موفقیت این تلاش ملی و تاریخی در گرو همدلی و همکاری نیروهای پیشتاز و اقشار ملت، جدا از تنوع عقاید و سلیقه ها و باورهای آنها با هم دارد. این تنها راه برای جلو گیری از وارد آمدن زیانهای غیرقابل جبران بر کشور و دستیابی به دمکراسی و آزادی و دوباره ساختن است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید