مهدی خلجی
پژوهشگر موسسه مطالعات خاورنزدیک واشنگتن
خانم حکاکیان ماجرای واقعی را به صورت داستان نوشته است
در آبانماه سال ۱۳۸۸ مسعود جزائری، از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مخالفان جمهوری اسلامی در بیرون از ایران را تهدید کرد که "ایران چنانچه ناچار شود حتی خواهد توانست عقبههای برون مرزی کودتا (مخالفان نتایج انتخابات ریاست جمهوری) را با چالش جدی مواجه سازد". این سخن بیشتر به معنای تهدید به قتل مخالفان سیاسی بیرون مرزهای کشور تفسیر شد.
بسیاری از مخالفان سیاسی باور دارند که جمهوری اسلامی از آغاز پیدایش خود تصمیم گرفت امنیت را از مخالفاناش بگیرد و اعدام، شکنجه، زندان و محرومیت از حقوق شهروندی بهای گران نقادی از نظام سلطه در ایران شد.
کسانی توانستند از حکم حبس و قتل خود بگریزند و راه سرزمینهای دیگر را در پیش گیرند. اما آنان شاید هرگز گمان نمیبردند دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی عزم آن دارد که سایه ناامنی و ارعاب را بر پهنه زمین بگسترد و آسایش جان و روان را بر ناقدان خود حرام کند.
کتاب "آدمکشهای قصر فیروزه"* نوشته رویا حکاکیان پردهای از نمایش بلند و دلخراش ارعاب مخالفان سیاسی حکومت ایران در خارج از این کشور است. این کتاب تنها روایت ترور چهار مخالف سیاسی نیست، بلکه سفری است به ژرفای ذهن قربانیان و بازماندگان.
آنطور که در کتاب آمده است، شامگاه بیست و شش شهریورماه سال ۱۳۷۱، عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در رستوران میکونوس برلین، صادق شرفکندی، دبیرکل حزب دموکرات کردستان، فتاح عبدلی و همایون اردلان از معاونان او و نوری دهکردی را به بیست و شش گلوله میبندند. پرویز دستمالچی دیگر حاضر آن جلسه از میز مرگ جان سالم به در میبرد و شاهد اصلی "ماجرای میکونوس" میشود.
به گفته مخالفان حکومت ایران، کشتن مخالفان در اروپا، ترکیه، دوبی، پاکستان و دیگر کشورهای جهان تحت برنامهای منظم در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی صورت میگرفت. سه سال پیش از ماجرای میکونوس، عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در وین به ضرب گلوله عوامل وزارت اطلاعات از پا درآمد. همان روز، جلال طالبانی، از رهبران کرد عراق، در کنفرانسی به صادق شرفکندی هشدار داده بود که جمهوری اسلامی در پی ترور اوست. سالها پیشتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر دوران پادشاهی پهلوی به شکلی خشن کشته شده بود. شمار کشتگان بیرون از ایران به دست وزارت اطلاعات بیش از چهارصد ذکر شده است. در نتیجه ماجرای میکونوس خود آن اندازه غافلگیر کننده نبود که نتایج سیاسی و قضایی آن.
"اگر کسی نداند همه داستان و نامها و جایها واقعی هستند، گمان میبرد در حال خواندن رمانی جنایی است"
رویا حکاکیان با نثری گیرا تمام رویداد میکونوس را بازسازی کرده، به شکلی که اگر کسی نداند همه داستان و نامها و جایها واقعی هستند، گمان میبرد در حال خواندن رمانی جنایی است. چنانکه از کتاب برمیآید، نویسنده سالها وقت خود را صرف خواندن گزارشهای پلیس، صورتجلسههای دادگاه، اسناد دولتی و مصاحبه با یکایک کسانی که به نوعی درگیر این ماجرا بودند کرده است. به عبارت دیگر، این اثر میتوانست به شکل یک پژوهش مستند منتشر شود، اما نویسنده ترجیح داده است که دایره مخاطبان خود را به کارشناسان مسائل ایران تنگ نکند و خواننده عام ایرانی و غیرایرانی را هم در نظر بگیرد.
احتمالاً گزینش سبک روایی به جای ساختار پژوهشی بیشتر به نویسنده این امکان را داده که ورای دادههای سخت و سرد پلیسی سر بکشد. حس غریب سارا دهکردی، دخترک قربانی ماجرای میکونوس یا شبپریشیهای پرویز دستمالچی و حتی پایبندیهای انسانی عاملان ترور هیچیک در متنی تحقیقی قابل بیان نیست. به عبارت دیگر، خانم حکاکیان نخواسته است تنها جنایتی را در تاریخ ثبت کند؛ بلکه تلاش کرده که این داستان را در حافظه آدمها نیز دوام بخشد. اگر این اثر نمیتوانست به سینه چنگ بزند و بیپناهی پناهندگان سیاسی در سرزمینهای دیگر را روایت کند و حتی میان گریه بخنداند، بیشتر کتابی برای کتابخانه میشد تا قصهای برای گفتن و بازگفتن.
رویا حکاکیان داستان را از زاویههای گوناگون تعریف میکند. او به خوبی توانسته است حالت "تعلیق" را بارها در خواننده برانگیزد. رشتهای از تصادفها که فرجام دادگاه رسیدگی به پرونده میکونوس را رقم میزنند، چنان به خوبی در کتاب آمده است که به تخیلی نیرومند پهلو میزند.
ماجرای میکونوس یک اتفاق ویژه است. نه خود ترور، بلکه آنچه پس از آن اتفاق افتاد. پرویز دستمالچی، شهره بدیعی دهکردی، نوربرت زیگموند، خبرنگار آلمانی، قاضی فریتهوف کوبش و به ویژه برونو یوست، دادستان فدرال آلمان از کسانی بودند که هر یک به شکلی طی چند سال کوشیدند این پرونده را چنان به سامان آورند که چشم جهانبین عدالت خرسند شود. اما اگر اتفاقهای پیشبینی نشدهای در این میان نمیافتاد شاید سعی آنان در سایه ناکامی میمرد.
"به گفته مصباحی، کمیته ترور با شرکت آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت معمولاً در قصر فیروزه تهران تشکیل میشد و برای کشتن مخالفان پشت مرزهای ایران برنامه میریخت"
یکی از این اتفاقها مغضوبشدن ابوالقاسم فرهاد مصباحی، از مدیران ارشد وزارت اطلاعات ایران بود. وقتی سعید امامی به طرز ناگهانی به او اطلاع میدهد که به سرعت کشور را ترک کند، زیرا علی فلاحیان، وزیر اطلاعات، تصمیم گرفته او را بکشد، مصباحی به پاکستان میگریزد و از آنجا با ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهوری اسلامی ایران و از رهبران مخالف جمهوری اسلامی تماس میگیرد. مصباحی با هماهنگی بنی صدر در دادگاه میکونوس در مقام شاهد حاضر میشود. برای نخستین بار یکی از مسئولان اطلاعاتی رده بالای جمهوری اسلامی در چنین جایگاهی از وجود یک کمیته ترور سخن میگوید. این کمیته، به گفته مصباحی، با شرکت آیت الله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهوری وقت معمولاً در قصر فیروزه تهران تشکیل میشد و برای کشتن مخالفان پشت مرزهای کشور برنامه میریخت. دادگاه حکم متهمان ترور میکونوس را صادر میکند، اما مهمتر از آن علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی فلاحیان را نیز به دست داشتن در این ترور متهم و تحت تعقیب اعلام میکند.
باز هم قصه بدین سادگی نیست. اگر رشتهای از اتفاقها نمیافتاد دستگاه قضایی مستقل و دقیق آلمان نمیتوانست زیر فشار سیاستمداران و تاجران آلمانی که با جمهوری اسلامی روابط حسنهای داشتند تاب بیاورد. نویسنده نشان میدهد که بارها دولتهای غربی بر ترورهای جمهوری اسلامی در بیرون ایران سرپوش گذاشتند تا منافع سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کنند. در بسیاری موارد جمهوری اسلامی گروگانی غربی یا اسراییلی را در لبنان آزاد میکرد تا در مقابل طرف غربی ترورهای برونمرزی وزارت اطلاعات را نادیده بگیرد.
آنچه مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی را در خارج از کشور خسته و افسرده کرده بود تنها خود ترورها نبود، بلکه فقدان عزم دولتهای غربی برای مقابله با جمهوری اسلامی و متوقف کردن قطار وحشت بود. کتاب، روایتی جاندار از قطار خشونتی است که حدود چهارده سال بیوقفه حرکت کرد، اما با تلاش چند ایرانی و شماری آلمانی در ایستگاه میکونوس توقفی اضطراری کرد.
ترورها به خودی خود نوعی پیروزی برای جمهوری اسلامی بود؛ اما ماجرای میکونوس به شکست آن بدل شد. برای نخستین بار دادگاهی غربی که به دادگری و ریزبینی آوازه داشت، انگشت اتهام قتل را آشکارا به سوی رهبران ایران نشانه رفت. تقلاهای جمهوری اسلامی برای پیشگیری از صدور حکم دادگاه علیه رهبران جمهوری اسلامی به جایی نرسید.
"نویسنده کتاب "آدمکشهای قصر فیروزه" از یک رسوایی بزرگ پرده برمیافکند. این رسوایی ترور مخالفان جمهوری اسلامی نیست، بلکه سکوت و باجدهی دولتهای غربی به حکومتی است که در خاک آن کشورها پناهگرفتگان بیدفاع را به آسانی سرمیبرد یا به گلوله میگیرد"
رویا حکاکیان مینویسد که شاید برای نخستین بار بود که ایرانیان پناه برده به غرب احساس غربت نکردند؛ غربت جایی است که عدالت نیست و وقتی در سرزمینی آدمی بتواند طعم عدالت را بچشد، احساس بیگانگیاش اندک اندک رنگ میبازد.
نویسنده کتاب "آدمکشهای قصر فیروزه" از یک رسوایی بزرگ پرده برمیافکند. این رسوایی ترور مخالفان جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه سکوت و باجدهی دولتهای غربی به حکومتی است که در خاک آن کشورها پناهگرفتگان بیدفاع را به آسانی سرمیبرد یا به گلوله میبندند. کتاب بی آنکه بگوید، ادعانامهای علیه دولتهای غربی به خاطر ترورهای پیش از میکونوس است. در واقع رویا حکاکیان میخواسته نشان دهد ایرانیانی که به تیغ خنجر جمهوری اسلامی گرفتار آمدند، زیر چشم باز دولتهای غربی جان باختند. بنابراین آنها همان اندازه قربانی نظام خودکامه ایران بودند که قربانی بیتوجهی دولتهای غربی. قطار ترور میتوانست سالها پیشتر در جایی دیگر متوقف شود، اگر دولتهای غربی دادگاهی با عزم و استواری دادگاه میکونوس برای جنایتهای پیشین برپامیکردند و تیراندازان را با تیرآوران هر دو به محاکمه می آوردند.
* Roya Hakakian, Assassins of Turquoise Palace, New York, Grove Press, ۲۰۱۱
به نقل از BBC
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید