با باز شدنِ پایِ قدرتهایِ اروپایی به سرزمینهایِ آسیایی، از جمله «ممالکِ محروسهیِ ایران»، از نیمهیِ سدهیِ نوزدهم میانِ شیوهیِ گفتاریِ و نوشتاریِ سنّتیِ عالمانه و فاضلانه -- که در آن قالبِ روابطِ قدرت امتیازِ اجتماعی و سیاسی میبخشید-- و زبانِ فرانسه، در مقامِ زبانِ علم و فرهنگ، مدیریتِ اداری و، در کل، شیوهیِ زندگانیِ مدرن، در ایران رابطه برقرار شد. از روزگارِ پادشاهیِ ناصرالدین شاه، برقراریِ رابطهیِ پایدار با «دولِ خارجه» و پدید آمدنِ هستهیِ دستگاههایِ اداری و انتظامیِ مدرن، به تقلید از مدلِ اروپایی، زبانِ منشیانهیِ درباری رفته-رفته میبایست سبکِ دشوار و پرگوییِ مغلقِ کممایهیِ خود را رها کند و راهِ تقلید از زبانِ اداریِ فرانسه و دستگاهِ اصطلاحیِ آن را در پیش گیرد. این سیر با رشد و توسعهیِ دستگاهِ اداری و نهادهایِ دولتیِ مدرن در دورانهایِ سپسین شتاب گرفت. با پدید آمدن و توسعهیِ وزارتخانههایِ امورِ خارجه و داخله و دستگاههایِ نظمیّه و بلدیّه و صحیّه، و جز آنها، میراثِ زبانِ منشیانه، کم-و-بیش با همان عادتهایِ زبانیِ «فاخرِ» خود، میبایست خود را با نیازهایِ زبانیِ تازه سازگار کند. واژههایِ کهن میبایست بارهایِ معناییِ تازه به خود بگیرند که از زبانِ فرانسه وام گرفته شده بود یا در همان قالبهایِ زبانِ سنتی و عادتهایِ آن، در همان قالبهایِ صرفی و نحویِ عربی یا عربیمآب، واژههایي را جعل کنند که چه بسا به گوشِ هیچ عربزباني نخورده بود. آشنایی با اندیشههایِ «تجدّد»، و به دنبالِ آن، انقلابِ مشروطیّت نیز عالمي از مفهومهایِ سیاسی را با خود آورد که سرراست از زبانِ فرانسه یا ناسرراست از راهِ ترکیِ عثمانی یا روسی به فارسی وارد شدند. از آن جمله، در بالاترین ساحت، مفهومهایي مانندِ قانونِ اساسی، مجلس، حریّت، و مشروطیّت بود که، در جوارِ صدها واژهیِ اداری و ارتشی و علمی و فنّیِ دیگر، به این معنایِ مدرن در زبانِ فارسی پیشینه نداشتند.
از سویِ دیگر، پیدایشِ نهادهایِ مدرنِ اداری، سیاسی، اقتصادی، قضایی، فرهنگی، آموزشی، ارتشی و پلیسی، و نیز تکنولوژی و همهگونه ابزارهایِ مدرنِ صنعتی برایِ تَرابری و تولید و جز آنها، سببِ ورودِ صدها واژهیِ فرانسوی به فارسی شد که برخي از آنها در دورههایِ بعدی، از راهِ فرهنگستانِ زبان و جز آن، جانشینِ فارسی یافتند. رواجِ فرنگیمآبی و آشنایی با شیوهیِ خوراک و پوشاک و ادب و آدابِ اجتماعیِ فرنگیمآب و رواجِ آنها در ایران از راهِ مدرنگریِ آرام-آرام، و سپس شتابناک، صدها واژهیِ مربوط به نامِ ابزارها و روشهایِ آرایش، نامِ گونههایِ پوشاک و ابزارها و شیوههایِ دوخت-و-دوزِ آنها، نامِ خوراکها و ابزارها و روشهایِ پخت-و-پزِ آنها، و واژگانِ رفتارِ اجتماعیِ تقلیدیِ درخورِ آنها را واردِ زبانِ فارسی کرد.[i]
بدینسان، با پیدایش و گسترشِ نهادهایِ مدرن، وامگیری معنا از راهِ ترجمه یا وامگیریِ واژه، بهویژه از زبانِ فرانسه، راهي ناگزیر برایِ گشودنِ زبانِ فارسی به رویِ جهانِ مدرن و زبانِ آن بود. در جوارِ وامگیریِ واژههایِ اداری، سیاسی، حقوقی، و ارتشی، علوم و فنون و ادبیات و هنرِ مدرن نیز-- که رفته-رفته به فضایِ این سویِ جهان راه باز کرده بودند-- زبانِ ترجمهایِ درخورِ خود را میطلبیدند. «تجدّد» واژهاي ست ترجمهای برابر با modernité در زبانِ فرانسه که در دورانِ انقلابِ مشروطه و دنبالههایِ آن در ایران— شاید، همچون بسیاري برابرنهادههایِ تازه، از راهِ زبانِ ترکیِ عثمانی-- باب میشود. آشناییِ ایرانیان با تمدنِ مدرنِ اروپایی و «اخذِ تمدنِ فرنگی» از راهِ زبانِ فرانسه دوراني را پدید میآوَرَد که در آن بارِ معناییِ صدها و چهبسا هزاران واژهیِ تازه، و از نظرِ مفهومی ناآشنا، میبایست بر گُردهیِ زبانِ لَخت و سنگلاخی و تیره-و-تارِ نوشتاریِ سنتی سوار شود. این یک دورانِ بزرگِ چرخشِ زبانی ست که کمابیش تا دورانِ بعدیِ چرخشِ زبانی، یعنی برپاییِ فرهنگستان در دورانِ رضاشاه، در نیمهیِ دههیِ ١٣١0، ادامه دارد. زبانِ ترجمهایِ این دوران را میتوانیم «زبانِ دورانِ تجدّد» بنامیم. بارهایِ معناییِ واژگانِ مدرنِ زبانِ فرانسه در این جا-به-جاییِ زبانی و فرهنگی سرنوشتِ تازهاي مییابند.
زبانِ فرانسهیِ مدرن که با آغازِ انقلابِ اندیشه در روزگارِ نو، از قرنِ هفدهم، زیرِ چیرگیِ اندیشهیِ تحلیلیِ علمی و فلسفیِ نوبنیاد، و همچون ابزاري در خدمتِ آن، ساخته و پرداخته شده بود، زبانِ پیشاهنگِ روشناندیشی و روشمندیِ اندیشهیِ «دکارتی» وسپس دورانِ «روشنگری» بود. اندیشهورزان و نویسندگان میکوشیدند در این زبان ایدههایِ خود را هرچه روشنتر بیان کنند و در قالبِ زباني شفاف بریزند که با زبانِ گفتار فاصلهاي چندان نداشته باشد. روشناندیشی و روشنزبانی یکي از ارزشهایِ اساسیِ چرخش از شیوهیِ اندیشه و گفتارِ قرونِ وسطایی به شیوهیِ اندیشه و گفتارِ مدرن است. اما بازبُردِ بارِ معناییِ زبانِ دستاوردهایِ دنیایِ مدرن به جهاني «سنتی» با زباني و عادتهایِ نوشتاریاي آنچنانی-- که به نامِ «فضل و سواد» در هرچه تیره-و-تارتر کردنِ زبان میکوشید-- داستانِ دیگري ست که برایِ فهمِ درستِ وضعِ کنونیِ زبانیِ خود میباید بیش از اینها به چند-و-چونِ آن بیندیشیم.
یکي از جنبههایِ بسیار سترگِ ضرورتِ پذیرشِ نهادهایِ مدرنِ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، و شیوهیِ مدیریتِ مدرنِ جامعه، یعنی یک جا-به-جاییِ اساسیِ تاریخی، اهمیتِ بنیادیني ست که نوشتار به زبانِ نثر مییابد. در نظامِ مدرنِ سیاسی، شاملِ مدیریتِ اداری، قضایی، و انتظامی، همهیِ کارهایِ رسمی، بنا به تعریف، میبایست «مطابق با قانون» و از راهِ یک نهاد باشد. و برایِ آن که جریان کارها بتواند پیگیری یا دوباره وارسی شود، «سوابقِ امر» میبایست به صورتِ رسمی نوشته یا «ثبت-و-ضبط» شود. به عبارتِ دیگر، بهاصطلاحِ قدیمتر، میبایست «دُسیه» یا، بهاصطلاحِ جدیدتر، «پرونده» داشته باشد. از این جهت، ساختن و پرداختنِ زباني ترجمهای هم برایِ دستگاهِ قانونگذاری و هم مُجریانِ قانون ضروری بود. از سویِ دیگر، شکلگیری و گسترشِ نظامِ آموزشیِ مدرن میبایست علوم و فنونِ مدرن را به جهاني ناآشنا با مفهومهایِ آنها و زبانشان وارد کند.
اما، این گشایش و گسترشِ زبانی در مرحلههایِ نخست، ناگزیر، همچنان در امتدادِ عرفِ دیرینهیِ زبانِ نوشتاری به رسمِ منشیانه، ادیبانه، و علمایی بود که پایهیِ دیرینهیِ آن بر سنّتِ «فضل و سواد» و طرد و خوارداشتِ «زبانِ عوام» تکیه داشت.[ii] این زبانِ نوشتاری، در عالمِ دیرینهیِ خود، کاربردِ محدودي در حوزهیِ تاریخنویسی و تذکرهنویسی و برخي تفننهایِ ادبی و ذوقورزی در نثر، و نیز نوشتنِ رسالههایِ مذهبی و صوفیانه و گهگاه حکمت و فلسفهیِ سنتّی داشت. زبانِ فارسیِ «منثور» زبانِ عربیزدهیِ سخت و سنگیني بود که در گذرِ سدههایِ دراز، کمابیش، از واژگانِ اصلی فارسی چیزي بیش از حرفهایِ ربط و اضافه در آن نمانده بود. دستورِ زبانِ آن هم، به دستِ «فضلا»، زیرِ نفوذِ دستورِ زبانِ عربی رفته بود. از نظرِ ساختارِ جمله نیز چهبسا زبانِ بیدر-و-پیکرِ گنگ و تیره-و-تاري بود که کمتر جملهاي در آن سر-و-سامانِ روشن مییافت و درست در جایِ خود تمام میشد. بلکه دو-سه، و گاه چهار-پنج، جمله با بارِ سنگینِ واژهها و ترکیبهایِ قلنبهیِ عربی، یا «تلمیحات»اي از آن زبان، با لفت-و-لعاب و درازگوییِ بینهایت، تویِ دست و پایِ هم میپیچیدند. این زبان، اگرچه ناماش هنوز فارسی بود، در حقیقت، زبانِ دورگهاي بود برساخته از ترکیبِ دو زبان که یکي از آن دو، یعنی عربی، به عنوان، زبانِ «علم» و سواد، پیوسته دستِ بالاتري در آن پیدا میکرد. در این زبان ساختارِ اشتقاقیِ واژههایِ فارسی بکل فراموش شده بود و ساختارِ ترکیبیِ آن هم کمتر به یاد میآمد، زیرا واژههایِ عربی یا عربیمآب در زبانِ نوشتاری، با شدت و قدرت، جایِ آنها را گرفته بودند. در برخي از متنهایِ این زبانِ برساختهیِ دورگه تا نود در صدِ واژهها عربی ست یا عربیِ برساختهیِ «فضلا». بسیاري واژههایِ «عربی» در این زبانِ فارسی هست که هیچ عربي آنها را نمیشناسد یا معنایِ آنها را، چنان که در این متنها به کار رفته، نمیداند. این زبان برساختهیِ نوشتاری با دوام و ریشه دواندنِ نزدیک به هزار سالهاش آنچنان در زمینهیِ عادتهایِ زبانی نشسته و، بهویژه در نوشتار، به «زبانِ طبیعی» بدل شده بود که ناگزیر در هنگام درگیری با جهانِ مدرن و زباناش هنوز با قدرتِ تمام آن عادتها را زورآور میکرد.
..........
اگر امروز، برایِ مثال، در یک فرهنگِ دوزبانهیِ فرانسه-فارسی یا انگلیسی-فارسی در برابرِ violemment یا violentlyبرابرنهادهیِ بطورِ/ بهطرزِ خشونتآمیزي، و صدها نمونهیِ دیگر مانندِ آن، را میبینیم، میراثِ زبانِ این دورانِ به اصطلاح «تجدّد» است. کاربردِ فراوانِ ضمیرهایِ مُشارالیه، مشارالیها، و مشارالیهم، و مانندِ آنها در برابرِ معادلهایِ فرانسهیِ آنها در نامهنگاریهایِ اداری و نوشتههایِ دیگر، نیز از ویژگیهایِ زبانِ ترجمهایِ این دوران است. از جمله ناخوشیهایِ زبانِ فارسی در این دوران فراوانیِ کاربردِ فعلهایِ ترکیبیِ جعلی از نوعِ «موردِ چیزي )مرحمت/غضب/ اذیت و آزار/ تصویب/ حمایت/ حمله/ تهاجم/ استهزاء/ مخالفت/اعتراض/ خطاب/ افترا/ ضرب و شتم/ انزجار/...( قرار گرفتن یا قرار دادن» است که بخش عمدهیِ آنها میراثِ همین زبانِ ترجمهایِ جعلی ست، زیرِ نفوذِ ساختارِ فعلهایِ عبارتیِ «پاسیو» زبانِ فرانسه، و دنبالهیِ آن در روزگار ما، از راهِ همان گونه فعلها، در زبانِ انگلیسی.
آنچه برایِ مثال آوردیم مشتي ست از خروارِ هزاران واژه و عبارتِ ترجمهای به سبکِ زبانِ منشیانه و «فاضلانه»، برپایهیِ عادتها و روشهایِ نوشتاریِ دیرینه، که از راهِ گزارشنویسی و نامهنویسیِ اداری، آموزشِ دبیرستانی و دانشگاهی، ترجمهیِ کتابهایِ علمی و ادبی، و مطبوعات قالبهایِ خود را در ذهنهایِ ما جا انداخته است. اثرگذاریِ ساختمانِ جملهبندیِ زبانِ فرانسه )و اکنون زبانِ انگلیسی(از همان راهها نیازمندِ مطالعهیِ دیگری ست.
باری، هر فارسیزباني با کمی ذوق و سوادِ ادبی میتواند حس کند که بسیاري از آنچه مثال آوردیم )و نیز آنچه نیاوردیم( چه جانشینهایِ کوتاه و ساده و پاکیزه و روشنی در فارسی دارند که زبانِ «فاضلانه» آنها را از قلمروِ زبانِ نوشتاری بیرون انداخته است. برایِ مثال، امروزه کمتر کسی حس میکند که واژههایي مانندِ «غیرِ مترقبه» یا «غیرِ منتظره»-- که هرروز در رادیو و تلویزیون و مطبوعات به گوش و چشممان میخورد-- و از قلمِ «فضل و سواد» تراوش کرده، واژههایِ قلابیِ ناهنجاري هستند که جایِ واژهیِ درست، اصیل، ساده، و روشنِ ناگهانی را گرفته و، بنا به عادت، در زبانِ رسانهای هرروز تکرار میشود. این بیماریِ زبانِ نوشتاری-- و اکنون رسانهای در کل-- ناگزیر زبانِ گفتاری را نیز آلوده کرده است. همچنان که «بلاانقطاع» جایِ واژهیِ درست و شفافِ یکسره را گرفته، و «غیرِ قابلِ علاج» جایِ درمان نشدنی و درمانناپذیر را، و «منحصر به فرد» جایِ یکتا و بیهمتا را، و، مسخرهتر و بیمعناتر از همه، «عدمِ وجود» جایِ نبود را، و صدها مثالِ دیگر. این دستگاهِ واژگانیِ سخت و سنگین و ناهنجار در قالبِ شیوهیِ نگارشیاي ناهموار و بیسامان، از راهِ ساز-و-کارِ عادت، آنچنان پارهاي از زبانِ «طبیعیِ» ما شده است که هرگاه بخواهیم واژهیِ تازهاي را که دارایِ بارِ مفهومیِ تازهاي ست به فارسی ترجمه کنیم، این قالبها ناگزیر خود را به ذهن زورآور میکنند. چنان که شصت-هفتاد سال پیش که خواستیم، برایِ مثال، non-violence و non-violent را ترجمه کنیم، به همان قالبهایِ سنگوارهایِ نازایِ ناهنجار، آنها را به «عدمِ خشونت» و «غیرِ خشونتآمیز» ترجمه کردیم. و تازگیها به یاد آوردهایم که آنها را میتوان به قالبِ ترکیبی و اشتقاقیِ درست و استوارِ فارسی به بیخشونتی یا خشونتپرهیزی، و بیخشونت یا خشونتپرهیز برگردانیم. در دورانهایِ سپسین گرایش و روشِ نشاندنِ واژههایِ اصلیِ فارسی به جایِ اینها با ایستادگیهایِ سخت رو به رو بوده، زیرا با آن عادتهایِ نوشتاری سازگار نبوده است.
اگرچه عادتهایِ نوشتاریِ آن زبانِ ترجمهایِ گنگِ پُرپیچ-و-تاب و شلختگیهایِ آن، هنوز گریبانِ زبانِ نوشتاریِ فارسی را یکسره رها نکرده، روندِ برگرداندنِ زبانِ فارسی بر پایهیِ ساختارِ دستوری و مایهیِ واژگانیِ بومیِ خود— که بهویژه در شعر فارسی در امان مانده بود— و کاهشِ شکافِ وحشتناکِ زبانِ گفتار و نوشتار با آغازِ شکلگیریِ دولت-ملتِ مدرن در ایران از نیمهیِ دومِ سدهیِ نوزدهم و سپس با اوجگیریِ ناسیونالیسمِ ایرانی، از دورانِ انقلابِ مشروطه و بهویژه در دورانِ پادشاهیِ رضاشاه، روندي بازگشتناپذیر شده است. بر اساسِ همین روند و چرخشِ زبانی ست که در همین سالهایِ نزدیک آموخته ایم که مشتقهایِ نوساخته از واژههایِ فارسی، مانندِ گفتمان و چیدمان، را بپذیریم یا بیاموزیم که، برایِ مثال، به جایِ «تقلیل دادن» میتوان فعلِ زیبا و صرف شدنیِ «فروکاستن» را زنده کرد و reduction/réduction را در زبانمایهیِ فلسفی به «فروکاست» ترجمه کرد و مشتقهایِ آن را از همین مایه ساخت. و بسیاري چیزهایِ دیگر. بر رویِ هم میتوان گفت که سیاستِ رسمیِ نشاندنِ واژههایِ عربی به جایِ فارسی و عربیمآب کردنِ نثرِ فارسی، چنان که سندِ تاریخی به قلمِ ابوالفضلِ بیهقی نشان میدهد (نگاه کنید به پانویسِ شمارهیِ ۲)، عمري نزدیک به هزار سال دارد. امّا این دوران با برپاییِ فرهنگستانِ یکم در دورانِ رضاشاه به پایان میرسد. اگرچه حرکت به سویِ سادهسازی و روشنسازیِ زبان در جهتِ کارکردهایِ مدرنِ ادبی، سیاسی، فکری، و در کل، نوشتاریِ مدرن، از نیمههایِ سدهیِ نوزدهم آغاز شده و نویسندگاني مانندِ آخوندزاده، میرزاآقاخان، و ملکم پیشاهنگانِ آگاهِ آن بودند، بازگرداندنِ زبانِ فارسی بر پایهیِ خود و واژهسازی بر اساسِ ساختارِ اصلی و لغتمایهیِ فارسی با فرهنگستانِ یکم به سیاستِ رسمی بدل شد و با زورِ دولت به زبانِ اداری، علمی، و مطبوعاتی راه باز کرد. به این ترتیب، دورانِ چرخشِ زبانیِ دیگري آغاز شد.
[i] فهرستِ بالا-بلندي از صدها واژهیِ فرانسوی در فارسی را میتوان در دانشنامهی اینترنتیِ ویکیپدیا ذیلِ «فهرستِ وامواژههایِ فرانسوی در فارسی» یافت. مشتی از آنها اینها ست:
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا.
[ii] ریشهیِ تاریخیِ این داستان، یعنی زورچپان کردنِ واژههایِ عربی در فارسی به صورتِ سیاستِ رسمی، با پیشینهاي هزار ساله را میباید در آن سندِ تاریخی به قلمِ ابوالفضلِ بیهقی جُست که در آن، به صورتِ بخشنامهیِ اداری، به «دبیران» دستور داده میشود که چهگونه، در رسائلِ دیوانی، به جایِ واژههایِ فارسی واژههای عربی را بنشانند و حتّا به جایِ واژههایِ عربیِ ساده و آشنا واژههایِ دشوارتر و ناآشناترِ عربی را. در این باره، نکـ : پارسیِ نغز، گردآوردهیِ علی اصغر جکمت، تهران، ١٣٣0. همچنین، داریوش آشوری، بازاندیشیِ زبانِ فارسی، نشرِ مرکز، تهران، ١٣٨۶، ص ١۶-١٨.
[iii] مرجعِ این برابرنهادهها دو فرهنگِ زیر است:
مرتضی معلم، فرهنگِ کاملِ جدید فارسی-فرانسه، ۲ مجلد، تهران، (چاپ سوم) ١٣۶۲.
امیر جلالالدین غفاری، فرهنگِ غفاری، ٨ مجلد، تهران، ١٣٣۶.
[iv]خسرو فرشیدورد، فرهنگِ پیشوندها و پسوندهایِ زبانِ فارسی، تهران، انتشاراتِ زوار، ۱۳۸۶، ص ۲۴۲.
[v] این واژههای «فارسی»، تا آن جا که امکانِ وارسیِ آنها بر اساسِ منابعِ در دسترس (لغتنامهی دهخدا و فرهنگِ سخن) بوده است، واژههایِ برساختهی دورانِ تجدد اند. امّا امکان دارد که برخي از آنها پیشینهی کاربردِ دیرینهتر نیز داشته باشند.
[vi] برایِ فهرستِ بالابلندي از این گونه قیدهایِ تنویندارِ ترجمهای نکـ: فرشیدورد، همان، صص-۲۴۲-۲۴۶. وی همچنین فهرستي از اسمها (صص ۱۴۹-۱۶۹) و صفتهای (صص۲۲۷-۲۴۱) ترجمهای در فارسی به دست داده است. از جمله «دستآورد»هایِ این گونه قید سازی چسباندنِ تنوینِ عربی به واژههایِ فارسی و همچنین فرنگی ست، مانندِ زباناً، خواهشاً، تلفناً، تلگرافاً، و در زبانِ «بچههایِ کنفدراسیون» در اروپا و امریکا، گاهاً، بخشاً.
این مقاله کوتاه شده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید